کاریکاتور - تسبیح سید علی خامنه ای !




بهروز کمالیان - مدیر شرکت هکری آشیانه - کیست ؟


وبلاگ آنتی دیکتاتور - در خبرها آمده بود که بهروز کمالیان ( مدیر شرکت آشیانه ) به مناسبت هفته دولت 1000 سایت آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و ... را هک کرده است ! حال شاید برایتان جالب باشد تا بدانید این آدم مزدور و بی شخصیت که از شغل هک کردن و باجگیری اینترنتی ( سایتهای داخلی و خارجی ) کسب درآمد میکند کیست ، میتوانید با خواندن سطور ذیل با ماهیت این فرد و شرکتش بیشتر آشنا شوید .

بهروز کمالیان در سال 2000 زمانیکه تنها 17 سال سن داشت با علاقه فراوان به دنبال کتب و مجلات و سایتهای مربوط به هکینگ میگشت و آموخته هایش ( تروجانها و کلاینت هکینگ ها) را بر روی کامپیوتر شخصیش اجرا میکرد ( وی همچنین علاوه بر کارهای کامپیوتری اکثر اوقات فراغتش را در بوتیک – لباس های زنانه و دخترانه – خانوادگی شان می گذراند ) .
بهروز کمالیان با بالا رفتن سطح آگاهی و تجربه اش در زمینه هک , در سال 2001 گروه هکران البرز را ایجاد کرد که جزو اولین گروهای هکر ایرانی محسوب میشد و در آن گروه با شخصی بنام مهدی میرزایی آشنا میشود که این آشنایی منجر به ایجاد گروه جدیدی بنام گروه آشیانه در سال 2002 میگردد . این گروه از همان ابتدا با هک کردن سایت های دانشگاه های کشور مثل دانشگاه علم و صنعت و امیر کبیر .... کار خودشان را آغاز میکنند . هک کردن سایتهای ایرانی باعث میشود که گروه آشیانه بسرعت در بین علاقمندان علوم انفورماتیک به شهرت برسد و بسیاری از شرکت های امنیتی ( در زمینه شبکه و اینترنت ) از آنها دعوت به همکاری نمایند . با افزایش فعالیتهای اقتصادی این گروه بهروز کمالیان تصمیم میگیرد تا گروه آشیانه را در غالب یک شرکت رسمی به ثبت برساند و پس از ثبت شرکت آشیانه , علاوه بر ارایه خدمات تامین امنیت شبکه و سرورها و خدمات مشاوره ای و فروش نرم افزار های امنیتی اقدام به برگزاری کلاسهای آموزش هک و کرک و امنیت شبکه و سرور و.... نیز میکند .

با پیشرفت روز به روز این شرکت در زمینه های هک و امنیت شبکه .... کم کم شاخک های سازمانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ( وزارت اطلاعات و معاونت اطلاعات سپاه و دفتر حفاظت اطلاعات قوه قضاییه و .... ) به حرکت در آمد و از بهروز کمالیان و شرکت آشیانه برای آموزش پرسنل منتخب این سازمانها و همچنین انجام پروژه های جنگ سایبرنت دعوت به همکاری میشود و در قبال انجام این پروژه ها امکانات مالی و نرم افزاری و سخت افزاری بسیاری در اختیار بهروز کمالیان و شرکت آشیانه گذاشته میشود و عملا شرکت آشیانه و مدیریتش به استخدام سازمانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در میایند .

از جمله پروژه هایی که شرکت آشیانه آنها را برای نهاد های امنیتی جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته میتوان به هک کردن سایتها و وبلاگهای اسراییلی و دانمارکی و عربی و سنی مذهب و همچنین سایتهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی اشاره کرد .آخرین پروژه ای که شرکت آشیانه با موفقیت !!! به انجام رساند پروژه هک کردن سایت پر بیننده بالاترین بود .( شرکت آشیانه این پروژه را با همکاری مشترک گروه جهاد مجازی وابسته به بسیج دانشجویی به انجام رساند ولی بعد از بازتابهای بسیار منفی نسبت به این اقدام . بهروز کمالیان هر گونه دست داشتن در هک سایت بالاترین را رد کرد )
بهروز کمالیان بعد از تشکیل واحد عملیات و ضد عملیات جنگ سایبر سپاه پاسداران ( گرداب ) با این یگان همکاری های گسترده ای را آغاز کرد و در عملیات دستگیری اعضا و مدیران سایتهای پورنوی ایرانی نقش فعالی داشت و همچنان نیز به این همکاری هایش ادامه میدهد .

عکس - نمونه چینی سردار فیروز آبادی !

دکتر طه طاهری یا مهندس صدر الاسلام کیست ؟

سردار مهندس "طه طاهری" با نام‌های مستعار "مسعود صدرالاسلام" و یا "مسعود صالح " که عده ای از نزدیکانش او را "صدر" صدا می‌زنند، یکی از چهره‌های اصلی تشکیلات اطلاعات موازی در ایران است. وی برادر طالب طاهری است که پس از ورود مجاهدین خلق به فاز "عملیات نظامی" در ابتدای دهه 60 توسط اعضای این گروه ربوده و پس از تخلیه اطلاعاتی کشته شد. برخی از افراد مطلع معتقدند مسعود صدرالاسلام در فعالیت‌های امنیتی و بازجویی‌های خود بیش از هر چیز به گرفتن انتقام برادرش فکر می‌کند. حال مهم نیست که او انتقام برادرش را از شهرداران بی‌گناه ( تهران ) بگیرد یا جوانان سبزپوشی که تنها جرمشان حمایت از میرحسین موسوی است.

طه طاهری از جمله اعضای سپاه پاسداران در ابتدای انقلاب بود که بعدها به نیروی انتظامی پیوست و در آنجا در پست مسئول اطلاعات نیروی انتظامی در زمان ریاست لطفیان و در فاجعه کوی دانشگاه خبرساز شد. چندی بعد، در دولت محمود احمدی‌نژاد، او با حکم محرابیان وزیر صنایع به عنوان مدیر عامل و ریاست هیات مدیره شرکت دخانیات ایران معرفی شد. بعد از مدتی، با بالاگرفتن بحث قاچاق سیگار، صدرالاسلام از این سمت برکنار شد و جالب است که این بار با حکم اسماعیل احمدی مقدم به جانشینی ستاد مبارزه با مواد مخدر منصوب شد. وی در حال حاضر ظاهرا در این پست حضور دارد، و البته هنوز شایعاتی مبنی بر دست داشتن وی در قاچاق سیگار خارجی و روابط او با شرکت فیلیپ موریس، نماینده سیگار مارلبرو، بر سر زبان‌ها هست.

صدرالاسلام در اوایل دهه 60 از بازجویان بند 209 زندان اوین - که در آن روزها در اختیار اطلاعات سپاه پاسداران بود - بوده است. شاید بسیاری از زندانیان آن روزگار، جوان لاغر اندامی را که با نامهای مستعار مسعود، صالح و یا مسعود صالح معرفی می‌شد، به یاد داشته باشند که در بازجویی‌ها خشونت بسیاری به کار می‌برد. دریا هنرمند از زندانیانی است که آن روزها را به خاطر می‌آورد و در خاطرات خود از وی نام برده است. (1)
نام مسعود صدر الاسلام بار دیگر در پرونده شهرداران بر سر زبان‌ها افتاد. در روزهای پس از دوم خرداد، محمد رضا نقدی با همکاری وی،که یکی از نیروهای امنیتی مورد اعتماد مقامات عالی‌رتبه کشور محسوب می‌شد، برخورد با غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران و شهرداران مناطق را به عنوان حامیان انتخاباتی خاتمی در دستور کار خود قرار دادند. کلیه معاونان شهرداری تهران و شهرداران مناطق با حکم محسنی اژه‌ای، رئیس وقت مجتمع قضایی کارکنان دولت، توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در محل کار خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند که بعدها مشخص شد بازداشتگاه غیرقانونی وصال نام دارد. چند روز بعد هم غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. (2)

پس از آن اما پرونده‌ای در قوه قضاییه طرح شد که حاکی از شکنجه و فشار بیش از حد بر شهرداران بازداشتی بود و مسعود صدرالاسلام و محمدرضا نقدی از سرشناس‌ترین متهمان این پرونده بودند. بالاخره دادگاه‌ها و بازداشت‌ها پایان گرفت و متهمان با فشار مطبوعات و فراکسیون کارگزاران در مجلس و پیگیری افکار عمومی، ضمن اقامه دعوا در دادسرای نظامی تهران، بالاخره توانستند محمدرضا نقدی را با توجه به فاحش بودن تخلفاتش در صدور احکام بی‌مورد بازداشت‌های موقت ، شکنجه و بازجویی‌های خلاف قانون، به سه ماه حبس محکوم کنند؛ که البته این حکم، به‌رغم قطعی شدنش، هرگز به اجرا در نیامد و در کمال ناباوری، چندی بعد محمدرضا نقدی با حکم آیت‌الله خامنه ای به عنوان «مشاور ارشد نظامی رهبر و فرمانده پشتیبانی ستاد فرماندهی کل قوا» منصوب شد.در این میان گویا پرونده دیگری هم برای این دو دوست و همکار همیشگی تشکیل می‌شود که موضوع آن مظنونیت به مشارکت در قتل قاضی ( بازپرس ) اولیه پرونده کرباسچی است، که به طور مشکوکی ناگهان سکته کرده بود. گفته می‌شود که محمدرضا نقدی بر سر صدور احکام سفید امضای بازداشت و بازرسی از منازل و محل کار افراد و همچنین چگونگی حسابرسی با وی اختلاف داشته است که به همین منظور و برای حل اختلافات جلسه‌ای در منزل «محسنی اژه‌ای» با حضور او و محمدرضا نقدی و مسعود صدرالاسلام برگزار می‌شود و با صرف شام خاتمه می‌یابد، فردای آن روز وی دچار مسمومیت شدید می‌شود و به علت کاملا آشکاری ( آمپول هوا ) دچار ایست قلبی می‌شود و فوت می‌کند. به دنبال فوت ایشان، کمیسیون امنیتی شورای عالی امنیت ملی با وجود اذعان به مشکوک بودن فوت قاضی، به دلیل دخیل بودن افرادی چون علی رازینی (ریاست وقت دادگستری استان تهران)، محسنی اژه‌ای (ریاست وقت مجتمع قضایی کارکنان دولت و از قضات دادگاه ویژه روحانیت)، محمد رضا نقدی و مسعود صدر الاسلام دستور بایکوت شدن پرونده را می‌دهد . به دنبال فوت ایشان، کمیسیون امنیتی شورای عالی امنیت ملی با وجود اذعان به مشکوک بودن فوت قاضی، به دلیل دخیل بودن افرادی چون علی رازینی (ریاست وقت دادگستری استان تهران)، محسنی اژه‌ای (ریاست وقت مجتمع قضایی کارکنان دولت و از قضات دادگاه ویژه روحانیت)، محمد رضا نقدی و مسعود صدر الاسلام دستور بایکوت شدن پرونده را می‌دهد.

ارتباط با لباس شخصی‌ها

نام سردار مسعود صدرالاسلام بارها در گفتگوها و اعترافات اعضای بارز و شناسنامه‌دار لباس شخصی به چشم می‌خورد و حتی او را تشکیل دهنده تشکیلاتی جدید با نام نوپو می‌دانند. امیر فرشاد ابراهیمی، از اعضای سابق انصار حزب الله، در این باره می‌گوید:
“با آمدن محمد خاتمی تنش‌ها و درگیری‌ها بیشتر شد. نیروهای انتظامی هم در یک وضعیت منفعل قرار گرفته‌ بود و نمی دانست با این نیروها چه‌ بکند. از همین جا بود که‌ پایه‌ و اساس تشکیل نیروهای جدیدی به‌ نام “نوپو” بنابر دستور رهبری به‌ مسئول اطلاعات نیروی انتظامی که‌ در آن زمان سرتیپ مسعود صدر الاسلام بود، شکل گرفت. در نوپو که‌ اسم اختصاری آن – نیروهای ویژه‌ پاسدار ولایت – بود، بخشی از انصار حزب الله‌ به‌ شکل کاملا سازمانی و ارگانیک در اختیار نیروهای انتظامی قرار گرفته‌ و زیر نظر اطلاعات نیروی انتظامی کار می‌کردند. همین افراد هم بودند که‌ در حادثه‌ 18 تیر کوی دانشگاه حضور داشتند.”

پس از واقعه کوی دانشگاه تهران و در پاییز 78 مسعود صدرالاسلام که در نقش افراد کلیدی کنترل اغتشاشات تهران حاضر شده بود، در جلسه‌ای محرمانه با عنوان همایش کوثر به عنوان میزبان حاضر شد که نوار این جلسه چندی بعد در فضای مجازی دست به دست شد. صدرالاسلام در این جلسه با لحن مغرورانه همیشگی خود، از روزنامه‌ها با عنوان دشمن یاد می‌کند، به سرکوب مردم در این دوران افتخار می‌کند و سعی در ارائه روش‌های علمی سرکوب برای همکارانش دارد. حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در دوران ریاست مسعود صدرالاسلام به پایگاهی برای فعالیت‌های خلاف قانون و به واقع شرارت‌های عده‌ای از لباس شخصی‌ها تبدیل شده بود و مهمترین پناهگاه این گروه به شمار می‌رفت. (3)
امیر فرشاد ابراهیمی که در سازماندهی ماجرای حمله به آقایان عبدالله نوری و مهاجرانی در نماز جمعه شرکت داشته است، می‌گوید بعد از آنکه به او خبر می‌دهند که از جانب مهاجرانی شناسایی شده و وزارت اطلاعات به دنبال اوست، به صدرالاسلام پناه برده و وی از آنها پذیرایی می‌کند. (4)
یا در مورد باند فاسدی که در پوشش حزب الله دست به دزدی می‌زده است، بعد از اینکه این گروه به صورت اتفاقی توسط مامورین نیروی انتظامی دستگیر می‌شوند، با وجود تیراندازی که بین پلیس و این افراد صورت می‌گیرد، با دستور مستقیم صدرالاسلام “دزدهای حزب‌اللهی” آزاد می‌شوند. (5)
امیر فرشاد ابراهیمی پس از آنکه نسبت به تخلفات رایج در فعالیت‌های انصار حزب الله معترض می‌شود، علیه این مجموعه به افشاگری می‌پردازد که بعد از آن از سوی عوامل صدرالاسلام دزدیده می‌شود و در منزلی تحت شکنجه و فشار قرار می‌گیرد تا به جاسوسی برای کشورهای غربی اعتراف کند. اما نهایتا در 29 اسفند 78 با پیگیری‌های سید محمد خاتمی آزاد می‌شود. او پس از آزادی هم از نقش سردار صدرالاسلام به عنوان یکی از افرادی که در بعضی بازجویی‌های وی حضور داشته و خواهان اقرار او به جاسوسی برای کشورهای خارجی و یا خط گیری از جبهه دوم خرداد بوده است، نام می‌برد. (6)

نقش پنهانی صدرالاسلام در قتل‌های زنجیره‌ای

پس از افشای جزئیات پرونده قتل‌های زنجیره‌ای سال 77 به دست ماموران خودسر وزارت اطلاعات، نام صدرالاسلام در اعترافات دو تن از عوامل قتل‌ها مشاهده می‌شود نفر اول پرونده – سعید امامی – در زمان بازداشت با خوردن داروی نظافت خودکشی می‌کند و نفر دوم پرونده، سید مصطفی موسوی معروف به مصطفی کاظمی است که ظاهرا در آن زمان قائم مقام معاونت امنیت وزارت اطلاعات بوده است. موسوی دراعترافات خود، زمانی که از نقشه ترور هوشنگ گلشیری یاد می‌کند، از مسعود صدرالاسلام نام می‌برد داستان از این قرار است که صدر رابط لطفیان فرمانده ناجا با دری نجف‌آبادی، وزیر وقت اطلاعات، بوده و بعد از اطلاع از برنامه قتل‌ها، قول هرگونه همکاری را به موسوی می‌دهد، هم در جریان ترساندن گلشیری و هم در پیگیری ادامه حذف فیزیکی مخالفان در شهرستان‌ها، از جمله شیراز و گیلان. اما در نهایت به دلیل حساسیت‌هایی که در مطبوعات و وزارت اطلاعات ایجاد شد و با نگرانی وزیر از بالا گرفتن مساله، این قضیه از سوی موسوی پیگیری نمی‌شود تا اینکه ماجرای قتل‌ها به بازداشت موسوی و سپس سعید امامی ختم می‌شود. همین گفته‌ها در پرونده قتل‌ها در اعترافات مهرداد عالیخانی، صادق مهدوی نفر سوم پرونده و رییس اداره چپ نو وزارت اطلاعات با نام بردن از مسعود صالح تکرار می‌شود. (7)

طه طاهری که با نام‌های مستعار مسعود صدر الاسلام و مسعود صالح در سال‌های گذشته نقش ویژه‌ای در سازماندهی لباس شخصی‌ها و پیاده کردن نقشه حذف مخالفین بر عهده داشت، در فجایع صورت گرفته بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم، به ویژه در رابطه با جنایات بازداشتگاه کهریزک، حضوری پر رنگ داشت. اکنون خبرگزاری‌ها در حالی از بازداشت و برخورد با برخی از مامورین خاطی کهریزک خبر می‌دهند که این برخوردها محدود عده‌ای عوامل زیردست می‌شود و ارشد آنها سرهنگ فلاح است. بدین ترتیب برخوردها مشمول عده‌ای از زیردستان می‌شود که اگر هم در شکنجه‌ها دست داشته‌اند، در اجرای دستورات فرماندهان رده بالا بوده است. اما با آنکه رهبر نظام مدعی است نظام از جنایت‌های صورت گرفته گذشت نخواهد کرد، مسعود صدرالاسلام، حسین فدایی، احمدرضا رادان و دیگر سرداران مؤثر در شکنجه‌گاه کهریزک همچنان آزادانه به قانون‌شکنی‌های خود ادامه می‌دهند و کسی هم جلودار آنان نیست.

