ایران قبل از ورود قوم آریا چگونه بود ؟



انسان غارنشین

1. بررسى‌هاى زمين‌شناختى نشان داده است در دورانى که بخش زيادى از خاک اروپا را توده‌هاى يخ پوشانده بود، فلات ايران دوره‌ى باران را پشت سر مى‌گذاشت؛ دوره‌اى که طى آن حتى دره‌هايى را که بر بلندى‌ها قرار داشتند، آب فراگرفته بود.

2. بين 10 تا 15 هزار سال پيش از ميلاد، کم‌کم دوره‌ى خشکى آغاز شد و درپى نظم پيدا کردن جريان رودخانه‌ها، نهشته‌هاى رسوبى در بستر آن‌ها برجاى ماند و قطعه‌زمين‌هايى را به وجود آوردند که به‌زودى سر از آب بيرون زدند.

3. در اين دوران، انسان پيش از تاريخ از در غارها يا پناه‌گاه‌هاى سنگى، که سقف آن‌ها را با شاخ و برگ درختان ساخته بود، زندگى مى‌کرد و با ابزارهاى سنگى به شکار جانوران مى‌پرداخت. آثار آن انسان‌ها را، از جمله چکش سنگى و تبرى که به چوب‌دستى شکاف‌دار وصل مى‌شد، در غار تنگ‌پبده در کوه‌هاى بختيارى پيدا کرده‌اند.(گريشمن و همکاران، 1949)

4. انسان آن دوران نوعى ظرف سفالى ناهموار را، که به‌طور ناقص پخته بود، نيز به کار مى‌برد. اين ظرف‌ها را زنان مى‌ساختند و کار ديگر آن‌ها، نگهبانى از آتش و گردآورى ريشه‌هاى خوردنى و ميوه‌هاى وحشى بود. به نظر مى‌رسد مشاهده‌ى چگونگى رشد گياهان در طبيعت، او را به سوى آغاز کردن کشاورزى در زمين‌هاى رسوبى رهنمون شد.

هزاره‌ى پنجم پيش از ميلاد

5. خشک شدن روزافزون دره‌ها و کوچک‌شدن درياچه‌هاى بزرگ و افزايش نهشته‌هاى رودخانه، زمين‌هاى بارده‌ى را فراهم کرد و سرانجام در حدود هزاره‌ى پنجم پيش از ميلاد، شرايط براى شکل‌گيرى نخستين تمدن بشرى در دشت سيلک، نزديک کاشان، فراهم شد. انسان اين دوران همچنان شکارچى بود، اما کشاورزى گسترش يافته و ذخيره کردن آذوغه نيز معمول شده بود.

6. در اين زمان نخستين پيشرفت در فن کوزه‌گرى رخ داد و آن پيدايش ظرف‌هاى نقش‌دار بود؛ کاسه‌هاى ناهموارى که روى آن‌ها خط‌هاى افقى و عمودى کشيده شده بود. اين شيوه‌ى نقش زدن برداشتى از شيوه‌ى سبد سازى است، زيرا هنوز چيزى از آن زمان نگذشته بود که انسان سبدهايى را به جاى ظرف به کار مى‌برد که روى آن‌ها را با گل رس اندود و در آفتاب خشک کرده بودند. نخستين دوک‌ها نخ‌ريسى، از جنس گل‌پخته يا سنگ و داس و تبر سنگى و صيقلى شده، از آثار به جاى مانده از آن مردمان است.

7. در پايان هزاره‌ى پنجم پيش از ميلاد، انسان مس را شناخت و با چکش‌کارى سنگ آن، چيزهايى از آن مى‌ساخت، زيرا او هنوز با ذوب کردن فلز آشنا نبود. مردو زن اين دوره به آرايش کردن گرايش داشتند. آن‌ها حلقه‌ى انگشتر و دست‌بند را از صدف‌هاى بزرگ و کوچک مى‌ساختند و خالکوبى يا دست‌کم بزک کردن هم معمول بود و مواد آن را به کمک دسته هاون کوچکى در هاون ظريفى نرم مى‌کردند.

