بیوگرافی هوگو رافائل چاوز فریاس


هوگو رافائل چاوز فریاس (به اسپانیایی: Hugo Rafael Chávez Frías) (زاده ۲۸ ژوئیه ۱۹۵۴) پنجاه و سومین رئیس جمهور ونزوئلا است. چاوز به عنوان رهبر «انقلاب بولیواری» شناخته می‌شود و به خاطر سیاستهای سوسیال دموکراتیک و ضدیتش با جهانی‌سازی نئولیبرالی و سیاست خارجی ایالات متحده مشهور است. او موسس حزب چپگرای «جنبش جمهوری پنجم» است که در حال حاضر (دسامبر سال ۲۰۰۷) در ونزوئلا در قدرت است.

برنامه های پوپولیستی چاوز

هوگو چاوز با هدف بهبود وضعیت رفاهی مردمان کشورش و کاهش اختلاف شدید طبقاتی برنامه‌های پوپولیستی را در اقتصاد ونزوئلا به اجرا درآورد. موفقیت کوتاه مدت این برنامه‌ها به تحول چشمگیری در زندگی جمعیت فقیر ونزوئلا منجر شده و او را به صورت قهرمان ملی مردم آمریکای لاتین درآورده‌است.

از اصلاحات چاوز در اقتصاد ونزوئلا می‌توان به این موارد اشاره کرد:
ملی کردن برخی از صنایع بزرگ و پربازده / کاهش قدرت شرکت‌های چندملیتی و محدودیت در فعالیت‌های آن‌ها / ساختن صدها هزار خانه ارزان قیمت در نقاط مختلف کشور و واگذاری آن‌ها به مردم / مبادله پایاپای نفت مهمترین منبع درآمد ارزی ونزوئلا با محصولات و خدمات کشورهای وارد کننده نفت؛ به طور مثال ونزوئلا در ازای نفتی که در اختیار کوبا قرار می‌دهد. از پزشکان و معلمان کوبایی برای توسعه کشور استفاده می‌کند. / افزایش روابط اقتصادی با ایالات متحده آمریکا، به طوری که آمریکا با اختلاف بسیار زیادی به مهمترین شریک تجاری این کشور تبدیل شده‌است.

شکست در همه‌پرسی ونزوئلا

در همه پرسی خبرساز سال ۲۰۰۷ هوگو چاوز برای افزایش اختیارات خود پیشنهاد تغییرات گسترده‌ای را در ده‌ها ماده از قانون اساسی ونزوئلا داده بود. در قانون اساسی جدید محدودیت تصدی مقام ریاست جمهوری، که در حال حاضر حد اکثر دو دوره متوالی تعیین شده، برداشته می‌شد. از دیگر تغییرات مهم پیشنهادی هوگو چاوز، می‌توان به لغو استقلال بانک مرکزی ونزوئلا و قرار گرفتن آن تحت نظر رئیس جمهوری اشاره کرد.نهایتا در همه‌پرسی ۳ دسامبر ۲۰۰۷ میلادی ۵۱٪ شرکت کنندگان در انتخابات به درخواست وی برای تغییر در قانون اساسی ونزوئلا رای مخالف دادند.

