زندگینامه باراک اوباما


باراک حسین اوباما ۴ اوت 1961 در ایالت هاوایی از پدری کنیایی و سیاهپوست و مادری سفیدپوست اهل ویچیتا ایالت کانزاس متولد شد، اما زمانی گذشته و بالاخره این ازدواج منجر به جدایی شد. زمانی که او شش ساله بود، مادرش با مردی اندونزیایی ازدواج کرد و خانواده دسته جمعی راهی جاکارتا شدند.
بعدها باراک اوباما برای تحصیل بیشتر و زندگی با پدربزرگ و مادربزرگش به هاوایی بازگشت. وی در ۱۹۸۳ لیسانس علوم سیاسی با گرایش روابط بین الملل را از دانشگاه کلمبیا نیویورک به دست آورد و پس از آن به شیکاگو نقل مکان کرد. در سال ۱۹۸۸ پس از چند سال کار در شیکاگو با گرفتن وام تحصیلی وارد دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد شد. سرعت پیشرفت وی در آنجا چنان شتاب پیدا کرد که در سال دوم تحصیل خود به ریاست نشریه مشهور قانون هاروارد انتخاب گردید و نخستین رئیس سیاهپوست این نشریه حقوقی شد. اوباما خیلی زود دکترای حقوق خود را از دانشگاه هاروارد با کسب درجه ممتاز دریافت نمود. اوباما پس از هاروارد به شیکاگو بازگشت و به عنوان یک وکیل حقوق مدنی مشغول فعالیت شد و دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو بلافاصله از او سریعا بعنوان یک هیئت علمی جدید استخدام بعمل آورد.

زندگی سیاسی:

اوباما در ۴ ژانویه ۲۰۰۵ وارد سنا شد. با وجود تازه وارد بودن در واشنگتن او گروهی از مشاوران خبره را که معمولاً سناتورهای تازه کار به آن توجهی نمی‌کنند به کار گرفت. وی "پیت رز" ، سیاستمدار کهنه کار ملی را به عنوان رئیس ستاد خود انتخاب و همچنین "کارن کورن بلو" اقتصاددان را به عنوان معاون سیاسی خود منصوب کرد. وی همچنین مسئولان اجرایی پیشین کلینتون، "آنتون لیک" و "سوزان رایس" را به عنوان مشاوران سیاست خارجی خودش برگزید. اوباما پنجمین آفریقایی آمریکایی است که به سنا راه پیدا کرده و همچنین سومین آفریقایی آمریکایی است که با رأی بالا به عنوان سناتور برگزیده شده ‌است. اوباما در فوریه سال ۲۰۰۷ در ایالات ایلینوی در یک سخنرانی اعلام کرد نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ خواهد بود.

ستاد انتخاباتی وی موفق به جلب ۵۴ میلیون دلار از حامیان در نیمه نخست سال ۲۰۰۷ شد که رکوردی در جلب سرمایه نسبت به انتخابات سالهای پیش از آن بود. نظرسنجی‌ها نشان داد که او با سناتورهیلاری کلینتون دیگر نامزد انتخابات ریاست جمهوری حزب دموکرات رقابتی تنگاتنگ دارد همچنین او در انتخابات مقدماتی مجمع حزب دموکرات در ایالت آیووا نفر اول شد و در ایالت نیوهمشایر با اختلاف ۳ درصد بعد از سناتور کلینتون در جایگاه دوم قرار گرفت که سرانجام این روند منجر به پیروزی او به عنوان نامزد دموکرات شد. پس از پایان انتخابات اولیه در حزب دموکرات، رقابت او با مک کین برای رسیدن به کرسی ریاست جمهوری آغاز شد. جان مک کین اوباما را به بی تجربگی در سیاست خارجی متهم کرد و در مقابل اوباما نیز در اظهارنظری مک کین را جیره خوار شرکت‌های نفتی دانست. اما این اتهامات از سوی جمهوریخواهان با توجه به افزایش بحران مالی و دیدگاه منفی آمریکا به بوش و جمهوریخواهان راه به جایی نبرد و اوباما به پیروز انتخابات بدل شد.



