زندگی نامه جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد


جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد.
جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد: « دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. » پس از ختم تحصیل دبیرستانی، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.
در «کارنامه سه ساله» ماجرای رفتن به عراق را این گونه شرح می دهد: «تابستان 1322 بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت انگیز U.K.C.C و قرقی که در تمام جاده ها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت می رفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانی ام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف می رفتم که سپس به بغداد والخ .... اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم. کله خورده و کلافه و از برادر و پدر.»

پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب در او مشاهده می شود که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت. «شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شد ه دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمی گذاشت. در نظر خود من که چنین می کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لا مذهبی بود. و تصدیق می کنید که وقتی لا مذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش.»

آل احمد در سال 1323 به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوج گیری حرکت های چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند وانقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا جوانکی با انگشتری عقیق با دست و سر تراشیده، تبدیل شد به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود. در سال 1324 با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه "دید و بازدید" به چاپ رسید. آل احمد در نوروز سال 1324 برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب به آبادان سفر کرد: «در آبادان اطراق کردم. پانزده روزی. سال 1324 بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکونی کنار خیابان".
آل احمد که از دانشسرای عالی در رشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت».

به علت فعالیت مداومش در حزب توده، مسؤولیتهای چندی را پذیرفت. خود در این باره می گوید:

«در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره.... و از اوایل 25 مأمور شدم زیر نظر طبری «ماهنامه مردم» را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را درآوردم حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم.» . در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد می کردند و نمی توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند.

آل احمد با نثر عصیانگرش اینگونه می گوید: «روزگاری بود و حزب توده ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می نمود و ضد استعمار حرف می زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم سر نخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم و تجربه می آموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم (سال 23 یا 24؟) از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و ....."

در سال 1326 کتاب «از رنجی که می بریم» چاپ شد که مجموعه 10 قصه کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سالها آل احمد به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه آثار «ژید» و«کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد. «زن زیادی» نیز به این سال تعلق دارد. در طی سالهای 1333 و 1334 «اورازان»، «تات نشینهای بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمه مائده های زمینی را منتشر کرد و در سال 1337 «مدیر مدرسه» «سرگذشت کندوها» را به چاپ سپرد. دو سال بعد «جزیره خارک- در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال 40 تا 43 «نون و القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»، «غرب زدگی» «سفر روس»، «سنگی بر گوری» را نوشت و در سال 45 «خسی در میقات» را چاپ کرد و هم «کرگدن» نمایشنامه ای از اوژان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست.

آل احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات و روزنامه ها فعالیت می کرد. نکته ای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصرش مقایسه شود این موضوع به خوبی مشخص می شود. جلال در سالهای فرجامین زندگی، با روحی خسته و دلزده از تفکرات مادی به تعمق در خویشتن خویش پرداخت تا آنجا که در نهایت، پلی روحانی و معنوی بین او و خدایش ارتباط برقرار کرد.

او در کتاب "خسی در میقات" که سفرنامه ی حج اوست به این تحول روحی اشاره می کند و می گوید: دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است. . این نویسنده پر توان که همواره به حقیقت می اندیشید و از مصلحت اندیشی می گریخت، در اواخر عمر پر بارش، به کلبه ای در میان جنگلهای اسالم کوچ کرد. جلال آل احمد، نویسنده توانا و هنرمند دلیر به ناگاه در غروب روز هفدهم شهریور ماه سال 1348 در چهل و شش سالگی زندگی را بدرود گفت.