8. ذوق هنرى در کنده‌کارى روى استخوان جلوه‌گر است. بدون شک، زيباترين قطعه‌اى که تا کنون کشف شده، دسته‌ى چاقويى است که انسان اين دوران را نشان مى‌دهد؛ در حالى که شب‌کلاهى بر سر نهاده و لنگى با کمربند به دور کمر بسته است. اين يکى از ديرين‌ترين تصويرهايى است که از انسان خاور نزديک شناخته شده است

9. مرده را به شيوه‌ى درهم پيچيده‌اى در کف اتاق دفن مى‌کردند. اين نزديکى مردگان، زندگان را از نياز به تهيه‌ى هديه براى آن‌ها، معاف مى‌کرد، زيرا روح فقيد مى‌توانست در خوراک خانواده شرکت کند. انسان از ديرباز بر اين باور بود که پس از مرگ به همان صورت که روى زمين زندگى کرده است، خواهد زيست. در غارى تبرى از سنگ صيقلى کنار استخوان‌ها در دسترس مرده گذاشته شده بود و نزديک سر نيز دو فک گوسفند نهاده بودند. جسد مردگان را به رنگ قرمز درمى‌آوردند. اين کار در جاهاى ديگر نيز ديده شده است و به نظر مى‌رسد که يا کالبد انسان زنده با پوششى از رنگ قرمز پوشيده شده بود و يا گرد اکسيد آهن را پيش از دفن روى جسد پاشيده باشند.

10. صدف‌هايى که مردمان سيلک در اين دوره به عنوان زينت به کار مى‌بردند، از سوى پژوهشگران بررسى و مشخص شده که از خليج فارس، يعنى از فاصله‌اى حدود هزار کيلومتر آورده شده‌اند. به نظر مى‌رسد اين کالاها را فروشندگان دوره‌گرد به سيلک آورده باشند.

هزاره‌ى چهارم پيش از ميلاد

11. خانه گسترده‌تر گرديد و داراى درهايى شد که جاى قرارگيرى آن‌ها اکنون آشکار است. چينه جاى خود را به خشت گلى، که تازه اختراع شده بود، داد. البته، خشت فقط کلوخه‌اى از خاک بود که آن را در کف دست و به صورت ناصاف درست کرده و در آفتاب خشک مى‌کردند. رنگ قرمز، که با آن ديوراهاى اتاق را مى‌اندودند، ابزار تزيين داخلى بود.

12. نوعى ظرف در کنار ساخته‌هاى قديمى پديدار شد که کوچک‌تر از آن‌ها بود، ولى با دقت بيش‌ترى ساخته و به شيوه‌ى بهترى در کوره‌ى اصلاح شده‌اى پخته مى‌شد. پيدايش اين ظرف نشانه‌ى اختراع چرخ است که عبارت از يک تخته‌ى ساده‌ى باريک بود که روى زمين قرار مى‌گرفت و فردى آن را مى‌چرخاند.

13. گوزه‌گر با خط‌هاى ساده‌اى جانورانى را تصوير کرده است که بازگو کننده‌ى جنبش واقعيت‌پردازى کامل(رئاليسم) است. در همين زمان به ساده‌کردن موضوع‌هاى طبيعى(ناتوراليستى) نمود و در راه به وجود آوردن سبکى که در آن اغلب تشخيص موضوع اصلى دشوار است، گام برداشت. در هيچ جاى ديگر نظير اين فن شناخته نشده است که نشان مى‌دهد فلات ايران زادگاه اصلى ظرف‌هاى نقش‌دار است. در ديگر سرزمين‌هاى آن روزگار ديرين، نشانه‌اى از چنان رئاليسم قوى، که با اين سرعت به مرحله‌ى سبک خيال‌پردازانه رسيده باشد، برجاى نمانده است.