سیاست خارجی

هوگو چاوز در دوران ریاست جمهوری خود سیاست خارجی خود را برپایه دیپلماسی نفتی قرار داد. او در ۲۰۰۷ پیشنهادی ارائه کرد که مطابق با آن برخی از کشورهای آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین این امکان را یافتند که بهای ۴۰ درصد از نفت خریداری شده از ونزوئلا را برای ۲۵ سال، با سود تنها یک درصد، عقب بیاندازند.منتقدان چاوز او را متهم می‌کنند از ثروت نفتی کشور برای گسترش نفوذ سیاسی خود و دولت کوبا در سراسر منطقه استفاده می‌کند.چاوز میلیاردها دلار از درآمدهای نفتی ونزوئلا را در کشورهای دیگر آمریکای لاتین سرمایه گذاری یا صرف کمک به بازپرداخت بدهی کشورهایی چون آرژانتین و برزیل کرد.در نوامبر سال ۲۰۰۷ میلادی ودر اجلاسی در شیلی هوگو چاوز،در حضور نخست وزیر وقت اسپانیا خوزه لوئیز زاپاته رو و پادشاه اسپانیا، در سخنانی خوزه ماریو ازنار را فاشیست خطاب کرد.علی رغم تذکر زاپاته رو به چاوز، او بر سخنان خود اصرار ورزید که درنهایت پادشاه اسپانیا با گفتن جمله «چرا خفه نمی‌شی؟» به این سخنان واکنش نشان داد چاوز اعلام کرد که این جمله را نشنیده‌است.در سال ۲۰۰۷ هوگوچاوز اعلام کرد که از دولتهای اروپایی و آمریکا خواهد خواست گروه شورشی چپی فارک در کلمبیا را تروریست قلمداد نکنند.رئیس جمهور کلمبیا در واکنش به این موضوع اعلام کرد که اعضای فارک تروریستهایی هستند که برای براندازی دولتی که به شیوه‌ای دموکراتیک انتخاب شده، با قاچاق کوکائین هزینه عملیات خود را تامین می‌کنند، کودکان را بکار می‌گیرند و مین کار می‌گذارند. او سعی بر نزدیکی با افرادی چون فیدل کاسترو،محمود احمدی نژد و ولادیمیر پوتین کرد،او در سال ۲۰۰۰ درطی سفر خود به ده کشور عضو اپیک با صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق دیدار کرد.

سیاست اقتصادی

در طول ریاست جمهوری چاوز در بین سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴ رشد اقتصادی ونزوئلا به ۱٫۲٪ سقوط کرد.ولی با افزابش درآمدهای نفتی و پایان اعتصابات در صنعت نفت ونزوئلا رشد اقتصادی افزایش پیدا کرد ودر سال ۲۰۰۴ به ۱۸٪ رسید.در سال ۲۰۰۷ صادرات نفت وگاز ۹۰٪ صادرات ونزوئلا را تشکیل می‌داد.در سال ۲۰۰۶ تجارت با ایالات متحده آمریکا ۵۳٪ کل تجارت ونزوئلا را تشکیل می‌داد.میزان تورم در سال ۲۰۰۸، ۳۱٫۴٪ بود.هوگو چاوز در سال ۲۰۰۷ اعلام کرد که ونزوئلا باید از بانک جهانی خارج شود.پس از ملی شدن یک پروژه نفتی در ونزوئلا،وخروج شرکت آمریکایی اکسون موبیل از این پروژه این شرکت بوسیله شکایت‌هایی در کشورهای انگلیس،هلند و آمریکا موفق به مسدود سازی ۱۲ میلیارد دلار از دارایی‌های شرکت نفت دولتی ونزوئلا شد.

رابطه با رسانه‌ها

در سال ۲۰۰۵ چاوز شبکه تلویزیونی TeleSUR را برای رقابت با شبکه منطقه‌ای سی ان ان به نام CNN en Español راه اندازی کرد.در سال ۲۰۰۶ چاوز پروانه اجازه پخش امواج رادیویی شبکه تلویزیونی RCTV دومین شبکه تلویزیونی ونزوئلا را به اتهام حمایت از کودتا برعلیه دولت، تمدید نکرد. ویک شبکه تلویزیونی دولتی جایگزین آن شد.دهها هزار تن از مردم ونزوئلا در تظاهراتی این اقدام را محکوم کرد ه وآن را تلاشی برای خاموش کردن صدای مخالفان دانستند.


زندگی نامه دکتــر علی شریعتــی


دکتر علي شريعتي در سال 1312 در روستاي مزينان از حوالي شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دين بوده اند.... پدر پدر بزرگ علي، ملاقربانعلي، معروف به آخوند حکيم، مردي فيلسوف و فقيه بود که در مدارس قديم بخارا و مشهد و سبزوار تحصيل کرده و از شاگردان برگزيده حکيم اسرار (حاج ملاهادي سبزواري) محسوب مي شد. پدرش استاد محمد تقي شريعتي (موسس کانون حقايق اسلامي که هدف آن «تجديد حيات اسلام و مسلمين» بود) و مادرش زهرا اميني زني روستايي متواضع و حساس بود.
علي حساسيتهاي لطيف انساني و اقتدار روحي و صلاحيت عقيده اش را از مادرش به وديعه گرفته بود. علي به سال 1319 در سن هفت سالگي در دبستان ابن يمين، ثبت نام مي کند، اما به دليل بحراني شدن اوضاع کشور ـ تبعيد رضا شاه و اشغال کشور توسط متفقين ـ خانواده اش را به ده مي فرستد و پس از برقراري آرامش نسبي در مشهد علي و خانواده اش به مشهد باز مي گردند. پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در 16 سالگي سيکل اول دبيرستان (کلاس نهم نظام قديم) را به پايان رساند و وارد دانشسراي مقدماتي شد. در سال 31، اولين بازداشت علي که در واقع نخستين رويارويي مستقيم وي با حکومت و طرفداري همه جانبه او از حکومت ملي بود، واقع شد.