بیوگرافی الکساندر دوما داوری دولا پاتری، معروف به الکساندر دوما


الکساندر دوما داوری دولا پاتری، معروف به الکساندر دوما Dumas - Alexander یکی از مشهورترین رمان نویس های فرانسه است که در سال 1803 در شهر کوچک «ویلر کوترت» در چهل و پنج میلی پاریس پا به عرصه وجود نهاد. پدر او ژنرال دما فرزند یک مارکیز فرانسوی و یک مادر کنیز و سیاهپوست بود. ژنرال دوما در جزیره ی « سن دومینگو» به دنیا آمد و در قشون «ناپلئون» دارای مقام شامخی بود. الکساندر دوما پس از اتمام تحصیلاتش چون دارای خطی زیبا بود ابتدا در یک دفترخانه به کار منشیگری پرداخت و سپس به عنوان منشی وارد خدمت یکی از بزرگان آن دوره گشت. جزئیات انقلاب کبیر فرانسه را از دهان پدر خود شنید و بعدها در رمان های خود توانست صحنه های مهیج و مخوف آن را با قلم سحار خویش مجسم کند. اسناد و مدارک و یادداشت های خصوصی نیز که در طی سنوات مختلف به دستش افتاد، او را در نوشتن رمان های متعددی که زمینه همه آنها تاریخ فرانسه است بسیار کمک کرد. دوما به دلیل ذوق وافری که به مطالعه دارد به زودی با نویسندگان بزرگ و آثار بزرگان و کتب تاریخی ونمایش نامه های رمانتیک آشنا می شود و آنها را با شوق و علاقه شگرفی مطالعه می کند و مشغول نوشتن نمایشنامه می شود. پس از اینکه مدتی صاحبان تئاتر او را سروده اند، بالاخره در سال 1829 «هنری سوم» او در تئاتر فرانسه به معرض نمایش گذاشته شد. و این نمایشنامه نام او را بر سر زبان ها انداخت و موجب دوستی وی با «ویکتور هوگو» و سایر شعرا و نویسندگان گردید.

دوما پس از هنری سوم ، نمایشنامه آنتونی را که یک درام عشقی بود به رشته تحریر درآورد. موفقیت نمایشنامه اخیر حتی موفقیت پیس اول را تحت الشعاع قرار داد و بالاخره پس از یک رشته فعالیت های سیاسی، در سال 1844 بزرگترین و مشهورترین اثر خود را به نام «سه تفنگدار» منتشر ساخت و در همین سال یکی دیگر از کتاب های معروف خود را که «کنت مونت کریستو» نامیده می شد چاپ و منتشر کرد. دوما در مدت چهل سال داستان ها و نمایشنامه ها و مقالات و اشعار متعددی منتشر ساخت که تعدادشان از دویست نیز تجاوز می کرد ولی هیچ یک از آنها از حیث ارزش ادبی و سایر محسنات با سه تفنگدار قابل مقایسه نیست. شهرت او تقاضای ناشران را زیادتر کرد و تا جایی که دوما نویسندگان دیگر را به کار دعوت کرد تا از روی یادداشت های او داستان بپردازند و او خود در آنها دستی می برد و صحیح می کرد و به ناشران تحویل می داد که یکی از این شرکای ادبی او نویسنده ی معروف «اوگوست ماکت» نام دارد. «استیونسن» نویسنده ی نامدار انگلیسی می گوید:

«پس از شکسپیر عزیزترین دوست من وارتانیان قهرمان داستان سه تفنگدار است...»

دوما نیز مانند تمام مردان بزرگ جهان از تهمت حسودان ایمن نماند و درباره ی او می گفتند که دیگران داستان ها را می نگارند و او فقط اسمش را پشت جلد آنها می نویسد. اگر این تهمت پایه و اساس محکمی داشته باشد باید گفت که دوما به چه شهرت و محبوبیتی رسیده بود است که خوانندگان حاضر بوده اند هر اثر وی را تنها به صرف اینکه نام دوما بر پشت جلد آن منقوش بوده بخوانند، البته این حرف را در مورد «جک لندن» نویسنده ی بزرگ آمریکایی هم می زنند ولی آیا می توان قبول کرد؟ دوما در اوج شهرت کاخ افسانه آمیزی بنا کرد و آن را «مونت کریستو» نامید و خوان نعمتش را که برای دوست و بیگانه پیوسته باز بود، در آن گسترد ولی سرانجام بر اثر اسراف و تبذیر و گشاده بازی های زیاد تهی دست گردیده و طلبکارانش کاخ وی را به فروش رسانیدند.

