مانور مشترک بسیج و نیروی انتظامی ! عکس از گرداب




مراسم هالوین در بیت رهبری !



ایران قبل از ورود قوم آریا چگونه بود ؟



انسان غارنشین

1. بررسى‌هاى زمين‌شناختى نشان داده است در دورانى که بخش زيادى از خاک اروپا را توده‌هاى يخ پوشانده بود، فلات ايران دوره‌ى باران را پشت سر مى‌گذاشت؛ دوره‌اى که طى آن حتى دره‌هايى را که بر بلندى‌ها قرار داشتند، آب فراگرفته بود.

2. بين 10 تا 15 هزار سال پيش از ميلاد، کم‌کم دوره‌ى خشکى آغاز شد و درپى نظم پيدا کردن جريان رودخانه‌ها، نهشته‌هاى رسوبى در بستر آن‌ها برجاى ماند و قطعه‌زمين‌هايى را به وجود آوردند که به‌زودى سر از آب بيرون زدند.

3. در اين دوران، انسان پيش از تاريخ از در غارها يا پناه‌گاه‌هاى سنگى، که سقف آن‌ها را با شاخ و برگ درختان ساخته بود، زندگى مى‌کرد و با ابزارهاى سنگى به شکار جانوران مى‌پرداخت. آثار آن انسان‌ها را، از جمله چکش سنگى و تبرى که به چوب‌دستى شکاف‌دار وصل مى‌شد، در غار تنگ‌پبده در کوه‌هاى بختيارى پيدا کرده‌اند.(گريشمن و همکاران، 1949)

4. انسان آن دوران نوعى ظرف سفالى ناهموار را، که به‌طور ناقص پخته بود، نيز به کار مى‌برد. اين ظرف‌ها را زنان مى‌ساختند و کار ديگر آن‌ها، نگهبانى از آتش و گردآورى ريشه‌هاى خوردنى و ميوه‌هاى وحشى بود. به نظر مى‌رسد مشاهده‌ى چگونگى رشد گياهان در طبيعت، او را به سوى آغاز کردن کشاورزى در زمين‌هاى رسوبى رهنمون شد.

هزاره‌ى پنجم پيش از ميلاد

5. خشک شدن روزافزون دره‌ها و کوچک‌شدن درياچه‌هاى بزرگ و افزايش نهشته‌هاى رودخانه، زمين‌هاى بارده‌ى را فراهم کرد و سرانجام در حدود هزاره‌ى پنجم پيش از ميلاد، شرايط براى شکل‌گيرى نخستين تمدن بشرى در دشت سيلک، نزديک کاشان، فراهم شد. انسان اين دوران همچنان شکارچى بود، اما کشاورزى گسترش يافته و ذخيره کردن آذوغه نيز معمول شده بود.

6. در اين زمان نخستين پيشرفت در فن کوزه‌گرى رخ داد و آن پيدايش ظرف‌هاى نقش‌دار بود؛ کاسه‌هاى ناهموارى که روى آن‌ها خط‌هاى افقى و عمودى کشيده شده بود. اين شيوه‌ى نقش زدن برداشتى از شيوه‌ى سبد سازى است، زيرا هنوز چيزى از آن زمان نگذشته بود که انسان سبدهايى را به جاى ظرف به کار مى‌برد که روى آن‌ها را با گل رس اندود و در آفتاب خشک کرده بودند. نخستين دوک‌ها نخ‌ريسى، از جنس گل‌پخته يا سنگ و داس و تبر سنگى و صيقلى شده، از آثار به جاى مانده از آن مردمان است.

7. در پايان هزاره‌ى پنجم پيش از ميلاد، انسان مس را شناخت و با چکش‌کارى سنگ آن، چيزهايى از آن مى‌ساخت، زيرا او هنوز با ذوب کردن فلز آشنا نبود. مردو زن اين دوره به آرايش کردن گرايش داشتند. آن‌ها حلقه‌ى انگشتر و دست‌بند را از صدف‌هاى بزرگ و کوچک مى‌ساختند و خالکوبى يا دست‌کم بزک کردن هم معمول بود و مواد آن را به کمک دسته هاون کوچکى در هاون ظريفى نرم مى‌کردند.

8. ذوق هنرى در کنده‌کارى روى استخوان جلوه‌گر است. بدون شک، زيباترين قطعه‌اى که تا کنون کشف شده، دسته‌ى چاقويى است که انسان اين دوران را نشان مى‌دهد؛ در حالى که شب‌کلاهى بر سر نهاده و لنگى با کمربند به دور کمر بسته است. اين يکى از ديرين‌ترين تصويرهايى است که از انسان خاور نزديک شناخته شده است

9. مرده را به شيوه‌ى درهم پيچيده‌اى در کف اتاق دفن مى‌کردند. اين نزديکى مردگان، زندگان را از نياز به تهيه‌ى هديه براى آن‌ها، معاف مى‌کرد، زيرا روح فقيد مى‌توانست در خوراک خانواده شرکت کند. انسان از ديرباز بر اين باور بود که پس از مرگ به همان صورت که روى زمين زندگى کرده است، خواهد زيست. در غارى تبرى از سنگ صيقلى کنار استخوان‌ها در دسترس مرده گذاشته شده بود و نزديک سر نيز دو فک گوسفند نهاده بودند. جسد مردگان را به رنگ قرمز درمى‌آوردند. اين کار در جاهاى ديگر نيز ديده شده است و به نظر مى‌رسد که يا کالبد انسان زنده با پوششى از رنگ قرمز پوشيده شده بود و يا گرد اکسيد آهن را پيش از دفن روى جسد پاشيده باشند.

10. صدف‌هايى که مردمان سيلک در اين دوره به عنوان زينت به کار مى‌بردند، از سوى پژوهشگران بررسى و مشخص شده که از خليج فارس، يعنى از فاصله‌اى حدود هزار کيلومتر آورده شده‌اند. به نظر مى‌رسد اين کالاها را فروشندگان دوره‌گرد به سيلک آورده باشند.

هزاره‌ى چهارم پيش از ميلاد

11. خانه گسترده‌تر گرديد و داراى درهايى شد که جاى قرارگيرى آن‌ها اکنون آشکار است. چينه جاى خود را به خشت گلى، که تازه اختراع شده بود، داد. البته، خشت فقط کلوخه‌اى از خاک بود که آن را در کف دست و به صورت ناصاف درست کرده و در آفتاب خشک مى‌کردند. رنگ قرمز، که با آن ديوراهاى اتاق را مى‌اندودند، ابزار تزيين داخلى بود.

12. نوعى ظرف در کنار ساخته‌هاى قديمى پديدار شد که کوچک‌تر از آن‌ها بود، ولى با دقت بيش‌ترى ساخته و به شيوه‌ى بهترى در کوره‌ى اصلاح شده‌اى پخته مى‌شد. پيدايش اين ظرف نشانه‌ى اختراع چرخ است که عبارت از يک تخته‌ى ساده‌ى باريک بود که روى زمين قرار مى‌گرفت و فردى آن را مى‌چرخاند.

13. گوزه‌گر با خط‌هاى ساده‌اى جانورانى را تصوير کرده است که بازگو کننده‌ى جنبش واقعيت‌پردازى کامل(رئاليسم) است. در همين زمان به ساده‌کردن موضوع‌هاى طبيعى(ناتوراليستى) نمود و در راه به وجود آوردن سبکى که در آن اغلب تشخيص موضوع اصلى دشوار است، گام برداشت. در هيچ جاى ديگر نظير اين فن شناخته نشده است که نشان مى‌دهد فلات ايران زادگاه اصلى ظرف‌هاى نقش‌دار است. در ديگر سرزمين‌هاى آن روزگار ديرين، نشانه‌اى از چنان رئاليسم قوى، که با اين سرعت به مرحله‌ى سبک خيال‌پردازانه رسيده باشد، برجاى نمانده است.

14. فلز آرام‌آرام براى ساختن ابزار به کار رفت و سنک نيز ارزش اولى خود را حفظ کرد. مس را هنوز چکش‌کارى مى‌کردند، ولى ذوب نمى‌کردند و آن را براى درفش‌هاى کوچک و سنجاق به کار مى‌بردند. جواهر فراوان‌تر شد و مواد تازه‌اى مانند عقيق و فيروزه به آن افزوده شد.

15. علاوه بر استخوان‌هاى جانوران اهلى دوره‌ى پيشين، استخوان‌هاى نوعى سگ تازى و اسبى از نوع پرزژواسکى نيز به دست آمده است. اين اسب چارپاى کوچکى است تنومند و جسور، با يالى ستبر و برافراشته و به نظر مى‌رسد که معرف طبقه‌ى ميان گورخر و اسب جديد باشد. به کار گيرى اين جانوران مسافرت و جابه‌جايى و کشاورزى را آسان کرد.

16. بازرگانى ميان سرزمين‌هاى دور رونق گرفت. جو و گندم، که بومى ايران است، از ايران به مصر و اروپا وارد شد. ارزن که اصل آن از هند بود، به ايتاليا فرستاده شد و برعکس، جو دوسر و خشخاش اروپا در آسيا رواج يافت و حتى به چين هم رسيد.

17. آجر صاف و مستطيلى شکل، که با خاک نرم ساخته مى‌شد، جايگزين آجر بيضوى شکل شد. قطعه‌هاى سفالى بزرگ، که در ديوارها کار مى‌گذاشتند، خانه را از رطوبت حفظ مى‌کرد. زينت داخلى هنوز با رنگ قرمز بود، اما رنگ سفيد هم پديد آمد.

18. مرده را هنوز در کف خانه دفن مى‌کردند و بر استخوان‌هاى وى نشانه‌هايى با رنگ گل اخرى نقش مى‌کردند.

19. چرخ کوزه‌گرى و کوره‌ى آجرپزى کامل شد و کوزه‌گران ظرف‌هاى گوناگونى با نقش‌ها و رنگ‌هاى گوناگون مى‌ساختند. نقش‌ها آرام آرام از واقع‌گرايى فاصله گرفت و تنوع سبک به ‌وجود آمد. به اين ترتيب که دم جانور دراز و کشيده‌تر شد و شاخ‌ها نيز بدون تناسب پهن و بزرگ گرديد و همين ترتيب در مورد گردن مرغ درازپا معمول شد. اندکى بعد فقط شاخ را نمايش مى‌دادند و آن، مرکب بود از دايره‌اى بزرگ متصل به بدنى کوچک. بدنى پلنگى به صورت ساده با مثلى نمايش داده مى‌شد.

20. کوزه‌گر اين دوران به فن قالب‌سازى هم اشنا بود و براى مجسمه‌ى همه نوع جانوران، اسباب‌بازى براى کودکان و يا هديه‌هاى نذرى به پيشگاه رب‌النوع‌ها، قالب‌سازى مى‌کرد. تعدادى مجسمه‌هاى سفالين از ربه‌النوع مادر و خداوند خصب نعمت و فراوانى در دست است که اغلب بدون سر پيدا شده و اين نقص از روى عمد بوده است، زيرا مى‌خواسته‌اند به اين راه ديگران را از به‌کارگيرى پيکره‌هاى سفالين، پس از مرگ مالک آن، جلوگيرى کنند.

21. فلزکارى پيشرفت چشمگيرى پيدا کرد. مس را ذوب و ريخته‌گرى مى‌کردند. ابزارهاى فلزى بيش‌‌تر شد اما ابزار سنگى هنوز فراوان به کار مى‌رفت و آرام‌آرام جاى خودرا به تبر صاف، تبر همواره مسى و کج‌بيل داراى ثقبه‌ى اتصال داد. دشنه و چاقوى مسى در خانه‌هاى اين دوره پيدا شده است.

22. بازرگانى پيشرفت کرد. براى تشخيص مالکيت بر کالا، مهر را به کار گرفتند. روى کلوخى از گل رس نشان مى‌گذاشتند و آن را در دهانه‌ى خمره جا مى‌دادند و يا به طنابى مى‌بستند. ديرين‌ترين مهرى، که مدت‌ها تغييرى در آن ديده نشد، به صورت تکمه‌ى مخروطى شکلى از سنگ متصل به يک حلقه بود.

23. شکل و صورت ظرف‌هاى سفالين تثبيت شد و در پيرامون ايران پرتوافکن شد و در اثر خوبى آن، منطقه‌ى پراکندگى اش پيوسته دورتر شد. اين فن در طول جاده‌ى جنوبى تا سيستان کشيده شد و از آن‌جا به بلوچستان و دره‌ى سند راه يافت و از سوى شمال شالوده‌ى فرهنگ و تمدنى را که در واحه‌ى مرو پيدا شده است، بنا نهاد. مغرب زمين نيز بعدها از اختراع فلات ايران استفاده کرد.

24. در پايان اين دوره در منطقه‌ى جنوب غربى دشت سوزيانا(شوش)، که امتداد طبيعى ميان‌رودان(بين‌النهرين) بود، مرکزيتى براى زندگى مدنى پيدا شد و همان‌جا بود که نخستين دولت متمدن در فلات ايران برپا شد؛ يعنى تمدن عيلام.

هزاره‌ى سوم پيش از ميلاد

25. عيلامى‌ها از کوه‌هايى که دشت سوزيانا(شوش) را از شمال و شرق دربرمى‌گرفتند، فرود آمده و در ربع نخست هزاره‌ى سوم پيش از ميلاد، سلسله‌اى تشکيل داده بودند و بر منطقه‌ى گسترده‌اى از دشت‌ها و کوه‌ها، شامل بخش‌هاى مهمى از ساحل خليج فارس و بوشهر، حکومت مى‌کردند.

26. با شکل‌گيرى سلسله‌ى سامى سارگن، از فرمان‌روايان آکد در ميان‌رودان، عيلامى‌ها براى آزادى و استقلال خود به جنگ‌هاى شديدى روى آوردند که به دليل برابر نبودن نيروهاى دو طرف، شوش دوبار به دست بيگانگان افتاد. يکى از پسران سارگن، به نام مانتيشوسو، از خليج فارس گذشتندتا راه‌هايى که از آن‌ها مواد ساختمانى و فلز از کوهستان‌هاى ايران آورده مى‌شد، زير نظر داشته باشند. چند شورش عيلامى‌ها نيز به شدن سرکوب شد.

27. از فرمان‌روايان برجسته‌ى عيلام، پوزور اينشوشى‌ناک( Puzur-Inshushinak ) بود که شهر شوش را آباد کرد و بناهاى باشکوهى در آن ساخت. وى پس از مرگ نرم‌سين، از فرمان‌روايان آکد، استقلال عيلام را اعلام کرد و به فرماندهى سپاه خود به بابل يورش آورد و حتى به آکد رسيد. با وجود اين، آکدى‌ها توانستند استقلال خود را حفظ کنند.