در همين زمان يعني 1331 وي که در سال آخر دانشسرا بود به پيشنهاد پدرش شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحميد جوده السحار) مي کند. در اواسط سال 1331 تحصيلات علي در دانشسرا تمام شد و پس از مدتي شروع به تدريس در مدرسه کاتب پور احمدآباد کرد. و همزمان به فعاليتهاي سياسيش ادامه داد. کتاب «مکتب واسطه» نيز در همين دوره نوشته شده است. در سال 1334 پس از تاسيس دانشکده علوم و ادبيات انساني مشهد وارد آن دانشکده شد.

در دانشکده مسئول انجمن ادبي دانشجويان بود در همين سالهاست که آثاري از اخوان ثالث مانند کتاب ارغنون (1330) و کتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسيد و او را سخت تحت تاثير قرار داد. در اين زمان فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي شريعتي در نهضت (جمعيتي که پس از کودتاي 28 مرداد توسط جمعي از مليون خراسان ايجاد شده که علي شريعتي يکي از اعضا آن جمعيت بود). آشنايي او با خانم پوران شريعت رضوي در دانشکده ادبيات منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 مي گردد. و پس از چند ماه زندگي مشترک به علت موافقت با بورسيه تحصيلي او در اوايل خرداد ماه 1338 براي ادامه تحصيل راهي فرانسه مي شود.

در طول دوران نحصيل در اروپا علاوه بر نهضت آزاديبخش الجزاير با ديگر نهضتهاي ملي افريقا و آسيا، آشنايي پيدا کرد و به دنبال کشته شدن پاتريس لومومبا در 1961 تظاهرات وسيعي از سوي سياهپوستان در مقابل سفارت بلژيک در پاريس سازمان يافته بود که منجر به حمله پليس و دستگيري عده زيادي از جمله دکتر علي شريعتي شد. دولت فرانسه که با بررسي وضع سياسي او، تصميم به اخراج وي گرفت اما با حمايت قاضي سوسياليست دادگاه، مجبور مي شود اجراي حکم را معوق گذارد. وي در سال 1963 با درجه دکتري يونيورسيته فارغ التحصيل شد و پس از مدتي او به همراه خانواده و سه فرزندش به ايران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواک دستگير شد.

پس از بازگشت از اروپا

پس از پنج سال تحصيل و آموختن و فعاليت سياسي، در اروپا، بازگشت به فضاي راکد و بسته جامعه ايران و آن هم تدريس در دبيرستان بسيار رنج آور بود، سال بعد (وي) پس از قبولي در امتحان به عنوان کارشناس کتب درسي به تهران منتقل مي شود و با آقايان برقعي و باهنر و دکتر بهشتي که از مسئولين بررسي کتب ديني بودند، همکاري مي کند. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور لوئي ماسينيون حاصل تلاش او در اين دوره است. از سال 1345 او به استاديار رشته تاريخ در دانشکده مشهد استخدام مي شود. موضوعات اساسي تدرس او را مي توان به چند بخش تقسيم کرد: تاريخ ايران، تاريخ و تمدن اسلامي و تاريخ تمدنهاي غير اسلامي. از همان آغاز روش تدريس، برخوردش با مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجويان، او را از ديگر استادان متمايز مي کرد.