بیــوگــرافــی دکتـــر محمـــد مصـــدق ( مصدق السلطنه )


دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجري شمسي در تهران، در يک خانواده اشرافي بدنيا آمد. پدر او ميرزا هدايت الله معروف به " وزير دفتر " از رجال عصر ناصري و مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه ) فرزند عبدالمجيد ميرزا فرمانفرما و نوهً عباس ميرزا وليعهد و نايت السلطنه ايران بود. ميرزا هدايت الله که مدت مديدي در سمت " رئيس دفتر استيفاء " امور مربوط به وزارت ماليه را در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به عهده داشت، لقب مستوفي الممالکي را بعد از پسر عمويش ميرزا يوسف مستوفي الممالک از آن خود مي دانست، ولي ميرزا يوسف در زمان حيات خود لقب مستوفي الممالک را براي پسر خردسالش ميرزا حسن گرفت و ميرزا هدايت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ ميرزا يوسف، ناصرالدين شاه ميرزا هدايت الله را به کفالت امور ماليه و سرپرستي ميرزا حسن منصوب کرد.
ميرزا هدايت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترين آنها بود. هنگام مرگ ميرزا هدايت الله در سال 1271 شمسي محمد ده ساله بود، ولي ناصرالدين شاه علاوه بر اعطاي شغل و لقب ميرزا هدايت الله به پسر ارشد او ميرزا حسين خان، به دو پسر ديگر او هم القابي داد، و محمد را " مصدق السلطنه " ناميد. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکيش مي نويسد: " چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم ميرزا حسين وزير دفتر اختلاف پيدا کرد، با ميرزا فضل الله خان وکيل الملک منشي باشي وليعهد ( مظفرالدين شاه ) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبريز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ... "

محمد خان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در تبريز همراه پدر خوانده اش، که بعد از جلوس مظفرالدين شاه بر تخت سلطنت به سمت منشي مخصوص شاه تعيين شده بود، به تهران آمد.
مصدق السلطنه با وجود سن کم در نخستين سالهاي خدمت در مقام مستوفي گري خراسان کاملا در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب نمود. در باره خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواريخ چنين مي نويسد: " ميرزا محمد خان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفي و محاسب خراسان گويند، ليکن رتبه و حسب و نسب و استعدا و هوش و فضل و حسابداني اين طفل يک شبه ره صد ساله مي رود. اين جوان بقدري آداب دان و قاعده پرداز است که هيچ مزيدي بر آن متصور نيست. گفتار و رفتار و پذيرائي و احتراماتش در حق مردم به طوري است که خود او از متانت و بزرگي خارج نمي شود، ولي بدون تزوير و ريا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره مردمان بجاي مي آورد و نهايت مرتبه انسانيت و خوش خلقي و تواضع را سرمشق خود قرار داده است".
مصدق السلطنه بعد از مراجعت به تهران در اولين انتخابات دوره مشروطيت نامزد وکالت شد. او به نمايندگي از طبقه اعيان و اشراف اصفهان در اولين دوره تقنينيه انتخاب گرديد؛ ولي اعتبار نامه او بدليل اين که سن او به سي سال تمام نرسيده بود رد شد.
مصدق السلطنه در سال 1287 شمسي براي ادامه تحصيلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصيل در مدرسه علوم سياسي پاريس به سويس رفت و در اين مرحله به اخذ درجه دکتراي حقوق نائل آمد. مراجعت مصدق به ايران با آغاز جنگ جهاني اول مصادف بود. بعد از مراجعت به ايران مصدق السلطنه با سوابقي که در امور ماليه و مستوفي گري خراسان داشت به خدمت در وزارت ماليه دعوت شد. دکتر مصدق قريب چهارده ماه در کابينه هاي مختلف اين سمت را حفظ مي کند تا اينکه سرانجام در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزير وقت ماليه ( مشار الملک ) از معاونت وزارت ماليه استعفا مي دهد و هنگام تشکيل کابينه دوم وثوق الدوله مجدداً عازم اروپا مي شود.

دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران اقامت در سويس که آنرا " وطن ثانوي " خود مي خواند مي نويسد: " در آنجا بودم که قرارداد وثوق الدوله بين ايران و انگليس منعقد گرديد.... تصميم گرفتم در سويس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قليلي هم کالا که در ايران کمياب شده بود خريده و به ايران فرستادم؛ و بعد چنين صلاح ديدم که با پسر و دختر بزرگم که ده سال بود وطن خود را نديده بودند به ايران بيايم و بعد از تصفيه کارهايم از ايران مهاجرت نمايم. اين بود که همان راهي که رفته بودم به قصد مراجعت به ايران حرکت نمودم..." دکتر مصدق سپس شرح مفصلي از جريان مسافرت خود از طريق قفقاز به ايران داده و از آن جمله مي نويسد چون کمونيستها بر اين منطقه مسلط شده بودند، به او توصيه کرده بودند که دستهايش را با دوده سياه کند تا کسي او را سرمايه دار نداند! دکتر مصدق اضافه مي کند " به دستور ژنران قنسول ايران در تفليس اتومبيلي تهيه نمودند که با پرداخت چهل هزار مناتت مرا به پتروسکي برساند و از آنجا از طريق دريا وارد مشهد سر ( بابلسر فعلي ) شويم. ولي چند ساعتي قبل از حرکت خبر رسيد که کمونيستها دربند را تصرف کرده اند که از اين طريق نيز مايوس شدم و چون ناامني در تفليس رو به شدت مي گذاشت از همان خطي که آمده بودم به سويس مراجعت کردم."
بعد از مراجعت دکتر مصدق به سويس، مشيرالدوله که به جاي وثوق الدوله به نخست وزيري انتخاب شده بود، تلگرافي بعنوان مصدق السلطنه به سويس فرستاد و او را براي تصدي وزارت عدليه به ايران دعوت کرد. دکتر مصدق تصميم گرفت از راه بنادر جنوب به ايران مراجعت کند. در مراجعت دکتر مصدق به ايران از طريق بندر بوشهر، پس از ورود به شيراز بر حسب تقاضاي محترمين فارس و واليگري ( استانداري ) فارس منصوب شد و تا کودتاي سوم اسفند 1299 در اين مقام ماند و براي ايجاد امنيت و جلوگيري از تعدي قدمهاي موثري برداشت.

با وقوع کودتاي سيد ضيا و رضا خان، دکتر مصدق تنها شخصيت سياسي ايران بود که دولت کودتا را به رسميت نشناخت و از مقام خود مستعفي گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد. ولي بنا به دعوت سران بختياري به آن ديار رفت تا کابينه سيد ضيا پس از 100 روز ساقط گرديد. با سقوط کابينه ضيا، وقتي قوام السلطنه به نخست وزيري رسيد، دکتر مصدق را به وزارت ماليه ( دارائي ) انتخاب نمود که با قبول شرايطي همکاري خود را با دولت جديد پذيرفت.
با سقوط دوت قوام السلطنه و روي کار آمدن مجدد مشيرالدوله وقتي از مصدق خواسته شد که با سمت والي آذربايجان با دوت همکاري کند، با اين شرط که ارتشيان تحت امر او در منطقه باشند، قبول کرد. از اواخر بهمن 1300 با اواسط سال 1301 اين ماموريت را پذيرفت، ولي در اواخر کار بخاطر سرپيچي فرمانده قشون آذربايجان از اوامرش بدستور رضا خان سردار سپه، وزير جنگ وقت، از اين سمت مستعفي گشت و به تهران مراجعت کرد.
در خرداد ماه 1302 دکتر مصدق در کابينه مشيرالدوله به سمت وزير خارجه انتخاب شد و با خواسته انگليسيها براي دو مليون ليره که مدعي بودند براي ايجاد پليس جنوب خرج کرده اند بشدت مخالفت نمود و آب پاکي را بر دست وزير مختار انگلستان ريخت. پس از استعفاي مشيرالدوله، سردار سپه به نخست وزيري رسيد و دکتر مصدق از همکاري با اين دولت خودداري ورزيد.