14. فلز آرام‌آرام براى ساختن ابزار به کار رفت و سنک نيز ارزش اولى خود را حفظ کرد. مس را هنوز چکش‌کارى مى‌کردند، ولى ذوب نمى‌کردند و آن را براى درفش‌هاى کوچک و سنجاق به کار مى‌بردند. جواهر فراوان‌تر شد و مواد تازه‌اى مانند عقيق و فيروزه به آن افزوده شد.

15. علاوه بر استخوان‌هاى جانوران اهلى دوره‌ى پيشين، استخوان‌هاى نوعى سگ تازى و اسبى از نوع پرزژواسکى نيز به دست آمده است. اين اسب چارپاى کوچکى است تنومند و جسور، با يالى ستبر و برافراشته و به نظر مى‌رسد که معرف طبقه‌ى ميان گورخر و اسب جديد باشد. به کار گيرى اين جانوران مسافرت و جابه‌جايى و کشاورزى را آسان کرد.

16. بازرگانى ميان سرزمين‌هاى دور رونق گرفت. جو و گندم، که بومى ايران است، از ايران به مصر و اروپا وارد شد. ارزن که اصل آن از هند بود، به ايتاليا فرستاده شد و برعکس، جو دوسر و خشخاش اروپا در آسيا رواج يافت و حتى به چين هم رسيد.

17. آجر صاف و مستطيلى شکل، که با خاک نرم ساخته مى‌شد، جايگزين آجر بيضوى شکل شد. قطعه‌هاى سفالى بزرگ، که در ديوارها کار مى‌گذاشتند، خانه را از رطوبت حفظ مى‌کرد. زينت داخلى هنوز با رنگ قرمز بود، اما رنگ سفيد هم پديد آمد.

18. مرده را هنوز در کف خانه دفن مى‌کردند و بر استخوان‌هاى وى نشانه‌هايى با رنگ گل اخرى نقش مى‌کردند.

19. چرخ کوزه‌گرى و کوره‌ى آجرپزى کامل شد و کوزه‌گران ظرف‌هاى گوناگونى با نقش‌ها و رنگ‌هاى گوناگون مى‌ساختند. نقش‌ها آرام آرام از واقع‌گرايى فاصله گرفت و تنوع سبک به ‌وجود آمد. به اين ترتيب که دم جانور دراز و کشيده‌تر شد و شاخ‌ها نيز بدون تناسب پهن و بزرگ گرديد و همين ترتيب در مورد گردن مرغ درازپا معمول شد. اندکى بعد فقط شاخ را نمايش مى‌دادند و آن، مرکب بود از دايره‌اى بزرگ متصل به بدنى کوچک. بدنى پلنگى به صورت ساده با مثلى نمايش داده مى‌شد.

20. کوزه‌گر اين دوران به فن قالب‌سازى هم اشنا بود و براى مجسمه‌ى همه نوع جانوران، اسباب‌بازى براى کودکان و يا هديه‌هاى نذرى به پيشگاه رب‌النوع‌ها، قالب‌سازى مى‌کرد. تعدادى مجسمه‌هاى سفالين از ربه‌النوع مادر و خداوند خصب نعمت و فراوانى در دست است که اغلب بدون سر پيدا شده و اين نقص از روى عمد بوده است، زيرا مى‌خواسته‌اند به اين راه ديگران را از به‌کارگيرى پيکره‌هاى سفالين، پس از مرگ مالک آن، جلوگيرى کنند.

21. فلزکارى پيشرفت چشمگيرى پيدا کرد. مس را ذوب و ريخته‌گرى مى‌کردند. ابزارهاى فلزى بيش‌‌تر شد اما ابزار سنگى هنوز فراوان به کار مى‌رفت و آرام‌آرام جاى خودرا به تبر صاف، تبر همواره مسى و کج‌بيل داراى ثقبه‌ى اتصال داد. دشنه و چاقوى مسى در خانه‌هاى اين دوره پيدا شده است.