پیوست‌ها:

1- گوشه‌ای از خاطرات دریا هنرمند:
“بند دویست و نه دارای ده راهرو بود. در هر یک از این راهروها هشت سلول انفرادی به طول حدود دو و نیم متر و عرض یک و نیم متر وجودداشت در هر سلول انفرادی یک روشویی( دستشویی) استیل کوچک و یک توالت فرنگی استیل وجود داشت. سیستم گرمایشی سلولها شوفاز بود که در محفظه ای مخصوص درون دیوارهای سیمانی سلولها جاسازی شده و روکشی از توری فلزی دسترسی مستقیم به آن را ناممکن میساخت. دریچه ای شیشه ای هم امکان ورود هوا ونور را از سقف سلول به داخل ممکن میساخت. در هر سلول بسته به نوع فعالیت و وضعیت پرونده افراد استقرار و اسکان آنان ترتیب داده میشد. در برخی بندها سلولها مطلقا انفرادی بود و در برخی دیگر از دو نفر تا گاهی موارد حتی هشت الا ده نفر هم اسکان داده میشدند بند ده دویست و نه اختصاص به توابین رده بالای گروه ها داشت که در سلولها باز بود و به شکل یک بند عمومی اداره میشد افرادی نظیر هادی جمالی- علی قناعت پیشه – بهروز اکبری ( احتمالا) – مینو توحید – محمد مقدم معروف به محمد پیشه) در این بند اسکان داشتند. سر بازجوی اصلی دویست و نه فردی لاغر اندام به نامهای مستعار صالح – مسعود- مسعود صالح و… بود شدت وحشیگری و خباثت وی نزد زندانیانی که کار بازجویی آنها توسط وی انجام شده بود زبانزد بود شیوه رفتار در دویست و نه برای زندانیان مقاوم چنان بود که تمام زندانیان وقتی با زندانی رسته از بند مزبور مواجه میشدند ناخودآگاه از اینکه گذارشان به دویست و نه نیفتاده است شادمانی میکردند.دیگر بازجویان بند دویست و نه که البته اسامی همه مستعار بود عبارت بود از امیر- میثم – یاسر-محمدرئوفی(رئوف- محمد) و چند تنی دیگر.شیوه رفتار در دویست و نه چنان بود که اگر فرد شناخته شده و با شناسایی بازداشت شده بود ابتدافرد معِرف با فرد بازداشت شده مواجهه داده میشد تا وی را ترغیب به ارائه وبیان اطلاعاتش کند ولی اگر فرد ناشناس بود یا تمایلی به معرفی خود و بیان اطلاعاتش نداشت شکنجه به سرعت در مورد وی اعمال میشد. شکنجه رایج و متداول نیز کابل در انواع سایزها بود. قپانی- آویزان کردن از سقف بادستها و پاهای بسته – توپ فوتبال و انفرادیهای طویل المدت از جمله شکنجه های رایج و متداول در دویست و نه بود تشنگی دادن ! ( شخصا نمونه اش را می شناسم) نیز (اگرچه معدود ) برای آزار زندانیان ویژه ،اعمال شده استِ البته شلا ق به دستان می گفتند آنچه شما کفار و منافقین شکنجه می نامید ، تعزیر شرعی ست و مااز حاکم شرع مجوز شرعی اخذ میکنیم گاهی هم با ” تسویل ” و توجیه و مینیاتوریزه کردن جنایات خویش ، به جلد ” سلمان فارسی میرفتند و خود را هم بازی میدادند و ادا در می آوردند ! مثلا مینو توحید را خود مسعود صالح وقتی ازسقف با دستانی بسته به شکل پنکه سقفی آویزان کرده بوده و با ضربات کابل به وی میزده ناگهان لحظه ای دست از زدن میکشد و خطاب به مینو توحید فریاد میزند :تو حامله که نیستی؟ مینو توحید در همان حال درد و زجر میگوید نمیدانم ولی فکر کنم باشم . که بناگاه مسعود صالح بر سر خود میزند و میگوید من اجازه این کار را نداشتم و اگر جنین تو سقط شده باشد من قتل نفس مرتکب شده ام و مستوجب مجازات هستم و سپس با حالتی گریان مینو توحید را از سقف پایین آورده و از اتاق شکنجه خارج میشود مینو توحید که بعدا سراز بند ده درمی‌آورد ، گفته بود علت اصلی فروریختن و تواب شدنم همین حادثه در اتاق شکنجه بود که مرا تکان داد”

2. محمدرضا نقدی که از سوی جمعی از نمایندگان مجلس پنجم به مجلس دعوت شده بود، در جلسه‌ای با نمایندگان نقش خود را این‌گونه تعریف می‌کند: روزی آقای رازینی ریاست محترم دادگستری تهران مرا به دفترش دعوت کرد وقتی که رفتم ایشان توضیح دادند که پرونده ای هست که مربوط می شود به فساد مالی در شهرداری تهران و ابعاد مالی آن بسیار گسترده است ما هم به دلایلی صلاح نمی دانیم که پرونده را به دست دیگر ضابطین ، همچون وزارت اطلاعات و اداره آگاهی بدهیم و می خواهیم این را به شما بسپاریم چرا که هم « بازداشتگاهی مطمئن» دارید و هم پرسنلتان «امین» هستند. آن روز من به آقای رازینی گفتم: ما آماده هستیم! ولی اگر به میدان بیاییم تا آخر هستیم مبادا شما در وسط کار بر اثر فشارهای سیاسی کنار بکشید، که آقای رازینی هم گفتند : نه اراده ما هم بر این است که این قضیه جدی بگیریم و حتی مقام معظم رهبری هم فرموده‌اند که با این مفسده جدی برخورد شود. (برگرفته از متن پیاده شده نوار جلسه پرسش و پاسخ محمدرضا نقدی و نمایندگان مجلس)
بعد از این توافق بود که فرمان آتش صادر شد و محمدرضا نقدی با یاری سرتیپ پاسدار «مسعود صدرالاسلام» فرمانده وقت اطلاعات ناجا، کار بازداشت، احضار و بازجویی بیش از 164 شهردار، مدیر، کارمند ارشد و میانی شهرداری تهران را طی 95 روز به انجام رساندند. کار بازرسی از ساختمان‌های شهرداری و منازل بازداشت‌شدگان توسط معاونت اطلاعات نیروی انتظامی و کار بازجویی و بازداشت متهمان توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی صورت گرفت. بازجویی‌ها عمدتا در بازداشتگاه‌های وصال و خاتم و یا مجتمع قضایی امام خمینی انجام می‌گرفت.

3. اما در بازداشتگاه‌هایی که علی رازینی آنها را «مطمئن» خوانده بود، ماموران «امین» بر سر متهمان چه می‌آوردند؟ « میم – ت» یکی از شهرداران بازنشسته شده، پس از آزادی، در لایحه شکوائیه خویش علیه محمدرضا نقدی و مسعود صدرالاسلام، شرایط رفتار این ماموران امین را در آن بازداشتگاه مطمئن این‌چنین شرح می‌دهد: بازداشتگاه ما وصال نام داشت و من در سلول 130 انفرادی بودم. محل سلول من چهار طبقه زیر زمین بود از بلندگوی بازداشتگاه که در تمام سلولها صدای آن پخش می شد مدام یا صدای ضجه و گریه و روضه خوانی پخش می شد یا قرآن. وضع غذای بازداشتگاه هم بسیار نامطلوب بود و در مدت 65 روزی که من در انفرادی بودم همواره غذا یا تکه نانی خشک و چند خرما بود یا سوپی که بیشتر به آب گرم و گوجه و چند لوبیا شباهت داشت. و شکنجه اصل ثابت تمامی بازجویی هایم بود، بازجوی من که خود را ایمان معرفی می کرد با کابل بر پشتم میزد و با هر ضربه یا زهرا و یا حسین میگفت. آقای نقدی در تمام جلسات شکنجه خود شخصا حضورداشت و همواره زیر ضربات کابل از من می خواست تا اعتراف کنم و کتبا بنویسم که با خانم « ز- م » منشی محل کارم روابط نامشروع داشته ام … (قسمتی از لایح شکوائیه « م-ت » که رونوشتی از آن برای مطبوعات نیز ارسال شده بود.)

4. بازداشت مصلحتی، بخشی از افشاگری‌های امیر فرشاد ابراهیمی:
شب روز زدن آقای عبدالله نوری، الله كرم به من زنگ زد و گفت آقای مهاجرانی تو را شناسایی كرده و گفته اونی كه از عزت الله سحابی شكایت كرده بود هم در جمع محاصره كنندگان بود و آقای مهاجرانی وقتی دید عبدالله نوری را كتك می زنند از آن طرف خیابان فرار كرد. چون ما دو یا سه بار هم دفتر آقای مهاجرانی رفته بودیم و ایشان من را شناسایی كرده بودند كه یكی از افرادی كه عضو شوراست و از سحابی هم شكایت كرده بود. خلاصه به من گفتند كه تو شناسایی شده ای و با نیروی انتظامی هماهنگ شده و قرار است تو را بازداشت كنند. نگران نباش شنبه یا یكشنبه كه جمعه اش آن اتفاق افتاد (١٣ شهریور) بود كه من داخل دانشگاه تهران آمده بودم. انتخاب واحد یا كتاب بخرم (یادم نیست) كه یكی از بچه های اطلاعات نیروی انتظامی كه با خود ما هم كار می كرد بنام سرهنگ امیر سیف آمد و با خنده گفت: آمده ایم جلبت كنیم. سوار ماشین شدیم. به ناحیه انتظامی تهران بزرگ رفتیم. گفت: همه چیز تمام شده است. ما فهمیده ایم كه این قضیه مردمی بوده و به شما هیچ ربطی نداشته. ما را دو روز بردند در نیروی انتظامی خیابان میرعماد ( اداره اماكن) نگهداری كردند و شبش ما را به دادگاه شعبه ٦ مجتمع قضایی امام خمینی فرستادند. قاضی از ما پرسید كه شما بودید؟ گفتم: نه آقا، ما اصلا آن روز نماز جمعه نبودیم. ایشان هم بلاقید ما را آزاد كرد. وقتی آزاد شدم در همان شعبه روزنامه ای خریدم و فهمیدم كه رئیس جمهور یك كمیته ویژه برای پیگیری این قضیه تشكیل داده است. زنگ زدم به آقای الله كرم و گفتم كه دادگاه بهر جهت ما را بلاقید آزاد كرده و فهمیده اند كه ما جرمی نداریم، كه الله كرم گفت: اگر میشه برگردید همان نیروی انتظامی، چون وزارت اطلاعات هم دنبال توست. گفتم: چرا؟ گفت: چون خاتمی بهر حال به وزارت دستور داده. برگشتم دفتر آقای صدرالاسلام. گفتم: اگه میشه ما را بازداشت كنید چون امن ترین جا برای من فعلا اینجاست. ایشان گفت: شما بروید، هر چه آقای الله كرم بگوید من همان را گوش می كنم. ما را سوار یكی از همین پاترول ها كردند. من بودم، فرج و متهم دیگری به اسم سهیل كریمی. شبانه به خانه آقای الله كرم آمدیم. قضیه را برای ایشان گفتیم و پرسیدیم كه برویم یا بمانیم؟ گفت: خب، ریسك می كنیم. بیایید، ولش كنید دیگر نمی گیرندتان. برگشتیم دفتر آقای صدرالاسلام (رئیس حفاظت كل ناجا) و گفتیم كه آقای الله كرم اینجوری گفتند، اگر اجازه بدهید ما برویم. ایشان هم یك شامی به ما دادند و آمدیم و یكشنبه اش بنده توسط وزارت اطلاعات بازداشت شدم.

5. فساد، بخشی از افشاگری‌های ابراهیمی، عضو سابق انصار:
“یك شب محمد بابائیان و مهدی صفری تبار با یك هوندا آكورد ساعت ١٢ شب آمدند دنبال من. اینها آمدند دنبال من و گفتند می خواهیم برویم بگردیم. گفتم: باشد. به خانه گفتم كه شب دیر می آیم و رفتیم. رفتیم دربند دیدم اسلحه ها و كلت هایشان هنوز دستشان است. گفتم مگر قرار نبود اینها را تحویل دهید؟ گفتند: حالا ندادیم دیگر. گفتم: ماشین مال كیه؟ گفت: مال خودم. توی راه برگشتن حول و حوش ساعت ١ یا ٣٠/١ یك موتور هوندا ١٢٥ از كنار ما رد شد. پیچیدند جلوی موتور و به من گفتند: برو ببین كارت موتور همراهش است یا نه؟ خوب ما هم كارت بسیج داشتیم و هم حكم ایست و بازرسی. گفتم: خوب، الكی بریم بگردیمش دیگه. گفت: كارت موتور ندارم. موتور را تازه خریده ام و بازاری هستم. زیپ پیراهنش را باز كرد دیدم دسته های هزارتومانی داخل پیراهنش است. گفت: قرارداد چك دارم و رفته بودم این پول ها را از یكی بگیرم. محمد بابائیان گفت: بچسب بهش. منهم ذهنم به همه چیز می رفت غیر از چیزی كه توی ذهن محمد بود. رفتم او را گشتم و دیدم كه فقط پول همراهش است. گفتم كه دفعه بعد كارت موتور همراهت باشد و رفتم سوار ماشین شدم. محمد بهم گفت: خاك تو سرت. می زدی پس كله اش. اسلحه و ماشین كه داشتیم. چراغ گردون هم داخل ماشین بود. پول هایش را می گرفتیم می انداختیمش توی جوی و خودمون هم درمی رفتیم. من كه دیدم خیلی راحت از دزدی حرف می زنند، گفتم: خوب، شما اگر از اول به من می گفتید دوزاری ام می افتاد و اینكار را انجام می دادم. گفت: كار اینجوری باشه. پاش هستی؟ گفتم: آره هستم. گفت: فردا می خواهیم برویم سرقت توی یك خونه ای، تو هم می آیی؟ گفتم كه آره خوب. و برای فردا قرار گذاشتیم. بعد فهمیدم كه آن ماشینی هم كه آورده بودند از یك آقایی گرفته بودند. به این ترتیب كه داشتند توی خیابان راه می رفتند، این آقا هم با هوندا آكورد داشته از خیابون رد می شده است كه پیچیدند جلویش و گفتند: بزن بغل. آن آقا را گرفتند و كرده اند توی دستشویی مسجد و ماشینش را برداشته اند توی خیابان راه افتاده اند. آخر شب هم مقداری حشیش توی داشپورت ماشین یارو می گذارند و صورت جلسه می كنند و تحویل نیروی انتظامی داده اند كه ما در حین گشت به این مورد مشكوك برخوردیم و ایشان مواد مخدر همراهش بوده و بازداشت است. یارو را هم تحویل نیروی انتظامی داده بودند ولی در اصل ماشین را گرفته بودند كه بروند بگردند. ما هم به خیال خام خودمان فردایش زنگ زدیم به آقای مستوفی كه بعضی از بچه های شورا كه در تیم بنده كار می كنند ظاهرا سارق مسلح هستند كه گفت: بیا دفتر من ببینم قضیه چیه؟ منهم رفتم اطلاعات نیروی انتظامی توی ونك و گفتم كه قضیه این است و اینها ظاهرا دارند دزدی می كنند. اسلحه هایی هم كه شما برای قضیه كوی به آنها داده بودید هنوز تحویل نداده اند و با آنها می روند سرقت مسلحانه. امشب هم قرار است خانه ما بیایند و با بنده وعده كرده اند. گفت: ساعت چند می آیند؟ گفتم: ساعت ٧. گفت: ما می گیریمشان و اینها دزد هستند و پدرشان را در می آوریم. در آن موقع در یك مجتمع سازمانی زندگی می كردیم كه نگهبان هم داشت. گفت: ما هم در دژبانی خونتون می ایستیم، شما كه آمدید بیرون تو می فهمی كه ما تعقیبتان می كنیم و اینها را می گیریم. خلاصه ساعت ٧ آمدند و سوار شدیم و به خیابان بنی هاشم به خانه ای كه قرار بود سرقت انجام شود رفتیم. محمد بابائیان زنگ را زد. خانمی گفت: بله؟ كه یكدفعه بابائیان به طرف من آمد و گفت: بد آوردیم. قرار بود خانه خالی باشد ولی صاحبخانه الان در خانه است. من باز با علم به اینكه می دانستم نیروی انتظامی دنبال ماست ترسیده بودم. گفتم: باشد. سوار شدیم كه برویم دخل تاكسی ها را بزنیم، یكی از ماشین های نیروی انتظامی كه دنبال ما بود، تاكسی هوندا بود. من گفتم كه همین را بزنیم؟ گفت: باشه. پردیدند جلوی تاكسی و اسلحه را جلوی شقیقه راننده گرفتند و گفتند كه ما از نیروی انتظامی هستیم و هر چی پول داری به ما بده. یكهو یارو ترسید كه بكشندش. ما اسلحه داشتیم. یارو هم گفت كه من هم نیروی انتظامی هستم. درگیری شروع شد. چیزی در حدود ٥ دقیقه یا كمتر و بیشتر اینها در خیابان بنی هاشم با هم درگیری مسلحانه داشتند. از آنطرف تیراندازی می كردند و اینطرف هم همینطور. محمد بابائیان در آن درگیری بازداشت شد. سه نفر دیگر در رفتند. یك نفرشان هم من بودم. خلاصه همه آنها را گرفتن و افسر نیروی انتظامی هم خیلی اظهار خوشحالی كرد كه من با آنها همكاری كرده ام. با یك پاترول من را به خانه رساند و گفت كه این قضیه بین تو و ما می ماند و به كسی نگو كه تو هم به ما گفته ای. دوست هایت فكر می كنند كه تو هم قاطی سارق مسلح ها بوده ای و فكر می كنند تو هم بازداشت شده ای. فعلا دو یا سه روزی هم از خانه بیرون نیا. نیروی انتظامی هم شب آنها را كتك می زند و می بیند كه اینها جزو انصار حزب الله هستند و اسلحه ها مال خودشان است و یكی از اعضای این باند سرقت مسلحانه كسی است به نام مهدی صفری تبار كه پدرش امام جمعه موقت اسلام شهر است، نماینده ولی فقیه در ستاد مشترك سپاه است و جزو حزب الله اسلام شهر هم هست. قبلا حول و حوش عاشورای سال گذشته هم اینها یك فقره سرقت مسلحانه می خواستند داشته باشند كه با یك تویوتای لنكروز كه البته این تویوتا در فیلم كارناوال شادی روز عاشورا كه ما راه انداخته بودیم بین تویوتاها بود. بهر حال به محض اینكه خط و ربط اینها مشخص می شود آزادشان می كنند چون اگر می خواستند آنها را بعنوان یك باند سرقت مسلحانه معرفی كنند، مهدی هم بینشان بود و همه هم عضو شورای مركزی انصار حزب الله بودند. بهر حال آقای مستوفی به من زنگ زد و گفت كه به مجتمع برویم. رفتم مجتمع پیش آقای كلانتر و آقای صدرالاسلام تلفنی به من گفت كه اسلحه هایشان كه اسباب بازی بود. فكر كردم شوخی می كند. گفتم تیراندازی كردند. حتی تیر اسلحه كلت محمد بابائیان به در یكی از ماشین های نیروی انتظامی خورد و سوراخ شد كه مستوفی دست من را كشید و برد بیرون و گفت: وقتی تیمسار می گوید اسباب بازی بوده قبول كن دیگه، به تو چه مربوطه؟ كه من فهمیدم قضیه از چه قرار است و گفتم كه خوب اسباب بازی بوده و ما آمدیم بیرون و جالب اینجاست كه آنها هم آزاد شدند و به همشون هم گفته بودند بروند ولی بفهمید كه با چه كسی دارید كار می كنید، ابراهیمی شما را لو داده، منهم كه فكر می كردم كار خوبی انجام داده ام خودم را آماده كرده بودم برای جلسه شورای هفتگی كه این قضیه را آنجا بگویم.