دکتر مصق در دوره پنجم و ششم مجلس شواري ملي به وکالت مردم تهران انتخاب و در همين زمان که با صحنه سازي سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضا خان سردار سپه و نخست وزير فعلي به مقام پادشاهي رسيد، او قاطعانه با اين انتخاب به مخالفت برخاست. زمانيکه عمر مجلس ششم به پايان رسيد و رضا شاه با ديکتاتوري مطلق فاتحه حکومت مشروطه و دمکراسي را خواند، دکتر مصدق طي ساليان دراز خانه نشين شد و در اواخر سلطنت پهلوي اول که همه رجال سابق يا از بين رفته بودند و يا دست بيعت به حکومت داده بودند، مصدق به زندان افتاد ولي پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد. رضا شاه در سال 1320 پس از اشغال ايران بوسيله قواي روس و انگليس، از سلطنت برکنار گشت و به آفريقاي جنوبي تبعيد گشت و دکتر مصدق به تهران برگشت. دکتر مصدق در انتخابات شور انگيز دوره 12 مجلس که پس از سقوط رضا شاه انجام شد، بار ديگر در مقام وکيل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجليل تمام ملت ايران قرار گرفت.

در انتخابات دوره 15 مجلس بخاطر مداخلات نامشروع قوام السلطنه ( نخست وزير ) و شاه مانع شدند تا دکتر مصدق قدم بمجلس بگذارد و انگليسيها بتوانند قرارداد تحميلي سال 1933 دوره رضا شاه را که بمدت 60 سال حقوق ملت ايران را از نفت جنوب ضايع مي ساخت، در دولت ساعد مراغه اي تنفيذ سازند. خوشبختانه بر اثر فشار افکار عمومي مقصود انگليسيها تامين نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسيد. در همين دوران بود که دکتر مصدق و همراهان وي اقدام به پايه گذاري جبههً ملي ايران را نمودند ( 1328 ).

بر خلاف انتظار انگليسي ها، در انتخابات مجلس 16 با همه تقلبات و حمايت شاه و دربار صندوقهاي ساختگي آرا تهران باطل شد و هژير وزير دربار دست نشانده والاحضرت اشرف بقتل رسيد و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق و گروهي از يارانش که هنوز دو سه نفري از آنها راه خيانت در پيش نگرفته بودند، بمجلس راه يافتند؛ که در همين مجلس پس از کشته شدن سپهبد رزم آرا، طرح ملي شدن صنايع نفت جنوب به رهبري دکتر مصدق تصويب شد و اندکي بعد در شور و اشتياق عمومي دکتر مصدق به نخست وزيري رسيد تا قانون ملي شدن صنعت نفت را به اجرا در آورد.

در ارديبهشت ماه سال 1330 دکتر مصدق با تکيه به راي اعتماد اکثر نمايندگان مجلس به نخست وزيري رسيد. نخستين اقدام دکتر مصدق پس از معرفي کابينه، اجراي طرح ملي شدن صنعت نفت بود. بدنبال شکايت دولت انگليس از دولت ايران و طرح شکايت مزبور در شوراي امنيت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نيويورک شد و به دفاع از حقوق ايران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ايران به پيروزي دست يافت. در بازگشت به ايران سفري نيز به مصر کرد و در آنجا مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت.

انتخابات دروه هفدهم مجلس بخاطر دخالتهاي ارتشيان و دربار به تشنج کشيد و کار بجايي رسيد که پس از انتخاب 80 نماينده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه هاي باقي مانده را صادر کرد. دکتر مصدق برا ي جلوگيري از کارشکنيهاي ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. که اين درخواست از طرف شاه رد شد. به همين دليل دکتر مصدق در 25 تيرماه 1331 در مقام نخست وزيري استعفا ميکند. يکروز بعد، مجلس قوام السلطنه را به نخست وزيري انتخاب کرد و قوام السلطنه با صدور بيانيه شديد الحني نخست وزيري خود را اعلام نمود. مردم ايران که از برکناري دکتر مصدق شديدا خشمگين بودند، در پي چهار روز تظاهرات و قيامهاي پيوسته در حمايت از دکتر مصدق، موفق به ساقط کردن دولت قوام گرديدند، و در 30 تير 1331 دکتر مصدق بار ديگر به مقام نخست وزيري ايران رسيد.