چاپ کتاب اسلام شناسي و موفقيت درسهاي دکتر علي شريعتي در دانشکده مشهد و ايراد سخنرانيهاي او در حسينيه ارشاد در تهران موجب شد که دانشکده هاي ديگر ايران از او تقاضاي سخنراني کنند اين سخنرانيها از نيمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه اين فعاليتها مسئولين دانشگاه را بر آن داشت که ارتباط او با دانشجويان را قطع کنند و به کلاسهاي وي که در واقع به جلسات سياسي ـ فرهنگي بيشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پي اين کشمکشها و دستور شفاهي ساواک به دانشگاه مشهد کلاسهاي درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطيل شد.

از اواخر آبان ماه 51 بخاطر سخنراني هاي ضد رژيم، زندگي مخفي وي آغاز شد و پس از چند ماه زندگي مخفي درمهرماه سال 1352 خود را به ساواک معرفي کرد که تا 18 ماه او را در سلول انفرادي زنداني کردند؛ که نهايتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد مي شود و بدين ترتيب مهمترين فصل زندگي اجتماعي و سياسي وي خاتمه مي يابد. در اين دوران که مجبور به خانه نشيني بود؛ فرصت يافت تا به فرزندانش توجه بيشتري کند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از کشور فرصت يافت تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم کند. دکتر شريعتي نهايتا در روز 26 ارديبهشت سال 1356 از ايران، به مقصد بلژيک هجرت کرد و پس از اقامتي سه روزه در بروکسل عازم انگلستان شد و در منزل يکي از بستگان نزديک همسر خود اقامت گزيد و پس از گذشت يک ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشکوکی درگذشت و با مشورت استاد محمد تقي شريعتي و کمک دوستان و ياران او از جمله دکتر چمران و امام موسي صدر در جوار حرم حضرت زينب در سوريه به خاک سپرده شد.



زندگینامه مهدی کروبی


مهدی کروبی متولد 1316 الگودرز / تاریخ ازدواج: فروردین 1341 / آغاز تحصیلات حوزوی: سال 1333 در قم / آغاز تحصیلات دانشگاهی : سال 1343 دانشکده الهیات دانشگاه تهران / پایان تحصیلات دانشگاهی سال 1351( به دلیل دستگیری های مکرر و نیز زندگی مخفی در برخی سال های فاصله1343 تا 1351 و نیز به خاطر تأثیر در ارائه پایان نامه که شرح آن در متن زندگینامه آمده، اخذ لیسانس حدود 8 سال به طول انجامید).

سابقه بازداشت های سیاسی: نخستین بازداشت سال 1342 و آخرین آن ماه رمضان سال 57. طولانی ترین بازداشت به مدت بیش از سه سال که در سال 1353 آغاز و در اواخر سال 56 به پایان رسید. نخستین مسئولیت اجرایی در ماه های پایانی رژیم گذشته: دیدار با اعتصابیون و انتقال کمک های مالی به بعضی از آنها . نخستین مسئولیت رسمی در نظام جمهوری اسلامی: سرپرستی کمیته امداد
. سایر مسئولیت ها: ریاست بنیاد شهید در فاصله سالهای 1358 تا 1371 / نمایندگی خمینی در حج در فاصله سال های 1364 تا 1369 / نمایندگی مردم در مجالس اول، دوم، سوم و ششم / ریاست مجالس سوم و ششم

فرزندان:

محمدحسین متولد 1344 دارای لیسانس حقوق

محمدتقی متولد 1346، دارای دکترای حقوق بین الملل

علی متولد 1351 دارای تحصیلات حوزوی

یاسر متولد 1357 دانشجو

شرح زندگینامه

در سال 1316 در الیگودرز به دنیا آمدم. تا کلاس ششم ابتدایی در آن شهرستان بودم و در ابتدای دهه سی تحصیلات جدید را همراه با تحصیلات حوزوی در قم ادامه دادم. با شرکت در انتخابات متفرقه دیپلم ادبی و پس از آن«تصدیق مدرسی» دریافت کردم. در سال 1341 زندگی مشترک با خانم فاطمه کروبی را آغاز نمودم. پس از حدود یک دهه حضور در قم و همزمان با آغاز مبارزات امام(ره) به همراهان ایشان پیوستم و از همان زمان دستگیری ها و زندان و تبعیدها آغاز شد. در سال 1342 در آزمون ورودی دانشگاه تهران برای تحصیل در رشته فقه و حقوق اسلامی پذیرفته شدم. قبولی دانشگاه پس از اولین بازداشت بود. این بازداشت در سال 1342 و چهار روز بعد از دستگیری امام و برقراری حکومت نظامی در قم بود و 50 روز به طول انجامید. در سال 1344 بعد از انجام سخنرانی در شهرهای آبادان و کرمانشاه دستگیر و پس از چند روز بازداشت، از آن شهرها اخراج شدم. در اسفند همین سال فرزند اولم محمدحسین به دنیا آمد.