6. روایت جلسه‌های بازجویی در شهادت‌نامه امیر فرشاد ابراهیمی:
من را به همان اتاق بازجویی همیشگی بردند. به من دست بند زدند اما كیسه را از سرم باز كردند. از زیر نوار چش مبند توانستم چهره سردار مسعود صدرالاسلام را روی دیواره استیل پارچ ببینم كه پشت سرم نشسته بود. نجفی روبروی من بود و گفت كه مقاومت نكنم. سردار صدرالاسلام بدون اینكه هیچ حرفی بزند بعد از نیم ساعت بازجویی نجفی رفت. او كه رفت، نجفی هم به دنبالش رفت. بعد از دقایقی دوباره نجفی آمد و دستور داد تا چشمبند من را بردارند. با دیدن نجفی حالم دگرگون شد. نجفی حدیث می آورد، از امام جعفرصادق نقل قول كرد. تاب نیاوردم. آخر نجفی از آشناهای من بود، چگونه می توانست من را این چنین بیرحمانه به دست شكنجه گران بسپارد؟ سیستم عقیدتی من داغون شده بود، سر من درد می كرد، سیستم عصبی ام كار نمی كرد. گریه ام گرفت. با تضرع گفتم كه اجازه بدهند تا به همان سلول قبرگونه خودم بروم. اجازه دادند. رفتم در همان كمد تنگ و تاریك خودم با درد فیزیكی و ذهنی نالیدم. قبل از آن هر كسی میگفت در جمهوری اسلامی شكنجه هست، با سماجت رد میكردم. چون باور من بر آن بود كه بنیاد جمهوری اسلامی بر اسلام بنا شده است و اسلام شكنجه را ممنوع كرده است. چگونه گردانندگان جمهوری اسلامی زندانیان راشكنجه میدهند؟ در این زمان آنچه برایم رنج آور بود درد شكنجه جسمی نبود بلكه درهم ریختن تابوهای ذهن ی من بود كه برای آن تا كشورهای دور رفته و آماده جانفشانی شده بودم. تا 4 و 5 روز دیگر به سراغم نیامدند … بعد از 4 و 5 روزی من را برای ادامه تحقیقات بردند. بازجوی یها كماكان در همان اتاقی كه در همان ساختمان بود و (یك طرفش شیشه آینه ای بود) انجام میشد. خواسته بازجوها این بار روشن بود. میخواستند جلوی دوربین تلویزون رفته و اعتراف كنم كه از تعدادی از سران جبهه دوم خرداد دستور میگرفتم و اقرار كنم حوادث كوی دانشگاه توطئه ای بوده ساخته دست افرادی همچون حجاریان. من در عمرم حجاریان را ندیده بودم. به بازجویم گفتم كه خود او میداند كه من با حجاریان هیچ آشنایی ندارم، اما او اصرار داشت كه به چنین اتهامی اعتراف كنم و میگفت كه حجاریان خودش به این جرم اعتراف كرده است. تهدید میكردند، میخواستند مرعوب بشوم. بحثهای ما طولانی شد و من به خواسته آنها تن ندادم. این حادثه در ماه دوم بود. صبح زود یكی از روزهای ماه دوم، در كمد دیواری باز شد و فردی من را صدا كرد كه بیرون آیم. من را در ماشین آمبولانس گذاشتند و منتقل كردند به ستاد اطلاعات كل نیروی انتظامی یعنی همان جایی كه در آن زمان صدرالاسلام رئیس آن بود. لباسهایم بو می داد و دستبند به دست داشتم. داخل ساختمان اطلاعات نیروی انتظامی شدم. دو روحانی و سردار صدرالاسلام فرمانده اطلاعات، سرتیپ نجفی و یك سری افراد دیگر كه عضو اطلاعات نیروی انتظامی و سپاه بودند آنجا حضور داشتند. شروع كردند به همان صحبتهای معمول مبنی بر اینكه من با سازمانهای اطلاعاتی بیگانه در ارتباط بودم. من گفتم كه من تماسی نداشتم. تهدید و ارعاب شروع شد. میگفتند كه باید در این مدت سر عقل آمده باشم و آنها را مجبور نكنم تا قصه دو ماه گذشته را باز هم تكرار كنند. وعده میدادند درصورت همكاری كمكم كنند. آن جلسه یك ساعت طول كشید. وقتی از جلسه خارج شدم، سرتیپی از سپاه با من داخل صحبت شد و اصرار میكرد كه به داشتن رابطه با سرویسهای خارجی اعتراف كنم. میگفتند برای چندین دانشجو حكم اعدام صادرشده است. میگفتند 4 نفر قبلاً اعدام شده اند، من نباید كاری كنم كه این شماره به پنج برسد. واقعا سر در نمی آوردم. بحث ما شاید دو ساعت طول كشید، وقتی دیدند این گفتگوها نتیجه نمی دهد من را سوار ماشین كردند.

7. نقش مسعود صدر الاسلام (مسعود صالح) در قتل‌های زنجیره‌ای:

پرونده مصطفی کاظمی (موسوی) در خصوص پروژه حذف گلشیری
صادق گفت: در شهرستانها بیاییم عملیات کنیم و در شیراز و گیلان دو نفر از کانونی هایی که جزء پانزده نفر هستند وجود دارند که من گفتم شیراز که عملیات بشود روی من حساسیت پیدا می شود(مصطفی کاظمی مشهور به موسوی شیرازی قبلاً در پست”مسئول اداره ی کل اطلاعات فارس”بوده که پس از درگیری های زیاد و احتمالاًشرکت در قتل های فراوان بهائیان،اهل سنت و غیره …و به قولی درگیری با امام جمعه شیراز،به تهران منتقل می شود) و پذیرفتم و بعد هم با مسعود صدر الاسلام صحبت کردم گفتم از این عملیات ها چه خبر که گفت خبر ندارم ولی من پیگیری هایی را که اداره آگاهی می کند و به آقای لطفیان (فرمانده نیروی انتظامی) می گویند و گزارش می کنند آقای لطفیان نیز به من می گوید و من می آیم و به آقای درّی سرنخ هایی را که وجود دارد و ردهایی که به دست آورده اند را گزارش می کنم و از دور هم با سعید اسلامی به طور ایما و اشاره می گویم و گفتم اگر شما در این عملیات ها نیستید من هم هستم، گفت الحمدالله خیالم راحت شد و بیا محمد عطریان فر (از مسئولین روزنامه همشهری) را بزنیم و این یک سری مقالات را به جامعه جهت درج می داده وما وقتی وسایل روزنامه جامعه را آوردیم دست خط عطریان فر بود که نوشته این مقاله را شما در روزنامه جامعه بزنید که من به آقای صدر الاسلام (سرپرست اداره اطلاعات نیروی انتظامی) گفتم آقای درّی حکم کانون نویسندگان را داده است و ایشان گفتند از منزل فروهر یک آمپول به دست آمده حواستان باشد یک خشاب نیز به جا مانده بود که گفتم مربوط به بچه های ما نیست و مسعود گفت بده من این بچه ها را از کشور خارج کنم گفتم آنها مشکلی ندارند و گفتم حاضری کارکنی گفت هر کاری باشد انجام می دهم گفتم میخواهم چند گل (دسته گل) بفرستیم و از جمله جهت گلشیری، گفت نیروی انتظامی (اداره آگاهی)(بیرون خانه گلشیری) مستقر است، گفتم مسئله ای نیست، این خانم با چادر و عینک برود و دسته گل را صبح سفارش بدهد و بگوید عصر مثلاً ساعت 5 به این آدرس بیاورید و گلفروشی وقتی گل را به درب منزل گلشیری ببرد او را دستگیر می کنند و بازجویی هم بکنند چیزی بدست نمی آورند و چند نفر دیگر که گلفروش هستند و گل به آدرسهای دیگر می برند آنها نیز اگر دستگیر شوند نتیجه ای نمی گیرند که آقای مسعود صدرالاسلام گفت هر کاری باشد انجام می دهیم عملیات و هرکاری و نیرو و امکانات من دارم و فقط شماره، آدرس ومشخصات بدهید گفتم در شهرستانها گفت مشکلی نداریم، بر اساس صحبت صادق که گفته بود در شیراز و گیلان گفتم شیراز و گیلان که آقای مسعود صدر الاسلام گفت مسئله ای نیست و فقط آدرس و…. بدهید که بعد هم آمدو با آقای صادق صحبت کردم گفت: این مسعود نرود به کسی بگوید مطمئن از او هستی (گفتم) مسعود انگیزه این کارها را دارد و مشکلی ندارد و آدرس شیراز و گیلان با مشخصات بده که آدرس را داد ولی من آن رابه مسعود ندادم که شامل آدرس و عکس نفرات بود و بعد شب مسعود تماس گرفت و چون من دنبال خرید منزل بودم گفت این طبقه ای که همسایه ما است می خواهد خانه اش را بفروشد و نقشه اش هم مثل نقشه منزل ما است و شما می خواهی بیا ببین که به منزلشان رفتم و بعد مشخصات گذرنامه ای گلشیری را داد که کپی از گذرنامه اش گرفته بودند که آنرا هم آوردم به محل کارم .

پرونده صادق مهدوی در خصوص پروژه حذف گلشیری
آقای موسوی 25/9 مسعود صالح را در وزارت ملاقات می کند که می پرسد: مسعود این قتل ها کار توست ؟ او می گوید: نه. موسوی می گوید: من هستم. مسعود می گوید: من دنبال سر نخ بودم تا همکاری کنم. قول و قرار با موسوی می گذارد. و مسعود در این تاریخ نتایج اقدامات به عمل آمده توسط نهاد ریاست جمهوری و نیروی انتظامی پیرامون این قتل ها را به موسوی منعکس می کند. مسعود می پذیرد قتل نویسندگان را در استان ها را انجام دهد. نیروی لازم را خودش فراهم می کند. در ضمن می گوید اگر طی کار برای تیم ها گذرنامه لازم بود خودش می تواند به هر تعدادی لازم باشد صادر کند. (دایره صدور گذرنامه نیروی انتظامی زیر مجموعه معاونت اطلاعات است) موسوی باید بعد از این تاریخ هم دیداری با مسعود داشته زیرا آدرس گلشیری و تلفن اورا روی کاغذ نوشته و به موسوی داده بود. موسوی تا چند روز قبل از دستگیری آنرا نزد خود داشت. موسوی ساعت 21 روز 25/9 مرا در خیابان بهشتی جنب (مهناز) دید. جریان ملاقات با مسعود صالح را بیان کرد از من خواست اطلاعات درباره سوژه های شهرستان تهیه و به وی بدهم موسوی بعد از قتل مختاری باز و گسترده عمل می کرد و به تعدادی برای مشارکت پیشنهاد همکاری کرد از جمله مصطفی تهرانی (مسئول امنیت استان خراسان) احمد عبادی – مهدی ریاحی حمید جلالی – اخوان – محسنی – سید موسی …بعد از اینکه موسوی مساله طرح موضوع با مسعود را بیان داشت گفتم، نمی شناسم محمد صداقت (مدیر کل چپ) نظرمثبتی روی او حسین مهدوی (هر دو از پرسنل اداره التقاط) نداشته. او گفت دست او در رابطه با طرح الغدیر زیر ساطور من است. موسوی گفت او ماموریت است و از روز شنبه 28/9 آماده اقدام پیرامون آدرس ها خواهد بود اظهار داشت مهدی ریاحی نیز آماده همکاری است. تخصص اش زدن کارد است. بعد از قتل پوینده در چند نوبت از من آدرس نویسندگان جمع مشورتی را می خواست . می گفت این آدرس ها را بده تا من خانم یکی از بچه ها را به چند گلفروشی بفرستم تعدادی گلدان تهیه و به آدرسها بفرستند. برای کار روانی روز پنج شنبه 26/9 قرار شد من و موسوی همدیگر را در اتوبان جهان کودک ملاقات کنیم تا عکس و آدرس سوژه های استان را به وی بدهم تا به مسعود صالح بدهد.


عکس - پادگانی به اسم امام خامنه ای !

خامنه ای هنوز نمرده اسمش را روی خیابان و ورزشگاه و پادگانها گذاشتن وای به روزی که بیمره !

اسامی و مشخصات بعضی از شرکتهای وابسته به سپاه پاسداران


نقش سپاه در اقتصاد ایران

انتخابات خرداد 88 و نقش مهم سپاه از سویی و تحریمهای بین المللی که مستقیما سپاه را هدف گرفته اند از سوی دیگر، بیش از پیش سپاه و نقش بی بدیل آن در اقتصاد ایران را زیر ذره بین افکار عمومی قرار داده است. در تحریمهای جید سازمان ملل، اتحادیه اروپا، ژاپن و ایالات متحده صراحتا بر نام سپاه، شرکتهای آن و افراد مرتبط با آن انگشت نهاده شده است. جانمایه و هدف اصلی این مقاله نشان دادن حدود و ثغور دخالتهای سپاه در اقتصاد ایران، معرفی شرکتهای تابعه آن و افراد گرداننده این شرکتهاست. پیش از ورود به بحث اصلی نگارنده می کوشد خلاصه وار بر نقاط عطف تطور سپاه از یک سازمان نظامی-امنیتی کوچک به یک مجتمع عظیم نظامی-صنعتی-سیاسی-بازرگانی-امنیتی انگشت بنهد.

تنازع برای بقا
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دهه اول انقلاب در ادامه ساختن نهادهای موازی از جانب روحانیون در برابر ارتش ساخته شد. هدف آن بود که با تاسیس سپاه در برابر ارتش از امکان وقوع یک کودتا جلوگیری شود.[1] تا زمان کودتای سی خرداد 60 با توجه به حضور بنی صدر در عرصه قدرت در ایران، تکیه او بر نقش ارتش[2] و اختلافاتش با سپاه به عنوان بازوی نظامی حزب جمهوری اسلامی[3]، سپاه عنصری حاشیه‌ای در عرصه نظامی بود که بیشتر در داخل کشور به سرکوب مخالفین می‌پرداخت. با سقوط بنی‌صدر و روی کارآمدن دولت جدید امکانات به سوی سپاه سرازیر شد و سپاه که در عرصه داخلی با سرکوب مخالفین، حزب جمهوری اسلامی را بر کرسی قدرت نشانده بود به لحاظ نظامی نقش اصلی و مهمی را بر عهده گرفت.[4]

اما پس از یکی دو شکست پی در پی سپاه براثر بی تجربگی و فرماندهی غلط سپاهیان، ارتش توانست بار دیگر در عرصه نظامی جایی برای خود باز کند، هر چند نزاع میان سپاه و ارتش تا پایان جنگ ادامه داشت [5] به هر حال سپاه در طی دوران جنگ و پس از آن توانست با تصاحب بخشی از امکانات ارتش، با ته کشیدن ذخیره تسلیحات انبار شده از زمان شاه که در اختیار ارتش بود و با سرازیر شدن دست و دلبازانه امکانات جدید به سپاه [6] در نبرد برای بقا در عرصه نظامی کشور پیروز شود و خود را به عنوان نهاد اصلی نظامی کشور تثبیت کند.