در روز 9 اسفند ماه 1331 دربار با کمک عده اي از روحانيون، افسران اخراجي و اراذل و اوباش تصميم به اجراي طرح توطئه اي بر عليه مصدق کردند تا او را از بين ببرند. نقشه از اين قرار بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پايتخت خارج شود و اعلام دارد که اين خواسته دکتر مصدق است ( براي اطلاعات بيشتر لطفا به کتاب " خاطرات و تالمات دکتر مصدق" بقلم خود ايشان مراجعه کنيد). ارازل و اوباش نوکر دربار هم به بهانه جلوگيري از سفر شاه در مقابل کاخ شاه تظاهرات برپا کنند و هنگام خروج دکتر مصدق از دربار وي را بقتل برسانند. ولي از آنجائيکه مصدق از نقشه اطلاع يافت توانست جان سالم بدر برد و توطئه با شکست روبرو گشت. سرتيپ افشار طوس رئيس وفادار شهرباني دکتر مصدق، بوسيله عمال دربار و افسران اخراجي به طرز وحشيانه اي بقتل رسيد.

بعلت اختلافات شديد مجلس با دولت دکتر مصدق، و بدنبال استعفاي بسياري از نمايندگان مجلس ،دولت اقدام به برگذاري همه پرسي در سطح کشور نمود تا مردم به انحلال يا عدم انحلال مجلس راي دهند. در اين همه پرسي که البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستانها، و همچنين جدا بودن محل صندوقهاي مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسياري از منتقدان قرار گرفت؛ در حدود دو ميليون ايراني به انحلال مجلس راي مثبت دادند و مجلس در روز 23 مرداد 1332 راسما انحلال يافت.
در روز 25 مرداد 1332 طبق نقشه اي که سازمانهاي جاسوسي آمريکا و انگليس براي براندازي دولت مصدق کشيده بودند، شاه دستور عزل دکتر مصدق را صادر نمود و رئيس گارد سلطنتي خويش، سرهنگ نصيري را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزير فرمان را به وي تحويل دهد. همچنين نيروهايي از گارد سلطنتي مامور بازداشت عده اي از وزراي دکتر مصدق گشتند. ولي نيروهاي محافظ نخست وزيري با يک حرکت غافلگير کننده رئيس گارد سلطنتي و نيروهايش را خلع سلاح و بازداشت نمودند و نقشه کودتاي 25 مرداد به شکست انجاميد.

در روز 28 مرداد ماه 1332 دولتين آمريکا و انگليس با اجراي نقشه دقيقتري دست به کودتاي ديگري عليه دولت ملي دکتر مصدق زدند که اينبار باعث سقوط دلت مصدق گشت. در اين روز سازمان سيا با خريدن فتواي برخي از روحانيون و همچنين دادن پول به ارتشيان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خيابانها کشانيد. بدليل خيانت رئيس شهرباني و بي توجهي رئيس ستاد ارتش دولت مصدق، کودتاچيان توانستند به آساني خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندين ساعت نبرد خونين گارد محافظ نخست وزيري را نابود کنند و خانه وي را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. ولي دکتر مصدق موفق شد به همراه ياران خود از نردبان استفاده کند و به خانه همسايه پناه ببرد. در اين کودتا گروهي از ياران سابق دکتر مصدق نيز به بهانه مخالفت با مصدق با اجانب همکاري نمودند! همچنين شايان ذکر است که اعضاي حزب کمونيست توده که در روزهاي 26 و 27 مرداد به بهانه هواداري از دکتر مصدق دست به اغتشاشات مي زدند، در روز 28 مرداد هيچ عملي بر ضد کودتاي آمريکائيان انجام ندادند. در روز 29 مرداد دکتر مصدق و يارانش خود را به حکومت کودتا به رهبري ژنرال زاهدي تسليم کردند. در دادگاهي نظامي، دکتر مصدق با برملا کردن اسرار کودتاي 25 و 28 مرداد چهره کودتاچيان را نزد جهانيان رسوا ساخت. در پايان دادگاه وي را به 3 سال زندان محکوم کردند و پس از گذراندن 3 سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعيد گشت و تا آخر عمر تحت نظارت شديد بود.