28. پيشرفت پوزور اينشوشى‌ناک، ديگر قوم‌هاى ساکن در کوهستان‌هاى پيرامون عيلام را نيز به تلاش براى بازيافتن آزادى وو استقلال واداشت. لولوبى و گوتى از جمله‌ى آن‌ها بودند که به بابل يورش بردند. از اين دو قوم دو نقش‌برجسته‌ى سنگى برجاى مانده است. نقش‌برجسته‌‌اى در سرپل‌زهاب، که تصوير رئيس محلى، به نام ستل هورين شيخ خان، را نشان مى‌دهد در حالى که کانى در دست دارد و دشمنان مغلوب را، که تقاضاى بخشش دارند، پايمال مى‌کند. نقش‌برجسته‌ى دوم، در ورودى دهکده‌ى جديد سرپل، کنده‌کارى شده و شاه انوبانونى، پادشاه لولوبى، را نشان مى‌دهد با ريشى دراز و چهارگوش، کلاهى دايره‌اى، جامه‌اى کوتاه، مسلح و طنابى را گرفته که اسيرانى را به هم بسته و همه‌ى آنان برهنه‌اند و دست‌هايشان از پشت بسته است.

29. پس از اين، دوره‌اى از آشوب و ناآمنى و حکومت‌هاى ناپايدار بر منطقه گذشت. حدود نيمه‌ى اين هزاره، بابل بر اثر يورش گوتى‌ها، که از کوه‌هاى خود در شرق زاب کوچک، در دره‌ى دياله‌ى عليا فرود آمده بودند، پايمال شد. عيلام نيز از يورش‌ها آنان در امان نماند و اين يورش‌گران وحشى تا حدود يک قرن و ربع قرن، شهرها و کشت‌زارهاى منطقه را ويران کردند و شيرازه‌ى پادشاهى را گسستند. سپس سلسله‌ى جديدى به نام اور به وجود آمد و براى بيرون راندن آن‌ها تلاش کرد. بار ديگر فرمان‌روايان بابل بر شوش و سراسر دشت آن چيره شدند، اما چندان نپاييدند و پيروزمندى از کشور سيماش، از کوه‌هاى غرب اصفهان، بر شوش و عيلام فرمان‌ راند. سپس ايسين برخاست و سيماش را بيرون راند، اما عيلام بار ديگر به دست بيگانگان افتاد.

30. ايران در هزاره‌ى سوم پيش از ميلاد مورد توجه بيش‌تر حکومت‌هاى پيرامون خود بود. ايران گذرگاهى براى سرب بود که از ارمنستان مى‌آمد و لاجورد که آن را از بدخشان مى‌آوردند. خود گنجينه‌اى از کانى‌ها بارزش مانند طلا، مس و قلع بود. سنگ‌هاى ساختمانى و چوب آن را براى ساختن بناهاى باشکوه به بابل مى‌بردند. فرمان‌روايان بابل در جنگ‌هاى خود با ايرانيان، دو هدف را در سر داشتند. هدف نخست، هدف سياسى بود که براى جلوگيرى از شکل‌گيرى هر گونه حکومت منظم و پايدار در سرزمن‌هاى پيرامون بابل پى‌گيرى مى‌شد. هدف دوم، هدف اقتصادى و جابه‌جا کردن ثروت ايرانيان به بابل بود. به هر حال، همان‌طور که گفته شد، ايرانيان دو سلسله‌ى بزرگ از بابلى‌ها را سرنگون کردند.

31. در اين دوره، فن کوزه‌گرى به شکل ظرف‌هاى سفالى نقش‌دار دوام يافت. ظرفى به شکل خمره‌اى کوچک به دست آمده که بخش زيرين آن برجسته است و فقط بخش بالايى آن به رنگ سياه تزيين شده است. مشخص‌ترين موضوع نقاشى، کاکل پرندگان است که مايه‌ى اصلى شيوه‌ى معروف هنر ميان‌رودان، يعنى عقابى در حال گرفتن طعمه‌ى خود، است. در گورها نيز گوهرهاى مفرغى و سيمين يافت شده است. سنجاق‌هاى مفرقى براى ثابت نگه‌داشتن دامن جامه بسيار پيدا شده است. در آن زمان مفرغ کمياب بود و به احتمال زياد از طلا و نقره بيش‌تر ارزش داشت. در واقع، ايران در اين زمان وارد عصر مفرق مى‌شود.

هزاره‌ى دوم پيش از ميلاد

32. مهم‌ترين روى‌داد اين دوره، پيدايش مردمانى از اصل هند و اروپايى در ميان مردمانى است که مى‌توانيم آنان را بوميان ايران بناميم. آنان بر اثر فشار قوم‌هاى ديگر، سرزمين خود را در دشت‌هاى اوراسى، در جنوب روسيه، ترک گفتند و طى کوچ کردن، دو دسته شدند. يک دسته، که آن را شاخه‌ى غربى مى‌ناميم، درياى سياه را دور زد و پس از گذشتن از بالکان و بسفر، در آسياى صغير نفوذ کرد و اتحاديه‌ى ختيان(هيتى‌ها) را به وجود آوردند.

33. شاخه‌ى شرقى، که به نام هند و ايرانى شناخته مى‌شود، در شرق درياى خزر حرکت کرد و يک دسته، که جنگجو‌تر بودند، از قفقاز گذشتند و تا فرات پيش رفتند. آنان با هوريان بومى، که قومى اصيل بودند، پادشاه ميتانى را تشکيل دادند. آنان فرمان‌روايى خود را نه تنها در شمال ميان‌رودان گسترش دادند، بلکه دولت آشور را نيز محدود کردند. آن‌ها با پيوست‌کردن دره‌هاى زاگرس شمالى، که مسکن قوم گوتى بود، به قلمرو خود، فرمان‌روايى‌شان را پايدار کردند. بهترين دوران اين پادشاهى، حدود سال 1450 پيش از ميلاد بود که مصر با آن متحد شد و نيرومندترين فرعون‌ها با دختران پادشاهان ميتانى ازدواج مى‌کردند. اين پادشاهى در پايان سده‌ى چهاردهم پيش از ميلادى در پى درگيرى‌ها درونى و يورش‌هاى هيتى‌ها از هم پاشيد.

34. هند و ايرانيان درباره‌ى پرورش اسب، که به نظر مى‌رسد خود آنان در آسياى صغير وارد کرده باشند، پيمان‌نامه‌هايى به جا گذاشته‌اند. يک گروه از اين سوران جنگى، در طول چين‌خوردگى‌هاى زاگرس مرکزى به حرکت افتادند و در ناحيه‌اى در جنوب جاده‌ى بزرگ کاروانى، ناحيه‌اى که بعدها به عنوان مرکز پرورش اسب شناخته شد، نفوذ کردند. اين قوم از سوى قوم کاسى، که از اصل آسيانى بودند، تحليل رفتند. سرانجام شاخه‌ى شرقى جنبش هند و اروپايى به سوى شرق رفت و پس از گذشتن از گذرگاه‌هاى هندوکش، در طول پندشير و رودهاى کابل فرود آمدند.

35. سلسله‌ى جديدى در عيلام پديدار شد که پادشاهان آن خود را پيامبر خدا، پدر و شاه مى‌خواندند. سندهاى اقتصادى اين دوران به زبان آکدى نوشته شده، اما وجود واژه‌هاى بسيار بومى، شاهدى بر گسترش تمدن بومى است. در دين نيز توجه به ويژگى‌هاى بومى ديده مى‌شود چنان‌که خدايان بومى بر خدايان بابلى برترى داشتند.

36. در آغاز هزاره‌ى دوم، عيلامى‌ها به بابل يورش بردند و يکى از فرمان‌روايان آن‌ها در لارسا، سلسله‌اى بنيان نهاد. عيلامى‌ها سلسله‌ى ايسين را برچيدند و بر شهر اوروک و بابل چيره شدند. اما نشستن حمورابى بر تخت شاهنشاهى بابل، از گسترش عيلامى‌ها جلوگيرى کرد. عيلامى‌ها در لارسا شکست خوردند. سپس دوران چيرگى قوم کاسى بر منطقه فرا رسيد.

37. عيلام در زمان فرمان‌روايى شوتروک‌ناخونته‌ى اول(1171-1207 پيش از ميلاد) به اوج شکوفايى خود رسيد. وى پرستگاه‌هاى مهمى در همه‌ى شهرهاى زير فرمان خود برپا کرد. او به بابل يورش برد و و آخرين نماينده‌ى سلسله‌ى کاسى را برانداخت و پسر خود، کوتيرناخونته را جانشين کرد و اين پادشاه مجسمه‌ى مردوک، خداى ملى بابل را به شوش جابه‌جا کرد.

38. در زمان شاه شيلهاک اينشوشيناک(1151-1165 پيش از ميلاد) عيلامى‌ها به سرزمين‌هاى دوردست‌ترى دست يافتند. آنان تا ناحيه‌ى دياله نفوذ کردند و به کرکوک رسيدند. آشور را دور راندند و بابل را محاصره کردند. همه‌ى دره‌ى دجله، بخش زيادى از خليج فارس و رشته کوه زاگرس زير فرمان عيلامى‌ها رفت. به اين ترتيب، همه‌ى بخش‌هاى غربى ايران زير فرمان نخستين شاهنشاهى ايران درآمد.

39. در پايان هزاره‌ى دوم پيش از ميلاد، سلسله‌ى جديدى در بابل شکل گرفت که بخت‌النصر پادشاه آن بود. وى پس از چند تلاش ناکام، سرانجام عيلام را شکست داد و بر شوش دست يافت. او مجسمه‌ى مردوک را پيروزمندانه به پرستشگاه خويش در بابل بازگرداند. يک‌بار ديگر عيلام به تاريخ پيوست و اين بار سه قرن به درازا کشيد.

40. در هزاره‌ى سوم پيش از ميلاد، اختراع مفرق باعث کامل شدن روش تولد ابزارهاى فلزى شد و درخواست براى مواد خام روزافزون شد. اين سرچشمه‌ى ثروت ايران را به عنوان يکى از مهم‌ترين تهيه کنندگان مس، قلع، سرب، چوب و سنگ، مورد توجه همسايگان غربى و نيز هندوستان قرار داد.

هزاره‌ى اول پيش از ميلاد

41. در آغاز هزاره‌ى نخست پيش از ميلاد، نفوذ دوم ايرانيان(آريايى‌ها) در ايران آغاز شد. آنان از همان راه‌هاى پيشين اما با موج‌هاى پشت‌سر هم به اين سرزمين روى آوردند. آنان پس از نفوذى آرام‌آرام، که چند قرن به درازا کشيد، اربابان اين منطقه شدند و از آن‌جا براى چيره‌شدن بر جهان حرکت کردند.

42. شاخه‌ى شرقى ايرانيان، که از ماوراء‌النهر آمده بودند، نمى‌توانست به سوى هندوکش گسترده شود، زيرا همه‌ى ناحيه‌ى رخج و پنجاب را پيش‌تر شاخه‌ى آرياييان- هندوان گرفته بودند. بنابراين، تازه‌واردان به ناچار راهى غرب شدند و در مسير جاده‌ى طبيعى، که از بلخ به سوى قلب مى‌رفت، پيش رفتند. اين بخش ايران از هند کم‌تر مورد توجه بود و فقط از جهت مساحت ارزش داشت.

43. آريايى‌هايى که به ايران آمدند، مانند آريايى‌هايى که به اروپا رفتند، در اصل چوپان بودند و در ميان آنان کشاورزى جايگاه اندکى داشت. آنان پرورش دهنده‌ى اسب بودند و سواره‌نظام و گردونه‌رانانشان در پيشرفت بى‌باکى و شجاعت آنان تاثير فراوانى داشت.

44. در آن زمان که آريايى‌ها به ايران آمدند، تمدن‌هاى باشکوهى در غرب ايران وجود داشت. عيلام، که شامل سوزيانا(شوش) بود و تا رشته‌کوه‌هاى ساحلى ادامه داشت و ميان‌رودان که سومر، بابل و آشور را تجربه کرده بود. آن‌چه مانع پيشروى آريايى‌ها شد نيز همين تمدن‌ها بود نه رشته‌کوه‌هاى زاگرس. آريايى‌ها در آن زمان توان رويارويى با اين تمدن‌ها را نداشتند.

45. آريايى‌ها طى چهار قرن قوم بومى و اصلى ايران را مستهلک کردند و تمدن ويژه‌ى خود را بنيان نهادند. بنيان اين تمدن تا اندازه‌ى زيادى بر فرهنگ‌هاى سرزمين‌هاى همسايه، که هر چند راه پيشرفت او را به سوى غرب سد کرده بودند، ولى هميشه دشمن او به شمار نمى‌رفتند، استوار بود.

46. سواران آرايايى با زن و بچه و گله وارد شدند و مزيت تقسيم ناحيه را به ممالک کوچک متعدد به دست آوردند. بيش‌تر آنان همراه گروه سواران خود در خدمت فرمان‌روايان محلى وارد شدند. آنان مردانى بودند که از راه شمشير و به عنوان سرباز مزدور زندگى مى‌کردند. ايشان سربازانى را تشکيل دادند که مى‌بايست يک روز جانشين همان فرمان‌روايانى شوند که خود در خدمت ايشان بودند. آرام‌آرام جانشينى رخ داد.

47. بخشى از آريايى‌ها در منطقه‌ى باستانى و پيش از تاريخى سيلک(کاشان) ساکن شدند. ظرف‌هاى نقش‌دار زيادى از تپه‌هاى سيلک به دست آمده است و تصوير انسان را بر ظرف سفالى براى نخستين بار در ميان سفال‌هاى اين منطقه مى‌بينيم. تصوير انسان در سيلک بسيار قديمى‌تر از يونان است. تصويرهايى از مردان جنگجو، داراى کلاه‌خود با جيغه و پر و نيم‌تنه‌ى کوتاه و چسبان. روى يک مهر استوانه‌اى صورت جنگاورى بر پشت اسب نقش‌بسته که با غولى مى‌جنگد. روى مهر ديگرى، مردى روى گردونه‌اى، که دو اسب آن را مى‌کشند، ايستاده و تيرى به سوى جانورى، که مى‌خواهد شکار کند، پرتاب مى‌کند.

48. به کارگيرى يک‌ در ميان آجر‌خام و سنگ در ساختن ديوارها، نشانه‌ى فن ساختمانى است که تا اين زمان در فلات ايران ديده نمى‌شود. فاتحان بايد آن را از جاى ديگر، شايد از سرزمين‌هاى شمالى‌تر ، طى کوچ خود يادگرفته باشند. ابزارهاى آهنى نيز در اين دوره فراوان مى‌شود که البته دليلى وجود ندارد که آن را به تازه‌واردان نسبت بدهيم.