ورود به اقتصاد
با فوت آیت الله خمینی، برآمدن اقای خامنه‌ای و ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، سپاه سرمست از تثبیت جایگاه خود در عرصه نظامی وارد عرصه اقتصادی شد. روایت غالب از ورود سپاه به عرصه اقتصادی این است که هاشمی سپاه را وارد عرصه اقتصاد کرد.[7][8] صرفنظر از اینکه آیا هاشمی رفسنجانی از سپاهیان خواست که وارد اقتصاد شوند یا نه، به نظر می رسد با توجه به اینکه سپاه در سالهای جنگ، حجم عظیمی از امکانات کشور را در اختیار گرفته بود[9] به سادگی حاضر نمی‌شد امکانات دراختیار گرفته را تحویل یک دولت غیرنظامی دهد و به پادگانها برگردد؛ آن هم در حالیکه سپاه اساسا از پادگانها نیامده بود که به پادگانها برگردد. از دل سیاست برآمده بود و ناگزیر در دل سیاست و اقتصاد باقی ماند.

به هر حال سپاه در پایان دوران هاشمی اگر چه هنوز به یگانه کارتل صاحب انحصار کشور بدل نشده بود اما اینک به یک بنیاد اقتصادی مهم کشور بدل شده که برای دستیابی به پروژه های پرسود با شرکتهای دولتی، وزارت اطلاعات، بنیاد مستضعفان، آستان قدس و شرکتهای وابسته به تکنوکرات های نزدیک به هاشمی رفسنجانی به رقابت می پردازد.

سلطه امنیتی
با پیروزی سید محمد خاتمی در سال 1376، پس از 8 سال حکومت بی دردسر دوران هاشمی رفسنجانی، جمهوری اسلامی خود را با مهمترین خطر امنیتی داخلی پس از سی خرداد 60 مواجه دید. در حالیکه دولت در اختیار اصلاح طلبان بود و لاجرم وزارت اطلاعات، که در دوران هاشمی رفسنجانی مقتدر شده بود[10] و دست سپاه را تا حد زیادی از عرصه اطلاعاتی-امنیتی کشور کوتاه کرده بود، خواسته های هسته سخت جمهوری اسلامی را برآورده نمی کرد؛ سپاه به سرعت به بازسازی و فربه کردن بخش امنیتی خود پرداخت. در تمامی این سالها از بخش امنیتی سپاه به عنوان اطلاعات موازی نام برده می شد. در این سالها سپاه چندان در عرصه امنیتی نیرو گرفت که حتی پس از تغییر دولت نیز، وزارت اطلاعات دیگر نتوانست جایگاه پیشین را بدست بیاورد و سپاه به آرزوی دیرینه رهبرانش که در اختیار گرفتن سیستم امنیتی کشور بود دست یافت.[11] [12][13]

سپاه به مثابه لویاتان
برآمدن سپاه به مثابه لویاتان در ایران از اواخر دولت خاتمی آغاز شد. این سپاه بود که با تشکیل اطلاعات موازی دولت خاتمی را فلج کرد[14]، نهادهای مدنی و چهره‌های شناخته شده سیاسی-فرهنگی را هدف قرار داد[15]، در تیر ماه 1378 به سرکوب خیابانی مخالفان و تهدید رئیس جمهوری[16] پرداخت و نسلی نو از اصولگرایان را در انتخابات شورای شهر دوم و مجلس هفتم به پیروزی رسانید. اما این ماجرای لشگرکشی سپاه به فرودگاه امام بود که نشان داد لویاتان سپاه چندان فربه شده است که دیگر تاب مستوری ندارد. [17]

با به قدرت رسیدن احمدی نژاد توسط سپاه [18] سپاه به فعال مایشاء در تمامی عرصه های کشور بدل شد. انتخابات خرداد 88 و تهدیدهای امنیتی که نظام جمهوری اسلامی را تا پای سرنگونی پیش برد، جایگاه سپاه به عنوان حاکم اصلی کشور را تثبیت کرد. لویاتان سپاه اینک دیگر رقیبی نمی شناسد و براستی بر سرنوشت کشور مسلط است.

شرکتهای سپاه
سپاه امروزه شرکتهای بی شماری دارد و تقریبا هیچ عرصه ای را از حضور خود بی نصیب ننهاده است. از بازرگانی و بیمه و ساختمان سازی گرفته تا نفت و توزیع کالا و ارائه خدمات به نقش آفرینی در اقتصاد کشور پرداخته است. فعالیتهای اقتصادی سپاه را می توان بر اساس معیارهای مختلفی طبقه بندی کرد. ساختار و چارت اقتصادی سپاه چندان مشخص و روشن نیست. چنانکه بعدتر خواهیم دید، اطلاعات نشان می دهد که این ساختار عامدانه یا بر اثر بی نظمی معمول در نهادهای وابسته به جمهوری اسلامی بسیار پیچیده، تودرتو و چندلایه است.بنابراین ما نیز در معرفی شرکتهای سپاه گرفتار همین پیچیدگی، ابهام و شلختگی هستیم. بدین ترتیب می کوشیم ابتدا شرکتها و چهره های موثر در امپراطوری اقتصادی سپاه را معرفی کنیم و سپس در انتها یک طبقه بندی و ساختار نزدیک به واقع از امپراطوری اقتصادی سپاه ارائه دهیم.

شرکت گروه بهمن (سهامی عام)
شركت گروه بهمن در سال 1331 بنام شركت "سهامي خليج كو">به منظور انجام كليه عمليات مربوط به نمايندگي حمل و نقل دريايي و حق العمل كاري تاسيس شد. در سال 1338 اين شركت اقدام به تاسيس كارخانه اي به منظور مونتاژ موتور سيكلت كرد و در سال 1349 به موجب موافقتنامه وزارت اقتصاد، توليدات شركت به ساخت خودروي چهار چرخ از فرآورده هاي كارخانه مزدا ژاپن تغيير يافت. در سال 1350 نام شركت به شركت سهامي كارخانجات اتومبيل سازي مزدا تغيير پيدا نمود و در سال 1363 نام شركت به ايران وانت و در سال 1377 نام شركت به گروه بهمن تغيير يافت.

سهامدار اصلی شرکت گروه بهمن، بنیاد تعاون سپاه است که 56.3در صد سهام این شرکت را در اختیار دارد. دیگر سهامداران این شرکت عبارتند از شركت سرمايه گذاري غدير، شرکت سرمايه گذاري خوارزمي، شركت سرمايه گذاري مهستان، شركت شاسي ساز، شركت سرمايه گذاري بهمن، شركت سرمايه گذاري تدبير، شركت سرمايه گذاري سپه، شركت گروه انرژي آريادانا، شركت سرمايه گذاري ارزش آفرينان، شركت سرمايه گذاري اعتبار ايران، شركت بيمه ملت و شركت سرمايه گذاري دانايان پارس. اکثر این شرکتها خود دوباره از شرکتهای وابسته به سپاه هستند. سرمايه شركت 3520 ميليارد ريال معادل 3520 ميليون سهم يك هزار ريالي مي باشد.[19]

شرکت گروه بهمن خود در شرکتهای زیر دارای سهام است:

شركت سايپا، شركت سرمايه گذاري ملي ايران، شركت سرمايه گذاري بهمن، شركت بهمن ليزينگ، شرکت بهمن ديزل، شركت بيمه ملت و شرکت کارگزاری بهمن.[20]

سهامداران شرکت کارگذاری بهمن عبارتند از شركت گروه مالی ایرانیان (سهامی عام)، شركت سرمایه گذاری بهمن (سهامی عام)، شركت سرمایه گذاری ارزش آفرینان (سهامی عام)، شركت داد و ستد آریا (سهامی عام)، شرکت گروه فن آوا (سهامی عام)، شرکت گروه بهمن (سهامی عام) [21]

سهامداران شرکت سرمایه گذاری بهمن عبارتند از صندوق قرض الحسنه بسیجیان، بیمه ملت، تعاونی ازاد اعتبار ثامن الائمه، شرکت سرمایه گذاری گنجینه شایستگان، شرکت بازارگانی عصر بهمن، شرکت دادوستد اریا، شرکت سرمایه گزاری ارزش آفرینان.

تعاونی اعتبار ثامن الائمه یکی از بنیادهای مالی مهم وابسته به بنیاد تعاون سپاه است که در سال 1376 آغاز به کار کرد و هم اکنون بیش از 500 شعبه در کشور داشته و تا نیمه سال 1388 حدود 5هزار میلیارد تومان منابع در اختیار داشته است.[22][23][24]

مسعود حجاریان، برادر سعید حجاریان، مدیرعامل بیمه ملت و از عناصر کلیدی و موثر در پولشویی و بسط توسعه و نفوذ سپاه پاسداران در اقتصاد ایران است که بعدا به او خواهیم پرداخت.

شناخته شده ترین کارکرد شرکت گروه بهمن برقراری ارتباط میان سپاه پاسداران و کمپانی بزرگ اتوموبیل سازی مزداست. نقش سپاه در بهمن واضح و غیرقابل انکار است و شرکت مزدا از آن طریق در حال همکاری با سپاه است وسالانه سود بسیاری را نصیب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میکند.

بانک پاسارگاد
بانک پاسارگاد یکی دیگر از شرکتهای وابسته به سپاه است. با توجه به محدود شدن شدید بانک های وابسته به سپاه بر اثر تحریمها، مدیران بانک پاسارگاد با جدیت می کوشند رابطه خود با سپاه پاسداران را انکار کنند، اما همه شواهد حاکی از آن است که بانک پاسارگاد یکی از شرکتهای وابسته به سپاه است و نقش مهمی در امپراطوری اقتصادی سپاه باز می کند. ماجرای ابطال مزایده معدن روی انگوران، عمق وابستگی بانک پاسارگاد به سپاه و نقش آفرینی آن در امپراطوری اقتصادی سپاه را آشکار کرد.[25] [26]

بانک پاسارگاد دارای شرکتهای اقماری بسیاری است و خود یک امپراطوری عظیم اقتصادی در دل یک امپراطوری دیگر است. [27] شرکتهای اقماری بانک پاسارگاد به شرح زیرند :

شرکت سرمايه‌گذاري پارس آريان

شرکت بيمه پاسارگاد

شرکت فناوری اطلاعات و ارتباطات پاسارگاد آریان [فناپ]

شرکت پرداخت الکترونیک بانک پاسارگاد

شرکت مالی و سرمایه گذاری بانک پاسارگاد

شرکت سرمایه گذاری بانک پاسارگاد

شرکت کارگزاری بانک پاسارگاد

شرکت ليزينگ پاسارگاد

شرکت لیزینگ ماشین آلات و تجهیزات بانک پاسارگاد

شرکت مدبران ساخت آریان

شرکت مشاوره رتبه بندی اعتباری ایران

شركت توسعه انبوه سازي پاسارگاد

شركت سامان ساخت آريان

شركت خدمات پشتيبان پاسارگاد آريان

شركت تأمين آتيه كاركنان گروه مالي پاسارگاد

شركت گسترش انرژي پاسارگاد

شركت توسعه معادن و صنايع معدني خاورميانه

شركت توسعه تجارت انديشه نگر پاسارگاد

شركت تدبيرگران پاسارگاد

شركت مديريت بازرگاني آينده نگر پاسارگاد

شركت ساختمان شهرسازي هشتم

شرکت خدمات ارزی و صرافی پاسارگاد

شركت توسعه و گسترش بازرگاني بين المللي گروه پاسارگاد

شرکت ساختمانی گسترش و نوسازی صنایع ایرانیان مانا [سهامی خاص]

شرکت فولاد زرند ایرانیان [سهامی خاص]

شرکت بازرگانی آفتاب درخشان خاورمیانه [سهامی خاص]

شرکت فولاد سیرجان ایرانیان [سهامی خاص]

شرکت مهندسی معیار صنعت خاورمیانه [سهامی خاص]

شرکت سرمایه گذاری پارس حافظ


زیرنویس ها:

[1] محسن سازگارا، سپاه و سه انحراف،

[2] محسن رضائى در درس‌های تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق در دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، دوره عالی جنگ، به تاریخ 19 مرداد 74 می‌گوید: "تلاش برای آزادسازی مناطق اشغالی در دو مقطع انجام گرفت: در مقطع اول، عملیات‌هایی به فرماندهی بنی‌صدر و با اتکا به نیروهای کلاسیک انجام گرفت که ناموفق بود و نتایج نامطلوبی در پی داشت. در مقطع دوم و پس از حذف بنی‌صدر، با هماهنگی ارتش، سپاه و حضور نیروهای انقلابی و مردمى، تحول در صحنه جنگ به وقوع پیوست که موجب شکست نیروهای دشمن شد."

[3] دریادار علی شمخانی در برنامه تلویزیونی دیروز، امروز، فردا می‌گوید: "مخالف ما بود بنی صدر. البته مخالف سپاه بود. ولی او حس می کرد که اگر سپاه باشد نمی‌تواند پیروزی را به نام خودش ثبت کند. می‌خواست پیروز مطلق این جنگ خودش باشد. زیرا با پیروزی در این جنگ می توانست قهرمان ملی شود. مدنی هم همینطور بود.خدا مدنی را بیامرزد. اذکرو امواتکم بالخیر."

[4] باهنر، نخست‌وزیر دولت رجائى می گوید: "ما از همان آغاز برکناری بنی‌صدر آثار مثبت‌اش را دیدیم و احساس کردیم که جبهه‌ها فعال‌تر شده، آن روحیة سلحشوری اسلامی که همراه با نوعی صداقت و خلوص و شهادت‌طلبی و ایثار است، سایه افکنده. چون جو سیاست کاری و فرصت طلبی و سوء بهره‌برداری از فداکاری برادران ایثارگرمان که توسط بنی‌صدر انجام می‌شد از بین رفت."

[5] به عنوان مهمترین سند بازگوکننده این اختلافات بنگرید به خاطرات هاشمی رفسنجانی. میزان اختلافات به حدی است که در عملیات مهم، سپاه و ارتش از به اشتراک گذاشتن امکانات و نفرات خودداری می کردند. چنانکه از فحوای کلام هاشمی پیداست شکست هر عملیات بزرگ که طراحی آن بر عهده یکی از طرفین بود، موجب خشنودی طرف دیگر خصوصا سپاه می‌شده است.

[6] در خاطرات هاشمی رفسنجانی هر جا صحبت از خرید تسلیحات جدید برای کشور است، هم واسطه‌های خرید عمدتا سپاهی هستند و هم صحبت از خرید برای سپاه است.

[7] محسن سازگارا در مقاله سپاه و سه انحراف می گوید: "انحراف دوم درزمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و به دست ایشان اتفاق افتاد. سیاست غلط آقای رفسنجانی برای اینکه تمام دستگاههای دولتی به سراغ کسب درآمد بروند، وقتی به وزارت اطلاعات و سپاه رسید، فاجعه خلق کرد.این دوسازمان بااسلحه ودستبند وارد تجارت شدند."

[8] حجه‌الاسلام علی سعیدی در گفتگوبا خبرگزاری مهر تصریح می‌کند که سپاه به خواست هاشمی وارد اقتصاد شد. اومی‌گوید: "متاسفانه یکی از شیوه های تخریب سپاه طرح همین مسائل است. یعنی در واقع معکوس جلوه دادن برخی اقدامات سازنده سپاه. اصولا ورود سپاه در عرصه های اقتصادی جزء ماموریت های ذاتی سپاه بوده است.در دوران پس از جنگ کشور به شدت نیاز به سازندگی عمران و آبادانی و ترمیم زیرساخت ها داشت و رئیس دولت وقت ( آیت الله هاشمی رفسنجانی ) از رهبر معظم انقلاب درخواست کردند که بخشی از توان مازاد سپاه به کمک دولت بیاید که مورد موافقت ایشان هم قرار گرفت و سپاه وارد عرصه های اقتصادی یا بهتر بگویم سازندگی شد.هر کشوری پس از فروکش کردن آتش جنگ اگر نتواند ویرانی های خود را بازسازی نماید با چالش های جدی مواجه خواهد شد. بر این اساس سپاه در راستای پاسداری از انقلاب وارد عرصه های سازندگی شد و الحق و الانصاف توانست گامهای بزرگی را در این زمینه بردارد و حتی پروژه های سنگینی را که شرکت های خصوصی عاجز از انجام آن بودند، سپاه آنها را به انجام رسانید.سپاه این سیاست را تا امروز به همین شکل ادامه داده است وهمچنان بر این سیاست استوار است. اگرچه سپاه وارد پروژه های کوچک اقتصادی شد اما سیاست امروز سپاه ورود به عرصه های ملی است که بخش خصوصی توان اجرای آن را ندارد. مانند احداث خط لوله عسلویه به چابهار که ریسک انجام آن برای بخش خصوصی بسیار بالا است.سپاه نه فقط به صرف درآمد بلکه به لحاظ نقش انقلابی خود این گام های بلند اقتصادی را برداشته است. از دیگر اقدامات سپاه می توان به احداث اتوبان ها و پروژه های سنگینی همچون ساخت اتوبان ساوه اشاره کرد که همه از آثار و برکات حضور سپاه در این عرصه است."}

[9] میرحسین موسوی در پسخ به ادعاهای محسن رفیقدوست مبنی بر اینکه اگردولت با سپاه همکاری کرده بود سپاه بغداد را فتح می کرد می‌گوید: "من باور نمی کنم که شما فراموش کرده باشید که چهار میلیارد دلار از شش میلیارد دلار در آمد نفتی کشور هزینه جبهه ها و جنگ می شد و آن دو میلیارد مابقی نیز در حقیقت برا ی حفظ کیان کشور بود که آن هم می تواند در خدمت دفاع مقدس تعبیر شود."