دوما در سال 1851 به «بروسل» رفت و در آنجا به نگارش خاطرات خویش مشغول شد، پس از آن به پاریس بازگشت و به کار روزنامه نویسی پرداخت. در سال 1858 به روسیه مسافرت کرد و اندکی پس از مراجعت، به «سیسیل» رفت و به دار و دسته ی «یوسف گاریبالدی» آزادیخواه بنام و ناجی ایتالیا پیوست و مدت چهار سال در راه هدف مقدس او با سرسختی و علاقه مبارزه کرد. دوما در سالهای آخر عمر دچار مضیقه ی مالی و تنهایی و اشکالات خانوادگی و بیماری گردید و سرانجام در پنجم دسامبر 1870 در سن شصت و هشت سالگی در خانه ی پسرش که بعدها یکی از نویسندگان بزرگ شد در «دیپ» درگذشت.

آثار دراماتیک او که در زمان خود نیز شهرت بسیار داشت عبارتند از:

سه تفنگدار، گردن بند خانم موتسورو، ملکه مارگو، ژوزف بالسامو، پاسداران چهل و پنج گانه، آموری، لاله سیاه، تأثرات سفر، گودال جهنم، خدا وسیله ساز است، تبعیدشدگان، ابوالهول سرخ، آسکانیو، برج کج و کنت مونت کریستو,غرش توفان ؛ قبل از طوفان.


زندگینامه صادق هدایت - نویسنده نیهلیست ایرانی


صادق هدايت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدري در تهران تولد يافت. پدرش هدايت قلي خان هدايت (اعتضادالملك)‌ فرزند جعفرقلي خان هدايت(نيرالملك) و مادرش خانم عذري- زيورالملك هدايت دختر حسين قلي خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلي خان هدايت يكي از معروفترين نويسندگان، شعرا و مورخان قرن سيزدهم ايران ميباشد كه خود از بازماندگان كمال خجندي بوده است. او در سال 1287 وارد دوره ابتدايي در مدرسه علميه تهران شد و پس از اتمام اين دوره تحصيلي در سال 1293 دوره متوسطه را در دبيرستان دارالفنون آغاز كرد. در سال 1295 ناراحتي چشم براي او پيش آمد كه در نتيجه در تحصيل او وقفه اي حاصل شد ولي در سال 1296 تحصيلات خود را در مدرسه سن لويي تهران ادامه داد كه از همين جا با زبان و ادبيات فرانسه آشنايي پيدا كرد.

در سال 1304 صادق هدايت دوره تحصيلات متوسطه خود را به پايان برد و در سال 1305 همراه عده اي از ديگر دانشجويان ايراني براي تحصيل به بلژيك اعزام گرديد. او ابتدا در بندر (گان) در بلژيك در دانشگاه اين شهر به تحصيل پرداخت ولي از آب و هواي آن شهر و وضع تحصيل خود اظهار نارضايتي مي كرد تا بالاخره او را به پاريس در فرانسه براي ادامه تحصيل منتقل كردند. صادق هدايت در سال 1307 براي اولين بار دست به خودكشي زد و در ساموا حوالي پاريس عزم كرد خود را در رودخانه مارن غرق كند ولي قايقي سررسيد و او را نجات دادند. سرانجام در سال 1309 او به تهران مراجعت كرد و در همين سال در بانك ملي ايران استخدام شد. در اين ايام گروه ربعه شكل گرفت كه عبارت بودند از: بزرگ علوي، مسعود فرزاد، مجتبي مينوي و صادق هدايت. در سال 1311 به اصفهان مسافرت كرد در همين سال از بانك ملي استعفا داده و در اداره كل تجارت مشغول كار شد.

در سال 1312 سفري به شيراز كرد و مدتي در خانه عمويش دكتر كريم هدايت اقامت داشت. در سال 1313 از اداره كل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال يافت. در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همين سال به تامينات در نظميه تهران احضار و به علت مطالبي كه در كتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجويي و اتهام قرار گرفت. در سال 1315 در شركت سهامي كل ساختمان مشغول به كار شد. در همين سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندي بهرام گور انكل ساريا زبان پهلوي را فرا گرفت. در سال 1316 به تهران مراجعت كرد و مجددا در بانك ملي ايران مشغول به كار شد. در سال 1317 از بانك ملي ايران مجددا استعفا داد و در اداره موسيقي كشور به كار پرداخت و ضمنا همكاري با مجله موسيقي را آغاز كرد و در سال 1319 در دانشكده هنرهاي زيبا با سمت مترجم به كار مشغول شد.