49. دهکده‌ى پيش از تاريخى سيلک، که طايفه‌اى از سوارکاران بر آن يورش بردند، آرام‌آرام به يک شهر استوار تبديل شد. کاخ‌ها، ساختمان‌هاى فرعى و شايد يک پرستشگاه و محله‌هاى مسکونى که برج و بارويى محکم آن‌ها را دربرمى‌گرفت. نيروهاى تازه وارد نه تنها با فروان‌روايان محلى بلکه با شاهنشاهى آشور نيز جنگيدند.

50. سرانجام آريايى‌ها با شکل‌گيرى دولت ماد به سوى تمدن گام نهادند. آنان آشورى‌ها و ديگر سلسله‌هاى منطقه‌ى ميان‌رودان را به زير فرمان خود بردند و آرام‌آرام راه را براى شکل‌گيرى نخستين و بزرگ‌ترين امپراتورى جهان هموار کردند .

دانلود اولترا سورف 10.01 یا 1001 UltraSurf



لینک دانلود اولترا سورف 10.01 یا 1001 UltraSurf


تفاوت تختی با ورزشکار نمایان نان به نرخ روز خور



تختی در هنگام دریافت مدال پهلوانی در جلوی شاه سر هم خم نکرد ولی این نان به نرخ روز خواران امروزی دستمال یزدی هایشان را هم برای حاکمان نخ نما میکنند .




تصویر ماهواره ای از آرامگاه کوروش بزرگ



تاکتیکهای جنگ روانی یا پروپاگاندا


1- سانسور (censorship): حذف عمدی مواردی از جریان عبور آگاهی برای شکل دادن عقاید و اعمال دیگران .

2- تحریف (‌distortion): تغییر در متن پیام به شیوه‌های گوناگون و دستکاری خبر با تعدیل، شاخ و برگ دادن و جذب در پیام .

3- ایجاد دشمن فرضی (‌to make an imaginary enemy): دشمن جلوه دادن شخص، اشخاص و یا هر هدف دیگری برای مخاطب با القای پیام‌های گوناگون و پیاپی (‌زنجیره‌ای‌) با طراحی از پیش تعیین شده .

4- القای بخشی از حقایق (‌to release face partially): حذف بخش یا بخش‌هایی از یک پیام برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطب از راه کم رنگ کردن بخشی از پیام و پر رنگ جلوه دادن بخشی دیگر .

5- محک زدن (‌probing): انتشار پیامی خاص برای ارزیابی اوضاع جامعه و یا ملاحضه بازخورد نظر حاکمان یا گروهی خاص در جامعه .

6- گسترش ادعا به جای اظهار واقعیت (‌pretension instead of truth): شیوه‌ای که در آن پیامی مهم در سطح جامعه گسترش می‌یابد تا در پی آن، گروه یا شخصی خاص مجبور به ارایه پاسخ شود.

7- شایعه (‌Rumor): در جایی که خبر نباشد و یا منبع خبر موثق نباشد، رسانه با تولید شایعه به هدف القای پیام دست می‌یابد؛ این هدف می‌تواند شامل ایجاد یک تنش و یا تسکین تنشی در جامعه باشد .

8- استفاده از عواطف مخاطبین (‌to play on the emotions of the audience): در این روش، رسانه با به‌کارگیری الفاظی در متن پیام، تلاش می‌کند بار عاطفی پیام را افزایش داده و با برانگیختن احساسات او پیام خود را القا کند.

9- استفاده از دو خبر واقعی برای طرح یک خبر ساختگی (‌touse two factual news Items in order to leg itemize A false news ‌): در این شیوه، رسانه می‌‌کوشد، دو خبر مرتبط به هم را که کاملاً سندیت دارد، به گونه‌ای در کنار هم قرار دهد تا پذیرش خبر سوم مرتبط با آن که می‌تواند دروغ باشد، به راحتی برای مخاطب میسر شود.

10- پیچیده کردن خبر برای کشف نشدن حقیقت: در این شیوه، رسانه با فرستادن انبوهی از پیام‌های گوناگون، ذهن مخاطب را از پیگیری پیام اصلی دور می‌کند.

11- دروغ بزرگ (‌Big-lie tactic): «گوبلز» می‌گوید: دروغ هر قدر بزرگ باشد، باور آن برای توده‌های مردم راحت تر است. دروغ را به حدی بزرگ بگویید که کسی جرأت فکر و تکذیب آن را نکند.

12- ارایه قطره‌چکانی اطلاعات (‌Dribble tactic): در این شیوه، برای اعتماد سازی و نیز عادت دادن مخاطب به پیگیری اخبار، اطلاعات تدریجی در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد.




کاریکاتور - اظهار لطف خامنه ای به استاد تمساح یزدی !



آرم جدید سپاه پاسداران ، بعد از تصاحب مدیریت قبرستان تهران



جوک های جدید در مورد بسیجی ها ( ورژن 2 )




يه بسیجیه نوار نوحه ميخره زود ميزنه آخرش ببينه ساندیس ميدن يا نه!

توی سینمای قم فیلم شام آخر میره رو اکران بسیجی ها همه با قابلمه میرن سینما

خبرنگار: ب محرم امسال چه برنامه هایی دارید؟ بسیجیه :ما امسال 10تا علم اضافه کردیم /15تا پرچم/150تا زنجیر/12تا قمه و40تا زنجیرزن جدید در مجموع انشاءالله دیگه مادر یزید سرویس است!

بسیجیه تو مشهد بچش گم ميشه نذر ميكنه و ميگه : يا امام رضا دستم به دامنت، بچه ام پيدا بشه ، ديگه غلط كنم بيام مشهد

وصیت نامه بسیجیه :من تمام نمازهایم را خواندم فقط ب م چهل سال وضو بگیرید

به یه بسیجیه میگن فرق کلاغ چیه؟ میکه این بالِش از اون بالِش مساویتره

بسیجیه از دوستش میپرسه ساعت چنده؟
دوستش میگه ۸:۳۰
بسیجیه میگه ‌ای بابا دیوانه شدم از صبح تا حالا هر کی‌ یه چیزی میگه

بسیجیه از خدمت بر می گرده، باباش میگه نبودی واست زن گرفتیم، اینم بچه ات!

به یه بسیجی میگن بابات مرده لباس مشکی بپوش بریم قبرستون, میگه شما دروغ میگید یه اتفاقی افتاده می خواهید به من نگید.

توي بسیج يه بچه خوشگل گم ميشه، پليس براي مردم پيغام ميفرسته از يابنده تقاضا ميشود كه امشب كه هيچ، ولي فردا بچه رو بياره كلانتري تحويل بده تا ما بتونيم پس فردا به خانواده اش تحويل بديم .

بسیجیه داشته تو دریا غرق می شده هر بار که می رفته پایین آب می خورده می اومده بالا می گفته : سلام بر حسین


مسافري كه تازه به قم وارد شده بوده از آقا بسیجیه مي پرسه ما اينجاغريبيم. كجا آمپول ميزنن؟ بسیجیه باسنش رو نشون ميده ميگه اينجا

4 عدد خواهر بسیجی میرن پیش آخونده:
اولی میگه: حاج آقا من به آلت یک مرد نگاه کردم، حالا باید چیکار کنم؟ ... آخونده میگه: برو با اون آب طاهر چشم هات رو بشور.
دومی میگه: حاج آقا من به آلت یک مرد دست زدم... آخونده میگه: برو با اون آب دست هات رو بشور.
سومی تا میاد حرف بزنه چهارمی از پشت در داد می زنه: حاج آقا قبل از اینکه این کونشو تو آب بشوره بزار من برم اون آب رو قرقره کنم.

یکی میگه: من" حافظ کل قرآنم", بسیجیه میگه: از این قران کوچیکا یا بزرگا

زن بسیجیه میخواسته تنها بره خارج اجازه نامه شوهرش رو میبره بهش میگن قبول نیست شما باید استشهاد محلی بیارید

بسیجیه ماشين تخليه چاه ميخره .. روي تانکرش مينويسه: رزق ما در باسن شماست.

بسیجیه بچش بی ریخت می شه می ره با کل محل دعوا می کنه !

بسیجیه بچه دار نمی شده خونشو عوض می کنه !

بسیجیه کتاب فروشی میزنه اعدامش میکنند پشت شیشش زده بود جلد دوم قران موجودست

بسیجیه زنشو میبره سونوگرافی بهش میگن پسر داری میگه تو رو خدا بگین اسمش چیه

بسیجیه ميره کتابخونه کتابشو پس بده، مسئول کتابخونه ميپرسه: کتابش خوب بود؟ بسیجیه جواب ميده: والله شخصيت زياد داشت ولي داستانشو نفهميدم!!! کتابدار : پس شما بودين دفتر تلفن منو اشتباهي بردين؟؟؟

دو بسیجی به نام «کافی» و «نعمت» با یک «خر» به مسافرت رفتند. در بین راه احساس کردند که خر خسته است، اطراق کردند. نعمت گفت اگر یک خر دیگر می داشتیم «کافی» بود. کافی در جواب گفت: فعلا همین خر هم «نعمت» است.!!!!

عکاس فارس نیوز راديولوژيست مي شه يه مریض مياد جواب عكسشو بگيره بهش ميگه: يه دنده سمت راست قفسه سينتون شكسته كه من تو فتو شاپ واستون درستش كردم

بسیجیه میره گل فروشی میگه گل بنفشه دارین؟ یارو میگه نه، بسیجیه میپره و تخمای گلفروشه رو میگیره، گلفروشه میگه ولم کن، بسیجیه میگه زنم گفته اگه گل بنفشه نداشت، تخمش رو بگیر!

به بسیجیه می گن شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد داری؟
میگه صددرصد . من خودم دو سال بعد از مرگ پدرم به دنیا اومدم .

به بسیجیه ميگن از چه گلي خوشت مياد...ميگه اقاقيا...ميگن هميني رو كه گفتي بنويس....ميگه غلط كردم رز

بسیجیه ميره کتابخونه کتابشو پس بده، مسئول کتابخونه ميپرسه: کتابش خوب بود؟ بسیجیه جواب ميده: والله شخصيت زياد داشت ولي داستانشو نفهميدم!!! کتابدار : پس شما بودين دفتر تلفن منو اشتباهي بردين؟؟؟

بسیجیه با ماشينش تو برفا گير مي کنه، زنجير نداشته، سينه مي زنه!

بسیجیه با زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمی زدند. زنه وقتی شب ميره بخوابه، يك يادداشت ب شوهرش می گذاره كه: منو فردا ساعت 6 بيدار كن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا ميشه، ‌می بينه شوهر بسیجیش براش يك يادداشت گذاشته كه: پاشو زنيكه خر! ساعت شيشه!

دوستمون ميره بانك چك نقد كنه، متصدی بانك ميپرسه: چك سيباس؟ يارو ميگه: نه
مال گردوهای پارساله

بسیجیه زنش رو می فروخته؛ میگن چرا این کارو می کنی؟ میگه: میگه ب پول
میگن : پول واسه چی می خوای؟ میگه: برا تفنگ خریدن.
میگن تفنگ واسه چی؟ میگه: برا جنگ با دشمن
میگن: جنگ ب چی؟ میگه : برا ناموسم

بسیجیه به يه تيمسار ميرسه ميگه شما سربازي؟ طرف كه ميبينه يارو حالیش نیست مي گه آره. ميگه پس گه ميخوري لباس تيمسار ميپوشي

هر کاري ميکردن بسیجیه رو از زير آوار زلزله بيرون بيارن نمي گذاشته، فقط هي داد ميزده من کاري نکردم به خدا، فقط سيفونو کشيدم!

به بسیجیه ميگن: يه ميوه خوشمزه، آبدار و شيرين نام ببر؟
ميگه: خيار!
بهش ميگن: خيار كجاش آبدار و شيرينه؟
ميگه: با چايي شيرين بخور، نظرت عوض ميشه!

بسیجیه تو جبهه بي سيم مي زنه ميگه من 5 تا عراقی گرفتم بياين ببرين ميگن چرا خودت نمی آریشون؟ ميگه اونا نمی ذارن من بيام

بسیجیه چراغ جادو پيدا ميكنه، دست ميكشه روش غولش در مياد ميگه: ‌دو تا آرزو بكن. بسیجیه ميگه: يه ساندیس خنک ميخوام كه هيچ وقت تموم نشه. غوله بهش ميده، بسیجیه يک کم ميخوره ميگه: ‌به به! چقدر خنكه! يكی ديگه هم بده!!!

گزارشگر صدا و سيما از يه بسیجیه ميپرسه: نظرت راجع به اين محله كه هنوز آسفالت نشده چيه؟ بسیجیه ميگه: بسم الله الرحمن الرحيم. با سلام خدمت شما و بينندگان عزيز و همچنين پرسنل محترم شهرداري و مقام معظم رهبري و خانواده هاي محترم شهداي دفاع مقدس، جانبازان و معلولين و ايثارگران. من بچه اين محل نيستم.

بسیجیه توي اتوبوس مي گوزه، دختره كه بغلش نشسته بود ميگه بي شعور اين چه كاري بود كردي؟ بسیجیه ميگه: ميخواستم سر صحبت رو باز كنم

بسیجیه میره سربازی وقتی بر میگرده میبینه داداشش و باباش با کلی ریش و سبیل وایسادن دم در میزنه زیر گریه میگه تو رو خدا بگین چی شده باباش میگه احمق رفتی سربازی ریش تراشو دیگه چرا بردی

بسیجییه میره داروخونه میگه آقا شربت شهادت دارین؟ دکتر میگه نه ولی شیاف ولایت داریم میخوای؟

از بسیجیه می پرسن : امام اول کیه ؟ یخورده فکر می کنه میگه : بابا یکم راهنمایی کنید ... میگن : شمشیرش معروفه ... میگه : آها ...ZORO رو میگید؟

بسیجی رو برق 3 فاز میگیره پرت می کنه ، بلند میشه میگه : اگه مردین یه فاز یه فاز بیان جلو

بسیجیه میره رستوران، گارسون میخواد بزارتش سر كار میگه: غذای امروز «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» است! بسیجیه میگه : «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی؟

به بسیجیه میگن تو شهر شما چند ماه از سال سرده ؟
میگه : 14 ماه!
میگن : یه سال که 12 ماه بیشتر نیست!
میگه : آخه تا 2 ماه بعد از فروردین هم تو شهر ما سرده!

از بسیجیه می پرسن که ب بستن یک لامپ به چند نفر احتیاج داری؟ می گه ۳ نفر. می گن چرا ۳ نفر ؟ میگه: یه نفر میره بالا نردبون لامپ رو بگیره .. دو نفر هم از پایین، نردبون رو بچرخوونند.