[10] علی یونسی وزیر اطلاعات دولت خاتمی در گفتگویی دیدگاه هاشمی به وزارت اطلاعات را چنین بیان می‌کند: "وقتی وزیر اطلاعات شدم آقای هاشمی دو بار با من بحث کردند و گفتند شیوه‌‏ای که شما در وزارت اطلاعات در پیش گرفته‌‏اید این وزارتخانه را به شهرداری و تشکیلات بی‌‏خاصیت تبدیل کرده‌است که هیچ کس نمی‌‏ترسد و من هم به ایشان یادآور شدم در همه جای دنیا به این روش می‌‏گویند سرویس اطلاعاتی و ما هم باید به دنبال این موضوع برویم که وزارت اطلاعات در خدمت مردم باشد."

[11] ماده پنج و شش قانون تاسیس وزارت اطلاعات نقش و حدود اختیارات اطلاعات سپاه را چنین تبیین می کند:

‌ماده 5 - سپاه پاسداران ضمن تبعيت از خط مشي وزارت اطلاعات در مورد مبارزه با ضد انقلاب داخلي و مأموريتهاي محوله در اساسنامه سپاه تا‌اعلام آمادگي وزارت اطلاعات، اطلاعات داشته و حق كسب و جمع‌آوري اخبار و توليد اطلاعات و تجزيه و تحليل آن و شناسايي ضد انقلاب را داشته‌و اين وزارتخانه را كمك مي‌كند.

‌ماده 6 - واحد اطلاعات سپاه پاسداران وظايف زير را بر عهده دارد:

1 - اطلاعات نظامي.

2 - گرفتن اطلاعات لازم از وزارت اطلاعات قبل از عمليات به عنوان ضابط قوه قضائيه.

3 - تحويل اخبار واصله امنيتي به وزارت اطلاعات.

[12] سعید حجاریان ضمن توضیح چگونگی تشکیل وزارت اطلاعات بر مخالفت سپاه با تشکیل وزارت اطلاعات و کاهش اختیارات سپاه تاکید می کند او می‌گوید: "با توجه به تجربیاتی كه كسب كرده بودیم و وضعیت عمومی امنیت در كشور با كمك بچه‌های كمیته ستاد مشترك و دفتر اطلاعات نخست وزیری طرحی را تدوین كردیم و توسط آقای الویری در مجلس اول 16 امضا برایش جمع كردیم و به هیات رئیسه ارائه شد. این طرح ابتدا مخالفت‌های جدی را برانگیخت. در كمیسیون داخله ابتدا به مسوولیت آقای موحدی كرمانی و بعد با مسوولیت مرحوم موحدی ساوجی و بعدها هم كه كمیسیون ویژه‌ای با مسوولیت آقای روحانی برای این موضوع تشكیل شد، طرح مورد بررسی قرار گرفت. درهمه این مدت چه زمان پیشنهاد و چه زمان بررسی و دفاع از طرح من به عنوان نماینده دولت حضور داشتم. به طور جدی می‌توان گفت كه این طرحی بود كه در ابتدا همه با آن مخالف بودند. من خیلی تلاش كردم برای اینكه این طرح جا بیفتد. روسای سه قوه مخالف این طرح بودند. سپاه مخالف این طرح بود.

هر یك به نوعی استدلال می‌كرد كه تمركز كار اطلاعاتی در وزارتخانه مخالف مصلحت كشور و یا تقسیم كار حكومتی است. عمده كار این طرح هم در مجلس دوم انجام شد كه مجلس نسبتا راستی بود و به طورطبیعی با من كه از نظر آنها سابقه جالبی نداشتم. مرا به عنوان عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی می‌شناختند كه در دفترنخست‌وزیری با سابقه‌ای كه از كشمیری به جامانده بود فعال بودم و... سر سازگاری چندانی نبود. با این حال تلاش فوق‌العاده‌ای صورت گرفت كه این طرح رای لازم را بیاورد. آقای موسوی اردبیلی با این طرح مخالف بود و استدلال می‌كرد كه اطلاعات ذیل و ضابط قضائی است و از بازجویی، تعقیب مراقبت و دستگیری گرفته تا محصول كار آنها به كار قوه قضائیه مربوط می‌شود و در واقع یك پلیس قضائی باقدرت است. از این جهت با تشكیل وزارتخانه زیرنظر دولت مخالف بود.

(آیت‌الله) آقای خامنه‌ای كه رئیس جمهور وقت بودند استدلالشان این بود كه برای رئیس‌جمهور ابزاری باقی نمانده است و باید دو نهاد به عنوان بازوی رئیس‌جمهور زیر نظراو باشد؛ یكی سازمان برنامه و یكی هم اطلاعات. از طرف ایشان آقای جواد مادرشاهی می‌امد كه از قدرت استدلال و نطق بالایی برخوردار بود. انصافا هم كار كرده بود و تمام سرویس‌های كشورهای مختلف را مورد مطالعه قرار داده بود. نمودار می‌آورد. چارت تشكیلاتی سرویس‌ها را روی تخته می‌كشید و خلاصه برای طرح استدلال‌های خودش معركه می‌گرفت و من هم مجبور بودم با او مخالفت كنم. آقای‌ها‌شمی هم كه رئیس مجلس بود و چون عملا فرماندهی نیروهای مسلح و ریاست شورای عالی دفاع را هم داشت با سپاهی‌ها نزدیك بود. سپاهی‌ها آن موقع جدی‌ترین مخالفت‌ها را می‌كردند. یادم می‌آید محسن رضایی و رضا سیف‌اللهی به من می‌گفتند تو از كشمیری بدتری. چرا كه امام دو بازو دارد یكی بازوی نظامی و دیگری بازوی امنیتی. تو می‌خواهی با تمركز اطلاعات در دولت عملا یك بازوی امام را قطع كنی و آن را بوروكراتیزه كنی. توقع آنها این بود كه این دو بازو هر دو در سپاه جمع شوند.‌ها‌شمی هم طرفدار استدلال آنها بود. شهید محلاتی هم كه نماینده امام در سپاه بود از این استدلال دفاع می‌كرد. همین‌ها رفتند سراغ امام كه كجای دنیا اطلاعات وزارتخانه ‌است كه این‌ها می‌خواهند اطلاعات را وزارتخانه كنند. به امام گفتند كه اگر اطلاعات وزارتخانه شود همه اطلاعات آن رو می‌شود و این با فلسفه كار اطلاعاتی مغایرت دارد. یكروز احمد آقا به من زنگ زد و گفت امام راجع به این طرح نظر مخالف دارند و می‌پرسند كجای دنیا اطلاعات وزارتخانه است كه شما می‌خواهید وزارتخانه درست كنید. من دو استدلال آوردم. آن موقع آقای صافی گلپایگانی دبیر شورای نگهبان بود. ایشان البته جزو روحانیت سنتی به حساب می‌آمدند و گرایشات راست هم داشتند. من با ایشان بحث كرده بودم.

ایشان معتقد بود كه چون وظایف و اختیارات رهبری در قانون اساسی احصاء شده است و این به معنی حصر این اختیارات است عملا تشكیل سازمان اطلاعات توسط رهبری مخالف قانون اساسی است و اگر امام بخواهد كه این تشكیلات را سامان بدهد باید از موضع بنیانگذار نظام حكم حكومتی بدهد و خارج از قانون اساسی اقدام كند. من این استدلال آقای صافی را به اطلاع امام رساندم. موضوع دیگری را هم كه مطرح كردم این بود كه بالاخره ممكن است در جریان كارهای اطلاعاتی و امنیتی اقداماتی خلاف قانون صورت بگیرد. شكنجه‌ای شود. مشكلی برای بی‌گناهی به وجود آید. اینها اگر كارشان مستقیم زیر نظر امام باشد این مسائل هم به پای ایشان گذاشته می‌شود. امام هر دوی این استدلال‌ها را پذیرفت و نظرشان تغییر كرد."

[13] هاشمی رفسنجانی در خاطراتش بارها بر مخالفت سپاه با کاهش اختیاراتش در عرصه امنیتی تاکید می کند.

[14] کار به جایی رسید که سید محمد خاتمی اعلام کرد کسانی هر 9 روز برای دولت او بحران ایجاد می‌کنند.

[15] مهمترین نمایش قدرت سپاه در این زمینه ترور سعید حجاریان از بنیانگذاران وزارت اطلاعات، از موسسین جبهه مشارکت، از مشاورین سید محمد خاتمی، مدیر مسئول یکی از پرنفوذترین روزنامه های اصلاح طلب، نایب رئیس شورای شهر و معمار پیروزی انتخاباتی اصلاح طلبان در مجلس ششم در جلوی شورای شهر بود. رفتار سپاه چه در انجام ترور و چه در حمایت بعدی از عاملین ترور بیانگرآن بود که سپاه عامدانه می‌خواهد نقشش در ترور حجاریان آشکار باشد. مهمترین ردپایی که سپاه در این ترور از خود بر جا نهاد این بود که راکب تیم ترور عضو سپاه بود.

[16] در تیر 1378 بیست وچهار تن از فرماندهان سپاه در نامه‌ای خطاب به سید محمد خاتمی نوشتند:" جناب آقای رئیس جمهور، اگر امروز تصمیم انقلابی نگیرید و رسالت اسلامی و ملی خودتان را عمل نکنید فردا آن قدر دیر و غیر قابل جبران است که قابل تصور نیست.در پایان با کمال احترام و علاقه به حضرت عالی اعلام می داریم کاسه صبرمان به پایان رسیده است و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی، بر خود جایز نمی دانیم.»" اسامی فرماندهان امضاکننده نامه به شرح زیر است:

غلامعلی رشید - عزیز جعفری - محمدباقر قالیباف - قاسم سلیمانی - جعفر اسدی - احمد کاظمی - محمد کوثری - اسدالله ناصح - محمد باقری - غلامرضا محرابی - عبدالحمید رئوفی نژاد - نورعلی شوشتری - دکتر علی احمدیان - احمد غلامپور - یعقوب زهدی - نبی الله رودکی - علی فدوی - غلامرضا جلالی - امین شریعتی - حسین همدانی - اسماعیل قاآنی - علی فضلی - علی زاهدی - مرتضی قربانی.

[17] جمشید اسدی در مقاله ای با عنوان "کودتای اقتصادی پيش از کودتای انتخاباتی: ماجرای اشغال فرودگاه امام خمينی" ماجرای اشغال فرودگاه را چنین شرح می‌دهد: "سيد محمد خاتمی رئيس جمهور وقت طی مراسمی فرودگاه امام خمينی را در ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۸۲ گشود. قرار بود روز ۳۱ فروردين ۱۳۸۳ از آن بهره برداری شود که تا ۱۹ ارديبهشت عقب افتاد.شنبه روز افتتاح، هواپيمايی مسافری از مبدا دوبی اجازه يافت در اين فرودگاه به زمين بنشيند واما بلافاصله پس از آن ستاد کل نيروهای مسلح فرودگاه را اشغال نظامی کرد و اطلاعيه داد که تا رفع مشکل امنيتی و لغو فعاليت شرکت خارجی تاو فرودگاه بسته خواهد ماند. چند ساعت پس از پخش اين اعلاميه، يک هواپيمای ايران اير از دبی به تهران می آمد و قرار بود ساعت ۳ بعد از ظهر در فرودگاه امام خمينی به زمين نشيند که با دو فرود هواپيمايی جنگی روبرو و مجبور شد مسير را تغيير دهد و در فرودگاه اصفهان فرود آيد.بهانه رسمی مخالفت، ماهيت «صهيونيستی» گروه مادر يکی از شرکت های کنسرسيوم تاو بود به نام Akfen، که متعلق به سرمايه دار «صهيونيستی» به نام «شوراز» است و اسلحه و تجهيزات نظامی و سيستم های امنيتی توليد می کند. بر مبنای همان اتهام، شرکت OPGAL يکی از شرکای Akfen به «اوی باراک» پسر «ايهود باراک» نخست وزير سابق اسرائيل تعلق دارد و شرکت «رافائل» از جمله سهامداران Akfen نيز اسرائيلی است. اما اين ها اگر دليل فسخ قرارداد باشد پس می بايستی قرارداد تقريبا همه شرکت های بزرگ اروپايی که به ويژه در زمينه نفت و گاز در ايران «اسلامی» فعاليت داشتند نيز فسخ می شد يا اصلا بسته نمی شد چون بر همه، از محافظه کار و اصلاح طلب، روشن بود که اين شرکت ها با شرکت های اسرائيلی نه تنها داد و ستد، که حتی مشارکت داشتند."

[18] محمد باقر ذوالقدر در توصیف نقش سپاه در پیروزی احمدی نژاد اذعان کرد که "موفقيت در انتخابات شوراها و مجلس شورای اسلامي پاک ‏سازی دو رکن مهم از عناصر نفوذی بود." و "نيروهاى اصول‌گرا بحمدالله با طراحى درست و چندلايه توانستند در انتخابات پیروز شوند."

[24] در این جوابیه ارسال شده به روزنامه دنیای اقتصاد اگر چه ارسال کنندگان جوابیه می کوشند انتساب این تعاونی به سپاه را رد کنند اما با وضوح توضیح می دهند که همه کاره این تعاونی، بنیاد تعاون سپاه است.

اتحاد ملی برای سرنگونی هرچه سریع تر جمهوری اسلامی

طنز - مکاتب با گاوها و شیرهایشان چه میکنند ؟!


سوسياليسم : دو گاو داريد. يکي را نگه ميداريد. ديگري را به همسايه خود مي دهيد.

کمونيسم : دو گاو داريد. دولت هر دوي آنها را ميگيرد تا شما و همسايه تان را در شيرش شريک کند.

فاشيسم : دو گاو داريد. شير را به دولت ميدهيد. دولت آن را به شما ميفروشد.

کاپيتاليسم : دو گاو داريد. هر دوي آنها را ميدوشيد. شيرها را بر زمين ميريزيد تا قيمتها همچنان بالا بماند.

نازيسم : دو گاو داريد. دولت به سوي شما تيراندازي ميکند و هر دو گاو را مي گيرد.

آنارشيسم : دو گاو داريد. گاوها شما را ميکشند و همديگر را مي دوشند.

ساديسم : دو گاو داريد. به هردوي انها تيراندازي ميکنيد و خودتان را در ميان ظرف شيرها مي اندازيد.

آپارتايد : دو گاو داريد. شير گاو سياه را به گاو سفيد ميدهيد ولي گاو سفيد را نمي دوشيد.

دولت مرفه : دو گاو داريد. آنها را ميدوشيد بعد شيرشان را به خودشان ميدهيد تا بنو شند.

بوروکراسي : دو گاو داريد. براي تهيه شناسنامه آنها هفده فرم را در سه نسخه پر ميکيد ولي وقت نداريد شير آنها را بدوشيد.

سازمان ملل : دو گاو داريد. فرانسه شما را از دوشيدن آنها وتو ميکند.امريکا و انگليس گاوها را از شير دادن به شما وتو ميکنند.نيوزلند راي ممتنع مي دهد.

ايده اليسم : دو گاو داريد. ازدواج ميکنيد. همسر شما آنها را مي دوشد.

رئاليسم : دو گاو داريد. ازدواج ميکنيد. اما هنوز خودتان آنها را مي دوشيد.

متحجريسم : دو گاو داريد. زشت است شير گاو ماده را بدوشيد.

فمينيسم : دو گاو داريد. حق نداريد شير گاو ماده را بدوشيد.

پلوراليسم : دو گاو نر و ماده داريد. از هرکدام شير بدوشيد فرقي نمي کند.

ليبراليسم : دو گاو داريد. آنها را نميدوشيد چون آزاديشان محدود مي شود.

دموکراسي مطلق : دو گاو داريد. از همسايه ها راي ميگيريد که آنها را بدوشيد يا نه.

سکولاريسم : دو گاو داريد. پس به خدا نيازي نداريد!!!

ناگفته های اعدامهای 67 - جنازه‌ها را با ماشین حمل گوشت جابه‌جا ‌کردند



روز آنلاین - در سه راه افسريه در جنوب شرق تهران جاده ای است به نام بلوار امام رضا که سرآغاز جاده تهران مشهد است. پانزده شانزده کيلومتر که در اين جاده حرکت کنيد در سمت چپ‌ چند گورستان می بينيد که به اقليت‌های مذهبی تعلق دارد. یکی از این گورستان ها هم به گورستان خاوران است؛ جایی که از 20 سال پیش،شاهد رفت وآمد سوگوارانی است که گل های پرپرشده خود را روی قبرهایی می ریزند که نام صاحب آنها،روشن نیست.گورستان جمعی زندانیان سال 67؛آنان که پس از دادگاه هایی چند دقیقه ای،حکم مرگ گرفتند و تیرها که تمام شد در شوفاژخانه های زندان اوین بردارشدند.