در سال 1342 همسر دکتر مصدق، خانم ضياالسلطنه، در سن 84 سالگي درگذشت و دکتر مصدق را بيش از پيش در غم فرو برد. حاصل ازدواج وي و دکتر مصدق 2 پسر و 3 دختر بود. در 14 اسفند ماه 1345 دکتر محمد مصدق بدليل بيماري سرطان، در سن 84 سالگي دار فاني را وداع گفت. پيکر مطهر وي در يکي از اتاقهاي خانه اش در احمد آباد به خاک سپرده شد.


زندگی نامه زنده یاد حسین پناهی - شاعر و بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون


در سال ۱۳۳۵ در روستاى دژکوب از شهرستان یاسوج متولد شد. تحصیلات هنرى پناهى مربوط به حضور کوتاه او در جامعه هنرى آناهیتا است. چندى نیز در کسوت یک طلبه در حوزه علمیه قم حضور داشته است. پناهى در اواخر دهه پنجاه به تهران آمد و با اجراى تلویزیونى متن نمایشى خود، «یک گل و بهار» با بازى حسین محب اهرى و مرحوم مقبلى کار خود را شروع کرد. «گلدان ها در آفتاب» نیز دومین کار او در تلویزیون بود. بازى در چند فیلم سینمایى، سریال تلویزیونى به همراه کارگردانى تئاتر و مجموعه هاى اشعارش از او چهره اى به یادماندنى در ذهن دوستدارانش باقى گذاشت. نقش هایى که پناهى بازى کرد اغلب از جنس و نوع شخصیت خود او بود. او نقش آدم هاى پریشان احوال را با بازى خود به یادماندنى مى کرد.
«چیزى شبیه زندگى» آخرین تجربه حسین پناهى بر صحنه تئاتر بود که علاوه بر اقبال رکوردشکن تماشاگران در سال هاى اجرایش، کارى مدرن و نو محسوب شد حسین پناهى با خلاقیتى که تنها در خود او مى شد، سراغ گرفت، در این نمایش دست به نوآورى هاى بى نظیرى زد . در نگاه نخست نوعى ساختارگریزى و نهیلیسم به چشم مى آمد. پناهى با طنزى تلخ خاص خودش، با مفاهیم فلسفى به شوخى و جدى از زندگى معناباخته با تماگرانش حرف مى زد. پناهى قبل از این نیز نمایش «خوابگرد» را در خانه نمایش به روى صحنه برده بود که آن هم نشان از نمایشگرى با هوش و ذکاوت مى داد. پناهى در عرصه سینما نقش هایى را بازى کرد که در واقع با بازى کردن آن نقش ها، شخصیتى به نام حسین پناهى آفرید.شخصیتى که پناهى به دنیا آمده بود تا آن را به نمایش بگذارد. انگار ماموریت او در به وجود آوردن همین نقش بود.

حسین پناهى در سن ۴۸ سالگى درگذشت . بگفته یکى از نزدیکان حسین پناهى، او دو ماهى بود که بر اثر فشار مالى شدید مجبور به ترک خانه اش در سعادت آباد به محله یوسف آباد شده بود تا در فراموشى و در خانه کوچک اجاره اىش تمام شود. آنان که پناهى را از نزدیک مى شناختند و با روحیاتش آشنا بودند، به حتم از شنیدن این خبر آن چنان هم نباید جا خورده باشند. تنهایى پناهى در این سال ها از مهم ترین ویژگى هایش بود و لابد تنها مردن در خلوتى حتى پس از مرگ، چیزى جز سرنوشتش نبود. خبر مرگ پناهى و چگونگى آن براى کسانى که اشعارش را زمزمه مى کردند نیز بى شباهت به قصه مرگ او نیست :

خوشا به حال لک لکا که خوابشون «واو» نداره
خوشا به حال لک لکا که عشقشون «قاف» نداره
خوشا به حال لک لکا که مرگشون «گاف» نداره
خوشا به حال لک لکا که لک لک اند....