آقا يه دوتا جوک هم من بلدم بگم: یه بسيجی زن ژاپنی میگیره هر دقیقه نگاش میکنه میگه: اگه خوابت میاد برو بخواب

حكومت نظامي بوده، حاج آقا به بسیجیه ميگه تو اينجا نگهباني بده، از هفت شب به بعد هركيو تو خيابون ديدي در جا بزنش. حرفش تموم ميشه، تا مياد سوار ماشين بشه، صداي گلوله مياد . برميگرده ميبينه بسیجیه زده يك بدبختي رو كشته! داد ميزنه: احمق! الان كه تازه ساعت پنجه! سربازه ميگه: گربان آخه اين يك آدرسي پرسيد كه تا نه شب هم پيداش نميكرد

بسيجيه دوستاش رو جمع ميکنه ميشينن عرق خوری... مست ميشن يهو ميگه من برم شورت زنم رو عوض کنم بيام، ميگن نه نرو زشته، ميگه آخه کش اش اذيتم ميکنه

بسیجیه لنگ بوده با کشتی میره مسافرت.وقتی‌ برمیگرده دوستش ازش می‌پرسه خوب بود مسافرت؟
میگه نه بابا همش استرس داشتم.هر روز میگفتن لنگرو بندازین تو آب

از بسيجيه مي پرسن نظرت درباره بند گردنيه موبايل چيه ؟ ميگه خيلي خوبه . فقط موقع شارژ چند ساعتي آدمو علاف ميکنه

بسيجيه از تلفن عمومی میاد بیرون. ازش می پرسن سالم بود. میگه آره فقط آفتابه نداشت

بسيجیه میره جلو آزمایشگاه میگه: چرا جواب خون شهدا رو نمیدین؟!

گزارشگر از بسیجیه می پرسه: شما تا حالا ایثار کردین؟ میگه والا عیسی نه ولی یه موسی تو پایگاه بود هر شب می کردیمش!

بسيجيه ميره خواستگاري، باباي دختره ميگه: من براي مهريه دخترم هزارتا سكه ميخوام! يارو ميگه: خيلي زياده آقا، تو همين راسته يه دختر پيدا كردم، ميدن 14 تا سكه، تازه حامله هم هست !!!

از طرف بهداشت اومدن سرکشي گاوداري يه بسيجی؛ گفتن شما به گاوهاتون چي ميديد گفت علف!جريمش کردن بار دوم که اومدن بازم همون سوال رو کردن بسيجيه گفت ما به گاوهامون چلو کباب ميديم:-؟؟ باز هم جريمش کردن بار سوم اومدن باز هم همون سوال رو کردن؛ بسيجيه کمي فکر کرد بعد با خوشحالي گفت ما به گاوهامون پول تو جيبي ميديم هر چي دلشون ميخواد بخرن بخورن

سه تا بسيجی ميرن دزدی. صابخونه بيدار ميشه و بسيجا ميرن هر کدوم تو يه گونی قايم ميشن!
صابخونه مياد و به گونی اول لگد ميزنه..صدای نون خشک در مياره!
به دومی لگد ميزنه ... صداي گردو در مياره!
به گونی سوم لگد ميزنه ... هيچ صدايی در نمياد..دوياره محکمتر لگد ميزنه... باز صدا نميده!؟ دفعه سوم که لگد ميزنه بسیجیه با عصبانيت مياد بيرون ميگه بابا ..آرده ، آرد ..آرد صدا نداره ! ميفهمی؟!

بسيجيه از دندانپزشكي مياد خونه، غذا رو لقمه لقمه مي‌كنه تو باسنش، بهش ميگن: چيكار مي‌كني؟ ميگه: دكتر گفته: غذا رو با اون طرفت بخور

يه روز يه بسيجيه ميره در مغازه خياطي. پارچه شو ميده ميگه برام يه شلوار
بدوز. فردا نيام بگي وقت نداشتم سوزنم شکسته بود ننه م مرده بود. اصلا
نميخوام پدر سگ پارچه منو بده ميخوام برم

بسيجيه میره انگلیس. بهش میگن اسمت چیه؟
میگه : sun god between two waters gold shit dear wife
بهش میگن: فارسی بگو.
میگه: شمس الله میان دوآبی زرگنده زنجانی!

بسيجيه تو ماشينش آهنگ عربي گذاشته بوده با صداي بلند. بهش گير مي دن مي گه
: اي بابا نميشه تو اين ماه محرم يه قرآن شاد گوش بديم

به بسيجيه ميگن در و ببند هواي بيرون سرده..ميگه: مثلا اگه من در و ببندم هواي بيرون گرم ميشه؟؟

به بسيجيه ميگن علامت ! يعني چي؟
ميگه:شاشيدن ممنوع،حتي يک قطره

بسیجیه از اسارت بر گشته بوده ازش پرسیدن خوب اونجا چه جوری بود ؟ میگه عراقیا خیلی با ما بد رفتاری میکردن ! یا ترتیبمونو میدادن یا میکشتنمون ! بعد میبینه 3 کرده میگه البته من شهید شدم !

بسیجیه!! با دوست دخترش ميرن پارك ميگه: عزيزم اگه اين درخت كاج زبون داشت الان به ما چي ميگفت؟ دختره ميگه اگه زبون داشت ميگفت كره خر من زردآلو ام نه كاج!

توی سینمای قم فیلم شام آخر میره رو اکران بسیجی ها همه با قابلمه میرن سینما

بسيجيه سوار اتوبوس بود به راننده ميگه شما كه هميشه تو بيابونيد از كجا ميفهميد بچه هاتون مال خودتونن يا حرومزاده ان..؟!
راننده ميگه چند سالي ميمونيم ببينيم اگه شبيهمون شد كه هيچ، اگه نشد ميبريم تو بسيج ثبت نام ميكنيمش..!

بسيجيه رفت تماشاي رقص باله، از اول تا آخرش خواب بود. بعد ازش پرسيدن: چه طور بود؟ گفت: آدماي خيلي خوبي بودن! ديدن من خوابم رو نوک انگشت راه ميرفتن

بسيجيه مي‌ميره، ميره اون دنيا، ازش مي‌پرسن چي شد مردي؟ ميگه: داشتم شير مي‌خوردم! ميگن: شيرش فاسد بود؟ ميگه: نه بابا، گاوه يهو نشس

از بسيجي مي‌پرسن: تولدت چه روزيه؟
جواب ميده: 5 آذر.
مي‌پرسن: چه سالي؟ ميگه: هر سال

به بسیجیه میگن آخرین باری که آرزو کردی چی شد؟ میگه بدبخت شدم فرداشت بابای آرزو اومد من و بابام رو باهم کرد.

به بسیجیه میگن چرا اینقدر کونت بزرگه؟ میگه بچه که بودم مادر خدابیامرزم بجای پودر بچه از بیکینگ پودر استفاده میکرد.

یه بسیجیه رفت پارتی. فرداش رفیقش ازش پرسید چطور بود. بسیجیه گفت: خیلی عالی بود . روی من اسم یه گل گذاشته بودن و هی صدام میکردن. رفیقش گفت چی میگفتن. بسیجیه گفت: من و انداخته بودن وسط و هی دورم میچرخیدن میگفتن اسگله رو اسگله رو …

دولت برای پنجاه هزارمین بار به بسیج اعلام کرد: که نمی توان با کارت سوخت ، تلفن زد.

بسیجیه به رفیق اش می گه بیا بریم نماز جمعه بخونیم نفری ۱۰۰۰۰تومن میدن. رفیق اش می گه اگه ندادن چی ؟ بسیجیه میگه خوب می گوزیم باطل می شه.

بسیجیه میره اداره پلیس میگه زن من گم شده. افسر سوال میکنه مشخصات زنت چیه؟ بسیجیه میگه: جناب سروان "مشخصات" یعنی‌ چی‌؟ افسر میگه: ببین اگه زن من گم بشه مشخصاتش اینه: قد بلنده، چشماش آبیه، موهاش بلنده، صورتش خوشکله. بسیجیه میگه: اصلا زنم من بره گم بشه پاشو بریم دنبال زن تو

به بسیجیه میگن کردم -کردی-کرد چه صیغه ایه؟میگه اون که دیگه صیغه نیست ، جنده است.

بسیجیه تلويزيون ميخره بعد کنترلشو پس مياره به صاحب مغازه ميگه بيا داداش اين ماشين حساب توش بود ما حرومي بهمون نمياد

به بسیجیه ميگن قبله كدوم طرفه؟ ميگه: كجا بهت آدرس دادن؟

بسیجیه تلفن میزنه فلسطین یکی‌ گوشیرو بر میداره میگه بله. بسیجیه میگه: الو اونجا فلسطین؟ یارو میگه: اره . بسیجیه میگه: پس گوه میخورید هی‌ میگید اشغاله

از بسیجیه ميپرسن بنظر تو سخت ترين کار چيه؟ ميگه: نمک تو نمکدون ريختن, چون سوراخ هاش خيلي ريزه


جبرئيل از بسیجیه ميپرسه آرزوت چيه؟ ميگه: خدا رو ببينم. جبرئيل ميگه: خدا ديدني نيست.بسیجیه ميگه: پس ميخوام آدم شم. جبرئيل ميگه: پاشو بريم همون خدا رو نشونت بدم

بچه بسيجيه ميره پيش شيره هي گير ميده : من بابامو ميخوام و من بابامو مي خوام.آخرش شيره شاكي ميشه باسش ميرينه ميگه بيا اينم بابات.
پسره ميگه اينكه بابام نيست اين بخار داره بابام بخار نداشت!!!

به بسيجيه ميگن: با حيدر جمله بساز، ميگه: اومدم در خونتون هي در زدم، هي در زدم، هيچكي درو باز نكرد. بهش ميگن: نه بابا، با آقا حيدر جمله بساز، ميگه:‌ اومدم در خونتون، آقا! هي در زدم، هي در زدم، هيچكي در رو باز نكرد!!!

از بسیجیه می‌پرسن تاحالا تو موقعیتی قرار گرفتی‌ که نه راه پس داشته باشی‌ نه راه پیش. بسیجیه میگه: یکبار اره تو باسنم گیر کرده بود

بسيجيه ازدواج ميکنه هرشب تنها ميخوابه
زنش ميگه نميخواي منو بوس کني!؟
ميگه من ازدواج کردم که دست از اين کثافت کاريا بردارم!

یه بار یه بسیجی خسیس به خانومش میگه: عیال! تا من میرم بالا پشتی بوم کولرو درست کونم پوشو دو تا تخمی مرغ درس کون شام بوخوریم مردیم گشنگی! عیالش میره تو آشپزخونه یارو هم میره بالای پشت بودم ولی پاش لیز میخوره و میفته پایین! همینجور که داشته از کنار پنجره آشپزخونه سقوط میکرده داد میزنه: ضعیفه تخم مرغا رو یکیش کون!!

بسيجيه ميره امامزاده ميبينه يه دختري ميگه خدايا يه شوهر خوب به من بده . بسيجيه خودشو ميندازه تو بغل دختره ميگه خدايا هل نده

بسیجیه زنگ می‌زنه ۱۱۰ میگه: گاز، کلاچ، ترمز، فرمون، ترمزدستی و دنده ماشین منو دزدیدند، پلیسه میگه: ببخشید، شما بسیجی هستید؟ یارو میگه: آره، چطور مگه؟ پلیسه میگه: هیچی، پاشو برو جلو بشین

بسیجیه ميره کنار دريا پری دريای ميبينه ،ميگه من عاشقتم ،با من ازدواج ميکنی،پری دريای ميگه من آدم نيستم،بسیجیه ميگه تو فکر ميکنی من آدمم،

به بسیجیه مي گن اگه وسط اقيانوس يه کوسه بيفته دنبالت چيکار مي کني
ميگه ميرم بالا درخت, ميگن وسط اقيانوس درخت نيست که خرهِ ,ميگه مجبورم مي فهمي مجبورم مجبور!


جوکهای جدید درباره بسیجی ها !


یه بسیجی توی مانور ولایت جانباز ٩٩درصد میشه، میگوزه شهید میشه.

به بسیجیه میگن تا بحال توی موقعیتی بودی که نه راه پس نه راه پیش داشته باشی؟ میگه آره، یه بار که ارّه رفته بود توی کونم.

بسیجیه میوه فروشی داشته یه مشتری میآد میگه آقا دو کیلو سیب گلاب بدین، بسیجیه میگه سیب نه برادر من، بگو گًل گلاب محمدی. بعد از طرف میپرسه چیزه دیگه ای هم میخواین… مشتریه که بادمجون هم میخواسته میگه آره، بیزحمت دو کیلو هم کیر بلال حبشی بدین.

یه نفر خانوم سوار ماشین کرده بوده، بسیجیه ماشینو متوقف میکنه و به خانومه میگه خواهر لطفاً بیآین پایین. طرف به بسیجیه میگه: خواهرته، جنــــدَس.

به بسیجیه میگن تا بحال راجع به فرمایشات مقام معظم رهبری فکر کردی؟ میگه: نه، ما رو چه به این گــُـه خوریا …

بسیجیه میره خوونه میبینه زنش با فرمانده پایگاه رو تخت مشغول عملیاته، غیرتی میشه میزنه توی گوش فرمانده و از تخت میاردش پایین. فرماندهه میگه پدرتو در میآرم، میفرستم کهریزک آدم شی… بسیجیه میگه: هیچ گـُـهی نمی تونی بخوری، من از روی این تخت “سردار”ها پایین کشیدم.

به بسیجیه میگن اسم سه تا پرنده رو نام ببر: میگه عقاب، گنجشک، مقام معظم رهبری. میگن مقام رهبری که پرنده نیست. میگه: خره، یه وقت دیدی پرید.

به بسیجیه مي گن فرق هويج و بلال چيه فکر مي کنه مي گه بلال تو جنگ احد بود ولي هويج نبود.

بسیجیه میره دکتر میگه آقای دکتر تخمم درد میکنه. دکتره میگه عزیزم اسمشو نیار بگو عضوم درد میکنه. بسیجی شاکی میشه میگه یعنی میگی من که عضو بسیجم، تخم بسیجم؟!!

بسیجیه ميره دریا مبارزه با ناو آمریکایی. مايوش سوراخ بوده غرق ميشه.

از بسیجیه ميرسن: اسمت چيه؟ ميگه: حمزه، ولي توخونه شيش کوچولو (ء) صدام ميکنن!

بسیجیه ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش ميرسونن که: جواب ساندیسه، فقط تو زود نگو که ضايع شه. خلاصه مسابقه شروع ميشه، بسیجیه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نه. بسیجیه ميگه: بابا اين عجب ساندیس گنده‌ايه!

به بسیجیه می گن اگه مردم بی گناه رو بزنی از پل صراط پرتت می کنن پایین. میگه: هیچ کی نمی تونه همچین گُهی بخوره جز مقام معظم رهبری.