کل گورستانی که اعدام شدگان در آن خفته اند به محوطه ای در ابعاد حدود سی متر در شصت متر خلاصه می شود و در واقع چيزی جز زمينی خاکی نيست، هرچند، بعضی از خانواده ها سنگ قبرهای نمادين و فرضی در جاهايی نصب کرده اند. دو سه سنگ قبر هم هست که می گويند کسانی که آنها را آنجا گذاشته اند به نحوی اطمينان حاصل کرده اند که اعدامی مورد نظرشان در آنجا مدفون شده است.

گورستان خاوران در گذشته ها تنها محل دفن بهایيان بود اما اکنون بخشی از آن به عنوان مدفن کسانی شناخته می شود که طی اعدام دسته جمعی شمار زيادی از زندانيان سياسی در تابستان 1367 جان خویش را از دست دادند. اعدام‌هایی که به حکم آیت‌الله خمینی انجام گرفت و بهانه آن نیز، انجام عملیات "فروغ جاویدان" از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران ذکر شد. عملیاتی که پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط جمهوری اسلامی و اعلام آتش‌بس انجام گرفت. اما هنوز برای بسیاری این سئوال وجود دارد که اگر بهانه اعدام‌ها، این عملیات بود، چرا زندانیانی که از سال ها پیش درزندان به سر می بردند ـ از مجاهد و چپ ـ اعدام شدند؟

"رينالدو گاليندو پل"، گزارش‌گر ويژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در آن زمان شمار زندانيان سياسی را که اعدام شدند، 1879 نفر اعلام کرد، "سازمان عفوبین‌الملل" اما تعداد زندانیان اعدامی را بیش از 2500 نفر اعلام کرده و آیت‌الله العظمی منتظری با ذکر این نکته که تعداد دقیق اعدام‌شدگان را در خاطر ندارد، تعداد آنان را 2800 یا 3800 نفر اعلام کرده بود. هرچند آماری که گروه‌های سياسی ايرانی منتشر کرده‌اند، بسيار بيش از اينهاست. از جمله می‌توان به لیستی که توسط سایت "عصرنو" منتشر شده، اشاره کرد که کامل‌ترین لیست در این زمینه است و تاکنون اسامی 4484 نفر از اعدام‌شدگان را منتشر کرده است.

(http://asre-nou.net/1381/bahman/13/m-asami-gatlha.html)

محمدجواد لاریجانی، همان زمان در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی گفته بود:" فکر نمی‌کنم [اعدامی‌ها] تعداد زیادی باشد.... هزار نفر دو هزار نفر چیز زیادی نیست. ما دو میلیون افغانی و بیش از نیم میلیون عراقی را غذا می‌دهیم."

تابستان 67

همه چیز از تابستان سال 67 آغاز شد. سالی که با توجه به شرایط کشور، آیت‌الله خمینی، قطعنامه 598 را پذیرفت و از آن با عنوان «نوشیدن جام زهر» یاد کرد. چندی پس از پذیرش قطعنامه، سازمان مجاهدین خلق، در مرزهای ایران و عراق دست به عملیاتی نظامی زد. این عملیات اما با شکست مواجه شد و بسیاری از نیروهای مهاجم، کشته یا توسط نیروهای جمهوری‌اسلامی اسیر شدند. اعدامیان اما در این عملیات حضور نداشتند؛برخی از زندانیان باقیمانده از آن دوران نیز گفته اند که کسی در زندان از این عملیات خبر نداشت،چراکه سه ماه قبل از اعدام ها،همه ملاقات ها قطع شده بود.

مقامات جمهوری‌اسلامی اما تاکنون درباره اتفاقات سال 67 سکوت کرده‌اند و جز در موارد معدودی، حرف و سخنی از این واقعه به میان نمی‌آید. تنها منبع رسمی که درباره اعدام‌ها سخن گفته، خاطرات آیت‌الله منتظری است که به برخی از مکاتبات و اتفاقاتی که در این زمینه رخ داده، اشاره دارد.

آن‌گونه که ایت‌الله منتظری نوشته است، پس از عملیات مجاهدین، آیت‌الله خمینی، با نوشتن نامه‌ای دستور بررسی مجدد پرونده زندانیان را می‌دهد و می‌نویسد:" کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اكثريت آقایان حجه‌الاسلام نيری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماينده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد." گرچه آیت‌الله منتظری در انتساب این نامه به آیت‌الله خمینی تشکیک می‌کند و آن را مربوط به سیداحمد خمینی می‌داند.

یرواند ابراهامیان، در این باره می‌نویسد:" در نخستين ساعات روز جمعه ٢٨ تيرماه ١٣۶٧ حصارهاى آهنينى بر گرد زندان هاى اصلى در سرتاسر ايران کشيده شد. دروازه‌ها بسته و تلفن ها قطع شد. تلويزيون ها را از برق کشيدند و از توزيع نامه ها، روزنامه‌ها و بسته هاى دارويى (در زندان ها) خوددارى ورزيدند. ساعات ملاقات منحل شد و بستگان زندانيان را از حول و حوش زندان ها پراکنده ساختند. به زندانيان دستور داده شد که در سلول هاى خود باقى بمانند و از صحبت با نگهبانان و کارگران افغانى خوددارى کنند. رفت و آمد به مکان هاى عمومى مانند درمانگاه ها، کارگاه ها، قرائت خانه ها، تالارهاى تدريس و حياط ها ممنوع شد."

اما برخی دیگر از زندانیان آن سال‌ها، روایتی دیگرگونه از ماجرا دارند. محسن خاتمی، از اعضای حزب رنجبران، در این باره می‌گوید:" اواخر خردادماه بود که توسط یک منبع موثق پیغامی به نقل از یکی از بستگانم به من منتقل شد. مرحوم ایت‌الله جزایری از بستگان نزدیک من بود که در زندان هم تلاش زیادی برای شکستن حکم من انجام داده بود. با تلاش‌های او، بعد از اینکه 5 سال زیر حکم اعدام بودم، حکمام به حبس ابد تغییر یافت. آیت‌الله جزایری اواخر خرداد یا اوایل تیرماه برای من پیغام فرستاده بود که مواظب باشید، کشتار بزرگی در راه است. چندی پس از آن همه ملاقات‌ها و ارتباطات ما با جهان بیرون کاملا قطع شد. به ما گفته بودند چون قرار است پرسنل زندان اوین به جبهه‌ها فرستاده شوند، این اتفاق افتاده است."

وی درباره اینکه چه زمانی در زندان متوجه شد که اتفاقی در راه است، به روز می‌گوید:" به ما خبر رسید که یکی از اعضای حزب توده به نام «کیومرث زرشناس» اعدام شد. وی از جمله افرادی بود که با توجه به تحلیل حزب توده ایران، همواره از جمهوری اسلامی دفاع می‌کرد. با توجه به پیغامی که به من رسیده بود و سپس شنیدن خبر اعدام زرشناس، حدس زدیم باید اتفاقی در راه باشد، هر چند تصور نمی‌کردیم ابعاد فاجعه تا این حد گسترده باشد."

گفته می‌شود کمیسیونی سه نفره ـ شامل حسین‌علی نیری، مرتضی اشراقی و مصطفی پورمحمدی ـ وظیفه داشتند که با زندانیان مصاحبه کنند. این مصاحبه در اکثر موارد به صورت کتبی و گاهی، شفاهی بود. درباره رفتار این کمیسیون نوشته‌اند:" حجت الاسلام نيرى مصمم بود حداکثر صدمه را (به مخالفان سياسى) وارد کند. در حاليکه آيت الله اشراقى با حالتى نه چندان قاطع سعى داشت راه اعتدال بپيمايد."

آن‌گونه که یرواند ابراهامیان به نقل از برخی شاهدان این واقعه می‌نویسد،ابتدا از هر یک از مجاهدین گرایش سیاسی‌شان سئوال می‌شود و اگر کسی می‌گفت «مجاهدین»، بلافاصله به اعدام محکوم می‌شد؛چرا که در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی مجاهدین را با نام منافقین ذکر می‌شوند و نفس ذکر نام مجاهدین به معنی موافقت با آنان و«پافشاری بر نفاق» تصور می‌شد. کسانی که پاسخ داده بودند «منافقین» با سئوال‌های دیگری روبرو می‌شدند. سئوالاتی هم‌چون «آيا حاضريد در مصاحبه تلويزيونى منافقين را محکوم کنيد؟»، «آيا حاضريد طناب دار را به گردن يک عضو فعال منافقين بيندازيد؟»،«آيا حاضريد ميدان‌هاى مين گذارى شده را براى ارتش اسلام پاکسازى کنيد؟» و ...

سئوالاتی که از نیروهای عضو گروه‌های چپ پرسیده می‌شد،اما متفاوت بود. برخی سئوال‌هایی که از چپ‌ها پرسیده می‌شد، بدین شرح بود: «آيا شما مسلمانيد؟»، «آيا به خدا اعتقاد داريد؟»، «آيا به بهشت و جهنم معتقديد؟»، «آيا محمد را به‌عنوان خاتم انبياء قبول داريد؟»، «آيا در ماه رمضان روزه مى گيريد؟»، «آيا قرآن مى خوانيد؟»، «آيا هر روز نماز مى خوانيد؟»، «آيا ترجيح مى دهيد با يک مسلمان هم بند شويد و يا يک غيرمسلمان؟»، «آيا حاضريد زير ورقه اى را داير بر اينکه به خدا، به پيغمبر، به قرآن و به روز رستاخيز ايمان داريد امضا کنيد؟» و «آيا در خانواده اى بزرگ شده ايد که پدر در آن نماز مى خواند، روزه مى گرفت و قرآن مى خواند؟».... سئوال آخر برای آن بود که مشخص شود آیا فرد زندانی، «مرتد ملی» است یا «مرتد فطری».

محسن خاتمی در این‌باره می‌گوید:" برای بسیاری از چپ‌ها پرسش‌نامه‌هایی فرستادند که پر کنند. این پرسش‌نامه‌ها مملو از سئوالات عقیدتی بود. گروه‌های چپ، جلسه‌ای گذاشته بودند که با این پرسش‌نامه‌ها چگونه برخورد کنند. تصمیم گرفتیم که به صورت تاکتیکی به سئوالات جواب بدهیم تا زنده بمانیم. هر اشتباهی می‌توانست موجب مرگ شود. مثلا اعلام اینکه به حزب توده و جمهوری اسلامی معتقدم، مجازات مرگ داشت. برای نمونه می‌توانم از «بهمن رونقی» نام ببرم که بی هیچ حکم مشخصی در زندان بود. او از اعضای حزب توده بود و به دلیل آنکه اعلام کرده بود طرفدار حزب توده است، اعدام شده بود."

هوشنگ اسدی، در کتابی که به زبان انگلیسی و با نام "نامه‌هایی به شکنجه‌گرم" منتشر کرده، تصویری از جلسات دادگاه را به ریاست نیری،که می‌توانست به مرگ زندانیان ختم شود را آورده است:

- حزب توده را قبول داری؟

...

- نماز می‌خوانی؟

...

- جمهوری اسلامی را قبول داری؟

...

- کادر یک حزب بودی؟

...

- شهادتین را بگو

..."

و به همین سادگی، سرنوشت مرگ یا زندگی انسانی مشخص می‌شد.

یرواند ابراهامیان می‌نویسد:" اين بازجوئيها که به مدت سه ماه ادامه يافت، در اوين و گوهردشت در تالار اصلى دادگاه صورت گرفت. بخشى از بازجوييها حالت شفاهى داشت، و بخش ديگر به شکل پرسش نامه هاى ماشين شده انجام پذيرفت. بعضى از زندانيان مى توانستند بازجويان خود را ببينند ولى ديگران در پشت پاراوان هاى بلند پنهان شده بودند. کسانى که جوابهايشان پذيرفتنى بود به سوى راست تالار دادگاه و آنها که پاسخهايشان غيرقابل قبول بود به سمت چپ تالار هدايت مى شدند، دسته نخست را به بندهاى خود باز مى گرداندند و به آنها دستور نماز خواندن مى دادند. اگر زندانى از خواندن يک نوبت نماز خوددارى مى کرد از بابت آن ده ضربه تازيانه به او مى نواختند و مجازات کسى که در روز از به جا آوردن هر پنج نوبت نماز خوددارى مى ورزيد، پنجاه ضربه شلاق بود. آنهايى که نتوانسته بودند با موفقيت به پرسشها پاسخ گويند و مردود شناخته شده بودند، بعد از يک وقفه ى کوتاه براى تحويل مايملک مختصر و نوشتن آخرين وصاياى خود به سوى چوبه هاى دار برده مى شدند. بعضى از آنها به گفته خود توانستند جان سالم بدر ببرند، چون در ازدحامى که بوجود آمده بود اشتباها به سمت درى که نمى بايست هدايت شدند. جان به در بردگان به ياد مى آورند که چگونه صحبت مربوط به نوشتن آخرين وصيت نامه را شوخى مى پنداشتند چون نمى توانستند تصور کنند که چنان پرسش هايى ممکن است سرنوشت مرگ و زندگى يک نفر را تعيين کند. رفتارى که با زنان صورت گرفت تا اندازه اى پيچيده تر بود. در حالى که زنان مجاهد به عنوان «محارب خدا» به دار آويخته شدند، به زنهاى متعلق به سازمانهاى چپ، حتى اگر در خانواده هاى مذهبى هم پرورش يافته بودند، فرصت ديگرى ارزانى شد چون آنها (به‌عنوان زن) بطور کامل مسئول اعمال خود شناخته نمى شدند. زن بودن در جمهورى اسلامى براى خود امتيازاتى دارد! آنها در قبال هر نوبت نمازى که نخوانده بودند، ۵ ضربه شلاق «تغزير» مى شدند."

محسن خاتمی می‌گوید:" نخواندن نماز، تعزیر داشت. خیلی از دوستان ما را با زور شلاق به نماز خواندن وادار کردند. بعضی‌ها روزی 50 شلاق سهمیه داشتند. شرایط وحشتناکی بود. خود من یادم هست که زمان صبحانه 30 نفر سر سفره بودیم، اما وقتی شام را به ما می‌دادند، تنها 5 نفر بودیم. به معنی واقعی شاهد رقص مرگ در زندان بودیم. بعضی از دوستان ما در گوهردشت می‌گفتند که جنازه‌ها را با ماشین‌های حمل گوشت، به بیرون از زندان منتقل می‌کردند. در همان زمان، یک شب صدای انفجاری به گوش ما رسید. دود و آتش همه جا را گرفته بود. بعدها بعضی می‌گفتند که در زندان اوین، جنازه عده‌ای از زندانیان را آتش زده‌اند."

اما مورخان جمهوری اسلامی، عقیده دیگری دارند. در کتاب «پاسداشت حقیقت»نویسندگان - عباس سیمی‌نمین و رضایی - می‌گویند:"در این گونه مدعیات مطرح شده ... بسیار می‌توان مناقشه کرد. بر فرض یکی دو نفر به خاطر آنکه نمی‌دانند قضیه از چه قرار است نمی‌گویند حاضریم روی مین برویم یا حاضر به انجام مصاحبه تلویزیونی نمی‌شوند، یا در پاسخ به این سئوال که تو سر موضعی؟ بلافاصله می‌گویند بله و خلاصه به این دلایل فوری او را می‌برند و اعدام می‌کنند. اما مگر بقیه تا این حد ساده لوح و ابلهند که بلافاصله نفهمند قضیه از چه قرار است و مثلاً در مقابل این سئوال که آیا حاضری روی مین بروی یا خیر؟ در حالی که نه اصلاً مینی موجود در آنجا موجود است که فرد مزبور ناچار باشد عملا هم گفته خود را ثابت کند و نه به دلیل پذیرش قطعنامه از سوی ایران قرار به ادامه جنگ است که او را به جبهه بفرستند و خواستار وفای به عهدش شوند، طبعا پاسخ مقتضی را برای دچار نشدن به سرنوشت نفر قبلی می‌دهند."

بعد از فاجعه

یرواند آبراهامیان می‌نویسد:"به خويشاوندان قربانيان تا بعد از تاريخ ۴ آذر ماه هيچ اطلاعى درباره ى اعدام آنها داده نشد. بعضى از آنها با تلفن، به کميته‌ها و معدودى نيز به خود زندان اوين احضار شدند تا اثاثيه شخصى و يا آخرين وصيتنامه هاى اعدام شدگان را، در مواردى که اين وصيتنامه‌ها بى زيان تشخيص داده شده بود، تحويل بگيرند. براى آنکه از ازدحام جلوگيرى شود آنها را در گروه هاى جدا از هم و طى چندين هفته به مراکز مورد نظر فراخواندند. به بستگان اعدام شدگان صريحا اعلام شد که حق برگزارى مراسم چهلمين روز درگذشت آنها و گرد آمدن در گورستان هاى بهشت زهرا و گلزار خاوران را ندارند. در اين گورستان ها، مارکسيست ها را به اين عنوان که «نجس» هستند جدا از ديگران به خاک سپردند. به اين ترتيب احکام مربوط به ارتداد درباره مردگان نيز به مرحله ى اجرا گذاشته شد."

بسیاری از اعدام شدگان را به طور دسته جمعی در گورستان خاوران دفن کردند. هنوز جای دفن بسیاری از آن‌ها مشخص نیست و تا چند سال پیش حتی به خانواده آن‌ها نیز اجازه حضور در گورستان خاوران نمی‌دادند. تنها چند سال است که به طور محدود خانواده‌ها اجازه دارند بر سر قبر عزیزان خود حاضر شوند.