22. بازرگانى پيشرفت کرد. براى تشخيص مالکيت بر کالا، مهر را به کار گرفتند. روى کلوخى از گل رس نشان مى‌گذاشتند و آن را در دهانه‌ى خمره جا مى‌دادند و يا به طنابى مى‌بستند. ديرين‌ترين مهرى، که مدت‌ها تغييرى در آن ديده نشد، به صورت تکمه‌ى مخروطى شکلى از سنگ متصل به يک حلقه بود.

23. شکل و صورت ظرف‌هاى سفالين تثبيت شد و در پيرامون ايران پرتوافکن شد و در اثر خوبى آن، منطقه‌ى پراکندگى اش پيوسته دورتر شد. اين فن در طول جاده‌ى جنوبى تا سيستان کشيده شد و از آن‌جا به بلوچستان و دره‌ى سند راه يافت و از سوى شمال شالوده‌ى فرهنگ و تمدنى را که در واحه‌ى مرو پيدا شده است، بنا نهاد. مغرب زمين نيز بعدها از اختراع فلات ايران استفاده کرد.

24. در پايان اين دوره در منطقه‌ى جنوب غربى دشت سوزيانا(شوش)، که امتداد طبيعى ميان‌رودان(بين‌النهرين) بود، مرکزيتى براى زندگى مدنى پيدا شد و همان‌جا بود که نخستين دولت متمدن در فلات ايران برپا شد؛ يعنى تمدن عيلام.

هزاره‌ى سوم پيش از ميلاد

25. عيلامى‌ها از کوه‌هايى که دشت سوزيانا(شوش) را از شمال و شرق دربرمى‌گرفتند، فرود آمده و در ربع نخست هزاره‌ى سوم پيش از ميلاد، سلسله‌اى تشکيل داده بودند و بر منطقه‌ى گسترده‌اى از دشت‌ها و کوه‌ها، شامل بخش‌هاى مهمى از ساحل خليج فارس و بوشهر، حکومت مى‌کردند.

26. با شکل‌گيرى سلسله‌ى سامى سارگن، از فرمان‌روايان آکد در ميان‌رودان، عيلامى‌ها براى آزادى و استقلال خود به جنگ‌هاى شديدى روى آوردند که به دليل برابر نبودن نيروهاى دو طرف، شوش دوبار به دست بيگانگان افتاد. يکى از پسران سارگن، به نام مانتيشوسو، از خليج فارس گذشتندتا راه‌هايى که از آن‌ها مواد ساختمانى و فلز از کوهستان‌هاى ايران آورده مى‌شد، زير نظر داشته باشند. چند شورش عيلامى‌ها نيز به شدن سرکوب شد.

27. از فرمان‌روايان برجسته‌ى عيلام، پوزور اينشوشى‌ناک( Puzur-Inshushinak ) بود که شهر شوش را آباد کرد و بناهاى باشکوهى در آن ساخت. وى پس از مرگ نرم‌سين، از فرمان‌روايان آکد، استقلال عيلام را اعلام کرد و به فرماندهى سپاه خود به بابل يورش آورد و حتى به آکد رسيد. با وجود اين، آکدى‌ها توانستند استقلال خود را حفظ کنند.