در سال 1322 همكاري با مجله سخن را آغاز كرد. در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتي آسياي ميانه در ازبكستان عازم تاشكند شد. ضمنا همكاري با مجله پيام نور را آغاز كرد و در همين سال مراسم بزرگداشت صادق هدايت در انجمن فرهنگي ايران و شوروي برگزار شد. در سال 1328 براي شركت در كنگره جهاني هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولي به دليل مشكلات اداري نتوانست در كنگره حاضر شود. در سال 1329 عازم پاريس شد و در 19 فروردين 1330 در همين شهر بوسيله گاز دست به خودكشي زد. او 48 سال داشت كه خود را از رنج زندگي رهانيد و مزار او در گورستان پرلاشز در پاريس قرار دارد. او تمام مدت عمر كوتاه خود را در خانه پدري زندگي كرد.

آثار صادق هدایت

نوشته‌های هدایت :

رباعیات خیام (۱۳۰۲)
فوائد گیاهخواری (۱۳۰۶)
زنده‌بگور (۱۳۰۸) (مجموعه داستان کوتاه)
پروین دختر ساسان ۱۳۰۹) (نمایشنامه)
سایه مغول (۱۳۱۰)
اصفهان نصف جهان (۱۳۱۱) (سفرنامه)
سه قطره خون (۱۳۱۱) (مجموعه داستان کوتاه)
نیرنگستان (۱۳۱۲)
سایه روشن (۱۳۱۲)
مازیار (۱۳۱۲) (جستار تاریخی و یک نمایشنامه) با همکاری مجتبی مینوی
وغ‌وغ ساهاب (۱۳۱۳) با همکاری مسعود فرزاد
ترانه‌های خیام (۱۳۱۳)
بوف کور (۱۳۱۵)
علویه خانم (۱۳۲۲)
حاجی آقا (۱۳۲۴)
افسانه آفرینش (۱۳۲۵) (خیمه‌شب‌بازی در سه پرده)
ولنگاری (۱۳۲۳)
توپ مرواری (۱۳۲۷)
سگ ولگرد (مجموعه داستان کوتاه)
کاروان اسلام (البعثة الاسلامية الي البلاد الافرنجية)
مجموعه نوشته‌های پراکنده (به کوشش حسن قائمیان)

ترجمه‌ها :

ترجمه از زبان فرانسه

کور و برادرش (۱۳۱۰) نوشته آرتور شنیتسلر
کلاغ پیر (۱۳۱۰) نوشته الکساندر لانژ کیلاند نویسنده نروژی
تمشک تیغ دار (۱۳۱۰) نوشته آنتون چخوف
مرداب حبشه (۱۳۱۰) نوشته گاستون شرو نویسنده فرانسوی
جلو قانون نوشته فرانتس کافکا
مسخ نوشته فرانتس کافکا
گراکوس شکارچی نوشته فرانتس کافکا
گروه محکومین نوشته فرانتس کافکا
دیوار نوشته ژان پل سارتر

ترجمه از متون پهلوی به زبان فارسی

گجسته ابالیش (۱۳۱۹)
گزارش گمان‌شکن (۱۳۲۲)
یادگار جاماسب (۱۳۲۲)
کارنامه اردشیر بابکان (۱۳۲۲)
زند وهومن یسن (۱۳۲۳)
آمدن شاه بهرام ورجاوند (۱۳۲۴)