بسیجیه می ره لاس¬وگاس. زنگ می زنه به زنش می گه خانم من شهید شدم؟!! میگه وا این حرفا چیه؟ می گه آخه الان تو بهشتم!

آخونده اکس می زنه می ره بالا منبر می گه بیت المقدس…. دس… دس… دس…. دس…..

بسیجیه براي کمک به انتفاضه سنگ پست مي کرده!

بسیجیه مي خواسته صدای انفجار در بیاره، پاکت ساندیس رو باد می کنه ميذاره زير پاش، با آجر ميزنه تو سر خودش.

به بسیجیه می گن با آش جمله بساز. می گه: محمدی آش صلوات.

بسیجیه داشته راديو پيام گوش ميداده،‌ گزارشگره ميگفته: مسیر بهارستان به امام حسين بسته‌است، مسیر انقلاب هم به امام حسين بسته‌است… ‌بسیجیه ميگه:‌ باشه بابا بستس که بستس، ديگه چرا هي قسم ميخوري؟!

بسیجیه شاکي ميره ثبت‌احوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضايعست، بايد حتماً عوضش کنم. کارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ بسیجیه ميگه: اصغرِ ان‌چهره! کارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش کنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟ بسیجیه ميگه: اکبرِ ان‌چهره.

آخونده ميره 206 ميخره شکمش گير ميکنه به فرمون. ميگه آقا يه 207 بدین لطفاً.

بسیجیه میره دارخونه میگه ببخشید شربت شهادت دارین، میگه نه ولی شیاف ولایت داریم، میخوای؟

بسیجیه میره گزینش بهش میگن باقمقمه يه جمله بساز.ميگه مرکزاستان قم قمه.

بسیجیه انتحاری بوده. ميبرنش جهنم. بمب ميذاره همه شهيد ميشن ميرن بهشت.

بسیجیه رو میبرن حمام. به موهاش بدون اينکه خيس کنه شامپو مي زنه. فرمانده ازش می پرسه چرا اينکار رو کردي؟ ميگه :آخه روش نوشته براي موهاي خشک.

یه بسیجی نخبه کشف می کنن. ازش می پرسن دور کمر یه نفر رو چطور اندازه می گیریم، میگه ‌يه خطکش ميکنیم تو کونش. حاصل رو ضربدر 3.14 ميکنیم!

بسیجیه مشروب مي خوره شنگول مي شه گرگ مياد مي خوردش.

به بسیجیه تشویقی، مجوز داروخونه می دن، داروخونه ميزنه،‌ رو درش می‌نويسه: فروش نوار بهداشتی با نصب در محل!

بسیجیه چهارشنبه سوری میاد سرکوب، نارنجک ميخوره جفت تخماش کنده ميشن. ميره دکتر، يارو براش يه تخم از چوب ميگذاره يکی از آهن. چند سال ميگذره، بسیجیه ازدواج ميکنه و بچه دار ميشه. يه روز تو خيابون دکتره رو ميبينه، دکتره بهش ميگه: خـوب، چطوری؟ بچه‌ها چطورن؟ بسیجیه ميگه: آقای دکتر! پينوکيو خوبه ولی اون ترميناتوره خيلی اذيت ميکنه!

بسیجیه ميره سلمونی، ميگه: جناب اين ريش مارو اصلاح کن. سلمونيه می‌بينه طرف بسیجیه، ميگه بگذار يکم سر کارش بگذاريم. بهش ميگه: ‌خشک بزنم يا تر؟ بسیجیه ميگه: ‌يعنی‌چی، چه فرقی ميکنه؟ ميگه: ببين، اونايی که وقتی بچه بودن اوضاشون خراب بوده ترمی‌زنند، ولی اونايی که سابقشون پاکه خشک می‌زنند. بسیجیه بهش برمی‌خوره،‌ ميگه:‌ يعنی چی آقا؟! معلومه که بايد خشک بزنی! يارو هم شروع ميکنه همينجور خشک خشک ريش بدبخت رو تراشيدن. يکم که ميزنه، بسیجیه دهنش سرويس ميشه، ميگه: وايسا، وايسا! يه چيزايی داره يادم مياد!

بسیجیه رو می برن مانور جنگی ، اسیر میشه.

بسیجیه رو می فرستن یه کنفرانس علمی که نماینده کشورهای جهان داشتن در باره پيشرفتهای علمی کشورشون صحبت ميکردن. آمريکاييه ميگه: ما يه موشک ساختيم که دقيقا وسط ماه فرود مياد. ميگن: دقيقا وسط ماه؟! ميگه: نه، حدوداً يه وجب اينورتر. بعد انگليسيه مياد ميگه: ما يه سفينه فرستاديم وسط مريخ. ميپرسن: درست وسطش؟ ميگه: نه، تقريباً يه وجب اينورتر. نوبت بسیجیه ميرسه، هر چی فکر ميکنه چيزی به نظرش نميرسه، آخرسر ميگه: ما تو کشورمون با چشمامون غذا ميخوريم! همه ملت کف می‌کنن، ميگن يعنی چی، مگه ميشه؟ يعنی واقعا با چشماتون غذا ميخورين؟! بسیجیه ميگه: نه، حدوداً يه وجب پايين تر!

تو گزینش عقیدتی سیاسی به بسیجیه می گن با وطن جمله بساز. می گه : من دیروز سر و تنم را شستم. می گن احمق وطن با طی دسته داره. میگه: اتفاقا ً منم با طی دسته دار خودم رو شستم.

به بسیجیه مي گن چرا زن سياه گرفتي ميگه براي محرم خوبه.

یه روز یه بسیجیه میره مغازه عروسک بخره میگه: آقا قیمته این خواهرمون چنده؟

بسیجیه خودشو دار مي‌زنه، بعلت ضربه مغزي مي‌ميره! ميان مي‌بينن با کِش خودشو دار زده!

توی گزینش به بسیجیه ميگن چرا تا حالا ازدواج نکردي؟ميگه آخه ما هممون فاميلي ازدواج ميکنيم. ميگن يه مثال بزن:ميگه:مثلا داييم با زن داييم… عموم با زن عموم…

آخونده از پای منقل پامیشه میره تو خیابون ‌به يه تاکسي ميگه: مُشتقيم! تاکسيه،‌ پنج متر جلو تر نگه ميداره. آخونده ميگه:‌ اي بـابـا! من مي‌خواستم همونجا پياده شم!

بسیجیه زنگ ميزنه به صدا سيما، ميگه: بابا اين چه وضعيه؟! اين چه تصاويره مستهجني بود که تو سریال امشب نشون داديد؟! يارو بهش ميگه: قربان ما که فقط پاها رو نشون داديم. بسیجیه ميگه: بابا تلوزيون من پرش داشت، همه جاشو ديديم!

به بسیجیه ساندیس نمیرسه، از پایگاه قهر می کنه ميره ساندويچي، ميگه: ببخشيد بندري داريد؟ يارو ميگه: بعله. بسیجیه ميگه: پس قربون دستت، ‌بذار يه حالي بکنيم!

وسط شهرک محلاتی يه چاهي بوده، ‌هي ملت مي‌افتادن توش،‌ زخم و زيلي مي‌شدن. بسیجی های نخبه ميان تو پایگاه مسجد جلسه برگذار مي‌کنن که واسه اين مشکل يک راه حلي پيدا کنن. يکي از بسیجیا پا ميشه ميگه: يافتم! ما يک آمبولانس مي‌گذاريم بغل اين چاه، ‌هرکي افتاد توش رو سريع ببره بيمارستان. ملت همه صلوات می فرستن برک الله! تقبل الله! ‌ يک بسیجی ديگه پا ميشه ميگه: الحق که همتون نفهميد!‌ آخه اينم شد راه حل؟! ملت ميگن، خوب تو ميگي چي‌کار کنيم؟ بسیجیه ميگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بيمارستان، که بدبخت جون داده. ما بايد يک بيمارستان کنار اين چاه بسازيم، که همه بهش سريع دسترسي داشته باشن! ملت ديگه خيلي حال مي‌کنن، نوحه مي‌خونن سینه می زنن، که تبارک الله تو چه مخي داري!‌ يهو يه بسیجی ديگه پا ميشه ميگه: الحق هرچي بهمون ميگن گوسفند ساندیسخور، حقمونه! آخه اين شد راه حل؟! اين همه خرج کنيم يک بيمارستان بسازيم کنار چاه که چي بشه؟ مردم تعجب مي‌کنن، ‌ميگن: خوب تو ميگي چيکار کنيم؟ بسیجیه ميگه: بابا اين که واضحه، ما اين چاه رو پر مي‌کنيم، ميريم نزديک يک بيمارستان يک چاه مي‌زنيم!

ا.ن در اثر سقوط هواپیما کشته ‌ميشه، به بسیجیه ميگن برو يه جوري به خانوادش خبربده. بسیجیه ميره دم خونشون زنگ ميزنه، زن یارو ميگه: کيه؟ بسیجیه ميگه: ببخشيد،‌ منزل شهيد احمدی نژاد؟

بسیجیا رو می برن عملیات زیرآبی. می بینن که هر کاری می کنن کله هاشون روی آب می مونه. میگن این یک توطئه استکبار جهانیه. یک پروژه تحقیقاتی مفصل ترتیب می دن که دلیل مساله کشف بشه. گزارش نهایی یک جمله بوده: چیزهای سبک روی آب می مانند.

بسیجیه ميگوزه، دنبال پوکش مي‌گرده!

بسیجیه مجري مسابقه بيست سوالي ميشه، يارو ازش ميپرسه، جانداره؟ ميگه: نه. ميپرسه: تو جيب جا ميشه؟ بسیجیه کلي فکر ميکنه، بعد ميگه:‌ تو جيب جا ميشه اما اگه تو جيبت بريزي، جيبت ماستي ميشه!

بسیجیه چهار تا قالب صابون مي‌خوره تا به مرز خودکفايي برسه!

بسیجیه رو میارن تهران اسکان میدن. یه روز با دو تا خيار در دست ميره توي يک بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله. بسیجیه ميگه: پس قربونت، بي زحمت اين دوتا رو هم بشور!!

تو مسجد داشتن صحنه گل ایران به آمریکا رو نشون ميدادن، بسیجیا تماشا مي‌کردن تکبیر میگفتن. دو سه بار که صحنه آهسته گل رو نشون ميدن، یه بسیجیه شاکي ميشه، ميگه: ‌حالا اونقدر نشون بده تا اون دروازه بان بگيردش!

بسیجیه عينکش را دور دستش چرخوند و بعد به چشمش زد، سرش گيج رفت، افتاد.

بسیجیه رو میارن تهران واسه سرکوب بهش تشویقی مجوز داروخونه میدن. یه روز بامشاد میره داروخونه بسیجیه ميگه:‌ داداش هزار تا ميخ داري؟! بسیجیه ميگه: ‌نه. دوباره فردا مياد ميگه: داداش هزار تا ميخ داري؟! باز بسیجیه ميگه: نه برادر، ‌اينجا داروخانه است، ميخ فروشي نيست! هي چند روز اين اتفاق ميفته، بسیجیه با خودش ميگه:‌ بگذار بروم هزار تا ميخ بخرم‌،‌ يک سود حسابي بکنم. فرداش دوباره بامشاد مياد ميگه:‌ داداش هزار تا ميخ داري؟! بسیجیه ميگه:‌ بله که داریم، 3 تا کارتون ميخ مي‌گذاره جلوش… بامشاد يک نگاه مي‌کنه ميگه::‌اََاَ….ه! ایول داداش توچقدر ميخ داري!

آخونده با کله پاچه ای محل چپ می افته، به بسیجیا فتوا میده که برید جلوی مغازه طرف یه پارچه نویسی بذارید که الیوم خوردن کله پاچه حرام است. بسیجیا میرن جلوی مغازه کله پاچه ای یه پرچم دزدای دریایی نصب می کنن.

يه روز يه بسیجیه می ره دستشويي مسجد. اون يكي بسیجیه كه داشته رد ميشده می پرسه برادر چرا در دستشويي رو باز گذاشتي؟ بسیجیه ميگه: ببندم که از اون زير نگاه كني؟

بسیجیا رو می برن هتل اسکان میدن. سوار اسانسور که ميشن نميدونسته چه جوري كار ميكنه. يك دفعه يك اقاي شيك سوار ميشه دكمه رو فشار ميده اسانسور شروع به حركت ميكنه بسیجیا بلند ميگه براي سلامتي اقاي راننده صلوات.

بسیجیه برف پاک كن ماشينو ميزنه هيپنوتيزم ميشه.

فرمانده بسیج رو احضار می کنن میگن شنیدیم تو دوره آموزشی ترتیب بسیجیها رو دادی..! میگه بسیج مدرسه عشق است.

یه بسیجی نخبه پیدا می کنن، بهش عكس دايناسور رو نشون ميدن. ميگن: شما به اين چي ميگين؟ بسیجیه ميگه: كي جرأت داره به اين چيزي بگه؟!

به يه بسیجیه تاكسي سمند مي دن. سه تا مسافر سوار مي كنه. اولي به مقصد مي رسه مي گه نگه دار. بسیجیه مي گه سمند داري؟ مي گه نه. مي گه پس بشين. دومي به مقصد مي رسه مي گه نگه دار. مي گه سمند داري؟ مي گه نه. مي گه پس بشين. سومي کمی فکر می کنه مي گه من سمند دارم نگه دار. بسیجیه مي گه پس بگو ترمزش كدومه؟

بسیجیه ميره مشهد ميگه يا امام رضا ازت مي خوام كه تو قرعه كشي بانك برنده بشم، يه ماشين ببرم. يه يكي دو سالي همين جور مي گذره و بسیجیه همش ميرفته حرم و دعا مي كرده ولي برنده نمي شده. يه شب امام رضا مياد تو خوابش بهش ميگه آخه عزيز دلم تو اول به بابات بگو يه حساب تو بانك برات باز كنه بعد دعا كن كه برنده بشي.

به بسیجیه ميگن اون پيامبري كه رفت تو شكم ماهي اسمش چي بود؟ ميگه: پدر ژپتو.

بسیجیه می خواسته به دختره متلک بگه بهش میگه: خوشگله نمازتو خوندی؟

بسیجیه داشته توی پایگاه فیلم پورنو نگاه می کرده. فرماندش یک دفعه وارد میشه. بسیجیه دستپاچه میشه میگه: حاج آقا! بیا ببین این صهیونیست های بی شرف دارن با این زن فلسطینی بیچاره چی کار می کنن.

بسیجی: آقاي دكتر! همه‌اش فكر مي كنم كه گوسفند شدم. دكتر: از كي چنين احساسي داري؟ بسیجی: از وقتي كه بره بودم.