فرار به عراق، بازگشت و تبعید

در ابتدای سال 1345 و به دنبال برخی تحرکات در قم، آیت الله منتظری و تعداد دیگری از روحانیون دستگیر شدند و حکم بازداشت من هم صادر شد که من مخفیانه از کشور خارج(شدم) و به نجف رفتم. در اوایل زمستان همان سال پس از بازگشت به ایران دستگیر و بعد از چند روز بازداشت به گنبدکاووس تبعید شدم. دو ماه پس از بازگشت از تبعید، مجدداً به خاطر توزیع نامه سرگشاده امام به هویدا، تحت تعقیب قرار گرفتم و در مدرسه ای روبروی بیمارستان دکتر سپیر در خیابان سیروس مخفی شدم. در این مدت میهمان مرحوم شیخ محمد رحیمی بودم. آن مرحوم همان کسی بود که حدود دو سال قبل در نارمک به قتل رسید. پس از چند روز که در این مدرسه مخفی بودم ساواک به آنجا حمله کرد و دستگیر شدم و یکی از سخت ترین بازداشتها را تجربه کردم. در این مدت مأموران ساواک با انواع شکنجه ها می خواستند منبع اصلی توزیع این نامه (را)که آقای دعایی مدیرفعلی روزنامه اطلاعات بود(پیدا کنند)؛ که علیرغم شکنجه های زیاد، ایشان را معرفی نکردم.

بعد ازبازجویی ها و شکنجه های زیاد مرا به زندان قزل قلعه منتقل کردند که در آنجا با آقایان رفسنجانی، مرحوم ربانی شیرازی، (دکتر) شریعتی سبزواری، فهیم کرمانی و مرآتی- داماد مرحوم سیدحسن معینی- هم زندان بودیم. پس از سه ماه بازداشت در قزل قلعه مرا به بند 4 زندان قصر منتقل کردند که در آنجا با گروه های مختلف مذهبی ،ملی و کمونیستها هم بند شدیم. از زندانیان مربوط به 15 خرداد آقایان محسن طاهری، امیرحسینی و آقا تقی درچه ای را به یاد می آورم. آقایان دکتر شیبانی، علی بابایی و مفیدی از نهضت آزادی، و از کمونیست های سرشناس آقایان عمومی و کی منش در آنجا زندانی بودند. شهید محمد منتظری و آقای علوی داماد آیت الله طالقانی هم در زندان بودند. آذرماه سال 43 دومین بازداشت من بود که در قم دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل شدم و مدت 25 روز همراه با حاج آقا مصطفی خمینی و مرحوم ربانی شیرازی در آن زندان بودیم.

یک اتفاق جالب

یکی از اتفاقات جالبی که در زندان قزل قلعه پیش آمد این بود که همسرم پس از سه ماه بی خبری به ملاقات من آمد. در لابه لای خوراکی هایی که برایم آورد نامه ای قرار داده بود که در آن نوشته بود محمدحسین و محمدتقی به شما سلام می رسانند. من در آن زمان متوجه شدم که فرزند دوم ما که به دنیا آمده پسر است و نام او را محمدتقی گذارده اند ( محمدتقی در حالیکه دانش آموز بود مرتباً به جبهه می رفت که در آخرین حضور در جبهه بر اثر برخورد با مین پای خود را از دست داد. او اکنون تحصیلات خود در رشته حقوق بین الملل را به پایان رسانده و با دریافت درجه دکترا، عضو هیئت علمی دانشگاه است).