28. پيشرفت پوزور اينشوشى‌ناک، ديگر قوم‌هاى ساکن در کوهستان‌هاى پيرامون عيلام را نيز به تلاش براى بازيافتن آزادى وو استقلال واداشت. لولوبى و گوتى از جمله‌ى آن‌ها بودند که به بابل يورش بردند. از اين دو قوم دو نقش‌برجسته‌ى سنگى برجاى مانده است. نقش‌برجسته‌‌اى در سرپل‌زهاب، که تصوير رئيس محلى، به نام ستل هورين شيخ خان، را نشان مى‌دهد در حالى که کانى در دست دارد و دشمنان مغلوب را، که تقاضاى بخشش دارند، پايمال مى‌کند. نقش‌برجسته‌ى دوم، در ورودى دهکده‌ى جديد سرپل، کنده‌کارى شده و شاه انوبانونى، پادشاه لولوبى، را نشان مى‌دهد با ريشى دراز و چهارگوش، کلاهى دايره‌اى، جامه‌اى کوتاه، مسلح و طنابى را گرفته که اسيرانى را به هم بسته و همه‌ى آنان برهنه‌اند و دست‌هايشان از پشت بسته است.

29. پس از اين، دوره‌اى از آشوب و ناآمنى و حکومت‌هاى ناپايدار بر منطقه گذشت. حدود نيمه‌ى اين هزاره، بابل بر اثر يورش گوتى‌ها، که از کوه‌هاى خود در شرق زاب کوچک، در دره‌ى دياله‌ى عليا فرود آمده بودند، پايمال شد. عيلام نيز از يورش‌ها آنان در امان نماند و اين يورش‌گران وحشى تا حدود يک قرن و ربع قرن، شهرها و کشت‌زارهاى منطقه را ويران کردند و شيرازه‌ى پادشاهى را گسستند. سپس سلسله‌ى جديدى به نام اور به وجود آمد و براى بيرون راندن آن‌ها تلاش کرد. بار ديگر فرمان‌روايان بابل بر شوش و سراسر دشت آن چيره شدند، اما چندان نپاييدند و پيروزمندى از کشور سيماش، از کوه‌هاى غرب اصفهان، بر شوش و عيلام فرمان‌ راند. سپس ايسين برخاست و سيماش را بيرون راند، اما عيلام بار ديگر به دست بيگانگان افتاد.

30. ايران در هزاره‌ى سوم پيش از ميلاد مورد توجه بيش‌تر حکومت‌هاى پيرامون خود بود. ايران گذرگاهى براى سرب بود که از ارمنستان مى‌آمد و لاجورد که آن را از بدخشان مى‌آوردند. خود گنجينه‌اى از کانى‌ها بارزش مانند طلا، مس و قلع بود. سنگ‌هاى ساختمانى و چوب آن را براى ساختن بناهاى باشکوه به بابل مى‌بردند. فرمان‌روايان بابل در جنگ‌هاى خود با ايرانيان، دو هدف را در سر داشتند. هدف نخست، هدف سياسى بود که براى جلوگيرى از شکل‌گيرى هر گونه حکومت منظم و پايدار در سرزمن‌هاى پيرامون بابل پى‌گيرى مى‌شد. هدف دوم، هدف اقتصادى و جابه‌جا کردن ثروت ايرانيان به بابل بود. به هر حال، همان‌طور که گفته شد، ايرانيان دو سلسله‌ى بزرگ از بابلى‌ها را سرنگون کردند.

31. در اين دوره، فن کوزه‌گرى به شکل ظرف‌هاى سفالى نقش‌دار دوام يافت. ظرفى به شکل خمره‌اى کوچک به دست آمده که بخش زيرين آن برجسته است و فقط بخش بالايى آن به رنگ سياه تزيين شده است. مشخص‌ترين موضوع نقاشى، کاکل پرندگان است که مايه‌ى اصلى شيوه‌ى معروف هنر ميان‌رودان، يعنى عقابى در حال گرفتن طعمه‌ى خود، است. در گورها نيز گوهرهاى مفرغى و سيمين يافت شده است. سنجاق‌هاى مفرقى براى ثابت نگه‌داشتن دامن جامه بسيار پيدا شده است. در آن زمان مفرغ کمياب بود و به احتمال زياد از طلا و نقره بيش‌تر ارزش داشت. در واقع، ايران در اين زمان وارد عصر مفرق مى‌شود.