زن بسیجیه رو سونوگرافي مي كنن…. ميگن: دختره, ميگه: آخي بپرس اسمش چيه؟

بسیجیه مي ره بقالی مي گه: آقا ساندیس دارين؟ یارو ميگه : داريم ولي گرمه. بسیجیه مي گه: عيب نداره، با نعلبكي مي خورم.

بسیجیه ميره تو مسابقات المپيك شركت كنه ازش ميپرسن به چه مقامي فكر ميكني؟ ميگه به مقام معظم رهبری.

بسیجیه می خواسته عروسی کنه. شب عروسی باباش بهش میگه: پسرم سفت ترین جای بدنتو بکن جایی که دخترا میشاشن. صبح میبینه: کله پسره تو سوراخ مستراح گیر کرده.

بسیجیه می‌خواسته غرق مناجات بشه، جلیقه نجات می‌پوشه.

بسیجیه میره توی دل طبیعت، هضم می‌شه.

بسیجیه جونش به لبش میرسه، تف می‌کنه می‌میره.

بسیجیه مسجد می سازه هیچ کس نمیره نماز بخونه تابلو میزنه : نماز بدون وضو ….. شکسته …. نشسته ….. گوز آزاد.

بسیجیه دلو میزنه به دریا، غرق میشه.

به بسیجیه نخبه پیدا می کنن، بهش میگن حموم چند بخشه؟ میگه: دو بخشه، زنونه و مردونه.

بسیجیه میره عملیات، با واجبی نارنجک درست میکه، میگن این چیه؟ میگه: می‌خوام وقتی ترکید پشمای همه بریزه.

توی مسجد برای بسیجیا فیلم جنگی میذارن، تموم که میشه سینه خیز از مسجد خارج میشن.

از بسیجیه میپرسن چیکاره ای ! روش نمیشه بگه بسیجی ام.

یه روز یه بسیجیه می افتد توی چاه جمکران، میگه: شانس اوردم تهش سوراخ نبود.

بسیجیه میره توالت با دهن خونی میاد بیرون. میگن: چی شده؟ میگه: اه اه مسواکش خیلی بزرگ بود.

بسیجیه ریش پرفسوری میذاره. دچار بحران شخصیتی میشه.

بسیجیه دور خودش میچرخه، هرز میشه.

از بسیجیه می پرسن،بزرگترین ریسک زندگیت چیه؟ میگه: یه روز اسهال بودم، گوزیدم.

بسیجیه رو میارن تهران، می بینه همه لباس آستین کوتاه پوشیدن تعجب می کنه میگه: پس اینا چه جوری دماغاشونو پاک می کنن؟

به بسیجیه می گن: اگه یه دختری بهت راه داد چکار می کنی؟ می گه ازش سبقت می گیرم.

بسیجیه تلویزیون میخره بعد کنترلشو. پس میاره ماشین به صاحب مغازه میگه بیا داداش این ماشین حساب توش بود ما حرومی بهمون نمیاد.

بسیجیه رو میارن تهران توی هتل اسکان میدن اتفاقا با یه خارجیه هم اتاق میشه. یه روز میبینن گرفته خارجیه رو حسابی زده. ازش میپرسن قضیه چیه چرا این بدبخت رو زدی؟ بسیجیه میگه اینجا یک چشمه آبی بود (دستشوئی فرنگی ) که من هر روز ازش آب میخوردم. این حرومزاده امروز اومده توش ریده.

بسیجیه به دوست دخترش میگه شب بیا خونه ما هیشکی خونه نیست. طرف شب میره هر چی زنگ میزنه هیشکی درو باز نمیکنه !

بسیجیه با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 2 سال حل کردم . دوستش میگه: 2سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته برای 7 تا 10 سال.

بسیجیه داشته به قصد کشت، خودش رو میزده! بهش میگن: چی شده؟ میگه: من بی غیرت، الان فهمیدم از کجای ننه‌ام در اومدم.

بسیجیه رو در پایگاه نوشته بوده wc . میگن این چیه نوشتی میگه: مخفف welcome .

یه روز تو جشن عروسی یه بسیجیه یه نفر مدل هلیکوپتری مى رقصه. بسیجیه رو جو میگیره آر پی جی میزنه.

بسیجیه یه دوچرخه می خره سوار میشه میاد خونه. بچه ی بسیجیه از دور باباشو میبینه بعد میره به مامانش میگه: مامان مامان یه چیز رفته تو کون بابا هر چقدر هم که دست و پا میزنه در نمیاد.

بسیجیا رو با هواپیما میارن تهران، تو فرودگاه فرمانده شون میگه: اگه میدونستیم اینقدر راه نزدیکه با اتوبوس می اومدیم.

یه سبز از بسیجیه میپرسه: آقا ببخشید… خیلی خیلی عذر میخوام..شرمنده.. روم به دیوار.. اسمتون چیه؟! بسیجیه شاکی میشه، میگه: این جور که تو پرسیدی، اسمم گُهه!

بسیجیه نخبه بوده میذارنش کلاس زبان. یه روز بعد از کلاس میره ساندویچی میبینه نوشته هات داگ. میگه بزار یه سگ داغ بخورم. خلاصه طرف براش میاره. میگه اوه اوه ببین از سگه کجاش به ما رسید.

بسیجیه باباش می میره دوستاش میان بهش تسلیت میگن. بسیجیه احساساتی میشه میگه ایشاالله ختم باباتون جبران کنم!

بسیجیه رو میارن سرکوب. پاداش بهش دوزاری سیاه میدن، میره تلفن عمومی گوشی رو برمیداره، میگه: الو آفریقا؟!

یه بسیجیه نخبه رفته بود ته چاه جمکران فکر میکرد. یه یارو اومد گفت: چرا حالا ته چاه فکر می کنی؟ بسیجیه گفت: میخوام عمیق فکر کنم.

يه روز يه بسیجیه از نوکری برای کیک و ساندیس خسته میشه. به شكمش ميگه :چقدر من كار كنم تو بخوري .شكمش جواب ميده ميخواي من كار كنم تو بخوري؟

بسیجیه رو برق ميگيره فيوز ميپره. فيوز رو ميزنن بسیجیه ميپره!

بسیجیه میره دزدی تفنگش رو میزاره پشت گردنه طرف میگه تکون بخوری با لگد میزنم در كونت!

بسیجیه از دوستش میپرسه چرا مشکی پوشیدی ؟ میگه آخه بابام مرده , دوستش دوباره میپرسه پس چرا اینقدر لباسهایت پاره پوره شده ؟ میگه آخه خدابیامرز نمیزاشت خاکش کنیم.

بسیجیه پارچه سبز به سرش میبنده، ازش می‌پرسن چرا، میگه می‌خوام خود زنی‌ کنم.

به بسیجیه میگن زنتو دیدیم تو یک پیکان با ۵ تا سیبیل کلفت تو سر بالایی خیابون بغلی،میگه جدی میگی؟ این پیکان جدیدا عجب موتوری داره.

بسیجیه زن ايدزي ميگيره بهش مي گن چرا زن ايدزي گرفتي . مي گه مي خوام از اهالي محل انتقام بگيرم.

بسیجیه ميره آزمايشگاه داد ميزنه ميگه چرا جواب خون شهدا رو نميدين؟

بسیجیه عروسی میکنه شب عروسی داداشش میشینه پشت در اتاق عروس میگن چرا اینجایی؟ میگه: بابام خودش گفت بعد از داداشت نوبت توئه.

بسیجیه میره خونه میبینه یکی پیش زنشه میگه تو کی هستی میگه من خلبانم اینجا سقوط کردم . بسیجیه میگه ریدم تو این سپاه ، دیروز هم دو تا غواص تو وان حموم بودند.

به بسیجیه میگن جمله “دلم هواتو کرده” را به انگلیسی ترجمه کن ، میگه: My Heart Fucked your Air

یک بسیجی که شنا بلد نبود می اوفته تو آب ولی یه بسجی دیگه که همراش بود نجاتش می ده. عصری فرمانده بسیجی دومی رو احضار می کنه و بهش می گه برای کار قهرمانانه ای که کردی ما می خواستیم بهت یک سال ساندیس مجانی بدیم ولی متأ سفانه برادری که صبحی نجاتش دادی به دلیلی که هنوز برامون مشخص نشده، با کمربند خودکشی کرد. بسیجی با لبخندی ملیحی گفت نه سردار خودکشی نکرده! از آب که گرفتمش حسابی خیس بود با کمربند آویزونش کردم خشک شه.

به بسیجیه می گن اون کدوم حیوونه که پاچه می گیره؟می گه بابام واسه صبحونه!

فیروزآبادی سرما خورده بوده، صداش گرفته بوده، میره بیت رهبری زنگ میزنه. خجسته خانوم از پشت آیفون میگه کیه. فیروزآبادی با صدای خیلی آهسته ای میگه: آقا تشریف دارن…؟ خجسته میگه: نه، کسی نبیندت، بیا بالا …

تبلیغات بانک بسیجیان: هر جا سخن از ساندیس است نام بسیج است که می درخشد!

بسیجیه با بسیجیه ازدواج می کنه..بچشون ساندیس می شه.

از بسیجیه می پرسن آرزوت چیه؟میگه دکتر بشم از اتاق عمل بیام بیرون بگم: متاسفم…

بسیجیه داشته با يه گوسفند فوتبال بازي مي کرده، بهش مي گن چرا با گوسفند بازي مي کني؟ ميگه همچين گوسفند هم نيست! دو-هيچ جلوئه…

خامنه ي ادعاي پيامبري کرد.ازش پرسيدن معجزه ات چيه؟ جواب داد: با یه ساندیس میتونم بسیجی خودجوش زنده کنم …

به گزارش خبرگزاری ساندیس نیوز ، در این انفجار که در یکی از پایگاه های بسیجی محموله ساندیس در آن قرار داشته منفجر می شه و تعدادی بسیجی کشته و زخمی میشوند..گفته میشود این محموله ساندیس قرار بود به بسیجیان داده شود!هنوزعلت انفجار وتعداد تلافات آن مشخص نشده و حادثه در دست بررسی می باشد.

بسیجیه رو وادار می کنن به نماز خوندن،بعد از نماز می بینن داره دعا می کنه، میرن گوش می دن ، می بینن می گه خدایا،اینا منو وادار کردن نماز بخونم،تو خودت قبول نکن.

به بسیجیه می گن: اگه رییس جمهور بشی اولین کاری که می کنی چیه؟ میگه اول از همه دست خودم رو تو شرکت ساندیس سازی بند می کنم

بسیجیه رو تشویقی میفرستن حج. میره مکه برعکس همه طواف میکنه. بهش میگن چرا برعکس طواف میکنی؟ میگه شما از اون ور دنبالش کنین، من از این ور میگیرمش.

دو تا بسیجی داشتن تو خیابون گشت می زدن، اولی به دومی می گه: اگه چراغ قوه رو به طرف آسمون بگیرم، از نورش می ری بالا؟ دومی می گه: فکر کردی من دیوونم که برم بالا، تو چراغ قوه رو خامو ش کنی، بیفتم پایین و بمیرم.

بسیجیه میخواسته هواپیما دزدی کنه. میره به خلبانه میگه برو نیویورک. یارو میگه نمیرم. بسیجیه میگه خب برو لندن. یارو میگه نمیرم. بسیجیه میگه پس برو اسرائیل. یارو میگه نمیرم. بسیجیه میگه: خوب بابا حد اقل بده یه بوق بزنیم.

به بسیجیه ميگن شيشه رو چه جوري مي سازن؟ مي گه کاري نداره:پشم شيشه رو ميندازن تو واجبي، پشماش مي ره شيشه اش ميمونه!

بسیجیه سربازيش تموم ميشه، وقتی كارت پايان خدمتشو بهش ميدن، نگاه ميكنه ميگه: ‌ای بابا، من كه ازينا چهارتا دارم!

بسیجیه کچل بوده. ميره سلمونی، تا از در ميره تو همه ميزنن زير خنده. ميگه: چيه؟ ساندیس نرسیده بهم، اومدم آب بخورم!

تو مسابقه تلوزیونی به بسیجیه ميگن: با «ترجمه» جمله بساز، ميگه:‌ انتر جمعه كجا بودي؟!

به بسیجیه ميگن: با «حميد و فريد» جمله بساز. ميگه: شما با هميد؟ چند نفريد؟

بسیجیه ميره تلويزيون رو روشن ميكنه ميبينه كانال يك قران داره، كانال 2 قران داره …. كانال 5 هم قران داره….سيم تلويزيون رو از برق در مياره بوسش ميكنه ميزاره بالا تاقچه…

بسیجیه مهم ميشه زيرش خط ميكشن، تو امتحان مياد!

يه بسیجیه براي بچه اش لالايي ميخونه. بچه اش بعد از يك ساعت ميگه : حالا خفه شو ميخوام بخوابم.

بسیجیه مي ره تظاهرات ميبينه شلوغه بر مي گرده.

بسیجیه رو می برن شمال شهر برای گشت زنی. یه دفعه مي افته تو جوب براي اينكه ضايع نشه صداي قوطي در مي اره

بسیجیه داشته گشت میزده. میره جلوی مغازه آینه فروشی، چشمش به آینه می افته مي گه اي پدرسوخته من تو رو يه جا ديدم.

بسیجیه ميره مسجد وقتي مياد بيرون ميبينه كفشش نيست ..ميگه من كي رفتم كه خودم نفهميدم!

بسیجیه رو از ولایت میارن تهران راهپیمایی. همه مسخره اش می کنن. میره بالای پل عابر پیاده داد میزنه : حالا من بسیجی، من نفهم، من ساندیس خور، شما این جا رود خونه میبینین که پل زدید؟

خبرنگار:براي محرم امسال چه برنامه هايي داريد؟ بسیجی:ما امسال 10تا علم اضافه کرديم /15تا پرچم/ 150تا زنجير /12 تا قمه و 40تا زنجيرزن جديد. در مجموع انشاءالله ديگه مادر يزيد گائیدست.

بسیجیه شرت نم دار میپوشه تخمش جوونه می زنه.

فرمانده بسیج مشغول آموزش بسیجیهای نخبه بوده. یه مگس ميگيره, بش ميگه بپر.. مگسه ميپره. مگس رو ميگره يه بالشو ميكنه, بش ميگه بپر.. مگس به زور ميپره . باز مگس رو ميگيره اون يكي بالشم ميكنه, بش ميگه حالا بپر… مگسه نيمپره. بعد فرماندهه رو به بسیجیا می کنه می گه: حالا از این آزمایش چه نتیجه ای میگیریم. اونی که از همه با هوش تر بوده ميگه: نتيجه ميگيريم كه وقتي بالهاي مگس رو بكنيم ، مگس كر ميشه.

بسیجیه رو میارن تهران راهپیمایی. میره تو باجه تلفن بعد از ۱۰ دقیقه از باجه بیرون میاد. یه نفر ازش میپرسه سالم بود میگه آره فقط آفتابه نداشت.