بنیاد عبدالرحمن برومند که در ۲۲ خرداد، نسخه انگلیسی بررسی اعدام‌های سال ۶۷ را منتشر کرده بود، اینک به مناسبت سالگرد این اعدام‌ها نسخه فارسی تحقیقات قاضی جفری رابرتسون را در اختیار عموم قرار داده است. انتشار این گزارش در ابتدا با انتقادهایی همراه بود. بنیاد در پاسخ منتقدان گزارش می‌نویسد: " اکثریت کسانی که در این باره نظر داده‌اند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخوانده‌اند."

آیت الله خمینی وقتی در تابستان ۶۷ فرمان داد که «كسانی كه در زندان‌های سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری كرده و می‌كنند محارب و محكوم به اعدام می‌باشند»، ناگهان ارتباط زندان‌ها با دنیای خارج بریده شد.و تنها هیاغت بازپرسی قرار شامل یک قاضی شرع، دادستان انقلاب و یک افسر عالیرتبۀ اطلاعاتی امکان ورود یافتند. بنا بر گزارش بنیاد برومند، این هیات‌ مسئول تفتیش عقیده زندانیان عقیدتی شد و رای به «محارب» بودن تعداد زیادی از زندانیان داد.

این گزارش می‌افزاید:"هیات بازجویان تنها یک پرسش از زنان و مردان جوانی داشت - که بیشترشان در اوایل دهۀ١٣٦٠، فقط به اتهام شرکت در تظاهرات خیابانی یا اجتماعات سیاسی، و یا داشتن نوشته‌های «سیاسی» بازداشت و به زندان محکوم شده بودند. زندانیان نمی‌دانستند که مرگ یا زندگی‌شان بسته به پاسخی است که به پرسش بازجویان می‌دهند. چشم زندانیانی را که بر عقاید سیاسی و مذهبی خود پافشاری می‌کردند می‌بستند و گروه گروه به سمت چوبه‌های دار می‌فرستادند و سپس پنهانی اجساد آنان را در گورهای جمعی دفن می‌کردند."

انتشار این گزارش در ۲۲ خرداد با واکنش‌های متفاوتی روبرو شد.مسئولین این بنیاد در همین رابطه می‌گویند: " انتشار این گزارش فارغ از موضوع اصلی آن، یعنی جنایت یک دولت علیه بشریت، بحث مهم «انتخاب بین مصلحت و حقیقت» را در میان هواداران دموکراسی در ایران دامن زده، خود نتیجۀ مثبتی است. مسئولان بنیاد به دقّت این بحث را دنبال کرده و متوجه شدند که اکثریت کسانی که در این باره نظر داده‌اند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخوانده‌اند. برای روشن کردن اذهان و به امید تشویق عموم به ادامۀ این بحث، بنیاد برومند سالگرد صدور فتوای کشتار ٦٧ را وقت مناسبی برای انتشار ترجمۀ فارسی فشردۀ گزارش قاضی رابرتسون دانسته و به این مناسبت، با ادای احترام به یاد قربانیان این جنایت فجیع، متن مذکور را در اختیار عموم قرار می‌دهد."

چگونه در میدان مبارزه بر ترس خود غلبه کنیم؟

چگونه در میدان مبارزه بر ترس خود غلبه کنیم؟

پیش از حضور یک رزمی کار در میدان مبارزه اضطراب و ترس ورزشکار را تا حدی تحت تاثیر قرار می دهند. هر چند برخی رزمی کاران می توانند این موانع را از ذهنشان پاک کنند، و بر مبارزه پیش رویشان تمرکز کنند، اما بسیاری دیگر، قادر به کنترل این نیروهای مخربی که مانع اجرای مهارتهای لازم برای چیرگی بر حریف می شوند، نیستند. با توجه به تنوع متغیرهای مبارزه (وسایل، روشها، و مهارتهای مختلف)، تصور بروز آسیب دیدگی در مسابقات رزمی، که با وجود جذابیت، تجربه ای ترسناک هم هستند، خطر واقعا جدی تری را در پی دارد.

توانایی ذهنی

در هر مسابقه ای، مبارزان، معمولا از نظر مهارتها و تواناییهایشان، شرایط مشابهی دارند. اما آنچه مرز میان مبارزی برجسته و مبارزی عادی را مشخص می کند، نه توانایی جسمی، بلکه توانایی ذهنی است. درصورت مناسب بودن سایر شرایط، احتمالا مبارزی که بتواند تواناییهای روحی خود را بدرستی پرورش دهد، و تمام تمرکزش را بر پیروزی معطوف کند، برنده از میدان بیرون خواهد آمد. اخیرا رزمی کاری آماتور، برای من ای-میلی فرستاده، و علت هجوم افکار منفی پیش از هر مسابقه اش را جویا شده بود.

او ادامه داد، که پیش از هر مسابقه "خیلی عصبی و نگران" می شود، و قبلا در هیچ یک از ورزشهای دیگری که تمرین می کرده، چنین احساسات وخیمی را تجربه نکرده است. من به او گفتم که ذهنش قویترین سلاحش است، و برای گرفتن نتیجه مطلوب از مبارزه، ابتدا باید الگوهای فکری مراحل پیش از مسابقه را تحت کنترل درآورد. تنگنایی که دچار این رزمی کار شده بود، تاییدی بر تاثیر ذهن بر کارایی است. جنبه روانی مبارزه بیشتر از جنبه جسمی آن است. رزمی کاران باید بدانند که آمادگی برای مبارزه، یکی از بزرگترین چالشهای زندگی ورزشی، و مستلزم توانایی روانی فوق العاده ای است. ترس از ناشناخته ها، عدم اعتماد بنفس، و ناتوانی در تمرکز کامل، سه عامل احساس نگرانی و ترس پیش از مبارزه بسیاری از رزمی کاران هستند. مبارزه های ورزشی مثل ام ام ای (آزاد برای همه سبکها)، بوکس، کی وان، و کیک بوکس و ... نه تنها خطرات ناشناخته ای را بهمراه دارند، بلکه باعث ترشح فراوان آدرنالین هم می شوند. آدرنالین – هورمونی که واکنش عصبی "جنگ یا فرار" را آغاز می کند – هم باعث برانگیخته کردن مبارز، و در نتیجه بهبود عملکردش می شود، و هم درصورت ترشح بیش از حد، تاثیری برعکس می گذارد.

واکنش "جنگ یا فرار"

مجموعه ای از فرایندهایی که هنگام رویارویی با فشارهای جسمی یا روحی، در بدن رخ می دهند. هنگامیکه شخصی با خطر مواجه می شود (مثلا حمله یک حیوان درنده) سیستم عصبی دستور ترشح آدرنالین و سایر هورمونها به خون را صادر می کند. این هورمونها، بدن را آماده مقابله با حیوان مهاجم یا فرار ("جنگ یا فرار") می کنند. تغییرات ناشی از این هورمون، شامل افزایش ضربان قلب، گشاد شدن مردمک (برای بهتر دیدن)، و تشدید جریان خون به عضلات (برای آمادگی واکنش) می شوند. وقتی، در اثر اضطراب یا ترس زیاد، آدرنالین فراوانی در بدن مبارز ترشح شود، بدن برای حفظ خود به وضعیت "آماده باش کامل" در می آید، و در نتیجه به محرکها، حساستر می شود. در چنین حالتی، مبارز دچار خستگی زودرس می شود (تنش شدید عصبی، منابع انرژی بدن را خالی می کند) و واکنشهایی بی هدف به حرکات حریف می دهد (مبارز خوب، اوضاع را کنترل می کند، و بدون فکر و دلیل حمله نمی کند).
برای کنترل ترشح آدرنالین، و در نتیجه اضطراب و کارایی، مبارز باید ابتدا به تواناییهای خود اطمینان پیدا کند، نترسد و بر مسابقه پیش رویش تمرکز داشته باشد. این موارد، که از ضروریات موفقیت در مسابقات ام ام ای هستند، همگی به هم وابسته هستند. بعبارت دیگر، برای از بین بردن ترس و تمرکز کامل باید اعتماد بنفسی کامل داشت، و چنین اعتماد بنفسی هم مستلزم تمرکز و رفتاری بی پروا است. در ادامه، چند روش تقویت موارد فوق، که بطور چشمگیری توانایی مبارزه را تقویت می کنند، شرح داده می شوند.

اعتماد بنفس:

به توانایی خود در مبارزه اطمینان کامل داشته باشید. احساس سرافکنده کردن خود، خانواده و مربیتان، فقط بار سنگینتری را بر دوشتان تحمیل می کند، و با توجه به فشار موقعیت پیش رو، ناخوشایندترین احساس پیش از هر مبارزه ای است. کاملا مثبت فکر کنید، و به یاد داشته باشید که: همه مبارزان بزرگ اعتماد راسخی به پیروزی به هر قیمتی دارند. شما هم باید چنین روشی را در خود پرورش دهید.

تمدد اعصاب:

پیش از مسابقه لحظاتی را به استراحت و تمدد اعصاب بگذرانید. قبل از حرکت بطرف رینگ، حداقل 10 دقیقه آرام بنشینید، و به نتیجه مسابقه فکر کنید. در این مدت، همه افکار منفی را از ذهنتان پاک کنید و فقط به پیروزی بیندیشید. ذهن، ابزاری شگفت انگیز است، که با تمرین مناسب، واقعا نتایج مطلوب را به بار می آورد. ذهنتان را استراحت دهید و برای موفقیت برنامه ریزی کنید.

تجسم:

برای تقویت ارتباط ذهن و عملکرد، از روش تجسم استفاده نمایید. با "چشم ذهنتان" نتیجه مطلوب را ببینید. هر چه تصویر ذهنیتان روشن تر باشد، نتایج هم بهتر خواهند بود. همه جزئیات هدفتان را تجسم کنید. آنقدر این افکار مثبت را تکرار کنید، که برای همیشه بر ضمیر ناخودآگاهتان ثبت شوند. سپس، با تلقین به خود (نوعی نیروبخشی ذهنی، برای تحقق خیال)، این افکار، در هنگام مبارزه تحقق می یابند. روش تجسم را هر جا و هر وقت می توان انجام داد، اما پیش از مبارزه و پس از تمرین، زمان مناسبی است.

منبع :www.ndh.ir

کاریکاتور – فائزه رفسنجانی : بابای من اهل خیانت نیست !

کارتون - عواملی که مردم ایران را به اسارت درآورده است !

بازی بسیجی دهن گشاد + لینک دانلود


برای دیدن این بازی باید flash player داشته باشید. اگر به هر دلیلی مرورگر شما بازی را نشان نمی دهد توسط لینک پایین بازی را دانلود کنید و در کامپیوتر خود اجرا کنید.


منبع : IranIranBest

آشنایی با سوخت و راکتورهای اتمی

سوخت هسته اي چيست

ماده‌اي كه به عنوان سوخت در راكتورهاي هسته‌اي مورد استفاده قرار مي‌گيرد بايد شكاف پذير باشد يا به طريقي شكاف پذير شود.235U شكاف پذير است ولي اكثر هسته‌هاي اورانيوم در سوخت از انواع 238U است.

نحوه آزاد شدن انرژي هسته‌اي

مي‌دانيم كه هسته از پروتون (با بار مثبت) و نوترون (بدون بار الكتريكي) تشكيل شده است. بنابراين بار الكتريكي آن مثبت است. اگر بتوانيم هسته را به طريقي به دو تكه تقسيم كنيم، تكه‌ها در اثر نيروي دافعه الكتريكي خيلي سريع از هم فاصله گرفته و انرژي جنبشي فوق العاده‌اي پيدا مي‌كنند. در كنار اين تكه‌ها ذرات ديگري مثل نوترون و اشعه‌هاي گاما و بتا نيز توليد مي‌شود. انرژي جنبشي تكه‌ها و انرژي ذرات و پرتوهاي بوجود آمده ، در اثر برهمكنش ذرات با مواد اطراف ، سرانجام به انرژي گرمايي تبديل مي‌شود. مثلا در واكنش هسته‌اي كه در طي آن 235U به دو تكه تبديل مي‌شود، انرژي كلي معادل با 200MeV را آزاد مي‌كند. اين مقدار انرژي مي‌تواند حدود 20 ميليارد كيلوگالري گرما را در ازاي هر كيلوگرم سوخت توليد كند. اين مقدار گرما 2800000 بار برگتر از حدود 7000 كيلوگالري گرمايي است كه از سوختن هر كيلوگرم زغال سنگ حاصل مي‌شود.

كاربرد حرارتي انرژي هسته‌اي

گرماي حاصل از واكنش هسته‌اي در محيط راكتور هسته‌اي توليد و پرداخته مي‌شود. بعبارتي در طي مراحلي در راكتور اين گرما پس از مهارشدن انرژي آزاد شده واكنش هسته‌اي توليد و پس از خنك سازي كافي با آهنگ مناسبي به خارج منتقل مي‌شود. گرماي حاصله آبي را كه در مرحله خنك سازي بعنوان خنك كننده بكار مي‌رود را به بخار آب تبديل مي‌كند. بخار آب توليد شده ، همانند آنچه در توليد برق از زعال سنگ ، نفت يا گاز متداول است، بسوي توربين فرستاده مي‌شود تا با راه اندازي مولد ، توان الكتريكي مورد نياز را توليد كند. در واقع ، راكتور همراه با مولد بخار ، جانشين ديگ بخار در نيروگاه‌هاي معمولي شده است.

سوخت راكتورهاي هسته‌اي

ماده‌اي كه به عنوان سوخت در راكتورهاي هسته‌اي مورد استفاده قرار مي‌گيرد بايد شكاف پذير باشد يا به طريقي شكاف پذير شود.235U شكاف پذير است ولي اكثر هسته‌هاي اورانيوم در سوخت از انواع 238U است. اين اورانيوم بر اثر واكنشهايي كه به ترتيب با توليد پرتوهاي گاما و بتا به 239Pu تبديل مي‌شود. پلوتونيوم هم مثل 235U شكافت پذير است. به علت پلوتونيوم اضافي كه در سطح جهان وجود دارد نخستين مخلوطهاي مورد استفاده آنهايي هستند كه مصرف در آنها منحصر به پلوتونيوم است.
ميزان اورانيومي كه از صخره‌ها شسته مي‌شود و از طريق رودخانه‌ها به دريا حمل مي‌شود، به اندازه‌اي است كه مي‌تواند 25 برابر كل مصرف برق كنوني جهان را تأمين كند. با استفاده از اين نوع موضوع ، راكتورهاي زاينده‌اي كه بر اساس استخراج اورانيوم از آب درياها راه اندازي شوند قادر خواهند بود تمام انرژي مورد نياز بشر را براي هميشه تأمين كنند، بي آنكه قيمت برق به علت هزينه سوخت خام آن حتي به اندازه يك درصد هم افزايش يابد.

مزيتهاي انرژي هسته‌اي بر ساير انرژيها

بر خلاف آنچه كه رسانه‌هاي گروهي در مورد خطرات مربوط به حوادث راكتورها و دفن پسماندهاي پرتوزا مطرح مي‌كند از نظر آماري مرگ ناشي ازخطرات تكنولوژي هسته‌اي از 1 درصد مرگهاي ناشي از سوختن زغال سنگ جهت توليد برق كمتر است. در سرتاسر جهان تعداد نيروگاههاي هسته‌اي فعال بيش از 419 مي‌باشد كه قادر به توليد بيش از 322 هزار مگاوات توان الكتريكي هستند. بالاي 70 درصد اين نيروگاه‌ها در كشور فرانسه و بالاي 20 درصد آنها در كشور آمريكا قرار دارد.

همجوشي خورشيد و ستارگان

سالهاست كه دانشمندان واكنشي را كه در خورشيد و ستارگان رخ داده و در آن انرژي توليد مي كند كشف كرده اند. اين واكنش عبارت است از تركيب (برخورد) هسته هاي چهار اتم هيدروژن معمولي و توليد يك هسته اتم هليوم.اما مشكلي سر راه اين نظريه است.
بالا ترين دمايي كه در خورشيد وجود دارد مربوط به مركز آن است كه برابر 15ضرب در 10 به توان 6 مي باشد.در حالي كه در ستارگان بزرگتر اين دما به 20 ضرب در ده به توان 6 مي رسد. به همين خاطر تصور بر اين است كه آن واكنش معروف تركيب چهار اتم هيدروژن معمولي و توليد يك اتم هليم در ساير ستارگان بزرگ نيست كه باعث توليد انرژي مي شود. بلكه احتمالا چرخه كربن در آنها به كمك آمده و كوره آنها را روشن نگه مي دارد.منظور از چرخه كربن آن چرخه اي نيست كه روي زمين اتفاق مي افتد. بلكه به اين صورت است كه ابتدا يك اتم هيدروژن معمولي با يك اتم كربن C12 تركيب مي شود (همجوشي) و يك اتم N13 به علاوه يك واحد گاما را آزاد مي كند. بعد اين اتم با يك واپاشي به يك اتمC13به علاوه يك پوزيترون و يك نوترينو تبديل مي شود.بعد اينC13دوباره با يك اتم هيدروژن تركيب مي شود وN14و يك واحد گاما حاصل مي شود.دوباره در اثر تركيب اين نيتروژن با يك هيدروژن معمولي اتمO15و يك واحد گاما توليد مي شود.O15واپاشي كرده و N15به علاوه يك پوزيترون ويك نوترينو را بوجود مياورد.و دست آخر با تركيب N15با يك هيدروژن معموليC12به علاوه يك اتم هليوم بدست مي آيد.