جسد حسین پناهى، شاعر و بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون شامگاه شنبه در حالى که چهار روز از زمان مرگش مى گذشت در خانه اش در منطقه یوسف آباد کشف شد.براساس گزارش بازپرس ویژه قتل مجتمع امور جنایى، دختر و پسر این بازیگر به مدت چهار روز گذشته با خانه پدرشان تماس مى گرفتند اما کسى به تلفن جواب نداد. آنها براى یافتن پدر که به تنهایى در خانه اى در یوسف آباد زندگى مى کرد با کلیه دوستان پدر تماس گرفتند ولى هیچ کس از سرنوشت حسین پناهى اطلاع نداشت. به خاطر اینکه حسین پناهى همیشه عادت داشت هر وقت براى چند روزى از خانه خارج شود و به محل دیگرى برود، آنها را در جریان بگذارد ، دختر و پسر به ناپدید شدن مرموز پدرشان مشکوک شده و راهى خانه پدر در تهران شدند. حتى تلفن همراه پناهى در این مدت خاموش بود که این موضوع باعث تردید بیشتر آنها شد.

آنها وقتى به خانه رسیدند و هیچ کس در را باز نکرد به سراغ همسایه ها رفتند ولى در چند روز گذشته هیچ کس حسین پناهى را ندیده بود.آنها سرانجام خود وارد خانه شدند. دختر و پسر این بازیگر پس از ورود به خانه متوجه بویى که از داخل ساختمان به مشام مى رسید،شدند و سرانجام هنگامى که وارد ساختمان شدند با جسد پدرشان روبه رو شدند در حالى که چند روز از زمان مرگش مى گذشت .



زندگینامه جهان پهلــوان تختی


جهان پهلوان تختي در روز پنجم شهريور ماه سال 1309 خورشيدي در خانواده اي متوسط در محله خاني آباد تهران متولد شد. پدرش به سبب اعتقادات مذهبي و ارادت به امام هشتم، نام غلامرضا را براي وي برگزيد. دو پسر و دو دختر ديگر از غلامرضا بزرگتر بودند. شادروان تختي به لحاظ مشکلات خانوادگي فقط 9 سال در دبستان و دبيرستان منوچهري خاني آباد درس خواند و در سال 1329 به سبب علاقه به کشتي و ورزش باستاني به باشگاه پولاد رفت. تختي در دوران زندگي ورزشي اش رکورد دار شرکت در المپيک ها و کسب بيشترين مدال از اين آوردگاه بود. در چهار دوره المپيک حضور داشت و حاصل آن يک طلا، دو نقره و يک عنوان چهارم بود که در کشي ايران اين امر اتفاق نادري است. جهان پهلوان علاوه بر قهرماني،به لحاظ منش و رفتار انساني و سجاياي اخلاقي پسنديده و جوانمردي و نوع دوستي شهره خاص و عام بوده است.او زندگي خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختي در ورزش باستاني و کشتي پهلواني نيز داراي تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ايران شد و هر بار کشتي گيران نامداري را مغلوب کرد. وي چهار ماه پس از بازگشت از آخرين سفر خود (توکیو،1966) در آبان ماه سال 1345 زندگي مشترک خود را با همسرش آغاز کرد؛ که حاصل آن تولد بابک در سال 1346 بود و سرانجام پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه را در اندوهي عظيم و بهتي شگفت انگيز فرو برد.

افتخارات تختي:


بازيهاي المپيک:
52 هلسينکي: مدال نقره (79 کيلو گرم)
56 ملبورن: مدال طلا (87 کيلو گرم)
60 رم: مدال نقره (87 کيلو گرم)
64 توکيو: چهارم (97 کيلو گرم)

قهرماني جهان:
51 هلسينکي: مدال نقره (79 کيلو گرم)
54 توکيو: نفر پنجم (87 کيلو گرم)
61 يوکوهاما: مدال طلا (87 کيلو گرم)
62 توليدو: مدال نقره (97 کيلو گرم)

بازيهاي آسيايي:
58 توکيو: مدال طلا (87 کيلو گرم)
جمع مدالهاي غلامرضا تختي: 8 (4 طلا، 4 نقره)
المپيک 3 - جهاني 4 - بازيهاي آسيايي 1