مقالات

مقدمه‌ای بر رباعیات خیام
انسان و حیوان (۱۳۰۳)
پیام کافکا


بیوگرافی دیکتاتور کوبا - فیدل کاسترو


ركورددار فرار از ۶۳۸ سوء قصد مختلف است به طوریكه در ۲۰ مكان مختلف جابه جا می‌شد كمتر كسی می‌دانست كه وی كجا می‌خوابد، علاقه زیادی به غواصی در آبهای كارائیب داشت و طی ۴۷ سال در مستند قدرت بودن سخنرانی‌هایی كمتر از چهار پنج ساعت تا ده یازده ساعت نداشت، شوخ طبع و پرطنز بود‌. دسته‌ای از او به عنوان مبارز و مرد انقلاب و قدرت یاد می‌كنند كه مرگش آنها را متاثر می‌كند اما دسته‌ای دیگر مرگ او را پایانی بر دیكتاتوری حاكم بر كوبا می‌دانند. فیدل كاسترو در استان "اورینته" در شرق كوبا به دنیا آمد. خانواده از او اسپانیایی‌هایی بودند كه به امید آینده‌ای بهتر به كوبا مهاجرت كرده بودند و پدرش با سرمایه‌گذاری در خط آهن كوبا به كار نقل و انتقال شكر در كوبا مشغول شد و از وضعیت مالی خوبی برخوردار بود. وی در مدارس كاتولیك درس خواند و در شهر سانتیاگوی كوبا تحصیلات خود را به پایان رساند. در سال ۱۹۴۷ و در زمان دانشجویی به یك فعال سیاسی تبدیل شد و در اقدام سیاسی تبعیدشدگان دومینیكن برای سرنگونی دیكتاتور دومینیكن به نام "رافائل تروجیلو" شركت فعال داشت و سال بعد در شورش‌های مناطق و حومه شهر بوگوتا در كلمبیا شركت كرد.

مهم ترین خصلت سیاسی فیدل در آن زمان عقاید و نظرات ضد آمریكایی او بود، هرچند هنوز با نام یك ماركسیست از او یاد نمی‌شد. در سال ۱۹۵۱ فیدل به عضویت حزب اصلاح طلب ارتدوكس درآمد و از طرف حزب خود وارد انتخابات برای حضور در مجلس عوام شد. درست پیش از انتخابات ژنرال "فولجنیكو باتیستا" طی یك كودتای خونین قدرت را در دست گرفت. بسیاری از گروه‌های سیاسی كوبا برای مخالفت و براندازی دیكتاتوری باتیستا بسیج شدند كه در این میان فیدل رهبری ۱۶۰ شورشی را بر عهده داشت. محاسبات كاسترو در این شورش درست از كار درنیامد.

فیدل و یارانش دستگیر و به جرم اقدام براندازانه علیه حكومت كوبا محاكمه شدند. در مدت دادگاه خود مدام اصرار داشت ثابت كند كه برای كمك به برقراری دموكراسی چنین اقدامی انجام داده ولی با این حال مجرم شناخته و به ۱۵ سال زندان محكوم شد. دو سال بعد، باتیستا كه قدرت خود را امن و مطمئن می دید دستور عفو عمومی داد و زندانیان سیاسی از جمله فیدل كاسترو از زندان آزاد شدند. كاسترو به همراه برادرش "رائول" به مكزیك رفتند و جنبش ۲۶ جولای را به راه انداختند و به همراه "ارنستو چه گوارا" انقلابی آرژانتینی، ارتش انقلاب را سازماندهی و شروع به عضوگیری كردند. در دوم دسامبر سال ۱۹۵۶ فیدل و ۸۱ مرد مسلح در ساحل كوبا پیاده شدند. به غیر از كاسترو، چه‌گوارا و رائول به همراه ۹ نفر دیگر، بقیه كشته یا دستگیر شدند و فیدل و دیگران به كوه‌های "سیراماسترا" رفته و عملیات جنگ نامنظم را از آنجا ادامه دادند. داوطلبان زیادی از سرتاسر كوبا به آنها پیوستند و پیروزی‌هایی نیز نصیب كاسترو در برابر ارتش فاقد اخلاق باتیستا شد.

دهقانان و طبقه فقرا از كاسترو حمایت می كردند و فیدل به آنها قول اصلاحات ارضی داده بود. در حالی كه آمریكا از باتیستا حمایت می‌كرد و نیروهای دولتی با كمك های آمریكا مواضع انقلابی ها را بمباران سنگین می كردند. اواسط سال ۱۹۵۸ مخالفان زیادی به جنبش مبارزه با باتیستا پیوستند و آمریكا كمك‌های نظامی خود به باتیستا را لغو كرد. در ماه دسامبر نیروهای جنبش ۲۶ جولای به رهبری چه گوارا به شهر "سانتاكلارا" حمله كرده و شكست سنگینی به نیروهای باتیستا دادند. در اول ژانویه ۱۹۵۹ نیروهای ۳۰ هزار نفری چه گوارا دولت كوبا را در اختیار گرفتند. دیگر فعالان سیاسی از حمایت مردمی برخوردار نبودند و در عوض كاسترو محبوب مردم بود. در ۱۶ فوریه همان سال فیدل به عنوان نخست وزیر دولت جدید سوگند یاد كرد. بلافاصله ایالات متحده آمریكا اعلام كرد دیكتاتوری در كوبا برقرار شده و خصومت خود را آغاز كرد. كاسترو اصلاحات خود را اجرا كرد و با ملی كردن منافع و دارایی های آمریكا در كوبا، حكومت سوسیالیست خود را آغاز كرد.

بسیاری از ثروتمندان كوبا به آمریكا گریختند تا به كمك سیا دولت كاسترو را سرنگون كنند. در آوریل ۱۹۶۱ فراریان كوبا با كمك سیا عملیات "خلیج خوك‌ها" را اجرا كردند كه شكست سختی به همراه داشت. اتحاد جماهیر شوروی اعلام كرد علیه آمریكا وارد جنگ خواهد شد و در سال ۱۹۶۲ موشك‌های هسته‌ای خود را در كوبا مستقر كرد. بعد از اطلاع آمریكا از این اقدام شوروی، مناقشه دو ابرقدرت ادامه پیدا كرد تا اینكه آمریكا تعهد كرد به كوبا حمله نكند و در مقابل شوروی، كلاهك‌های هسته‌ای خود را از كوبا خارج كرد. مخالفان كاسترو از همان ابتدا در یك نكته اتفاق نظر داشتند، اینكه این انقلاب وابسته به شخص كاسترو است و اگر او نباشد انقلاب خیلی زود شكست خواهد خورد. با همین تحلیل از اولین روزهای به قدرت رسیدن كاسترو، نقشه‌های مختلفی برای ترور او طراحی و اجرا شد. شاید معروف ترین تلاش برای ترور كاسترو همان سیگار برگ معروف باشد. سیگار برگی كه دانشمندان سازمان سیا ساخته بودند و به جای تنباكو از مواد منفجره پر شده و قرار بود در صورت كاسترو منفجر شود. تیم محافظان كاسترو این طرح را هم مثل خیلی طرح‌های دیگر كشف و خنثی كردند. اما سیگار برگ انفجاری تنها یكی از نقشه های ترور بود.

نقشه‌هایی كه "فابیان اسكالانته" رئیس سابق سرویس‌های امنیتی كوبا تعداد آنها را ۶۳۸ مورد ذكر كرده است. برای همین است كه خیلی‌ها عقیده دارند نام فیدل كاسترو باید از نظر تعداد دفعاتی كه به جانش سوء قصد شده، در كتاب ركوردها ثبت شود. فیدل كاسترو، در وصیت‌نامه‌ی سیاسی خود چنین بیان می‌كند: "انقلاب كوبا دسترنج یك نفر نیست و نمی‌تواند هم باشد. این انقلاب حاصل قهرمانی‌های یك خلق تسلیم‌ ناپذیر است. میلیون‌ها كوبایی آماده‌اند از این انقلاب تا آخرین قطره‌ خون به دفاع برخیزند. هیچ نیرویی در جهان قادر نخواهد بود مقاومت ما را در هم بشكند و استقلال ما را نابود سازد. در كوبا سوسیالیسم و از همه بیشتر سوسیالیسم، ماندگار خواهد بود."

لازم بذکر است ، تا قبل از اینکه رائول کاسترو ( برادر فیدل ) قدرت را در دست بگیرد داشتن تلفن همراه و کامپیوتر و اینترنت و ماهواره در کوبا ممنوع بود و برای دارندگان آنها مجازاتهای شدیدی وضع شده بود ( که با کناره گیری فیدل کاسترو از قدرت اندکی از این محدودیتها برداشته شد ولی حکومت همچنان جلوی گردش آزاد اطلاعات را میگیرد ). همچنین در کوبا روزنامه آزاد وجود ندارد و همه نشریات حقوق بگیر و تابع دولت هستند و اکثر روزنامه نگاران آزاد اندیش یا در زندان هستند و یا به سایر کشورها مهاجرت کرده اند . مردم کوبا یکی از فقیر ترین مردمان در آمریکای لاتین هستند ( درآمد روزانه آنها کمتر از دو دلار است ) و اگر کمکهای بین المللی نباشد بسیاری از آنها از گرسنگی خواهند مرد .