به هرحال این زندان شش ماه طول کشید. اما در روزهای پایانی شش ماه ، دادگاه تجدیدنظر به پرونده من رسیدگی کرد و مرا به 3 ماه زندان محکوم نمود اما به هرحال شش ماه، حبس را کشیده بودم! بازداشت بعدی من در سال 1348 به خاطر توزیع کتابهای امام اتفاق افتاد که سه ماه بدون محاکمه در زندان قزل قلعه بودم و آزاد شدم. در سال 1349 که ماجرای شهادت آیت الله سعیدی پیش آمد، شبانه به منزل بسیاری از افراد یورش بردند و آنها را دستگیر کردند که من فراری شدم و مدتی با نام مستعار «اسلامی» در مدرسه ای در شهر ری تدریس می کردم. در سال 50 شناسایی و دستگیر شدم اما به خاطر آنکه پرونده مشمول مرور زمان شده بود پس از مدت کوتاهی آزاد شدم. قبل از آخرین بار که متواری شدم، درس من در دانشگاه به پایان رسید اما به دلیل آن که اگر به سربازی می رفتم به خاطر محکومیت های سیاسی باید به عنوان سرباز صفر خدمت می کردم، ارائه پایان نامه خود را دوبار به تأخیر انداختم که در این زمینه مرحوم دکتر ناظرزاده کرمانی به توصیه شهید مطهری کمک زیادی به من کرد؛ همانطور که برای پرداخت شهریه دانشجویی به بنده که وضع مالی نامناسبی داشتم نیز مرحوم دکتر ناظرزاده بسیار مساعدت می کرد.

هم دوره ای های دانشگاه

از کسانی که در دانشگاه با ما هم دوره بودند آقایان ناطق نوری، سید محمد خامنه ای، محقق داماد، سید ابوالفضل شفایی، جلیلوند و معراجی را به یاد می آورم. برخی از هم دوره ای های ما با دریافت گواهی اجتهاد از مرحوم آقای شریعتمداری، از سربازی معاف شدند و بعضی دیگر نیز به سربازی رفتند. عده ای دیگر مثل بنده نیز از معافیت های دوره ای بهره مند شدند. در سال 1351 که از طرف دولت برای گروهی از مشمولان معافیت صادر شد بلافاصله از فرصت استفاده کردم و پایان نامه خود را ارائه و لیسانس را دریافت کردم. در همین سال فرزند سوم ما یعنی علی به دنیا آمد. بعد از گرفتن لیسانس فعالیت ها ادامه یافت که منجر به دستگیری ام در سال 52 شد و مدت کوتاهی در زندان بودم.

سخت ترین زندان

سخت ترین زندان مربوط به سال 53 بود. در آن سالها، علی رغم آنکه وضع مالی خودم بسیار نامساعد بود اما کمک هایی از افراد علاقه مند به امام و مبارزات ایشان جمع آوری می کردم و در اختیار مبارزین و خانواده های آنها قرار می دادم. همین امر باعث شد که در سال53 که برخی از دستگیری ها به راه افتاد تعدادی از فعالان دستگیر شده در زیر شکنجه مرا معرفی کرده بودند و بر همین اساس من هم دستگیر شدم و بدترین شکنجه ها را در همین بازداشت تحمل کردم. چون برای ساواک اسلحه و منابع مالی گروه های مبارز و نحوه تأمین آنها خیلی مهم بود.
در این دوره از زندان که بیش از سه سال به طول انجامید آیت الله منتظری، مرحوم آیت الله طالقانی، آیت الله انواری، و شهید مهدی عراقی همراه ما بودند. همچنین از گروه های مبارز غیرمذهبی خاوری، پرویز حکمت جو و پاک نژاد نیز با ما در زندان اوین بودند. حکمت جو در همان ایام توسط ساواک به قتل رسیده بود اما اعلام کردند که در زندان فوت کرده است. خانواده ایشان پس از انقلاب به بنده مراجعه کردند و من هم در حد مقدورات مساعدت هایی برای آنها انجام دادم. از دیگر کسانی که در این مدت در زندان با هم بودیم آقای محمد محمدی(نماینده دوره اول گرگان در مجلس شورای اسلامی و پدر همسر زیدآبادی) و همچنین دوتن از سران شاخه نظامی سازمان مجاهدین خلق یعنی محمود عطایی و پرویز یعقوبی بودند. همینطور سه تن از اعضای حزب ملل اسلامی یعنی آقایان ابوالقاسم سرحدی زاده(وزیر اسبق کار و نماینده دوره ششم مجلس)، کاظم بجنوردی(رئیس فعلی کتابخانه ملی) و محمود طباطبایی، آقای دکتر شیبانی از نهضت آزادی و مرحوم لاجوردی از همراهان ما در این دوره بازداشت بودند.