محصور سازي

مشكلي اساسي سر راه همجوشي هسته‌اي است ; مي دانيدهسته ازذرات ريزي تشكيل شده است كه پروتون ونوترون جزءلاينفك آن هستند.نوترون بدون بار وپروتون با بار مثبت كه سايربارهاي مثبت رابه شدت از خود ميراند.مشكل مشخص شد؟ بله…اگرپروتونها (هسته هاي هيدروژن) يكديگررادفع ميكنند چگونه ميتوان آنهارا در همجوشي شركت داد؟
همانطوركه حدس زديد راه حل اساسي آن است كه به اين پروتونها آنقدر انرژي بدهيم كه انرژي جنبشي آنها بيشتر از نيروي رانش كولني آنها شود و پروتونها بتوانند به اندازه كافي به هم نزديك شوند. حال چگونه اين انرژي جنبشي را توليد كنيم؟ گرما راه حل خوبيست. در اثر افزايش دما جنب و جوش وبه عبارت ديگرانرژي جنبشي ذرات بيشتر و بيشتر ميشود به طوري كه تعداد برخوردها و شدت آنها بيشتر و بيشتر ميشود.به نظر شما آيا ديگر مشكلي وجود ندارد؟ خير,مسئله اساسيتري سر راه است.
يك سماور پر از آب را تصور كنيد.وقتي سماور را روشن مي كنيد با اين كار به آب درون سماور گرما ميدهيد(انرژي منتقل مي كنيد).در اثر اين انتقال انرژي دماي آب رفته رفته بالاتر مي رود و به عبارتي جنب و جوش مولكولهاي آب زياد مي شود.در اين حالت بين مولكولهاي آب برخوردهايي پديد مي آيد.هر مولكول كه از شعله(يا المنت يا هر چيز ديگري)مقداري انرژي دريافت كرده است آنقدر جنب و جوش مي كند تا بالاخره (به علت محدود بودن محيط سماور و آب)انرژي خود رابه ديگري بدهد.مولكول بعدي نيز به نوبه خود همين عمل را انجام ميدهد.بدين ترتيب رفته رفته انرژي منبع گرما در تمام آب پخش مي شود و دماي آب بالا ميرود.خوب يك سوال:آيا وقتي بدنه سماور را لمس مي كنيم هيچ گرمايي حس نمي كنيم؟…بله حس ميكنيم.دليلش هم كه روشن است.برخورد مولكولهاي پر انرژي آب با بدنه سماور و انتقال انرژي خود به آن.هدف ما از روشن كردن سماور گرم كردن آب بود نه سماور.اميدوارم تا اينجا پاسخ اولين مشكل اساسي بر سر راه همجوشي را دريافت كرده باشيد.بله اگر اگر با صرف هزينه و زحمت بالا سوخت را به دمايي معادل ميليونها درجه كلوين برسانيم آيا اين اتمها آنقدر صبر خواهند كرد تا با ديگر اتمها وارد واكنش شوند يا در اولين فرصت انرژي بالاي خود را به ديواره داده وآن را نا بود ميكند؟(...شما بوديد چه مي كرديد؟؟؟...).بنابر اين نياز به ((محصور سازي)) داريم; يعني بايد به طريقي اجازه ندهيم كه اين گرما به ديواره منتقل شود.

رسيدن به دماي بالا

شروع واكنش همجوشي به دماي بسيار بالايي نيازمند است.درست است كه دماي پانزده ميليون درجه دماي بسيار بالايست و تصور بوجود آوردنش روي زمين مشكل و كمي هم وحشتناك مي باشد ولي معمولا در زندگي روزمره دور و برمان دماهاي خيلي بالايي وجود دارند و ما از آنها غافليم.مثلا وقتي در اثر اتصالي سيمهاي برق داخل جعبه تقسيم ميسوزد وشما صداي جرقه آنرا ميشنويد و پس از بررسي متوجه مي شويد كه كاملا ذوب شده فقط به خاطر دماي وحشتناكي بوده كه آن تو به وجود آمده.شايد باور نكنيد ولي اين دما به حدود سي-چهل هزار درجه كلوين ميرسد.البته اين دما براي همجوشي حكم طفل ني سواري را دارد.يا اينكه مي توانيم با استفاده از ولتاژهاي بسيار بالا قوسهاي الكتريكي را از درون لوله هاي مويين عبور بدهيم.به اين ترتيب دماي هواي داخل لوله كه اكنون به پلاسما تبديل شده به نزديك چند ميليون درجه مي رسد.(كه باز هم براي همجوشي كم است).يكي از بهترين راهها استفاده از ليزر است.مي دانيد كه ليزرهايي با توانهاي بسيار بالا ساخته شده اند.مثلا نوعي از ليزر به نام ليزر نوا(NOVA)مي تواند در مدت كوتاهي انرژي اي معادل ده به توان پنج ژول توليد كند.اما بازهم در كنار هر مزيت معايبي هست.مثلا اين ليزر تبعا انرژي زيادي مصرف ميكند كه حتي با صرف نظر از آن مشكل ديگري هست كه ميگويد اگر انرژي توليدي ليزر در آن مدت كوتاه بايد تحويل داده بشود پس براي برقرار ماندن معيار لاوسن (حالا كه مدت زمان محصور سازي پايين آمده)بايد چگالي بالا تر برود.كه در اين مورد از تراكم و چگالي جامد هم بالا تر ميرود.

انواع واكنشها

براي بهينه سازي كار رآكتورهاي همجوشي و افزايش توان خروجي آنها راههاي متعددي وجود دارد.يكي از اين راهها انتخاب نوع واكنشيست كه قرار است در رآكتور انجام بشود.
ظبق تصوير زير نوعي از واكنش همجوشي بصورتيست كه در آن دو هسته سبك با يكديگر واكنش داده و يك هسته سنگين تر را بوجود مياورند.يعني حاصل تركيب دو هسته دوتريم و توليد يك هسته ترتيم به علاوه يك هسته هيدروژن معموليست. اين واكنش انرژي ده مي باشد.چون تفاوت انرژي بستگي هسته سنگين تر وهسته هاي سبكتر مقداري منفيست. در اين واكنش مقدار انرژي اي توليدي برابر4MeVمي باشد. قبلا گفته شد كه بايد براي انجام همجوشي هسته ها به اندازه كافي به هم نزديك بشوند.اين مقدار كافي حدودا معادل3fmمي باشد.چون در اين فاصله ها انرژي پتانسيل الكترواسناتيكي دو دوترون در حدود 0.5MeVهست پس مي توانيم با اين مقدار انرژي دادن به يكي از دوترونها دافعه كولني بين دوترونها ر شكسته و واكنش را شروع كنيم كه بعد از انجام مقدار4.5MeVتوليد مي شود.(0.5MeVانرژي جنبشي به علاوه 4MeVانرژي آزاد شده)
مي توانيم رآكتور خود را طوري طراحي كنيم كه دور ديواره بيروني آن ليتيم مايع تحت فشار جريان داشته باشد.اين ليتيم مايع گرماي توليدي اضافي را از واكنش گرفته و به آب منتقل مي كند و با تبديل آن به بخار باعث مي شود كه توربين و ژنراتور به حركت درآيند و برق توليد بشود.

اما چرا ليتيم؟

قبلا ديديد كه مقرون به صرفه ترين واكنش در رآكتور همجوشي واكنش دوتريم . ترتيم است.در اين واكنش ديديد كه يك نوترون پر انرژي توليد مي شد.اين مساله يعني نوترون زايي مي تواند سبب تضعيف بخشهايي از رآكتور شود.از طرفي براي محيط زيست و مخصوصا سلامتي كساني كه در اطراف رآكتور فعاليت مي كنند بسيار مضر است.اما اگر ليتيم را به عنوان خنك كننده داشته باشيم اين جريان ليتيم همچنين نقش مهم كند كنندگي را بازي خواهد كرد.به اين صورت كه با نوترون اضافي توليد شده در واكنش تركيب شده و سوخت گران قيمت و بسيار كمياب رآكتور رو كه همان ترتيم است توليد مي كند.واكنش دقيق آن به شكل زير است.البته در اين مورد بايد ضخامت ليتيم مايع در جريان حداقل يك متر باشد.

انواع رآكتور

توكامك يكي از انواع رآكتورهاي همجوشي هسته ايست كه عمل محصورسازي را به خوبي انجام ميدهد.طرح توكامك در دهه پنجاه ميلادي توسط روسها پيشنهاد شد. واژه توكامك از واژه هاي "toroidalnaya ", "kamera ", and "magnitnaya " به معني " اتاقك مغناطيسي چنبره اي " گرفته شده است.
يكي از دلايل و توجيحاتي كه براي چنبره اي بودن محفظه هاي محصور سازي مي شود بيان كرد اين است كه : توپ پر مويي را تصور كنيد كه شما قصد داريد موهاي اين توپ را شانه بزنيد. شما هر طور و از هر طرف كه بخواهيد اين كار بكنيد هميشه دو طرف از موهاي توپ شانه نشده و نامنظم باقي مي ماند.حال به جاي توپ فرض كنيد كه يك كره مغناطيسي داريم .ميخواهيم كه بردارهاي ميدان در سراسر اطراف اين كره يكنواخت و منظم باشند(در واقع همه در يك جهت باشند).بنا به مثال اين كار غير ممكن بوده ونا منظمي در دو طرف كره باعث عدم پايداري محصور ساز مي شود.ولي در يك محصور ساز چنبره اي چنين مشكلي وجود ندارد و يكنواختي ميدان سراسر محصور ساز(توكامك)باعث پايداري آن مي شود.مهم ترين و حياتي ترين وظيفه يك ابزار همجوشي پايدار نگه داشتن پلاسما است.

اسفرومك

اسفرومك نوع ديگري از رآكتورهاي همجوشيست كه بر خلاف توكامك كه چنبره ايست شكلي كروي دارد.البته تفاوت اسفرومك با توكامك در اين است كه در مركز اسفرومك هيچ جسم مادي اي وجود ندارد.
اسفرومك متاسفانه با بي مهري مواجه شد و به اندازه توكامك مورد توجه واقع نشد.در حالي كه اسفرومك مدت زيادي بعد از توكامك اختراع شد. در دهه گذشته اغلب تحقيقات در بخش انرژي همجوشي مغناطيسي روي توكامك چنبره اي شكل براي رسيدن به واكنشهاي همجوشي در سطح بالا متمركز شده است. كار توكامك در ايالات متحده وخارج آن ادامه دارد ولي سازمان دانشمندان انرژي همجوشي در حال بازديد از اسفرومك هستند.

قسمت زيادي از علاقه تجديد شده به پروژه اسفرومك روي تحقيقات فعالي در لاورنس ليورمور در گروهي به نام SSPX (Sustained Spheromak Physics Experiment) متمركز شده است.SSPX در 14ژوئن 1999 در مراسمي با حضور نماينده اي از DOE و با همكاري دانشمنداني از Sandia و آزمايشگاه ملي لس آلاموس آغاز به كار كرد.SSPX يك سري از از آزمايشات است كه براي اين طراحي شده كه توانايي اسفرومك را در اين مورد كه اسفرومك چقدر اين كيفيت را داراست كه پلاسما هاي داغ سوخت همجوشي را درون خود داشته باشد مشخص كند . به عقيده رهبر پروژه SSPX آقاي David Hill توكامك با دماي بالايي كه در آن قابل دسترسيست (بيشتر از 100ميليون درجه سلسيوس كه بارها بيشتر از دماي مركز خورشيد است)فعلا برنده جريان رهبري پروژه هاي همجوشي به حساب مي آيد.با اين حال ميدانهاي مغناطيسي توكامك بوسيله كويل (سيم پيچ) هاي بيروني بسيار بزرگ كه چنبره رآكتور را كاملا احاطه مي كنند توليد مي شوند.اين كويل هاي بسيار بزرگ هزينه بسيار زياد و بي نظمي و اختلالاتي در كار رآكتور خواهند داشت.
در حالي كه اسفرومك ها پلاسماي بسيار داغ را در يك سيستم ميدان مغناطيسي ساده و فشرده كه فقط از يك سري ساده از كويل هاي كوچك پايدار كننده استفاده ميكند بوجود مي آورد.ميدانهاي مغناطيسي قوي لازم درون پلاسما با چيزي كه دينام مغناطيسي ناميده مي شود توليد مي شوند.

انرژي‌ده كردن

مي دانيد درنوعي از رآكتورهاي شكافت هسته اي بوجود آوردن زنجيره واكنشها بوسيله برخورد دادن يك نوترون پر انرژي با هسته يك اتم اورانيم235 انجام مي شود.به اين صورت كه وقتي كه اين نوترون وارد هسته اتم اورانيوم235 مي شود آن را به يك هسته اورانيم236 تبديل ميكند.از آنجا كه اين هسته ناپايدار است به سرعت واپاشي مي كرده و اتمهاي سبكتري به همراه سه نوترون پر انرژي ديگر را توليد مي كند. توضيح كاملتر اينكه در هسته هاي سنگين پايدار مثل اورانيوم بين نيروهاي الكترواستاتيكي كه مايل هستند ذرات تشكيل دهنده اتم را از هم دور كنند و نيروي هسته اي كه آنها را كنار هم نگه ميدارد تعادل بسيار حساسي وجود دارد كه اين تعادل رو مي توانيم براحتي و به روشي كه گفته شد به هم زده و واكنش شكافت هسته اي را شروع كنيم.واكنش حاصل از يك اتم با توليد كردن سه نوترون پر انرژي ديگر باعث ميشود سه اتم اورانيم ديگر وارد واپاشي بشوند.به همين ترتيب واكنش اصطلاحا زنجيره اي ميشود.

قدر مسلم يك رآكتور همجوشي ايده آل رآكتوريست كه در آن واكنشهاي زنجيره اي داريم. در واقع هدف اساسي در راه ساخت رآكتور همجوشي هسته اي زنجيره اي كردن آن است.اگر قرار باشد كه ما در اين راه انرژي صرف كنيم تا يك مقدار كمتر از آن را بدست بياوريم مطمئنا اين واكنش نه زنجيره ايست نه مفيد.دانشمندان اين رشته مفهومي به نام گيرانش را تعريف كرده اند كه به معني اين است كه مقداري انرژي صرف شروع واكنش كنيم و انرژي بيشتر از سلسله واكنشها بگيريم.در واقع در شرايط گيرانش واكنش زنجيره اي ميشود.يعني نه تنها انرژي توليدي يك واكنش براي انجام واكنش بعد كافيست بلكه مقدار زيادي از آن هم اضافه است وميتواند در اختيار ما براي توليد برق قرار بگيرد.
اگر بخواهيم توكامك يا هر وسيله ديگر كه همجوشي در آن انجام مي شود توان مفيد داشته باشد يعني به ما انرژي بدهد بايد شرايط خاصي داشته باشد. براي آنكه احتمال برخورد ذرات(يونهاي) نامزد همجوشي بالا برود اولا بايد دماي خيلي بالايي درون آن توليد بشود و رآكتور هم بتواند بخوبي دماي بالا را تحمل كند.(اين دما در محدوده ده به توان هشت درجه كلوين مي باشد!)دوما رآكتور بايد اين توانايي را داشته باشد كه درونش چگالي زياد از يونها را وارد كرد و سوم اينكه زمان محصور سازي در آن طولاني باشد.

دماي بالا براي آن است كه بتوانيم تقريبا مطمئن باشيم كه مي توانيم از سد محكم پتانسيل كولني هسته ها بگذريم.چگالي زياد هم براي اين است كه هر چه بيشتر احتمال برخورد هاي كارا بالا برود.
در اين مسير قانوني وجود دارد كه نام آن معيار لاوسون است.به كمك اين معيار مي شود محاسبه كرد كه آيا شرايط طوري هست كه واكنش به گيرانش برسد يا نه.
معيار لاوسن = بايد: مقدار چگالي*مدت زمان محصور سازي > ده به توان20ذره در متر مكعب باشد تا اين واكنش به گيرانش برسد(البته بستگي مستقيم با دماي پلاسما دارد)

اما به طور دقيق تر:
براي رسيدن به شرايط مطلوب درواكنشهاي گرما هسته اي كه در آنها از سوخت دوتريم - ترتيم استفاده مي شود دماي پلاسما (T) بايد در محدوده يك الي سه ضرب در ده به توان هشت درجه كلوين و زمان محصورسازي(تي اي)(تي انديس E) بايد در حدود يك الي سه ثانيه و چگالي (n) بايد حوالي يك الي سه ضرب در ده به توان بيست ذره بر متر مكعب باشد.براي آغاز به كار رآكتور يعني براي رسيدن به كمينه دماي حدود ده به توان هشت كلوين بايد از وسيله گرما ساز كمكي استفاده كرد. بعد از محترق شدن سوخت مخلوط پلاسما با ذرات آلفايي كه در اثر احتراق اوليه بوجود اومده اند گرم شده و مي توانيم دستگاه كمكي را از مدار خارج كنيم.از آن به بعد سرعت فعاليتهاي همجوشي با افزايش دادن چگالي پلاسما افزايش پيدا مي كند.با اين وجود افزايش چگالي به بالاي مرزهاي تعيين شده و مطمئن به معني به هم خوردن پايداري پلاسما و يا اينكه خاموش شدن رآكتور را در پي خواهد داشت يا فاجعه.به عبارت ديگه (در صورت افزايش چگالي پلاسما) براي پايدار كردن پلاسما زمان محصور سازي و دماي احتراق و صد البته حجم پلاسما و نقطه پايداري پلاسما با افزايش چگالي بالا تر رفته و شرايط را براي كار سخت تر مي كند. به حالت تعادل در آوردن اين ملزمات با شكل بندي رآكتور در كوچكترين اسپكت ريتو كه به شكل بندي مغناطيسي آن بستگي دارد مقدور ميشود. نسبت R به a را اسپكت ريتو مي گويند


نويسنده: امير حكيمي