بسیجیه یه سبز رو بازداشت می کنه و بهش می گه به شرطی آزادت می کنم که بهم شنا کردن یاد بدی. سبزه قبول می کنه و میرن تو استخر برای آموزش. بعد از دو ساعت بسیجیه میگه : تو مطمئنی كه اگه انگشتت رو از ك.و.ن.م در بیاری غرق میشم!

بسیجیه واجبی سازی میزنه. توی تبلیغاتش می نویسه «قبل از مصرف: احمد خاتمی. بعد از مصرف: رفسنجانی. مصرف نادرست: احمدی نژاد»

بسيجيه عاشق يه دختر ميشه شماره تلفن مسجد رو بهش مي ده.

بسیجیه از ماموریت برمیگرده. بهش میگن: از مسافرت چي آوردي؟ ميگه: تشريف!

بسیجیه تو گشت شبانه، يه جيرجيرک پيدا مي کنه تا صبح روغن کاريش مي کنه!

بسیجیه ميره حرم امام رضا، ميگه:‌ امام رضا قربونت برم، تو كه ضامن آهو شدي، ضامن من يابو هم بشو!

به احمدی نژاد می گن کی بهت تا حالا گفته آقا؟ میگه یه روز تو توالت نشسته بودم یکی محکم زد به در، داد زد: هی اَن آقا بپر بیرون.

بسیجیه حرف فرمانده رو گوش نمیده. ميخواستن شكنجه روحيش بدن، ميفرستنش تو يك اتاق گرد، ميگن برو يك گوشه بشين!

بسیجیه در يخچال رو باز مي کنه و مي بينه: ژله هه داره مثل بيد مي لرزه، بهش ميگه: نترس ميخوام پنير بخورم.

به بسیجیه ميگن خدا چيه؟ ميگه خدا خيلي خوبه و مهربونه و آفريننده ي اين جهانه . ما که خيلي دوستش داريم . امام زمان نگهدارش باشه.

بسیجیه میخواسته زیر بارون خیس نشه هی جا خالی میداده!

بسیجیه بچه اش فرداي عيد فطر به دنيا مياد،اسمش رو ميزاره پسفطرت!

یه روز یه بسیجیه از خواب می پره دست و پاش می شکنه.

یه روز دوتا بسیجی می خواستن برن الواطی. سوار يه تاكسي ميشن. تاكسيه پژو بوده. بعد يكي از بسیجیا به راننده ميگه: اقاي راننده يه نوار بزار حال كنيم. راننده ميگه: خودت يكي از تو داشبورت انتخاب كن بزار. بسیجیه هم از تو داشبورت بين چند تا نوار يه نوار ويديو پيدا ميکنه هر چي سعي ميكنه بزاره تو ضبط نميتونه بزاره. اون رفيقش مي زنه تو سرش ميگه اي گيج اين نوار مال تريليه نه پژو.

بسیجیه و فرماندش با هم ميرن جنگل نوردی، منتها تفنگ دست بسیجیه بوده. خلاصه وسطاي جنگل بودن كه يهو يك شير هيكلي ميگذاره دنبال فرماندهه! خلاصه اون بدبخت هم جفت ميكنه، شروع ميكنه با آخرين سرعت دويدن، و درضمن سر بسیجیه داد ميزده كه: بكشش…بكشش! بسیجیه هم تفنگشو در مياره، نشونه ميگيره، بنگ! ميزنه يك تخم آقا شيره رو ناكت ميكنه! شيره شاكي ميشه، سريع تر ميگذاره دنيال فرماندهه…. اون بدبخت هم باز در عين دويدن، داد ميزنه: بكشش…بكشش!! باز بسیجیه نشونه ميگيره، اينبار ميزنه اون يكي تخم آقا شيره رو ناكت ميكنه! شيره ديگه پاك شاكي ميشه، با چشماي خون گرفته ميگذاره دنبال فرماندهه… اون بدبخت هم در عين اينكه داشته با همه وجود ميدويده، داد ميزنه…بابا بــكـــشــــش! بـــكـــشـــش!! بسیجیه دوباره نشونه ميگره، …بنگ! اينبار معامله اقا شيره كنده ميشه! فرماندهه شاكي ميشه، داد ميزنه: بابا اين ميخواد منو بخوره، نميخواد كه بهم تجاوز کنه.

بسیجیه در كوپه قطار نشسته بود. یه مردى روبروش بود كه هی آدامس مى‏جويد. بسیجیه رو كرد به مرده گفت: شما خيلى لطف داريد كه مى‏خوايد با من حرف بزنيد تا حوصله‏مون سر نره، ولى متأسفانه من كاملاً كر هستم.

بسیجیه میره توالت، افتابه رو می شکنه. یکی میگه چرا افتابه رو شکوندی؟ می گه واسه من فیگور می گیره پدر سگ.

بسیجیه را به جرم قتل پدر و مادرش دستگیر میکنند. ازش میپرسند چرا اینکار رو کردی؟ میگه: آخه به رابطۀ کثیف و غیر اخلاقیشون پی برده بودم!

زن بسیجیه 5 قلو زایمان میکنه بهش میگن چرا 5 تا ؟ میگه آخه امسال ساله همت مضاعف و کار مضاعفه…

بسیجیه داشت تو دریا غرق می شد، هر بار که میرفت پایین یه قلوپ آب می خورد میومد بالا میگفت سلام بر حسین…

تفکر عمیق یک بسیجی: اگر ادیسون نبود باید در تاریکی بیانات مقام معظم رهبری رو از تلویزیون نگاه می کردیم.

يه بسیجیه پتروس فداكار رو با دهقان فداكار قاطي مي‌كنه، ميره انگشت مي‌كنه تو باسن راننده قطار…

به يه بسیجیه می گن برو با اره برقی 1000تا درخت قطع کن. می ره 996 تا قطع می کنه خسته می شه می شینه .می گن چرا نشستی؟روشنش کن 4تا دیگه هم قطع کن .می گه : ا مگه روشنم می شه؟!

يه عده بسیجی داشتن با لگد مي‌زدن توي شكم همديگه. يكي رد مي‌شه مي‌پرسه: شما دردتون نمي‌گيره؟ يكي از اونا همينجور كه مي‌زده مي‌گه: نه! پوتين پامونه!…ا

به بسیجیه ميگن جوان ها شراب ميخورن قمار ميکنن ترياک ميکشن دختر بازي ميکنن … حکم چيه ؟ ميگه : گيشنيز

سرهنگه داشته از بسیجیه امتحان رانندگي مي‌گرفته. از يارو مي‌پرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف مي‌كنه مي‌پرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف

از بسیجیه می پرسن ميدوني به يه دختر خوشگل كه لباس خواب پوشيده چي ميگن؟ میگه …ميگن : شب بخير

به بسیجیه میپرسن نام خانوادگی خدا چیه. میگه: وکیلی

بسیجیه، دختر محلشون را نشون ميکنه ، رفيقاش ميان با سنگ ميزنن

به بسیجیه میگن بزرگ ترین ریسکی که کردی چی بوده میگه اسهال بودم گوزیدم

یه بسیجیه تو هواپیما بوده …بعد هواپیما داشته سقوط میکرده همه جیغو داد میکنن. میگن تو چرا هیچ کاری نمیکنی
میگه بزار سقوط کنه ..مال بابام که نیست

بسیجیه تو آزمایشگاه دعواش میشه. میگه: اصلا اَن منو بدید برم

به بسیجیه میگن پیامبر کی به رسالت رسید؟ میگه والا من نمیدونم من سید خندان پیاده شدم

به بسیجیه دیگه ساندیس نمیدن ترک تحصیل می کنه!

عارفانه های بسیجی:

ساندیس شايد زود تو را عاشق و دلتنگ كند اما هرگز تو را سير نمي كند.

تو که هر دم زنی ساندیس بر بدن برکشی تیغ و قمه بر جوانان وطن
بگذر از این خر پرستی ای برادر هر چند که دانم سخت بود آدم شدن

غم ساندیست بيابان پرورم کرد مرا رودر روی مرمان وطنم کرد
تو ای سید علی چه کردی با ما که میهن تا ابد نفرینمان کرد

هرآن کس که چون گـُـه پُر ز گیجی به نیکی نهادنش نام یک بسیجی
هم او کز پاکی وجدان به دور است ز بد یمنی بسان بوف کور است

نزند پشم وپیلش را به ماهی بر کشد قداره بر هر بیگناهی
به هنگام سخن نگوید جز فحش ناموس به وقت پاچه خواری آید با اتوبوس

ما اهل کوفه نیستیم فقط ساندیس میخواستیم

بسیجیه عاشق خامنه ی میشه یه عکس ساندیس می کشه تیر توش رد می کنه!

از دفتر خاطرات یه بسیجی:
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس


اگه بخوای بسیجی رو هیپنوتیزم بکنی یه ساندیس بگیر جلو چشاش خودبخود هیپنوتیزم میشه.

اگه گفتید چه جوری میشه بسیجی رو زجر داد: ببندیش به تیر برق و بهش بگی کوچه اون طرفی ساندیس میدن!

بسیجی: آقای دکتر، هیچ کس من رو تحویل نمی گیره، دکتر: نفر بعد!

متلک بسیجی: خواهر! شماره‌تو بده ، واسه نماز صبح بیدارت کنم.

بسیجی کیست ؟ موجودیست که در برابر فهمیدن مقاومت می کند تا ساندیس بخورد!

علم بهتر است یا ثروت؟ بسیجیه : ساندیس!

بسیجیه زنگ میزنه به اداره هواشناسی میگه آقا دستتون درد نکنه هوای دیروز خیلی خوب بود!

به بسیجیه که از حج برگشته‌ می‌گن سفر حج چطور بود. می‌گه: خیلی سنگ خورد تو سرو صورتم ولی آخرش بوسیدمش.

نصیحت پدرانه یک بسیجی به بچه اش در شب امتحان: امشب بشین یه گوهی بخور تا فردا یه انی بشی تا پسفردا توی یه طویله ای رات بدن…

به بسیجی میگن درد عشق بدتره یادرد دندون میگه: هنوزتو اتوبوس شاشت نگرفته.

بسیجی توی جبهه بیسیم چی بوده زنگ میزنه میگه : آقا ۵ تا عراقی دستگیر کردم بیاید ببرید میگن خودت بیار. میگه نه شما بیاین اینا نمیذارن من بیام.

بسیجیه ميره حموم، آب جوش بوده با نعلبكي دوش ميگيره.

بسیجی رو داشتن به جرم قتل زنش محاكمه ميكردن، دادستان ميگه: سنگدل ‌تو وقتي داشتي زنت رو ميكشتي، نداي وجدانت رو نشنيدي؟ بسیجی ميگه: نه والله! بس كه اين زنيكه جيغ و داد ميكرد مگه ميذاشت ما چيزي بشنويم؟!!

به بسیجی ميگن از قفل فرمونت راضي هستي ؟ ميگه: آره فقط سر پيچ اذيت مي کنه.

خواننده توعروسي ميگه: خانوما، آقايون، دستا بالا، مي‌خواهيم بريم بندر! بسیجیه داد ميزنه: كجا؟ ما تا ساندیس نگیریم هیچ جا نمیریم.

بسیجی ميخواسته بچش رو نصيحت کنه! ميگه چند سالته؟ ميگه 16 سال ميگه : خاک بر سرت الان هم سن سالات 30 سالشونه.

بسیجی ميره جلسه عزا ميخواسته دلداري بده ميگه: مرگ حقه! امام با اون عظمت مرد! آیات الله طالقانی با اون ابهتش مرد.. باباي نفهمت که هیچ گهی نبود.

محمود به البرادعي رئيس اژانس انرژي هسته اي ميگه: تو واقعا دكتر هستي؟ اونم با افتخار مي گه:بله من دكتر هستم… محمود ميگه:خوب بدبخت پس چرا تو آژانس كار ميكني؟

بسیجی ميره پيش قاضی بهش ميگه:من از همسايه ام شکايت دارم به من ميگه گه نخور… ميگه غلط کرده ! به اون چه ربطي داره برو بخور!

بسیجی ميره جبهه فرداش بر ميگرده . ميگن پس چرا برگشتي؟ ميگه پدرسوخته ها به قصد کشت میزدن.

بسیجی داشت گريه مي کرد. باباش پرسيد چي شده؟ گفت: عاشق شدم! باباش گفت حالا عاشق کي هستي؟ گفت: هر کسي که شما صلاح بدوني.

به بسیجی مي گن تور را تعريف کن.مگه تور مجموعه سوراخهايي است که با طناب به هم وصل شده اند.

یه روز یه بسيجيه می خواسته زیر دریایی آمریکاییها رو غرق کنه ،در می زنه فرار می کنه.

بسيجيه از حج برمي گرده ازش ميپرسند چه طوربود؟ ميگه والا باز خدا خونه نبودهمه تو حياط ولو بودند.

يك سال، يك ماه از محرم گذشته بوده ولي هنوز تو شهر صداي سينه‌زني ميومده. مردم ميرن پي ماجرا، ميبينن دسته بسيجيها تو كوچه بن بست گير كرده.

به بسيجيه ميگن يک پستانداري نام ببر که فقط يک دست داشته باشه. ميگه: مقام معظم رهبري.

بسيجيه مي ره عيادت يکي از دوستانش، وقتي مي خواد بره به اقوام دوستش که اونجا بودن، ميگه: اين دفعه مثل دفعه قبل نکنيد، که مريضتون مُرد و منو خبر نکرديدها…

يه روز يه بسيجيه داشته دنده عقب با ماشين از كوه ميرفته بالا بهش ميگن چرا دنده عقب ميري ميگه آخه مي ترسم بالا جا نباشه نتونم دور بزنم بعدا وقتي مي خواسته پايين بياد باز مي بينن داره دنده عقب مي ياد ميگن الان چرا دنده عقب مي ياي ميگه اخه بالاي كوه جا بود تونستم دور بزنم…

به بسيجيه ميگن تو پيامبرا به کدومشون ارادات بيشتري داري؟ ميگه حضرت سوج ميگن: حضرت سوج نداريم که ؟ ميگه : خودم ديدم پشت يه ماشين نوشته بود يا سوج….

به بسيجيه می گن خ.ر مرده لباس مشکی بپوش بریم قبرستون, می گه شما دروغ می گید یه اتفاقی افتاده می خواهید به من نگید.

بسيجيه شب عروسيش نميدونه به زنش چي بگه …ميگه خانوادت ميدونن تو اينجايي؟؟

جسد 20 نفر از بسيجيايي که پياده از جزيره کيش به سمت حرم مطهر امام به راه افتاده بودند امروز در سواحل خليج فارس کشف شد

يه روز يه بسيجيه يه 20 تومني پيدا ميکنه که وسطش سوراخ بوده .. ميگه : اي بابا ، اينم از شانس من وسطش گوشه نداره.