آزادی از زندان

در اواخر سال 56 از زندان آزاد شدم. اما فعالیت های خود را ادامه دادم در حالیکه کم کم فضا به گونه ای شده بود که بازداشت ها به حداقل رسیده بود. در عین حال در ماه رمضان 57 که قرار بود همراه عده ای دیگر از روحانیون در محلی تجمع داشته باشیم از طریق شنود تلفن، از قرار ما مطلع شده بودند و مرا همراه با آیت الله انواری دستگیر کردند و به کلانتری بردند که در حوالی پل گیشا بود. بعد از چند دقیقه افرادی دیگر مانند شهید باهنر و آیت الله اردبیلی را نیز به همان کلانتری آوردند اما این بازداشت بسیار کوتاه بود.
بعد از 17 شهریور 57 هم که ما اعلامیه های امام را توزیع می کردیم دنبال دستگیری بنده بودند اما من در منزل یکی از بستگان در خیابان نیروی هوایی مخفی بودم. در همین مدت افرادی چون آقای مهندس مرتضی نبوی( مدیرمسئول فعلی روزنامه رسالت) و یکی از دوستان به نام آقای عباس طائب به آنجا مراجعه کردند و اعلامیه های امام را گرفتند. اما ساواک مرا پیدا نکرد و دستگیر نشدم. در همین سال 57 آخرین فرزنده بنده یعنی یاسر که اکنون دانشجوست به دنیا آمد.

در آستانه انقلاب

تجربه من در توزیع کمک بین خانواده زندانیان باعث شد که در آستانه پیروزی انقلاب، جمع آوری و توزیع کمک برای بعضی اعتصابیون به بنده محول شود و پس از آن هم حکم مسئولیت کمیته امداد برای بنده به همراه آقایان عسگراولادی و شفیق در اسفندماه 57 صادر شد. همچنین در اوایل سال 58، امام حکمی صادر کردند و نمایندگی تام الاختیار خود در لرستان را به اینجانب محول نمودند. بنده هم به تناسب مسئولیت ها، هم در تهران و هم در لرستان حضور داشتم. در زمستان سال 58 از سوی مردم الیگودرز به نمایندگی اولین دوره مجلس شورای اسلامی برگزیده شدم. پس از آن در حالی که برای سرکشی به امور لرستان در خرم آباد بودم، از رادیو حکم امام را شنیدم که دستور تأسیس بنیاد شهید توسط اینجانب را صادر کرده بودند.

در سال 1362 با رأی یک میلیون و چهارصد و چهل هزار نفر به عنوان نماینده دوم مردم تهران به مجلس راه یافتم. پس از آن نیز در سال 1367- در حالی که با انشعاب از جامعه روحانیت مبارز تهران، مجمع روحانیون مبارز را به همراه آقایان موسوی خوئینی ها، خاتمی و بعضی دوستان دیگر تأسیس کرده بودیم- باز هم به عنوان دومین نماینده مردم تهران به مجلس رفتم. البته جرقه ی اولیه انشعاب از جامعه روحانیت مربوط به سال 62 و در آستانه انتخابات مجلس دوم بود که شرح آن را قبلاً اعلام کرده ام. در کنار سایر مسئولیت ها، امام نمایندگی خود در امور حج را درسال 64 به بنده محول کردند و آخرین مسئولیتی که در سال 1368 توسط ایشان به بنده محول شد سرپرستی برخی از اموال به وکالت از طرف امام بود. البته تقریباً همزمان با این حکم در یک حکم جمعی به همراه تعداد دیگری از مسئولان کشوری به عضویت مجلس بازنگری قانون اساسی درآمدم. پس از رفتار بی سابقه شورای نگهبان در انتخابات مجلس چهارم، ترجیح دادم که چند سال از حضور مستقیم در عرصه های سیاسی خودداری کنم. اگر چه در برخی از مناسبت ها و حوادث مانند دستگیری آقای عباس عبدی در سال 72 ناچار به موضع گیری صریح شدم؛ اما به همراه دوستان و همفکران به این نتیجه رسیدیم که مدتی از دخالت مستقیم در امور سیاسی خودداری کنیم تا کشور مدتی به صورت یکپارچه در اختیار دوستانی باشد که در مجلس و دولت هم عقیده بودند.