هزاره‌ى دوم پيش از ميلاد

32. مهم‌ترين روى‌داد اين دوره، پيدايش مردمانى از اصل هند و اروپايى در ميان مردمانى است که مى‌توانيم آنان را بوميان ايران بناميم. آنان بر اثر فشار قوم‌هاى ديگر، سرزمين خود را در دشت‌هاى اوراسى، در جنوب روسيه، ترک گفتند و طى کوچ کردن، دو دسته شدند. يک دسته، که آن را شاخه‌ى غربى مى‌ناميم، درياى سياه را دور زد و پس از گذشتن از بالکان و بسفر، در آسياى صغير نفوذ کرد و اتحاديه‌ى ختيان(هيتى‌ها) را به وجود آوردند.

33. شاخه‌ى شرقى، که به نام هند و ايرانى شناخته مى‌شود، در شرق درياى خزر حرکت کرد و يک دسته، که جنگجو‌تر بودند، از قفقاز گذشتند و تا فرات پيش رفتند. آنان با هوريان بومى، که قومى اصيل بودند، پادشاه ميتانى را تشکيل دادند. آنان فرمان‌روايى خود را نه تنها در شمال ميان‌رودان گسترش دادند، بلکه دولت آشور را نيز محدود کردند. آن‌ها با پيوست‌کردن دره‌هاى زاگرس شمالى، که مسکن قوم گوتى بود، به قلمرو خود، فرمان‌روايى‌شان را پايدار کردند. بهترين دوران اين پادشاهى، حدود سال 1450 پيش از ميلاد بود که مصر با آن متحد شد و نيرومندترين فرعون‌ها با دختران پادشاهان ميتانى ازدواج مى‌کردند. اين پادشاهى در پايان سده‌ى چهاردهم پيش از ميلادى در پى درگيرى‌ها درونى و يورش‌هاى هيتى‌ها از هم پاشيد.

34. هند و ايرانيان درباره‌ى پرورش اسب، که به نظر مى‌رسد خود آنان در آسياى صغير وارد کرده باشند، پيمان‌نامه‌هايى به جا گذاشته‌اند. يک گروه از اين سوران جنگى، در طول چين‌خوردگى‌هاى زاگرس مرکزى به حرکت افتادند و در ناحيه‌اى در جنوب جاده‌ى بزرگ کاروانى، ناحيه‌اى که بعدها به عنوان مرکز پرورش اسب شناخته شد، نفوذ کردند. اين قوم از سوى قوم کاسى، که از اصل آسيانى بودند، تحليل رفتند. سرانجام شاخه‌ى شرقى جنبش هند و اروپايى به سوى شرق رفت و پس از گذشتن از گذرگاه‌هاى هندوکش، در طول پندشير و رودهاى کابل فرود آمدند.

35. سلسله‌ى جديدى در عيلام پديدار شد که پادشاهان آن خود را پيامبر خدا، پدر و شاه مى‌خواندند. سندهاى اقتصادى اين دوران به زبان آکدى نوشته شده، اما وجود واژه‌هاى بسيار بومى، شاهدى بر گسترش تمدن بومى است. در دين نيز توجه به ويژگى‌هاى بومى ديده مى‌شود چنان‌که خدايان بومى بر خدايان بابلى برترى داشتند.

36. در آغاز هزاره‌ى دوم، عيلامى‌ها به بابل يورش بردند و يکى از فرمان‌روايان آن‌ها در لارسا، سلسله‌اى بنيان نهاد. عيلامى‌ها سلسله‌ى ايسين را برچيدند و بر شهر اوروک و بابل چيره شدند. اما نشستن حمورابى بر تخت شاهنشاهى بابل، از گسترش عيلامى‌ها جلوگيرى کرد. عيلامى‌ها در لارسا شکست خوردند. سپس دوران چيرگى قوم کاسى بر منطقه فرا رسيد.