به بسیجیه میگن ایمیل دارین؟ میگه نه ممنون به لطف مقام معظم رهبری صرف شده!

يه بسيجيه يه تيكه يخ گرفته بوده بالا، ‌داشته خيلي متفكرانه بهش نگاه مي‌كرده. رفيقش ازش ميپرسه: چيرو نگاه ميكني؟ طرف ميگه: ازش آب ميچيكه ولي معلوم نيست كجاش سوراخه.

بسيجيه رفته بود امريكا وقتي برگشت, ازش پرسيدن اونجا مشكل زبان نداشتي گفت من نه ولي امريكايها همشون مشكل زبان داشتن.

بسيجيه دست میندازه گردن دوست دخترش نمیدونسته چی بگه میگه میخوای گردنتو بشکنم

بسيجيه به دوستش ميگه : خاك بر سر بي غيرتت كنن…..زنم خالكوبي عكس خواهرتو رو شيكم اصغر آقا ديده.

به بسيجيه ميگن : جسم شفاف رو تعريف كن . ميگه : يه جسم كه از اينورش اونورش پيدا باشه .. تشويقش ميكنن . بعد مي پرسند : يه مثال بزن . ميگه : مثل نردبون.

یه بسیجی‌ دلش می‌خواست پسرش بزرگ شد بشه مثل آقای خامنه‌ای: شد خر…

یه بسیجی‌ با تعجب پولکی میخورده. ازش میپرسن چی شده؟ میگه اگه حرف بزنیم که میگید بسیجیا‌ …. ولی خدائیش تا حالا چیپس به این شیرینی نخورده بودم

به بسیجیه میگن نظرت درباره این بند موبایلا که میندازن تو گردن چیه؟ میگه خیلی خوبه فقط واسه شارژ منو دو ساعت علاف میکنه.

به بسیجی ميگن اگه دنيا رو بهت بدن چكار مي كني؟ ميگه: بي شعور من زن دارم .

بسیجی به زنش ميگه: خانوم جان، چرا اينقدر دير اومدي خونه؟ زنش ميگه: آقا جان، يه مرتيكه افتاده بود دنبالم، بيشرف يواش راه ميومد.

بسیجیه پنج شنبه میره داروخونه نواربهداشتی بخره یارو بهش یه منچم میده میگه شب جمعت که ریده شد حداقل بشین منچ بازی کن.

یه بسیجیه میره جنگ ، از کمر به پایینش قطع میشه . ازش میپرسن چه احساسی داری ؟ میگه احساس میکنم تا خایه تو بهشتم.

سرگذشت یک شوفر بسیجی : کاندوم ترکید بدنیا اومدیم ، لاستیک ترکید از دنیا رفتیم

بچه بسیجیه : بابا اگه بگوزم وضوم باطل می شه!! باباش می گه اگه ازش لذت ببری آره!!!

بسیجیه ازطبقه بيستم ميافته پايين.مردم دورش جمع ميشن. ميگن چي شده؟ميگه:والا نميدونم منم الان رسيدم.

بسیجیه میره مکانیکی، به تعمیرکار می گه: ۱ قطره روغن تو موتور، ۱ لیوان آب تو رادیات، ۱ لیتر بنزین تو باک بریز. تعمیرکاره می گه: لاستیکتم کم باده! می خوای توش بگوزم؟

به یه بسیجیه اتوبوس میدن و میگن: ببرش پارک کن. بسیجیه هم اتوبوس رو برمیداره و صندلیهاشو میکنه و بجاش درخت میکاره.

بسیجیه شورت خارجی می پوشه ، می گن چه احساسی داری میگه : احساس می کنم کونم تو غربته !!

بسیجیه می ره مسابقه رو خوانی قرآن ، سوره “بنی اسراییل” بهش می خوره انصراف می ده…

بسیجیه گشادگشاد راه میرفته میگن چت شده؟ میگه: توی پایگاه شیمیایی زدن و همه برادرا رو شیمیایی کردن. میگن تو که توی پایگاه نبودی. میگه منو فیزیکی کردن.

متلک بسیجی به یه دختر: چقدر تنت بوی کربلا میده، شهیدتم.

یک بسیجی که به قصد خودکشی سرش را روی ریل گذاشته بود پس از واژگونی قطار از محل حادثه گریخت!

بسیجیه کارت عابر خودشو میندازه تو ضریح امام رضا میگه یا امام رضا حاجتمو بده تا رمزشو بگم.

ضرب المثل جدید: قسم حضرت عباست رو باور کنم یا نی ساندیسی که از جیبت بیرون زده؟

کروبی خطاب به صادق لاریجانی : بزرگتر تو بیار کوچولو !



وقاحت سران جمهوری اسلامی - کارتون از مانا نیستانی



انگل دیکتاتوری در محاصره میکروبهای سبز



سکوت همیشگی عالیجناب سرخ پوش !


سکوت همیشگی علی اکبر هاشمی رفسنجانی ملقب به عالیجناب سرخپوش - کاری از نیک آهنگ کوثر


معرفی موشک جهنمی هلفایر


ساعت یک بامداد 17 ژانویه سال 1991 هشت فروند بالگرد آپاچی از یگان هوانیروز آمریکا واقع در غرب عربستان سعودی رهسپار ماموریت"نورمادی" شدند. هدف اصلی عملیات انهدام دو ایستگاه راداری مهم عراق در فاصله 56 کیلومتری بود.گروه به دو تیم چهار تایی تقسیم شد و به مدت 90 دقیقه در سکوت کامل رادیویی در ارتفاع پایین به پرواز در آمد.درست در ساعت 2:38 بامداد بالگردهای آپاچی 28 موشک هلفایر را به سمت دو ایستگاه راداری شلیک کردند که به انهدام آنها منجر شد و کریدوری به پهنای 32 کیلومتر ایجاد کرد.5/4 ساعت بعد عملیات"توفان صحرا"شروع شد و بیش از صد فروند هواپیما شروع به حرکت بر فراز عراق کردند. این عملیات را نخستین کاربرد موشک هلفایر می دانند. هلفایر سامانه ی موشکی هوا به زمین است که دقت و توانایی تخریب بالایی داشته و می تواند برای انهدام اهداف بزرگ و سنگین در حملات هوایی مورد استفاده قرار گیرد.این موشک می تواند از بالگردهای مختلفی همچون AH-64,AH1W,OH-58,UH-60 شلیک شود.

معرفی سامانه موشک هلفایر

اگر چه سامانه موشکی هلفایر در ابتدا برای استفاده در عملیات ضد تانک طراحی شد اما ادعا شده که برای اهداف دیگر هم کاربرد موفقیت آمیزی داشته است.سامانه ی یاد شده می تواند اهدافی همچون انبار مهمات , رادارها , تجهیزات ارتباطی , ساختمان ها و حتی ناوهای کوچکی را هم که با سرعت بالا در حرکت هستند را به گونه ای موثر از کار بیاندازد و نابود کند.حتی در صورت نیاز می تواند بعنوان موشک هوا به هوا و برای هدف قرار دادن بالگردهای با سرعت کم یا نزدیک سطح زمین استفاده شود.

هلفایر از ترکیب حرف اول کلمات هلی برن و آتش و رها تشکیل شده است که می تواند این برداشت را به وجود آورد که موشک ، پس از شلیک به طور خودکار و بدون نیاز به هدایت توسط انسان به سمت هدف پرواز می کند.در صورتی که این برداشت حداقل برای نمونه های اولیه این سامانه نادرست است.نمونه های اولیه موشک هلفایر دارای هدایت نیمه فعال لیزری بودند. این موشک به یک پرتو لیزری کد گذاری شده نیاز دارد تا روی هدف قفل کند و موشک از این طریق موقعیت هدف را تشخیص داده و به آن اصابت کند.بنابراین موشک هدف را پیدا نمی کند در واقع پرتو لیزر منعکس شده از هدف را می یابد.ساختار کلی موشک هلفایر در انواع مختلف مشتمل بر پنج بخش اصلی میباشد که شامل بخشهای پیشران, جستجوگر لیزری, بخش هدایت, بخش کنترل و سرجنگی میشود .

بخش پیشران بین بخش های هدایت و کنترل و در نزدیکی انتهای موشک واقع شده است.این بخش دارای پیشران سوخت جامد است که بسته به دمای هوای بیرون ، کم و بیش 2 تا 3 ثانیه می سوزد.هدف از بخش پیشران تولید نیروی پیشران کافی برای جدا شدن موشک از پرتاب گر است تا به شتاب 10g دست بافته و تا رسیدن به هدف در بیشینه برد 8 کیلومتری نیروی رانش را فراهم کند.موشک می تواند اهداف واقع در فاصله بیش از 8 کیلومتر را در هم تخریب کند ولی با افزایش فاصله برخورد کم می شود.

ردیاب لیزری که در دماغه ی موشک قرار دارد از داخل بالگرد برنامه ریزی می شود تا کد لیزری ویژه ای را دریافت کند.از آن جایی که لیزر تابانده شده توسط علامت گذار و آنجه موشک جستجو می کند یکسان است احتمال خطای موشک در تشخیص پرتو لیزر به صفر می رسد.موشک پس از شلیک شروع به جستجو در محیط کرده و لیزر کد شده مورد نظر را که از هدف منعکس می شود را می یابد.با تشخیص آن روی هدف قفل می کند.پس از قفل ردیاب ، اطلاعات مورد نیاز را به بخش هدایت می رساند تا موشک به سمت هدف هدایت شود.بعد از دریافت اطلاعات از جستجوگر لیزری مغز موشک یا بخش هدایت اطلاعات سامانه ای فرمان را برای پایداری موشک محاسبه کرده و این داده ها را به بخش کنترل می فرستد.بخش کنترل در انتهای موشک قرار گرفته و شامل یک سامانه عملگر نیوماتیکی است که دستورات سامانه ی فرمان را به حرکت بالک های کنترلی تبدیل می کند.این بالک ها به بال های هواپیما شباهت داشته و به موشک این امکان را میدهد که به سمت انرژی لیزری که از هدف انعکاس یافته مانور دهد. سرجنگی آخرین بخش موشک است که در فرایند شلیک دخالت دارد.زمانی که موشک با هدف برخورد کند یک حس گر فعال سیگنال الکتریکی را به فیوزی که در عقب خرج سوخت قرار دارد فرستاده و باعث انفجار می گردد.خرج سوخت نیروی لازم جهت نفوذ و انفجار هدف را فراهم می آورد.

نمونه های مختلف سامانه هلفایر AGM-114

سامانه موشکی هلفایر که با کد AGM-114 شناخته می شود دارای نمونه های مختلف است.مدل AGM-114A نخستین موشک هلفایر است.پس از آن AGM-114B ارایه شد که در ارتفاع پایین تری نسبت به AGM-114A پرواز می کند.این موشک دارای موتور راکت با کمترین میزان دود نسبت به AGM-114A میباشد و در ناوگان نیروی دریایی آمریکا مورد استفاده قرار می گیرد.نمونه های AGM-114F و AGM-114C هم در خط سیر پایین با کمترین میزان دود موتور راکت پرواز می کنند.در نمونه ی AGM-114K اگر بخش لیزری موشک پس از هدف یابی درونی از کار بیفتد موشک با کمک بخش رادار تجسسی تا رسیدن به هدف به حرکت خود ادامه می دهد.نمونه های AGM-114F و AGM-114K دارای سرجنگی دو مرحله ای است.این ویژگی برای بهبود بخشیدن به عملکرد سرجنگی در مقابل زره های واکنشی است.نمونه های AGM-114M به جای سرجنگی خرج گود که کاربرد ضد زره دارد به سرجنگی ترکش زا مجهز است.که دارای کاربرد تخریب اهداف نرم میباشد .

روش به کار گیری موشک هلفایر

به دو روش می توان موشک هلفایر را در میدان نبرد به سمت هدف شلیک نمود روش خودکار و کنترل از راه دور.در روش خودکار سرنشینان بالگرد هدف را شناسایی کرده و سپس موشک را شلیک می کند و تا زمان تخریب ، موشک را به کمک علامت گذاری لیزری (مستقر روی همان بالگرد) هدایت می کنند.در روش کنترل از راه دور بالگرد تنها موشک را شلیک می کند و علامت گذاری لیزری که در جایی غیر از بالگرد شلیک کننده موشک ، به عنوان مثال روی زمین یا بالگرد دیگر قرار دارد نقش هدایت موشک را تا برخورد به هدف بر عهده دارد.از آن جایی که در این روش بالگرد شلیک کننده موشک پس از شلیک نیازی به هدایت موشک ندارد می تواند از صحنه نبرد خارج شده که در نتیجه باعث افزایش حفاظت بالگرد و تیرانداز در صحنه نبرد می شود.

افزون بر دو روش به کارگیری فوق ، میتوان موشک هلفایر را به دو روش دیگر هم بر روی هدف قفل کرد. روش قفل شدن روی هدف قبل از شلیک و روش قفل شدن روی هدف بعد از شلیک.در روش اول علامت گذار لیزری قبل از شلیک موشک ، هدف را با پرتو لیزر روشن می کند.مزیت استفاده از این شیوه اطمینان خلبان بالگرد از قفل شدن موشک روی هدف در مرحله قبل پرتاب است.در این روش احتمال از دست رفتن کنترل موشک کاهش می یابد.عیب این روش ، احتمال هوشیاری هدف و نشان دادن واکنشی همچون پرتاب نارنجک های دود زا میباشد که عامل مهمی در ایجاد اختلال در فرایند هدایت موشک هلفایر است.

در روش دوم علامت گذار پس از شلیک موشک ، هدف را روشن می کند.در این روش پیش از هدف یابی لیزری بالگرد موشک را به سمت مسیر هدف شلیک کرده در نتیجه موشک ابتدا بدون دید حرکت می کند و سپس به اندازه خیلی کمی اوج می گیرد ولی تا زمان از پیش تعیین شده برای به کار افتادن لیزر ، در ارتفاع نسبتا پایین می ماند.مزیت این روش در آن است که علامت گذار در زمان مناسب هدف را با پرتو لیزر روشن می کند.از آن جایی که در این روش هدف مدت زمان زیادی تحت پرتو لیزر قرار نمی گیرد امکان نشان دادن واکنش مناسب را ندارد.معمولا در این روش در مواجه با تانک های پیشرفته امروزی که به تشخیص دهنده های تهدید لیزر مجهز هستند استفاده می شود.اگر چه به طور مشخص روش"قفل روی هدف پس از شلیک"از روش"قفل روی هدف قبل از شلیک"پیچیده تر است.



کاریکاتور - حکومت پادگانی احمدی نژاد و باندش