آغاز مجدد فعالیت سیاسی

مهدی کروبی در سال 78 در انتخابات مجلس ششم شرکت کرد و بعد از پیروزی توانست بمدت 4 سال سکان ریاست مجلس ششم را در دست بگیرد . به جرات میتوان گفت مجلس دوره ششم یکی از جنجالی ترین دوره های مجالس در جمهوری اسلامی ایران بود که از بتصویب رساندن لوایح و طرح های جنجال برانگیز تا استعفاء دسته جمعی نمایندگان مجلس و حتی زندانی شدن چند نماینده در کارنامه آن میتوان نامبرد .
مهدی کروبی بعد از پایان مجلس ششم ، مجددا کاندیدای نمایندگی مجلس ( دوره هفتم ) شد که نتوانست رای کافی را بدست بیاورد و بعد از این ناکامی از طرف رهبر جمهوری اسلامی بعنوان مشاور رهبری برگزیده شد .

مهدی کروبی همچنین در خرداد 84 کاندیدای دوره نهم ریاست جمهوری شد که در یک تقلب فاحش عرصه را در همان مرحله اول به کاندیدای دیگر یعنی محمود احمدی نژاد واگذار کرد و به مدت 4 سال از عرصه سیاسی کناره گیری کرد و بعد از 4 سال مجددا بعنوان کاندیدا در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری شرکت کرد که بعد از کودتای انتخاباتی خامنه ای و سپاه پاسداران عملا به جرگه اپوزیسیون جمهوری اسلامی پیوست ...


بیوگرافی دیوید کاپرفیلد - شعبده باز مشهور آمریکائی


ديويد كاپرفيلد در تاريخ 16 سپتامبر 1956 در شهر متاچن واقع در نيوجرسي در آمريكا از پدر و مادر يهودي ‏اهل روسيه متولد گرديد.‏ او در كودكي از پدر بزرگش شعبده بازي با كارت را آموخت و در سن 12 سالگي رسمآ بعنوان جوانترين شعبده ‏باز در تاريخ آمريكا شروع بكار نموده و در 16 سالگي هم آموزش شعبده بازي را در دانشگاه نيويورك تدريس ‏مي نمود.‏ديويد كاپرفيلد شعبده بازيهاي قديمي را به سبك مدرن و جديد و جالبي عرضه كرد و دنيا به اين نمايشها با ديد ‏بهتر و ‏هيجان انگيزتري برخورد كردند. او انقلابي بزرگي در دنياي شو و نمايش بوجود آورد.‏
از مهمترين و چشمگيرترين برنامه هاي او، غيب كردن مجسمه آزادي و عبور از ميان ديوار چين و پرواز در ‏هوا بوده و همچنين تعدادي از تماشاچيان را در جايشان غيب نموده و در جائي ديگر كه آنها تصورش را نميكردند ‏ظاهر نموده است. ولي وي شخصآ روشي بنام كار درماني را كه در بيش از 1100 بيمارستان در بيش از ‏‏30 كشور در مورد معلولين انجام داده است و توانسته اعتماد به نفس آنها بالا ببرد، بيشتر احساس رضايت دارد. ديويد كاپرفيلد جوائز بيشماري دريافت نموده است و همچنين لقب شواليه از دولت فرانسه و دكتراي افتخاري از ‏دانشگاه فوردهام.‏

همچنين در موزه مادام توسو در لندن كه مجسمه مومي اشخاص مشهور را قرار ميدهند، مجسمه مومي وي هم ‏اضافه گرديده است و در 4 كشور هم تصويرش را بعنوان يادبود بر روي تمبر چاپ كرده اند.‏ در آمد او فقط در سال 2003 بالغ بر 57 ميليون دلار بوده و از نظر درآمد در دنيا نفر دهم ميباشد.‏ او در بيش از 40 كشور و با تعداد بيش از 3 بيليون تماشاچي برنامه داشته است.‏ او در سال حدود 550 برنامه دارد، كه همه بليطهايش از قبل پيش فروش شده است.