37. عيلام در زمان فرمان‌روايى شوتروک‌ناخونته‌ى اول(1171-1207 پيش از ميلاد) به اوج شکوفايى خود رسيد. وى پرستگاه‌هاى مهمى در همه‌ى شهرهاى زير فرمان خود برپا کرد. او به بابل يورش برد و و آخرين نماينده‌ى سلسله‌ى کاسى را برانداخت و پسر خود، کوتيرناخونته را جانشين کرد و اين پادشاه مجسمه‌ى مردوک، خداى ملى بابل را به شوش جابه‌جا کرد.

38. در زمان شاه شيلهاک اينشوشيناک(1151-1165 پيش از ميلاد) عيلامى‌ها به سرزمين‌هاى دوردست‌ترى دست يافتند. آنان تا ناحيه‌ى دياله نفوذ کردند و به کرکوک رسيدند. آشور را دور راندند و بابل را محاصره کردند. همه‌ى دره‌ى دجله، بخش زيادى از خليج فارس و رشته کوه زاگرس زير فرمان عيلامى‌ها رفت. به اين ترتيب، همه‌ى بخش‌هاى غربى ايران زير فرمان نخستين شاهنشاهى ايران درآمد.

39. در پايان هزاره‌ى دوم پيش از ميلاد، سلسله‌ى جديدى در بابل شکل گرفت که بخت‌النصر پادشاه آن بود. وى پس از چند تلاش ناکام، سرانجام عيلام را شکست داد و بر شوش دست يافت. او مجسمه‌ى مردوک را پيروزمندانه به پرستشگاه خويش در بابل بازگرداند. يک‌بار ديگر عيلام به تاريخ پيوست و اين بار سه قرن به درازا کشيد.

40. در هزاره‌ى سوم پيش از ميلاد، اختراع مفرق باعث کامل شدن روش تولد ابزارهاى فلزى شد و درخواست براى مواد خام روزافزون شد. اين سرچشمه‌ى ثروت ايران را به عنوان يکى از مهم‌ترين تهيه کنندگان مس، قلع، سرب، چوب و سنگ، مورد توجه همسايگان غربى و نيز هندوستان قرار داد.

هزاره‌ى اول پيش از ميلاد

41. در آغاز هزاره‌ى نخست پيش از ميلاد، نفوذ دوم ايرانيان(آريايى‌ها) در ايران آغاز شد. آنان از همان راه‌هاى پيشين اما با موج‌هاى پشت‌سر هم به اين سرزمين روى آوردند. آنان پس از نفوذى آرام‌آرام، که چند قرن به درازا کشيد، اربابان اين منطقه شدند و از آن‌جا براى چيره‌شدن بر جهان حرکت کردند.

42. شاخه‌ى شرقى ايرانيان، که از ماوراء‌النهر آمده بودند، نمى‌توانست به سوى هندوکش گسترده شود، زيرا همه‌ى ناحيه‌ى رخج و پنجاب را پيش‌تر شاخه‌ى آرياييان- هندوان گرفته بودند. بنابراين، تازه‌واردان به ناچار راهى غرب شدند و در مسير جاده‌ى طبيعى، که از بلخ به سوى قلب مى‌رفت، پيش رفتند. اين بخش ايران از هند کم‌تر مورد توجه بود و فقط از جهت مساحت ارزش داشت.

43. آريايى‌هايى که به ايران آمدند، مانند آريايى‌هايى که به اروپا رفتند، در اصل چوپان بودند و در ميان آنان کشاورزى جايگاه اندکى داشت. آنان پرورش دهنده‌ى اسب بودند و سواره‌نظام و گردونه‌رانانشان در پيشرفت بى‌باکى و شجاعت آنان تاثير فراوانى داشت.

44. در آن زمان که آريايى‌ها به ايران آمدند، تمدن‌هاى باشکوهى در غرب ايران وجود داشت. عيلام، که شامل سوزيانا(شوش) بود و تا رشته‌کوه‌هاى ساحلى ادامه داشت و ميان‌رودان که سومر، بابل و آشور را تجربه کرده بود. آن‌چه مانع پيشروى آريايى‌ها شد نيز همين تمدن‌ها بود نه رشته‌کوه‌هاى زاگرس. آريايى‌ها در آن زمان توان رويارويى با اين تمدن‌ها را نداشتند.

45. آريايى‌ها طى چهار قرن قوم بومى و اصلى ايران را مستهلک کردند و تمدن ويژه‌ى خود را بنيان نهادند. بنيان اين تمدن تا اندازه‌ى زيادى بر فرهنگ‌هاى سرزمين‌هاى همسايه، که هر چند راه پيشرفت او را به سوى غرب سد کرده بودند، ولى هميشه دشمن او به شمار نمى‌رفتند، استوار بود.

46. سواران آرايايى با زن و بچه و گله وارد شدند و مزيت تقسيم ناحيه را به ممالک کوچک متعدد به دست آوردند. بيش‌تر آنان همراه گروه سواران خود در خدمت فرمان‌روايان محلى وارد شدند. آنان مردانى بودند که از راه شمشير و به عنوان سرباز مزدور زندگى مى‌کردند. ايشان سربازانى را تشکيل دادند که مى‌بايست يک روز جانشين همان فرمان‌روايانى شوند که خود در خدمت ايشان بودند. آرام‌آرام جانشينى رخ داد.

47. بخشى از آريايى‌ها در منطقه‌ى باستانى و پيش از تاريخى سيلک(کاشان) ساکن شدند. ظرف‌هاى نقش‌دار زيادى از تپه‌هاى سيلک به دست آمده است و تصوير انسان را بر ظرف سفالى براى نخستين بار در ميان سفال‌هاى اين منطقه مى‌بينيم. تصوير انسان در سيلک بسيار قديمى‌تر از يونان است. تصويرهايى از مردان جنگجو، داراى کلاه‌خود با جيغه و پر و نيم‌تنه‌ى کوتاه و چسبان. روى يک مهر استوانه‌اى صورت جنگاورى بر پشت اسب نقش‌بسته که با غولى مى‌جنگد. روى مهر ديگرى، مردى روى گردونه‌اى، که دو اسب آن را مى‌کشند، ايستاده و تيرى به سوى جانورى، که مى‌خواهد شکار کند، پرتاب مى‌کند.

48. به کارگيرى يک‌ در ميان آجر‌خام و سنگ در ساختن ديوارها، نشانه‌ى فن ساختمانى است که تا اين زمان در فلات ايران ديده نمى‌شود. فاتحان بايد آن را از جاى ديگر، شايد از سرزمين‌هاى شمالى‌تر ، طى کوچ خود يادگرفته باشند. ابزارهاى آهنى نيز در اين دوره فراوان مى‌شود که البته دليلى وجود ندارد که آن را به تازه‌واردان نسبت بدهيم.

49. دهکده‌ى پيش از تاريخى سيلک، که طايفه‌اى از سوارکاران بر آن يورش بردند، آرام‌آرام به يک شهر استوار تبديل شد. کاخ‌ها، ساختمان‌هاى فرعى و شايد يک پرستشگاه و محله‌هاى مسکونى که برج و بارويى محکم آن‌ها را دربرمى‌گرفت. نيروهاى تازه وارد نه تنها با فروان‌روايان محلى بلکه با شاهنشاهى آشور نيز جنگيدند.

50. سرانجام آريايى‌ها با شکل‌گيرى دولت ماد به سوى تمدن گام نهادند. آنان آشورى‌ها و ديگر سلسله‌هاى منطقه‌ى ميان‌رودان را به زير فرمان خود بردند و آرام‌آرام راه را براى شکل‌گيرى نخستين و بزرگ‌ترين امپراتورى جهان هموار کردند .

هیچ نظری موجود نیست: