انقلاب فرهنگى سال ١٣٥٩ چگونه شکل گرفت ؟

برگرفته از کتاب "گریز ناگزیر"، سی روایت گریز از جمهوری اسلامی ایران، به کوشش: میهن روستا، مهناز متین، سیروس جاویدی، ناصر مهاجر، نشر نقطه، 1387، جلد دوم، ص 627-656

انقلاب فرهنگى سال ١٣٥٩

حضور تاريخى‌ى قدرتمند دانشجويان و دانشگاهيان چپ‌گرا و دگر‌انديش در دانشگاه‌ها و مراكز آموزش عالى‌ و گسترش روزافزون فعالیت‌های سياسى و فرهنگى آنان عليه جمهورى اسلامى، دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی سراسر کشور را در فردای انقلاب بهمن، یکی از پایگاه‌های مهم جنبش ترقى‌خواهى ايران ساخت. نو دولتان كه توان رويارويى با دانشگاه و دانشگاهيان را نداشتند و استوارى اقتدار خود را در گرو فتح اين سنگر آزادى مى‌ديدند، در آغاز سال ١٣٥٩، حمله به دانشگاه، تصفيه‌ى دانشگاهيان و دانشجويان دگر‌انديش و سپس اسلامى كردن اين نهاد را در دستور کار خود گذاشتند.

دست‌آويز، برچيدن دفتر گروه‌هاى دانشجويى چپ‌گرا و مجاهدين خلق از دانشگاه‌ها بود كه "كانون‌هاى توطئه" خوانده شدند. خطِ كلى‌ى تكوين این اقدام تبهكارانه را كه برآن نام "انقلاب فرهنگى" گذاشتند، به دست مى‌دهيم:

آیت الله خمینی در پیام نوروزی فروردین ١٣٥٩، «انقلاب اساسی در تمام دانشگاه‌ها»، «تصفیه‌ی اساتیدى كه در ارتباط با شرق و غربند» و «تبديل دانشگاه‌ها به محیط علم برای تدريس علوم عالی اسلامی» را هم‌چون يكى از وظايف «جناب آقاى رييس جمهور، شوراى انقلاب و دولت و قواى انتظامى» تعيين كرده بود و از «عموم ملت» خواسته بود «با تمام قوا و تعهدى كه به اسلام عزيز دارند در سرتاسر كشور از پشتيبانى جدى آنان خوددارى نكننند». چكيده‌ى گفته‌هايش بدين شرح است:
«باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به وجود آید. اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غربند، تصفیه گردند و دانشگاه محیط علم شود... اگر ما تربیت اصولی در دانشگاه‌ها داشتیم هرگز طبقه‌ی روشنفکر دانشگاهی‌ای نداشتیم که در بحرانی‌ترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند... اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین گروه روشنفکران دانشگاه رفته‌ای‌ست که همیشه خود را بزرگ می‌دیدند و می‌بینند... طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه‌ها باید در روی مبانی اسلامی مطالعه کنند و شعارهای گروه‌های منحرف را کنار بگذارند و اسلام راستین را جایگزین تمام اندیشه‌ها نمایند... دانشجویان عزیز، راه اشتباه روشنفکران دانشگاهی غیرمتعهد نروید و خود را از مردم جدا نسازید...».(١)
چند روز پيش از اين پيام، «مصطفى ميرسليم معاون سرپرست وزارت كشور، در نامه‌اى به وزير علوم از وى خواسته بود تا روساى دانشگاه‌ها از اجازه دادن به گروه‌هاى سياسى به هر عنوان براى برگزارى مراسم سخنرانى و تبليغات سياسى خوددارى كنند».(٢) پس از پيام نوروزى آيت‌الله خمینی، رییس وقتِ شهربانی، در بخشنامه‌ای «از روساى دانشگاه‌ها مى‌خواهد از صدور مجوز برگزاری مراسم برای احزاب سیاسی در دانشگاه‌ها خودداری نمایند».( ٣) اين بخش‌نامه‌ اهميتى اگر داشت، در روح هشدار دهنده‌اش بود؛ ورنه، نه قدرت اجرايش را داشتند و نه دانشجويان به آن تن مى‌دادند.
٢٦ فروردین ١٣٥٩، حجت‌الاسلام على اكبر هاشمی رفسنجانی، عضو شوراى انقلاب و یکی از رهبران حزب جمهوری اسلامی، در تالار اجتماعات دانشكده‌ى پزشكى دانشگاه تبريز درباره‌ی «اسلام و اهداف انقلابی» سخن‌ راند. سخنان تحريك‌آميزش در قسمت پرسش و پاسخ «... باعث شد كه بين دو گروه از دانشجويان... درگيرى ايجاد ‌شود... در پى اين حادثه، ساختمان مركزى دانشگاه تبريز توسط اعضاى سازمان دانشجويان مسلمان و انجمن اسلامى كارگران و كارمندان اين دانشگاه تصرف شد. متصرفين طى اطلاعيه‌هايى ضمن اعتراض به برهم‌خوردن جلسه‌ى سخنرانى، خواستار تصفيه و پاك‌سازى دانشگاه شدند... به دنبال اين وقايع... به دعوت جامعه‌ى روحانيت تبريز از ساعت ٥ بعد از ظهر [چهارشنبه ٢٧ فروردين] اقشار مختلف مردم متشكل از نهاد‌هاى انقلاب، دانشجويان مسلمان و اعضاى انجمن‌هاى اسلامى دانش‌آموزان تبريز به عنوان درخواست پاك‌سازى دانشگاه تبريز از عوامل ضد انقلاب و اخلالگر، از ميدان شهردارى به سوى دانشگاه تبريز دست به يك راه‌پيمايى زدند و با دادن شعارهايى مبنى بر وحدت و يك‌پارچگى، خواستار تصفيه و پاك‌سازى محيط دانشگاه از عوامل ضدانقلاب شدند».(٤) حركت روحانيت مبارز تبريز كه درجا از حمايت سپاه پاسداران اين شهر، جهاد سازندگى، دفتر تبليغات اسلامى، بازار تبريز، چندين انجمن اسلامى دانش آموزى و كارگرى و... روبرو شد «احتمال آغاز يك برنامه‌ى از پيش طراحى شده را قوت بخشيد و دو تن از معاونان دانشگاه تبريز نيز در استعفانامه‌ى اعتراضى خود نوشتند كه مهاجمان به ساختمان مركزى از پشتيبانى افراد مسلح خارج از دانشگاه برخوردار بوده‌اند».(٥) و این در حالى بود كه دكتر فاروقى رييس دانشگاه تبريز، هم‌زمان با اعلام مخالفت خود با اشغال دانشگاه به دست حزب‌اللهى‌ها، فاش ساخت كه شوراى دانشگاه «... طى اطلاعيه‌یى از اعضاى سازمان دانشجويان مسلمان و انجمن اسلامى كارگران و كارمندان خواسته كه هرچه زودتر از اشغال دانشگاه دست بردارند».(٦)

انتشار خبر اشغال دانشگاه تبريز به دست انجمن اسلامى و امت حزب‌الله، دانشجويان دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالى سراسر كشور را بيمناك و انديشناك مى‌سازد.(٧) اعلاميه‌ى انجمن‌هاى دانشجويان مسلمان دانشگاه‌ها و مدارس عالى (هوادار سازمان مجاهدين خلق ايران) كه «نقشه‌ى سازماندهى، اشغال، برهم زدن و نهايتاً تعطيل دانشگاه‌ها» را برملا مى‌سازد، بر دلنگرانى‌ها مى‌افزايد.(٨) جهت مقابله‌ى سازمان‌يافته با هجوم عوامل ارتجاع به دانشگاه‌ها، كميته‌اى به نام كميته‌ى دفاع از آزادى دانشگاه به وجود مى‌آيد. اين كميته دربرگيرنده‌ى دانشجويان مبارز، دانشجويان هوادار راه كارگر، دانشجويان پيشگام، انجمن دانشجويان مسلمان و دانشجويان هوادار سازمان پيكار است.(٩) اين‌‌ها هستند كه با مهاجمين حزب‌اللهى در دانشگاه پلى‌تكنيك تهران درگير مى‌شوند و حركت آنان را جهت تصرف دفاتر تشكل‌هاى دانشجويى اين دانشگاه خنثا مى‌سازند.(١٠) و اين درگيرى سرآغاز يك رشته درگيرى‌هاست: ميان دانشجويان موسسات عالىآموزشى تهران با حكومت‌گران.
درگيرى پلى‌تكنيك، به دانشكده‌ى علوم ارتباطات اجتماعى و سپس به دانشگاه ملى، كشيده مى‌شود. دانشکده‌ی علوم ارتباطات اجتماعى در صبح پنجشنبه ٢٨ فروردين «به تصرف انجمن اسلامى اين دانشكده درآمد».(١١) اما دانشجويان دانشگاه ملى سرسختانه مقاومت مى‌كنند. اين دانشجويان «كه به طور عمده از سه گروه انجمن دانشجويان مسلمان، دانشجويان پيشگام و دانشجويان مبارز تشكيل مى‌شدند... ساختمان مركزى دانشگاه ملى را در زير پوشش خود قرار دادند... اعضاى كميته‌ى مستقر در دانشگاه ملى در پاسخ اين سوال كه در صورت حمله به دانشگاه چه خواهيد كرد؟ پاسخ دادند: در صورتى كه افراد مسلح به دانشگاه حمله كنند، با آن‌ها مقابله خواهيم كرد. ولى اگر گروه‌هاى مردم وارد شوند، ما عكس‌العملى نشان نخواهيم داد».(١٢) دامنه‌ى درگيرى‌ها به دانشگاه علم و صنعت هم مى‌كشد. كيهان ٢٨ فروردين‌ماه در اين باره مى‌نويسد:«حدود ساعت هشت صبح گروهى از افراد در حالى كه شعار مى‌دادند، پشت درهاى دانشكده‌ى علم و صنعت اجتماع كردند و قصد ورود به محوطه‌ى دانشگاه را داشتند. ولى به علت بسته بودن در و اجتماع اعضاى انجمن دانشجويان مسلمان [هوادار سازمان مجاهدين خلق ايران] و ساير گروه‌هاى سياسى، نتوانستند وارد محوطه شوند و فقط ورود و خروج با ارایه‌ى كارت دانشجويى صورت گرفت... بنا بر گزارش خبرنگار كيهان، در جلوى در دانشگاه افرادى از سوى كميته‌ها و شهربانى مستقر شدند... ضمناً گروه‌‌هاى مختلف دانش‌آموزان و دانشجويان به پشتيبانى از هر دو گروه در اطراف دانشگاه اجتماع كرده‌اند».
چنين آرايش قوايى كه بيش و كم در درون و پيرامون همه‌ى دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالى‌ى كشور پديد آمد، نشان از گریزناپذیری رويارويى خونينی داشت که حکومت‌گران در تدارکش بودند. حكومت اما هنوز فرمان آتش به نيروهايش نداده بود.

جمعه‌ ٢٩ فروردين رييس جمهور ابوالحسن بنى‌صدر و اعضاى شوراى انقلاب با آيت الله خمينى ديدار و گفتگو مى‌كنند. «در پايان اين ملاقات كه تا ساعت چهارده ادامه مى‌يابد»، اطلاعيه‌اى‌ منتشر مى‌شود.(١٣) اين اطلاعيه پس از اشاره به ضرورت «تغييرات بنيادى» در نظام آموزش عالى كشور و اين كه دانشگاه بايد «محل كار و فعاليت دانشگاهى ملهم از انقلاب اسلامى باشد و از حالت ستاد عملياتى گروه‌هاى گوناگون خارج شود، اشعار مى‌داشت: ١) ستاد عملياتى گروه‌هاى گوناگون، دفترهاى فعاليت و نظير اين‌ها كه در دانشگاه‌ها و دانشكده‌ها و موسسات آموزش عالى مستقر شده‌اند، در ظرف سه روز- از صبح شنبه تا پايان روز دوشنبه- برچيده شوند. چنان‌چه تا پايان اين مهلت، تاسيسات مذكور برچيده نشوند، شوراى انقلاب مصمم است كه همه با هم، يعنى رييس جمهورى و اعضاى شورا، مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاه‌ها حاضر شوند و اين كانون‌هاى اختلاف را برچينند. ٢) دانشگاه‌ها و مدارس عالى بايد ترتيبى دهند كه امتحانات تا چهاردهم خرداد پايان یابد و از ١٥ خرداد تعطيل خواهد شد تا فرصت كافى براى تهيه‌ى برنامه و نظام آموزشى بر پايه‌ى معيار‌هاى انقلابى داشته باشد. پذيرش دانشجو بر اساس موازين جديد انجام خواهد يافت. ٣) هرگونه استخدام در دانشگاه‌‌ها از هم‌اكنون بايد متوقف شود...».(١٤)
نزديك به دو ساعت پس از صدور اين اطلاعيه، دانشگاه پلى تكنيك تهران به دست صفوف حزب‌الله كه پيشاپيش اعضاى انجمن اسلامى حركت مى‌كردند، فتح مى‌شود. اين‌ها از نماز جمعه مى‌آمدند كه سخنران پيش از خطبه‌‌هايش، شيخ صادق خلخالى بود و خطيبش سيدعلى خامنه‌اى! اين‌ها هنگامى كه خلخالى را پشت تريبون ديدند، فرياد برآوردند: «دادگاه‌هاى خلخالى ايجاد بايد گردد»! اين‌ها از زبان عضو شوراى انقلاب و جانشين آينده‌ى امام‌شان شنيده بودند:
«نظام دانشگاهى ما همان نظام دانشگاهى رژيم گذشته است... ملت ايران نمى‌تواند به اين دانشگاه اميدوار باشد... دانشجويان مسلمان ما كه اكثريت قاطعى در دانشگاه‌ها هستند، اين فرصت را پيدا نمى‌كنند كه اسلام را بياموزند و بياموزانند. حداقل توقع يك دولت جمهورى اسلامى از دانشگاهى كه از بودجه‌ى بيت‌المال همين مسلمان‌ها استفاده مى‌كند... اين است كه دانشگاه‌ها لااقل زمينه‌هاى رشد اسلامى را فراهم كند؛ نه اين كه با او مخالفت كند و گروه‌هاى ضد‌اسلامى، دانشگاه را تبديل به پايگاه حمله به اسلام كنند. همان ضد انقلابى كه تا ديروز در خدمت آريامهر بوده، امروز... ماسك چپ به صورت بزند و دانشگاه را به تشنج بكشاند. دانشگاه اسلامى تحمل اين مسائل را نمى‌كند. پسران و دختران دانشجو، دردمندانه و خون به جوش آمده اظهار مى‌كنند ديگر نمى‌توانند اين وضع را تحمل نمايند. ببينند كه يك استاد مخالف با اسلام در سر كلاس درس به اسلام توهين كند. نمى‌خواهند ببينند كه گروه‌هاى مخالف مسلح، گروه‌بندى خود را در داخل دانشگاه بكنند. دانشگاه را تبديل به مركزى كرده بودند كه چند نفر قداره بند عليه جمهورى اسلامى عده‌اى را به تركمن صحرا و عده‌ی ديگرى را به كردستان بفرستند... اين‌ها بايد دانشگاه‌ها را تخليه كنند. اگر اين مراكز كه مركز فساد شده است به صاحبان اصلى آن يعنى ملت تحويل نشود، خود ملت خواهد رفت و از اين مراكز پاسدارى خواهد كرد و همكاران دانسته و نادانسته‌ی امپريالسيم آمريكا را از آن‌جا خواهد راند... شما حق داريد. از اين‌كه دانشگاه اسلامى نيست و پرچم داس و چكش در اين مكان‌ها بالا مى‌رود. مردم خون ندادند كه اين طور بشود...».(١٥)
لشكر حزب‌‌الله پس از شنيدن فرمان حمله، به رويارويى با دانشجويانى مى‌شتابند كه «جلوى در [پلی‌تکنیک] زنجير بسته و با شعار "مرگ بر آمريكا، مرگ بر آمريكا" و مشت‌هاى گره كرده، از ورود مهاجمين به دانشگاه جلوگيرى مى‌كردند» سرانجام اما چوب و چماق بر مشت‌هاى گره كرده چيره مى‌شود و حزب‌اللهى‌ها به دانشگاه سرريز مى‌شوند و دفاتر تشكل‌هاى دانشجويى را تاراج مى‌كنند و دانشجويان را تارومار.(١٦) هم‌زمان با يورش به پلى‌تكنيك، گردان ديگرى از نمازگزاران حزب‌اللهى به سوى دانشكده‌ى تربيت معلم به حركت درمى‌آيد. اين‌ها مى‌بايست انجمن اسلامى را قوت بخشند كه از ساعت‌هاى آغازين صبح آن روز در كشاكش با دانشجويان مخالف حكومت بود و آماده‌ى فتح اين دانشكده. «هوادران و اعضاى انجمن دانشجويان مسلمان، دانشجويان پيشگام و دانشجويان مبارز... با اتومبيل و وانت‌بار در اطراف دانشگاه [تربیت معلم] اجتماع كردند... گروه‌‌هاى مخالف با تعطيل شدن دانشگاه‌ها... با دادن شعار به طرف دانشگاه تربيت معلم حركت كردند... با مقاومت گروه‌‌هايى كه از سازمان دانشجويان مسلمان پشتيبانى مى‌كردند، روبرو شدند...[درگيرى] پس از مدتى به جنگ تن به تن انجاميد... و به اوج خود رسيد. عده‌ى بسيارى از افراد دو گروه با پرتاب سنگ و يا چاقو و چوب دستى از ناحيه‌ى سر و دست و پا مجروح شدند... در همين هنگام سپاه پاسداران منطقه‌ى شش... براى متفرق كردن گروه‌هاى سياسى... مبادرت به تيراندازى هوايى كرد...».(١٧)شمار دقيق قربانيان اين رويداد را نمى‌دانيم. اعضاى هييت علمى دانشگاه تربيت معلم در بيانيه‌یى كه در فرداى آن روز انتشار دادند، از يك تن كشته و پنجاه زخمى ياد كردند.(١٨)
روزنامه‌ى كيهان نيز به گفته‌ى يكى از خبرنگاران خود كه «به داخل ساختمان اصلى دانشگاه تربيت معلم رفته بود، گزارش مى‌دهد كه حدود ٥٠٠ الى ٦٠٠ نفر از دانشجويان دانشگاه تربيت معلم در راهروها و راه پله‌ها نشسته بودند و تعدادى كه مجروح شده بودند، در يكى از اتاق‌ها مشغول پانسمان و مداواى زخم‌ها و جراحت‌ها بودند. تعدادى آمبولانس نيز... به محل آمده بودند كه مشغول مداواى مجروحان و انتقال آن‌ها به بيمارستان‌هاى مختلف بودند... حدود ١٠٠ الى ١٢٠ نفر از طرفين مجروح شده بودند و بر اساس يك گزارش تاييد نشده تا اين ساعت يك نفر از دانشجويان خفه شده است. يكى از دانشجويان دختر كه بسيار هراسان بود در راهروى ساختمان اصلى به خبرنگار كيهان گفت: حدود يك ساعت قبل، تمام تلفن‌هاى داخلى دانشگاه قطع گرديد و براى گرفتن كمك به مجروحان... با تلفن از بيمارستان‌ها كمك خواسته شد. چندين نفر از مجروحان كه از ناحيه‌ى دست و پا و سر و صورت مجروح شده بودند، در بيرون از ساختمان اصلى به خبرنگاران گفتند... با پرتاب آجر و سنگ مجروح ... شدند. بر اساس گزارش‌هاى مختلف شبيه اين زد ‌و‌‌خورد، در چند موسسه‌ی عالى از قبيل پلى‌تكنيك، مدرسه‌ى عالى بيمه، مدرسه‌ى عالى متحدين (دانشكده‌ى دختران) رخ داده بود...».(١٩)
طرحى كه در تهران به اجرا درآمد، به شكل‌هاى كم‌ و بيش هم‌سانى در بسيارى از شهرهاى دانشگاهى ايران تكرار شد‌. در كرمان « گروه‌هاى شركت كننده در نماز جمعه به اتفاق روحانيون از مسجد جامع به سوى دانشگاه كرمان راه پيمايى كردند. آن‌ها در حالى كه شعار سرمى‌دادند "دانشگاه اسلامى ايجاد بايد گردد"، "دانشگاه، دانشگاه سنگر اسلام ما، روحانى دانشجو حافظ اسلام ما"، دانشگاه را به تصرف خود در مى‌آورند».(٢٠)
در شيراز، نيروى حزب الله پس از پايان نماز جمعه و سخنرانى يكى از اعضاى ستاد و سازمان دانشجويان مسلمان دانشگاه شيراز وابسته به دانشجويان پيرو خط امام «با برنامه‌ريزى قبلى» مى‌كوشند دانشكده‌هاى پزشكى، مهندسى، ادبيات را هم‌زمان به تصرف خود درآورند.(٢١) دانشجويان مخالف حكومت، دست به مقاوت مى‌زنند و اين مقاومت تا نيمه شب ادامه مى‌يابد. سر آخر، با استقرار سپاه پاسداران، دانشجويان واپس مى‌نشينند. شمار مجروح شدگان را روزنامه‌‌هاى دولتى بيش از ٥٠٠ نفر برآورد مى‌كنند.(٢٢) برخى در اثر اصابت گلوله مجروح شده بودند «از جمله دخترى به نام نسرين رستمى كه ابتدا از دو پا فلج و سپس به شهادت مى‌رسد».(٢٣) با اين همه، توازن قوا چندان ناپايدار است كه حجت‌الاسلام على‌محمد دستغيب «در محل‌هاى اشغال شده ضمن پشتيبانى از دانشجويان از مردم خواست تا صبح... در جلوى دانشكده‌ها تجمع كنند...».(٢٤)
در كرج «در پى برگزارى نماز جمعه به امامت حجت‌الاسلام شريفى... حدود دو هزار نفر در دو گروه به سوى مدرسه‌ى عالى رياضيات و اقتصاد... رفتند. با ورود اين عده به دانشكده، بين آنان و عده‌اى كه در ساختمان شماره‌ى يك دانشكده به سر مى‌بردند، درگيرى روى داد». به گفته‌‌ى اطلاعات ٣١ فروردين ٥٩، اين درگيرى ٦ ساعت به درازا مى‌كشد و سر آخر با دخالت سپاه پاسداران، دانشجويان مخالف حكومت واپس مى‌نشينند؛ تنها براى اين كه فردا به دانشكده بازگردند و باز نيروى حزب‌ الله را به چالش فراخوانند.
سياهه‌ى ضرب و شتم، بگير و ببند و كشت و كشتار براى اشغال دانشگاه‌هاى كشور را در روز جمعه ٢٩ فروردين مى‌شود هم‌چنان ادامه داد. به اين بسنده مى‌كنيم كه: دانشجويان پیرو خط امام در كنف حمايت حزب‌اللهى‌هاى چماق‌دار، ده‌ها نفر را با سلاح سرد يا گرم به قتل مى‌رسانند، چند صد دانشجو را زخمی مى‌سازند و چند صد دانشجوى ديگر را دستگیر مى‌كنند؛ از جمله در دانشکده‌ی علوم اقتصادى و اجتماعى بابلسر، دانشگاه تربيت معلم تهران، مدرسه عالى بيمه، مدرسه عالى متحدين [مدرسه‌ی عالی دختران]، دانشكده‌ى پزشكى فيروزگر، مدرسه‌ى عالى كامپيوتر، مدرسه عالى اراك، دانشكده‌ى كشاورزى زنجان، دانشكده علوم بانكى، مدرسه عالى كامپيوتر، مجتمع تكنولوژى انقلاب و مدرسه‌ى دماوند.

درگيرى در گستره‌ى دانشگاه‌ها و مدارس عالى كشور در روز شنبه ٣٠ فروردين، چشم‌گيرتر از روزهاى پيش است. از سر صبح دو گروه به سوى دانشگاه‌‌ها به حركت درمى‌آيند. گروهى با هدف فتح دانشكده‌ها، سپردن مهار آن به دست حكومت‌گرايان و برچيدن دفتر تشكل‌هاى دانشجويى مخالف حكومت، و گروهى ديگر با هدف بازپس‌گرفتن دانشگاه از حكومت‌گرايان، ايستادگى در برابر اسلامى كردن دانشگاه و بازستاندن دفتر تشكل‌هاى دانشجويى. بين دو گروه «در بيشتر دانشگاه‌هاى كشور درگيرى‌هايى روى مى‌دهد» كه در جريان آن شمارى زخمى و شمارى روانه‌ى زندان‌‌ها مى‌شوند.(٢٥) بدين ترتيب مجتمع آموزش عالى قم، دانشگاه بوعلى‌سيناى همدان، دانشگاه صنعتى اصفهان، مدرسه‌عالى علوم اراك، دانشكده‌ى كشاورزى زنجان، دانشگاه اروميه، دانشگاه سيستان و بلوچستان، دانشگاه علوم كرمانشاه نيز فتح مى‌شوند و به تصرف انجمن‌هاى اسلامى درمى‌آيند. در اين جاها نيز هم‌چون ديگر دانشگاه‌هاى اشغال شده، درهاى ورودى را مى‌بندند، از تشكيل كلاس‌ها جلوگيرى مى‌كنند و نمى‌گذارند كارمندان و دانشجويان و كادر علمى به دانشگاه وارد ‌شوند.(٢٦)
از سوى ديگر در نتيجه‌ى پيگيرى و پيكار دانشجويان مخالف، شمارى از دانشكده‌هايى كه روز جمعه به تصرف انجمن اسلامى درآمده بود، از دست‌شان ستانده مى‌شود. در جاهايى قدرت چندين بار دست به دست مى‌گردد: مدرسه‌ی عالى پارس، مدرسه‌ی عالى كامپيوتر؛ علوم ارتباطات، مدرسه‌ى عالى رياضيات و اقتصاد كرج... اما هر كجا كه مخالفان بر دانشجويان حكومت‌گرا چيره مى‌شوند، سپاه پاسداران پا به ميدان مى‌گذارد و به پشتيبانى از متصرفين حزب‌اللهى برمى‌آيد. اين موارد همواره با دست‌گيرى دانشجويان مخالف توام است.(٢٧)
در مواردى نيز جدال و جنگ ابعادى گسترده مى‌يابد و تنها پس از لشكركشى همه سويه‌ى حزب‌الله، سنگر‌هاى مقاومت فرومى‌ريزند: دانشگاه اراك، بابلسر، مشهد و شيراز و و و. چگونگى اين فتح را روزنامه‌هاى حكومتى اين گونه بازتاباندند:
«بابلسر- به دنبال درگيرى‌هايى كه روز گذشته در مدرسه‌ى عالى بابلسر رخ داد، حدود ٣٠ نفر مجروح شدند. گروهى از مردم به كمك دانشجويان اشغال كننده برخواستند. در همين حال دانشجويان مخالف اشغال مدرسه نيز به عنوان اعتراض... صبح و عصر در خيابان‌هاى شهر دست به تظاهرات زدند و خواستار باز شدن مدرسه‌ى عالى شدند.
شيراز- در پى اشغال دانشكده‌هاى ادبيات و علوم، پزشكى و مهندسى دانشگاه شيراز... توسط دانشجويان مسلمان دانشگاه شيراز، پيش از ظهر ديروز گروه‌هاى زيادى در جلو ساختمان دانشكده‌ى ادبيات و علوم، اجتماع كردند. جمعى از دانشجويان وابسته به گروه‌هاى مختلف در حالى كه شعار مى‌دادند، به اجتماع مردم داخل شدند و در همان زمان شعار‌هاى دو طرف تبديل به زد‌ و‌خورد و خشونت‌بار شد و مخالفين با سنگ و چوب به يكديگر حمله كردند كه در نتيجه بيش از ده‌ها نفر مجروح شدند كه توسط آمبولانس‌هاى اورژانس به مراكز درمانى انتقال يافتند و پاسداران براى متفرق كردن گروه‌هاى مخالف دست به تيراندازى هوايى زدند... در درگيرى‌هاى ميان دو گروه از دانشجويان، حدود سيصد نفر مجروح شدند... طبق آخرين گزارش، ساعت هفده ديروز هنوز دانشكده‌هاى مختلف دانشگاه شيراز در اختيار ستاد دانشجويان مسلمان اين دانشگاه است. هم‌چنين جمعى از پزشك‌ها و انترن‌ها و پرستاران بيمارستان سعدى، به علت دخالت عوامل غيرمسئول از بعد ازظهر ديروز دست از كار كشيده و در محوطه‌ى جلوى بيمارستان سعدى اجتماع كرده‌اند.
مشهد ـ ... گروه‌هايى از دانشجويان مسلمان در دانشكده‌هاى مختلف دانشگاه مشهد از جمله دانشگاه علوم، ادبيات و پزشكى اجتماع كردند و ضمن تصرف اين دانشكده‌ها به دادن شعارهايى در تاييد شوراى انقلاب پيرامون متوقف كردن فعاليت دفاتر گروه‌هاى سياسى در دانشگاه‌ها پرداختند... گروهی از دانشجويان نيز براى تصرف سازمان مركزى دانشگاه مشهد در محوطه‌ى بيمارستان دكتر مصدق... اجتماع كردند و قصد تصرف سازمان مركزى دانشگاه مشهد را داشتند... مجروحين... در پنج بيمارستان مورد مداوا قرار گرفته‌اند... ٣١٦ نفر از مجروحين... به طور سرپايى معالجه و مرخص شدند و ٤٠ نفر ديگر در بيمارستان بسترى شده‌اند كه حال يك نفر از آنان وخيم است».(٢٨)
گفتنى‌ست كه همزمان با عمليات اشغال دانشگاه مشهد، امت حزب‌الله اين شهر، ستاد سازمان مجاهدين خلق ايران (شاخه‌ی خراسان) را نيز به محاصره درمى‌آورد. در زد و خورد سختى كه ميان مهاجمان و مدافعان ستاد مجاهدين درمى‌گيرد، شمار زيادى زخمى مى‌شوند. اطلاعات اول ارديبهشت شمار زخمى‌ها را ٤٦٠ نفر برآورد مى‌كند كه از آن ميان ٦٠ نفر در بيمارستان‌هاى مشهد بسترى مى‌شوند. با پادرميانى استاندار، حزب‌الله دست از حمله برمى‌دارد و مجاهدين ستادشان را خالى مى‌كنند و به يكى ديگر از ساختمان‌هايى كه در اختيار داشتند مى‌روند. گرد آمدن «گروه‌هاى مختلف مردم و هواداران مجاهدين خلق در اطراف ساختمان جديد» و سپر محافظتى كه برپا مى‌شود نيز اراده‌ى حزب الله را در اجراى عمليات ايذايى عليه مجاهدين سست نمى‌كند. در اولين ساعت‌هاى بعد از ظهر، زد و خورد شدت مى‌يابد و سنگ‌پرانى به تيراندازى تبديل مى‌‌گردد كه در جريان آن يكى از هواداران مجاهدين به نام شكرالله مشكين‌فام كشته مى‌شود. در پى اين جنايت، مجاهدين «براى جلوگيرى از تشديد آشوب» اين ساختمان را نيز خالى مى‌كنند و در خيابان‌هاى بهار و احمدآباد به راه پيمايى مى‌پردازند كه «متقابلا [حزب‌الله] در مخالفت با اين راه‌پيمايى، در مقابل صف راه‌پيمايان» به حركت درمی‌آیند.(٢٩)
اين رويداد محلى بى‌گمان در تصميم‌گيرى سياسى‌ى مجاهدين به واداشتن دانشجويان هوادار‌شان براى جدا كردن صف خود از صف نيروهاى چپ‌گرا در مقياس سراسرى و برچيدن خودخواسته‌ى دفتر‌هاشان تاثیر داشته است. چه، مى‌دانيم از بعد از ظهر روز شنبه ٣٠ فروردين در ميان دانشجويان دانشگاه‌ها و مدرسه‌هاى عالى تهران زمزمه‌ مى‌افتد كه مجاهدين مى‌خواهند از كميته‌ى دفاع براى آزادى دانشگاه پا پس ‌كشند و به اراده‌ى حكومت تن در دهند. از اين روست كه دانشجويان، عصر آن روز «اتحاد و وحدت همه‌ى دانشجويان» را از شعارهاى مركزى راه‌پيمايى بزرگ خود در خيابان‌هاى مركزى تهران می‌نمایند.(٣٠)
نا آرامى‌ها، درگيرى‌ها خون‌ريزى‌ها و ايستادگى‌هاى توده‌ى دانشجو در برابر بستن دانشگاه‌ها، پاك‌سازى دانشگاهيان و اسلامى كردن اين نهاد مهم آموزش كشور و نيز ناخرسندى و نگرانى مردم از سير رويدادها، نشست فوق العاده‌ی شوراى انقلاب را ضروری مى‌سازد. اين‌ها كه جملگى به اصل "انقلاب فرهنگى" باور داشتند، درباره شكل و شيوه‌ى پيشبرد آن، دو دسته بودند. بيانيه‌ى اين نشست اما نمايان‌گر آن است كه جناح اسلام‌گرايان معتدل- به رهبرى بنى صدر- كه سياست احياى اقتدار دولت را پى ‌مى‌گرفت، بر رفتار قانونى پاى ‌مى‌فشرد و «دگرگونى بنيادى نظام آموزشى» را رسالت دولت مى‌شمرد، توانست شكل به انجام رساندن روند آغاز شده را بر واپس‌گرايان اسلامى تحميل كند كه در پى‌ آن بودند که "انقلاب فرهنگى"شان را نيز به وسيله‌ى "نهادهاى انقلابى"، به اشكال فراقانونى و شيوه‌هاى خشونت‌آميز پيش برند. تاكيد بر اين كه «برچيدن ستادها و دفاتر فعاليت گروه‌هاى مختلف شامل كليه‌ی مراكز، دفترها و اتاق‌هايى‌ست كه به نحوى از انحا به گروه‌‌ها مربوط مى‌شود»، به معناى آن بود كه انجمن‌هاى اسلامى نيز بايد دفترهاى خود را خالى كنند و فرادستى‌ى دولت را در دگرگونى‌‌هاى در پيش، بپذيرند. اين بند در كنار بند چهارم كه تصريح مى كند برچيدن دفتر‌ها «به معناى عدم رعايت جو آزاد و سازنده‌ى فكرى در چارچوب قانون اساسى نيست» و اين كه پس از برچيدن دفاتر در روز دوم ارديبهشت، دانشگاه بازگشوده مى‌شود، امتيازهاى كوچكى بود كه مى‌بايست بر حق بزرگى كه از دانشجويان ستانده مى‌شد و برچيدن «كتاب‌خانه‌ها، دفترهاى هنرى و ورزشى و نظاير اين‌ها را [نيز] دربر مى‌گرفت»، پرده‌ى ساترى بياندازد و سپر اندختن و تسليم را توجيه پذير سازد. بندها‌ى ٥ و ٦ و ٧ هم هر يك به گونه‌یى نشان از آن داشت كه ترجيح مى‌دهند پرده‌ى پايانى فتح دانشگاه با خشونت و خون‌ريزى كمترى اجرا شود:
«5- برچيدن اين مراكز در دو روز آينده با حضور دانشجويان در دانشگاه‌ها منافات دارد. بنابراين دانشجويان با شوراى انقلاب همكارى خواهند نمود و از اين ساعت دانشگاه‌ها را تخليه مى‌كنند تا كار برچيدن اين مراكز به آسانى صورت گيرد.
٦- هريك از گروه‌‌ها براى جمع‌آورى وسایلى كه در دفاتر موجود است و تخليه‌ى اين دفاتر، پنج نفر را به سرپرست دانشكده معرفى مى‌كنند. وسایل با حضور مسئولان ادارى دانشكده‌ها، در محلى مضبوط مى‌گردد تا بعداً آن‌چه متعلق به دانشجويان است، از دانشگاه خارج شود و آن‌چه به دانشگاه تعلق دارد، به سرپرست دانشگاه و يا نماينده‌ى او سپرده شود.
٧- به كميته‌ى مركزى انقلاب اسلامى دستور داده شده است كه حفظ امنيت دانشگاه‌ها و نمايندگان گروه‌ها را... به عهده بگيرد.
٨- از همه‌ى مردم خواسته مى‌شود كه آمادگى خود را براى اجراى اين تصميمات حفظ كنند و در عين حال براى آسان كردن كار تخليه‌ى ستادها، از تجمع در حول و حوش دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالى خوددارى كنند. بديهى‌ست در هرلحظه كه شوراى انقلاب لازم دانست، با يك پيام راديويى از آنان خواسته مى‌شود تا به همراه رييس جمهورى و شوراى انقلاب به دانشگاه‌ها بروند...».(٣١)
به محض صدور اين اطلاعيه، سازمان جوانان و دانشجويان دموكرات، هوادار حزب توده‌ى ايران كه پس از رويدادهاى دانشگاه تبريز "هشدار" داده بود: «توطئه‌هاى جديدى در دانشگاه‌ها در شرف تكوين است» و "گروه‌‌هاى چپ‌نما" را متهم كرده بود كه «... از تعميق انقلاب ضد امپرياليستى و خلقى ايران به رهبرى امام خمينى به وحشت افتاده‌اند و براى به آشوب كشيدن محيط‌هاى دانشگاهى و نهايتاً خدمت به امپرياليسم و ضد انقلاب تلاش مى‌كنند...»(٣٢)، اطلاعيه‌ى تازه‌اى مى‌دهد و اعلام مى‌نمايد به ‌رغم آن كه معتقد است «... حق فعاليت آزاد گروه‌هاى مترقى و ضد امپرياليستى دانشجويى بايد محترم شمرده شود و تضمين گردد... ما اين حق را شامل گروهك‌هايى كه تحت لواى دموكراسى به فعاليت‌هاى ضد انقلابى و نفاق‌افكنانه... مشغولند، نمى‌دانيم... ما با اين كه تعطيل دفاتر گروه‌هاى سياسى مترقى دانشجويى را صحيح نمى‌دانيم، به نوبه‌ى خود براى جلوگيرى از هر نوع تشنج و ناآرامى در دانشگاه‌ها دفاتر خود را در دانشگاه‌ها تعطيل مى‌كنيم...».(٣٣)
دانشجويان هوادار مجاهدين خلق نيز پس از انتشار اطلاعيه‌ى شوراى انقلاب، صف خود را از صف دانشجويان مخالف جدا مى‌كنند و در همان شبانگاه ٣٠ فروردين، صحن دانشگاه‌ها را ترك مى‌گويند. و اين در حالى‌ست كه مى‌گفتند هنوز معناى «پيام شوراى انقلاب و مقامات مسئول» را «كاملاً» نفهميده‌اند و نمى‌دانند كه «مقصود تعطيل ستادهاى عملياتى دقيقاً چيست» و اين كه «اگر مقصود از اين مسئله تعطيل فعاليت سياسى دانشجويان و انجمن‌ها و گروه‌هاى دانشجويى‌است، چنين طرحى نه تنها به نفع انقلاب نيست، بلكه به زيان خلق ما در يك مبارزه ضد امپرياليستى و رهايى بخش است».(٣٤) نكته‌ اما در جاى ديگرى نهفته است. رييس جمهور بنى‌صدر، حمله به دفتر اين سازمان را محكوم كرده بود و پای‌بندى‌اش را به حق فعاليت سياسى مجاهدين خلق ابراز داشته بود وحتا گفته بود كه ساختمان‌هاى اشغال شده‌ى مجاهدين در مشهد بايد خالى شوند. جان كلامش در اطلاعيه‌یى كه روزنامه‌ها در روز اول ارديبهشت چاپ كردند، مشهود است:
«در اين دو سه روز، گروه‌هايى با عنوان اين كه رييس جمهورى و شوراى انقلاب از مردم خواسته‌اند ستادها‌ى گروه‌ها را تخليه كنند، افراد را در برابر دانشگاه‌ها و موسسات عالى و مراكز فعاليت گروه‌هاى سياسى در خارج دانشگاه جمع مى‌كنند و برخوردهايى به وجود مى‌آورند كه منجر به ضرب و جرح و بيشتر از آن شده و مى‌شود. اين است كه اين مراتب را به اطلاع عموم مى‌رساند.
١- برابر اطلاعيه و توضيحات چند گروه دانشجويى، اين گروه‌ها تصميم شوراى انقلاب را اجرا كرده و مى‌كنند. بنا بر اين تا صبح سه شنبه هيچ نيازى به اجتماع مردم نيست... هر گونه اجتماع و ايجاد درگيرى در دانشگاه‌ها و خارج آن عمل صد انقلابى تلقى مى‌شود.
٢- در خارج دانشگاه اقدام به هرگونه تجمع و حمله به مراكز سازمان‌هاى سياسى، توطئه بر ضد دولت انقلاب و تضعيف جبهه‌ى داخلى ما در برابر آمريكاى سلطه‌گر است. هر محلى كه خارج از دانشگاه تصرف شده بايد فوراً تخليه گردد.
٣- ... اجراى تصميمات مقامات تعيين شده از سوى مردم، شرط ادامه‌ى انقلاب و پيروزى آن است».(٣٥)

فروريختن سنگر دانشگاه‌ها و مدرسه‌هاى عالى شهرستان‌ها و واپس نشستن نيروهاى مجاهدين از دانشگاه‌های تهران، توازن قوا را بيش از بيش به زيان دانشجويان مخالف تغيير مى‌‌دهد. سكوت، موضع مماشات‌جويانه و يا دو پهلوى بيشتر چهره‌‌هاى روشنفكرى، كانون‌هاى دموكراتيك و احزاب سياسى، حكومت را در موقعيت مستحكمى قرار مى‌دهد. ابراز نگرانى‌ى چند شخصيت سياسى- مذهبى نسبت به تحول اوضاع (طاهر احمدزاده، محمدتقى شريعتى، استاد على تهرانى و على‌اكبرمعين فر)، اظهار همبستگى چند كانون دموكراتيك (جمعيت حقوق‌دانان، كانون نويسندگان ايران، كانون مستقل دانشگاهيان دانشگاه‌هاى علم صنعت و شريف) و اعلام پشتيبانى چند سازمان سياسى (سازمان چريك‌هاى فدايى خلق ايران، سازمان پيكار در راه آزادى طبقه‌‌ى كارگر، راه كارگر و حزب ايران) در محاسبه‌ى سياسى حاكمان نقش چندانى ندارد. با اين حال دانشجويان مخالف محكم بر جاى ايستاده‌اند و برآنند كه نبرد را ادامه دهند.
در اولين ساعت‌هاى صبح يك شنبه، دور و بر دانشگاه تهران پر از افرادى مى‌شود كه دلنگران سرنوشت اين رويارويى‌اند: «در حالى كه دانشجويان پيشگام با حلقه كردن دست‌هاى خود از تالار مولوى كه محل ستاد... پيشگام و [دانشجويان] مبارز است، حفاظت مى‌كردند، گروهى ديگر نيز در اطراف دانشگاه با راه‌پيمايى منظم اخطار مى‌كردند كه: دوشنبه آخرين فرصت است!».(٣٦) «على رغم باز بودن درهاى اصلى دانشگاه تهران، درهاى كليه دانشكده‌ها بسته بود...».(٣٧) «از حدود ساعت ١١، گروه‌هاى دانشجويى در حالى كه شعارهايى نظير "دانشگاه سنگر آزادى حفظ بايد گردد"، به خيابان ١٦ آذر وارد شدند و در همين حال گروه‌هاى ديگرى كه شعار‌هايى مبنى بر تاييد پيام نوروزى امام خمينى مى‌دادند و خواستار اسلامى شدن دانشگاه‌ها بودند نيز وارد همين خيابان شدند. گروه‌هاى زيادى از دانشجويان و مردم در اطراف دفاتر گروه‌هاى سياسى كه در خيابان ١٦ آذر قرار دارند، اجتماع كردند».(٣٨) «درهاى دانشگاه تهران از ظهر... بسته شد، ولى كسانى كه علاقه‌مند به رفتن به داخل دانشگاه بودند از لابه‌لاى ميله‌ها يا از بالاى آن در حال رفت‌ و‌آمد به داخل و خارج دانشگاه تهران بودند».(٣٩) دانشجويان دانشگاه تهران سرگرم سياست‌گذارى، طرح ريزى و تدارك دفاع از خود بودند. «در مقابل در بزرگ غربى دانشگاه تهران، اتوموبيل پاسداران و كميته‌ها براى دانش‌آموزان و دانشجويان كه با پلاكارد موافق و مخالف بسته شدن دانشگاه‌ها، قصد ورود به محوطه‌ى دانشگاه را داشتند، بيانيه‌ى شوراى انقلاب را خواند و از آن‌ها خواست به مهلت سه روزه‌ى دانشجويان براى تخليه توجه داشته باشند و سعى كنند كه از هرگونه درگيرى خوددارى شود. با افزون شدن گروه‌هاى موافق بسته شدن دانشگاه‌ها، دانشجويان و دانش‌آموزان پيشگام [و هواداران ديگر سازمان‌هاى سياسى‌ى چپ‌گرا] به طور مرتب و آرام جلو دفاتر گروه‌‌ها صف كشيدند تا از هرگونه حمله به مراكز اين انجمن‌ها جلوگيرى كنند. حدود ساعت چهار بعد از ظهر يك گروه دانشجويى مخالف بسته شدن دانشگاه‌ها كه قصد راه‌پيمايى در خيابان انقلاب و مقابل دانشگاه را داشت، با گروه‌هاى موافق درگيرى پيدا كرد كه در اثر اين برخورد كليه تراكت‌ها و اعلاميه‌هاى آن‌ها پاره پاره شد و تنى چند نيز كتك خوردند. خيابان ١٦ آذر... تا آخرين ساعات بعد از ظهر كاملاً بسته بود...».(٤٠) اما «اوضاع در داخل دانشگاه آرام‌تر از روزهاى پيش بود».(٤١) «... انجمن دانشجويان مسلمان اعلام كرده است كه به غيراز دفتر مركزى كه ساختمانى استيجار‌ى‌ست، بقيه تخليه و تحويل مقامات دانشگاهى خواهد شد.».(٤٢)
«... در دانشگاه صنعتى شريف امروز از ورود افراد غير دانشجو جلوگيرى مى‌كردند و در داخل و خارج دانشگاه گروه‌هايى از مردم و دانشجويان با هم به گفت‌وگو پرداختند و تا ظهر امروز دانشجويان مسلمان و دانشجويان طرفدار سازمان مجاهدين خلق، حاضر به تخليه مقر خود شدند».(٤٣)
در دانشگاه متحدين، انجمن دانشجويان مسلمان «دفتر خود را تخليه كرده و انجمن اسلامى نيز آمادگى خود را اعلام كرده است».(٤٤)
«...[در] دانشگاه‌هاى تربيت معلم، پلى تكنيك، تهران و صنعتى شريف، دانشجويان و گروه‌هاى مردم در محوطه‌هاى اين دانشگاه‌ها به گفت‌وگو پيرامون مسئله‌ی دانشگاه‌ها پرداختند. در دانشگاه تربيت معلم، دانشجويان انجمن اسلامى دو شب را در دانشگاه گذراندند... يكى از مسئولان انجمن اسلامى اين دانشگاه گفت: از آن‌جايى كه دانشگاه تربيت معلم سرپرست ندارد، انجمن اسلامى حاضر است دانشگاه را فقط به مقامات دولتى تحويل دهد...».(٤٥)
در دانشگاه ملى «اكثر دانشجويان در محوطه‌‌ى جلوى دانشگاه ... اجتماع كرده و با يك‌ديگر بحث مى‌كردند... انجمن اسلامى، جنبش دانشجويان مسلمان و انجمن دانشجويان مسلمان دفاتر خود را در اين دانشگاه تخليه كرده‌اند... گروه كثيرى از دانشجويان... در تالار ابوريحان بيرونى تحصن‌كرده» بودند.(٤٦) «نماينده‌اى از كمیته‌ى مركزى [انقلاب] جهت تخليه دانشگاه و اخراج دانشجويان به تالار ابوريحان آمد. دانشجويان از تخليه‌ى دانشگاه خوددارى كردند و به وسيله‌ى پيامى كه به نماينده‌ى كميته‌‌ى مركزى ارایه دادند از شوراى انقلاب خواستند تا نمايندگانى جهت مذاكره با شوراهاى دانشجويى كه نماينده‌ى اكثريت دانشجويان مى‌باشد، فرستاده شود». آن‌ها گفتند: «تا زمانى كه شوراى انقلاب نمايندگان خود را براى مذاكره با شوراهاى دانشجويى معرفى نكند، در تالار ابوريحان خواهند ماند و از دانشگاه و دفاتر سياسى خود حفاطت خواهند كرد». آن‌ها براين نكته پاى مى‌فشردند كه بايد «از آينده‌ى فعاليت‌هاى سياسى در دانشگاه پس از بسته شدن دفاتر سياسى آگاه شوند».(٤٧) «... دانشجويان خواستار آن بودند كه در مورد تعطيل دانشگاه‌ها و نيز تخليه‌ى دفاتر گروه‌هاى مختلف، شوراى انقلاب بايد با توجه به نظريات شوراهاى دانشجويى، تصميم بگيرد. اين دانشجويان خواستار هيچ‌گونه درگيرى نيستند، ولى تا جايى كه امكان داشته باشد، براى آن كه تخليه نكنند، مقاومت خواهند كرد».(٤٨)
كانون اصلى مقاومت اما دانشگاه تهران است. از عصر روز يك‌شنبه «گروه‌هایى از پاسداران انقلاب اسلامى و كميته‌هاى منطقه‌ى هشت، به تدريج در خيابان‌هاى ١٦ آذر و ديگر خيابان‌هاى اطراف دانشگاه حضور يافتند. پاسداران كه... تا ساعت ٤ صبح روز دوشنبه هر لحظه بر تعدادشان افزوده مى‌شد تا طلوع آفتاب دانشگاه تهران را شديداً به محاصره‌ى خود در آورده بودند».(٤٩) با اين همه دانشجويان مخالف استوار بر جاى مى‌مانند و اين شب را در دانشگاه به صبح مى‌رسانند.

دانشجويان آن شب درهاى دانشگاه تهران را مى‌بندند. آن‌ها تنها كسانى را به درون دانشگاه راه مى‌دهند كه كارت دانشجويى داشته باشند.(٥٠) دانشجويان پيشگام « با تشكيل هسته‌هاى مقاومت از دفتر پيشگام مركزى كه در محل تالار مولوى دانشگاه تهران قرار دارد، حفاظت مى‌كردند».(٥١) ساعت شش و نيم صبح دوشنبه «پاسداران شروع به تيراندازى هوايى نمودند و دانشجويان پيشگام نيز كه تا اين لحظه... بدون حربه بودند، خود را با چماق و سنگ مسلح نمودند و به مقابله پرداختند».(٥٢) در اين ميانه «... دانشجويان مدارس در چند خيابان تهران و خيابان‌هاى اطراف دانشگاه تهران به راه ‌پيمايى پرداختند و در خيابان ١٦ آذر برخوردهايى بين گروه‌هاى مخالف روى داد كه با دخالت پاسداران به برخوردها خاتمه داده شد».(٥٣) سنگ‌اندازى اما تا ساعت يك و نيم بعد از ظهر جريان داشت كه تا این ساعت، يك صد زخمى برجاى گذاشت.(٥٤)
«در ساعت دو بعد از ظهر... عده‌اى با دادن شعار "حزب فقط حزب‌الله رهبر فقط روح الله" و "منافق، فدايى ستون پنجم آمريكايى" در اطراف دانشگاه تهران دست به راه‌پيمايى زدند و عده‌اى از راه‌پيمايان با استفاده از فرصت از لاى ميله‌ها، وارد محوطه‌ى دانشگاه شدند...».(٥٥) آن‌ها «قصد داشتند صفوف زنجيره‌اى دانشجويان را كه از دو شب قبل در آن جا اجتماع كرده بودند بشكنند».(٥٦) در اين هنگام «اولين برخورد خونين... در داخل محوطه‌ى دانشگاه تهران به وجود آمد».(٥٧) هجوم آورندگان «مجهز به اسلحه‌ى سرد از قبيل چوب‌دستى، پاره آجر و سنگ، دشنه و چاقو بودند».(٥٨) دانشجويانى كه «در داخل دانشگاه سنگر گرفته بودند، با پرتاب سنگ» كوشيدند كه از پيشروى حزب‌الله جلوگيرى كنند و آن‌ها را واپس نشانند.(٥٩) در همين حال افراد كميته‌ها و پاسداران با شليك چند رگبار هوايى، تشنجات را فرو نشاندند و دو گروه تنها به دادن شعار پرداختند. دانشجويان در حالى كه شعار "مرگ بر آمريكا" و "بستن دانشگاه‌ها، توطئه‌ى امپرياليسم" را مى‌دادند، از مخالفان خواستند كه آرامش خود را حفظ و سعى كنند از بروز هرگونه درگيرى جلوگيرى شود.(٦٠) «دراين درگيرى عده‌ی زيادى از طرفين مجروح شدند كه توسط آمبولانس‌هاى اورژانس به بيمارستان‌‌هاى مختلف انتقال داده شدند... ساعت سه بعداز ظهر سه اجتماع در خيابان ١٦ آذر تشكيل شد كه بخشى از آنان شعار مى‌دادند..."اتحاد، اتحاد، دانشجو ملت حامى توست" و گروه ديگر دانشجويان پيشگام از طرف مقابل پاسخ مى‌دادند: "ااتحاد، اتحاد، عليه امپرياليسم"، "تفرقه و جدايى سلاح آمريكايى" و گروه سوم شعار حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح‌الله را مى‌دادند... صداى شليك تير در جلوى در شرقى دانشگاه به گوش مى‌رسيد. پس از شنيدن صداى تير، دانشجويان شعار دادند "شهيد دانشگاه راهت ادامه دارد"... ناگهان طرفين كه در خيابان ١٦ آذر و خيابان انقلاب و خيابان آناتول فرانس اجتماع كرده بودند، اقدام به جمع آورى سنگ و آجر و چوب‌دستى كردند» و در اندك زمانى انبوهى از«چوب و سنگ و آجر در سراسر خيابان انباشته شد. سرتاسر ضلع جنوبى دانشگاه مملو از جمعيت بود و گروهى از مردم در مقابل خيابان ١٦ آذر شعار مى‌دادند "حزب فقط حزب‌الله رهبر فقط روح الله". هر لحظه تعداد جمعيت در خيابان انقلاب هم‌چنان افزوده مى‌شد. هم‌چنين افرادى كه در محوطه‌ى دانشگاه بودند، با سنگ و چوب پشت نرده‌هاى آهنين سنگربندى كردند و گروهى از دانشجويان... در بعضى از پشت‌بام‌هاى مجاور ساختمان ١٦ آذر در جلوى ساختمان باشگاه دانشگاه سنگربندى كردند...».(٦١) در اين هنگام صداى رگبار گلوله‌ها فضا را پُر كرد. «... پاسداران از ضلع شرقى داخل دانشگاه و عده‌اى ديگر از انتهاى جنوبى خيابان ١٦ آذر به سوى جمعيت خيابان ١٦ آذر شليك مى‌كنند. در بالاى ساختمان، روبروى سينما كاپرى و در بالاى سينما كاپرى هر كدام يك تيربار مُشرف به مدخل جنوبى و ضلع شرقى خيابان ١٦ آذر كار گذاشته‌اند و به طور مداوم... شليك هوايى مى‌كنند... هشت نفر از دهان و گردن مورد اصابت گلوله قرار مى‌گيرند».(٦٢) «تعداد زخمى‌ها به سيصد نفر رسيده بود و دو كشته برجاى» مانده بود.(٦٣) «دانشجويان مجروح را به كميته‌ى امداد دفتر دانشجويان پيشگام»(٦٤) كه پزشكان و امدادگران وابسته به سازمان پيكار و ديگر گروه‌هاى مخالف با آن همكارى مى‌كردند، مى‌بردند و در صورت نياز «در ميان بارانى از سنگ» به بيمارستان‌هاى خمينى، شريعتى، لقمان الدوله و سينا انتقال [مى‌دادند](٦٥) حتا «يك لحظه صداى آژير آمبولانس‌ها قطع نمى‌شد»(٦٦)؛ «... در سر چهار‌راه‌ها، دانشجويان و دانش‌آموزان با پلاكاردهايى نياز فورى به خون O+ و O- را به اطلاع مردم مى‌رساندند. بعضى از پلاکاردها خبر از تعداد شهدا و زخمى‌هايى مى‌دهد كه به بيمارستان‌ها انتقال داده شده‌اند... سيل پنبه و وسایل پانسمان به سوى بيمارستان سرازير است. بعضى از پلاكاردها احتياج فورى به انواع داروها را ذكر مى‌كنند. بعضى ديگر از وضع مجروحين بيمارستان‌ها خبر مى‌دهند».(٦٧) دانشجويان به طور مداوم «از بلندگوها از پزشكان و جراحان استمداد مى‌طلبيدند».(٦٨)
« ساعت چهار بعد از ظهر... دانشگاه و خيابان‌هاى اطراف آن، محل خونين‌ترين صحنه‌ى زد و خورد بين گروه‌ها گرديد. از دو سو به طرف يك‌ديگر سنگ پرتاب مى‌كردند به طورى كه فضاى بين دو گروه انباشته از سنگ بود و تيراندازى از سوى پاسداران، براى متفرق كردن دو گروه ادامه داشت. عده اى افراد مسلح با اتوموبيل‌هاى بنز بدون شماره كه همگى مسلح به ژ-٣ و كُلت بودند، مرتباً از داخل اتوموبيل... تيراندازى مى‌كردند و پاسداران هم از گاز اشك‌آور نيز استفاده مى كردند. قسمتى از خيابان ١٦ آذر در اختيار دانشجويان پيشگام قرار داشت. كسانى در جهت مخالف با دانشجويانى كه در مركز پيشگام مستقر بودند، هرچند يك بار به اين مركز حمله مى‌كردند. اين درگيرى بين گروه‌ها به جنگ تن به تن كشيد و عده‌ى كثيرى كه بر اثر پرتاب سنگ و آجر يا چاقو و قمه و چوب‌دستى مجروح شده بودند، توسط آمبولانس‌ به اورژانس نزديك‌ترين بيمارستان انتقال داده شدند... عده‌ى كثيرى از افراد مجروح كه سطحى زخمى شده بودند، پس از درمان سرپايى مجدداً به صحنه بازمى‌گشتند».(٦٩)
به زودى خيابان ١٦ آذر محل گردآمدنِ هواداران دانشجويان مخالف مى‌شود. مقر كميته‌ى هماهنگى دانشجويان پيشگام، مبارز، هواداران پيکار و راه كارگر در اين جاست. هم از اين روست كه صفوف دانشجويان «... با حلقه كردن دست‌هاى خود به يك‌ديگر، در چند رديف حلقه‌هاى زنجير» مى‌سازند... تا در برابر حمله‌ى حزب‌اللهىهایی كه در «مقابل خيابان ١٦ آذر شعار مى‌داند» ايستادگى كنند.«حزب اللهى‌ها مى‌كوشند از خيابان انقلاب راه خود را به خيابان ١٦ آذر باز كنند». اما با مقاومت هواداران دانشجويان مخالف روبرو مى‌شوند. «در تقاطع خيابان انقلاب ١٦ آذر درگيرى‌هاى‌ موضعى» رخ مى‌دهد و باز شمارى زخمى مى‌شوند و باز شمارى «مقوا به دست مى‌‌گيرند و استمداد، خون، پنبه و دارو مى‌كنند».(٧٠) «گروه‌هايى از مردم شروع به راه‌پيمايى كرده و در حالى كه شعار مى‌دادند "دانشجو اتحاد، اتحاد، ملت حامى توست، نه سازش، نه تسليم نبرد با آمريكا"، از ميان خيابان ١٦ آذر عبور كردند. دانشجويان پيشگام از طرف مقابل شعار مى‌دادند "اتحاد اتحاد عليه امپرياليسم، تفرقه و جدايى سلاح آمريكايى"، "اتحاد، مبارزه، پيروزى"، "پرخروش، پر توان عليه امپرياليسم". در همين حال، صداى شليك تير در جلوى در شرقى دانشگاه به گوش مى‌رسيد».(٧١) «در ساعت ٦ بعد از ظهر، گروهى در داخل دانشگاه، پشت نيمكت‌ها موضع گرفته بودند. در اين ميان، عده‌یى كه چوب به دست داشتند، مى‌کوشيدند از نرده‌ها عبور كرده وارد دانشگاه شوند... حدود ساعت شش و ده دقيقه در همين نقطه گاز اشگ‌ آور شليك شد و مردم براى خنثا كردن اثر آن اقدام به روشن كردن آتش نمودند».(٧٢) «اطراف دانشگاه تهران غلغله است. دختران و پسران جوان تابلوهايى... مى‌چرخانند: دانشگاه شهيد داد. كمى پايين‌تر، تابلويى ديگر خبر از ١٦ شهيد مى‌دهد... صداى آژير آمبولانس‌ها هم كه مرتب در خيابان‌هاى اطراف دانشگاه تهران در حركت هستند، قطع نمى‌شود... ساعت هفت بعد از ظهر است كه پيام امام از طريق بلند‌گو‌ها در ميدان انقلاب پخش مى‌شود. مردم از گوشه و كنار با شنيدن صداى امام، خود را به محل‌هاى نزديك‌تر به بلند‌گو رساندند. به نظر مى‌رسد كه براى چند لحظه هم كه شده آتش‌بس برقرار شده و ديگر از باران سنگ و چوب و نزاع‌هاى دوطرفه خبرى‌ نيست. مردم در ميدان انقلاب از طريق اتوموبيل‌هايى كه راديو داشتند به پيام امام گوش فرا مى‌دادند(٧٣):
«... ما مى‌گوييم كه دانشگاه ما مبدل شده است به يك ميدان جنگ تبليغاتى... ما مى‌گوييم بايد از بنياد بايد تغيير بكند... معلمينى كه در مدارس ما، اساتيدى كه در دانشگاه‌هاى ما هستند، بسيارى از آن‌ها در خدمت غرب هستند؛ جوان‌هاى ما را شستشوى مغزى مى‌دهند. جوان‌هاى ما را تربيت فاسد مى‌كنند... ما مى‌خواهيم كه اگر ملت ما در مقابل كمونيسم ايستاد، تمام دانشگاهيان ما هم در مقابل كموينسم بايستند... اين‌هايى كه در خيابان‌ها، داخل دانشگاه‌ها درگيرى ايجاد مى‌كنند... اين‌ها اشخاصى هستند كه طرفدار غرب و يا شرق هستند و به عقيده‌ى من طرفدار غرب هستند... عزيزان من، ما از حصر اقتصادى نمى‌ترسيم. ما از دخالت نظامى نمى‌ترسيم. آن چيزى كه ما را مى‌ترساند وابستگى فرهنگى‌ست. ما از دانشگاه استعمارى مى‌ترسيم... ما از دانشگاهى مى‌ترسيم كه آن طور جوان‌هاى ما را تربيت كند كه خدمت به كمونيسم كنند... من آن چيزى را كه شوراى انقلاب و رييس جمهور راجع به تصفيه دانشگاه گفتند و راجع به اين كه بايد دانشگاه از اين جهاتى كه در او هست بيرون برود تا مستقل بشود تا ما بتوانيم استقلالش را حفظ بكنيم، پشتيبانى مى‌كنم و من از تمام جوان‌ها خواستارم كارشكنى نكنند و مقاومت نكنند و نگذارند كه اگر مقاومت كردند ما تكليف آخر را براى ملت معين كنيم... اميداوارم كه همان طورى كه پيشنهاد شده است، دانشگاه‌ها را از همه عناصر تخليه كنند و از همه وابستگى‌ها تخليه كنند تا اين كه انشاالله دانشگاه‌ صحيح اخلاقى‌ی اسلامى، فرهنگ اسلامى تحقق پيدا بكند».(٧٤)
پيام خمينى تكليف آخر را تعیين كرد و هر ترديد و توهمى را از ميان برداشت: سنگر‌ مقاومت دانشگاه اگر خودخواسته برچيده نشود، با زور برچيده خواهد شد و نيروى حزب‌الله هم به «چپ نمايان غرب‌زده ضد انقلاب» رحم و شفقت نخواهد كرد. حزب‌الله اما تاب آن را نيز نداشت كه به دانشجويان مخالف مجالى براى تامل دهد. بلافاصله پس از پايان پيام امام از راديو حمله به دانشگاه از سر گرفته مى‌شود: «پاسداران با شليك تيرهاى هوايى و پرتاب گاز اشك‌آور سعى مى‌كنند جمعيت را به خيابان‌هاى اطراف دانشگاه و به خصوص خيابان‌هاى روبروى در جنوبى و اصلى دانشگاه عقب بنشانند. مردم با آتش زدن كاغذ سعى مى‌كنند خود را از آسيب گاز اشك‌آور برهانند. پرتاب سنگ هنوز هم بسيار عادى محسوب مى‌شود. دانشجويان در داخل دانشگاه ديده مى‌شوند كه براى خود سنگرهايى از بلوك‌هاى سيمانى ساخته‌اند و در پناه آن به شعار دادن و سرود خواندن مى‌پردازند. تعداد كسانى كه در داخل دانشگاه هستند را نمى‌توان حدس زد... پاسداران به وسيله‌ى بلندگو از افراد داخل دانشگاه تهران مى‌خواهند كه با حفاظت پاسداران به هر نقطه كه مايلند بروند؛ فقط جواب مى‌آيد: اتحاد، مبارزه، پيروزى... ناظران تصور نمى‌كنند كسانى كه داخل دانشگاه هستند حتا در صورت تمايل بتوانند خارج شوند. در خيابان ١٦ آذر هم‌چنان حلقه‌ى زنجير محافظتى دانشجويان... بسته مانده است. "كميته‌ى هماهنگى دفاع از آزادى دانشگاه" دانشجويان مخالف را از ديگر دانشگاه‌ها فرامى‌‌خواند كه با تمركز نيرو سنگر دانشگاه تهران را تقويت كنند».(75) پيام راديویى رييس جمهور مبنى بر تخليه جمعيت از خيابان‌هاى اطراف دانشگاه تهران براى چندمين بار خوانده مى‌شود. عده‌اى از مردم در حال رفتن از محل هستند... [حزب‌اللهى‌ها] به راه پيمايى مى‌پردازند و شعار ضد فدايى مى‌دهند.(٧٦) حلقه‌ى محاصره لحظه به لحظه تنگ‌تر مى‌شود: «صداى تيراندازى لاينقطع به گوش مى‌رسد... گزارش‌هاى تاييد نشده‌اى حكايت از كشته شدن ٢٠ نفر مى‌كند».(٧٧) در اين حال و هوا رهبرى دانشجويان پيشگام كه از نخستين ساعات بعد ازظهر زمزمه‌ى گشودن باب مذاكره با مقامات دانشگاه و دولت را سرداده بود و با مخالفت ديگر اعضاى كميته‌ى هماهنگى دانشجويان روبرو شد بود و به همين علت قرار مذاكره با دكتر هاشم صباغيان عضو هييت مديره‌ى موقت دانشگاه تهران و دكتر حسن حبيبى وزير فرهنگ و آموزش عالى را چند بار به تاخير انداخته بود، آمادگى خود را براى آغاز مذاكرات اعلام مى‌دارد. اين اعلام آمادگى بدون آگاهى و سازگارى ديگر اعضاى كميته‌ى هماهنگى انجام گرفت.(٧٨)
« ساعت ده شب جلسه‌اى با حضور دو تن از گروه پيشگام، دو نفر از نخست وزيرى، دكتر حسين بنى‌صدر و آقاى پيرحسينى، دو نفر نماينده‌ى كميته‌ى مركزى، مديريت دانشگاه تهران و آقايان محمد مديرشانه‌چى و احمد على بابايى برگزار شد...».(٧٩) نمايندگان پيشگام در اين نشست خواسته‌ها‌ى‌شان را به اين صورت طرح كردند: ١) ادامه‌ى فعاليت دانشگاه تا پايان سال ٢) تضمين آزادى فعاليت سياسى و صنفى در تمام دانشگاه‌ها و مدارس عالى ٣) تامين دفاتر فعاليت دانشجويى توسط شوراهاى دانشجويان و دانشگاهيان.(٨٠) نمايندگان دولت و سرپرستان دانشگاه نمى‌توانستد مصوبه‌هاى شوراى انقلاب را زير پا بگذارند و به دانشجويانى كه آن‌ها را "ضد انقلاب" مى‌پنداشتند، امتيازى دهند. در نتيجه، پس از نزديك به دو ساعت مذاكره، نمايندگان پيشگام ناگزير واپس می‌نشینند و تنها به يك خواست بسنده مى‌كنند؛ اين كه بيانيه‌شان درباره‌ى واگذارى ستاد پيشگام به شوراى دانشجويان و دانشگاهيان دانشگاه تهران، از راديو خوانده شود. بيانه‌یى كه هرگز از راديو پخش نشد، در برگيرنده اين نكته‌ها بود:
«... ما ضمن محكوم ساختن تهاجمات ضد مردمى كه در نتيجه‌ى آن صدها دانشجو زخمى و چندين تن از دانشجويان انقلابى به شهادت رسيدند، براى اجتناب از درگيرى‌هاى بيشتر، محل ساختمان پيشگام مركزى را از تاريخ سه شنبه ٢ ارديبهشت ٥٩ به شوراى دانشجويان و دانشگاهيان و همه‌ى مردم مبارز تهران دعوت مى‌كنيم تا تصميم نهايى شوراى دانشگاه، از تجمع در محل ساختمان پيشگام مركزى و خيابان‌هاى اطراف خوددارى نمايند. بديهى‌ست كه ما مبارزه را براى حقوق يادشده با همه‌ى توان خويش ادامه خواهيم داد...».(٨١)
پذيرش اين خبر براى توده‌ى دانشجويان و دانش آموزان پيشگام سخت سنگين بود و براى ديگر اعضاى كميته‌ى هماهنگى چيزى در حد خيانت به حساب مى‌آمد. دانشجويان پيكار نسبت اين واپس نشستن بر اين باور بودند كه:
«... در شرايطى كه هنوز مقاومت مى‌توانست و مى‌بايست ادامه يابد، سياست شكستن مقاومت را در پيش گرفتند... [پيشگامى‌ها پذيرفته بودند] تا صبح روز سه شبنه ٣/٢/٥٩ (ساعت ٦ صبح) مقاومت ادامه پيدا كند تا بار ديگر با تحليل از اوضاع مشخص تصميم گرفته شود. اما اين تصميم و تعهد با سياستى كه از جانب سازمان چريك‌هاى فدايى اعمال گرديد، شكسته و زير پا گذاشته شد...».(٨٢)
دانشجويان هوادار پيكار، راه كارگر و دانشجويان مبارز هم ديگر پاى ماندن و مقاومت كردن نداشتند. آن‌ها نيز شرط عقل در آن ديدند كه در پى پيشگام نيروهاى خود را از دانشگاه بيرون كشند تا به دست پاسداران تار و مار نشوند. پس در حالى كه «صداى تيراندازى لاينقطع به گوش مى‌رسيد»(٨٣)، با سرهاى افكنده و چشمانى گريان از سنگرها بيرون آمدند و ستادشان را به «اعضاى هييت مديره‌ى موقت دانشگاه تهران، نمايندگان كميته‌ى مركزى و... واگذاردند».(٨٤) حدود «ساعت چهار بامداد... افرادى كه در داخل دانشگاه بودند، در حالى كه پارچه سفيدى... در دست داشتند، آمادگى‌شان را براى خروج از دانشگاه اعلام نمودند».(٨٥) ساعت پنج صبح، از امت حزب‌الله خواسته شد كه خيابان‌ها را ترك كنند.(٨٦) در همين ساعت «آخرين گروهى كه تا آن لحظه... مقاومت مى‌كرد، رسماً دفاتر و ستادهاى خود را در دانشگاه تهران جمع ... كرد».(٨٧) در اين موقعيت «پاسداران از گروه پيشگام و [ديگر دانشجويان] به هنگام ترك دانشگاه محافظت كردند».(٨٨) با اين حال «صداى رگبار گلوله تاسحرگاه... به طور متناوب از دانشگاه تهران به گوش مى‌رسيد».(٨٩)
«... مقارن ساعت نه صبح دكتر بنى‌صدر همراه با اعضاى شوراى انقلاب و هييت دولت به محل دانشگاه تهران [آمدند]. هر لحظه بر خيل جمعيت افزوده مى‌شد و شعار "مرگ بر سه مفسدين توده‌اى و فدايى و منافقين" در فضاى دانشگاه و خيابان‌هاى اطراف مى‌پيچيد... سرانجام رييس جمهورى و اعضاى شوراى انقلاب در محل خود مستقر شدند... آن‌گاه رييس جمهورى كشورمان بياناتى ايراد كرد...».(٩٠) «... و اين در حالى بود كه دكتر فاروقى رييس دانشگاه تبريز و دكتر محمد ملكى رييس دانشگاه تهران استعفاى‌شان را تسليم رييس جمهور كرده بودند، [و] سرپرستاران دانشگاه تهران و روساى چندين دانشگاه سرگرم نوشتن استعفاى خود بودند».(٩١) اعتراض‌‌نامه‌ى سرگشاده‌ى هييت علمى دانشگاه در روزنامه‌‌ى آن روز به چاپ رسید.( ٩٢)

گرچه دانشگاه را فتح كرده بودند، اما هم‌چنان به تاخت ‌و‌تاز ادامه دادند؛ به ويژه در شهرستان‌ها و هر آن‌جا كه نتوانسته بودند آن طور كه مى‌خواهند، تكليف را يك سره سازند و تا ته خط پيش روند. دو نمونه به دست مى‌دهيم؛ يكى در رشت و ديگرى در اهواز.
اطلاعات در سوم ارديبهشت ماه مى‌نويسد:
«ديروز در پى وقايع خونين رشت راديو اعلام كرد كه مجروحين نياز فورى به خون دارند... [پس از اعلام اين خبر] مردم رشت گروه گروه به سوى بانك خون اين شهر حركت كردند و خون دادند. در جريان درگيرى‌هاى رشت هم‌چنين به چند كيوسك فروش كتاب و نشريات حمله‌ور شدند و آن‌ها به آتش كشيدند. ديروز اوضاع شهر رشت به شدت ناآرام بود و دروازه‌هاى ورودى شهر به شدت توسط پاسداران كنترل مى‌شد. دكتر معاونيان مديرعامل بهدارى و بهزيستى گيلان اعلام كرد كه متجاوز از يك هزار نفر در حوادت ديروز رشت زخمى شدند، و پنج نفر بر اثر اصابت سنگ و سلاح سرد و گرم كشته شدند». همين روزنامه در ٦ ارديبهشت مى‌نويسد: «در جريان درگيرى‌هاى سه شنبه شوم رشت ٦ نفر كشته شدند».
خبر جنايت اهواز كه آن‌هم در سه شنبه ٢ اردیبهشت روى مى‌دهد، تكان دهنده‌تر است. در ساعت ٢ بعد از ظهر این روز، حجت الاسلام جنتی حاکم شرع و اما جمعه‌ی این شهر امت حزب‌الله را به گزاردن نماز در دانشگاه جندی شاپور فرامی‌خواند. پس ازسخنان تحریک آمیزش، حرکت دسته‌های حزب‌الله که سنگ و چوب در دست داشتند به سوی جمعیتی که در برابر دانشکده‌ی علوم اجتماعی گرد آمده بودند، آغاز می‌شود. آن‌ها در دایره‌ی حمایت پاسداران و شماری لباس شخصی‌ی مسلح به سلاح گرم، دانشجویان را به باد کتک می‌گیرند:
«... عده‌اى را وحشيانه با چوب و ميله‌ى آهنى مى‌زدند تا جايى كه دانشجويان غرق در خون به حال اغما مى‌افتادند. در يك مورد دانشجويى را با زنجير به روى زمين مى‌كشيدند و در همان حال مى‌زدند. پيكر غرق به خون اين دانشجو كه در حال اغما بود نيز از حملات وحشيانه در امان نماند. بعضى از پاسداران حتا در فاصله‌ى سه چهار مترى هدف مى‌گرفتند و به پاى دانشجويان شليك مى‌كردند. متلا رفيق جبرييل هاشمى را به اين ترتيب به گلوله مى‌بندند كه در بيمارستان بر اثر جراحات وارده به شهادت رسيد... دخترى را متوقف مى‌كنند و كلت را به شقيقه‌‌اش ‌گذاشته و شليك مى‌كنند... دستگير شدگان را سوار ماشين كرده و با كتك و فحاشى به زندان مى‌برند. در چندين مورد حمله و تجاوز به دختران انجام مى‌گيرد و تاكنون جسد سه دختر را از رودخانه‌ى كانون بيرون كشيده‌اند. بيش از هفتصد نفر زندانى و چند صد نفر زخمى و ده‌ها شهيد نتيجه‌ى انقلاب فرهنگى‌ست كه به راه انداخته‌اند... روز پنجشنبه ٤ ارديبهشت ماه ٥٩ جنايت هولناك ديگرى در تالار شهردارى ( يكى از اماكنی كه زندانيان را به آن‌جا مى‌بردند) اتفاق افتاد. در حالى كه خانواده‌هاى زندانيان در خارج از تالار شهردارى اجتماع كرده بودند و به اين جنايات اعتراض مى‌كردند، زندانيان به دادن شعار ضد آمريكايى مى‌پردازند. پاسداران محافظ با قساوت تمام به روى آنان آتش مى‌گشايند. در اين كشتار ددمنشانه، هشت زندانى شهيد و لااقل ٣٦ نفر زخمى مى‌شوند... در اخبارى كه از طرف رژيم در اين باره منتشر شد، چنين ادعا شده است كه زندانيان اهواز شورش كردند و در اين شورش چهار نفر كشته شدند كه يكى از آن‌ها دخترى به نام مهناز معتمدى بود. واقعیت از این قرار بود که اصلا شورشی صورت نگرفته بود. پاسداران پس از یورش به دانشگاه عده‌ی زیادی از دانشجویان را دستگیر کردند و چون زندان پُر شده بود و جا نداشت، آن‌ها را به سالن شهرداری منتقل کردند. وقتی دانشجویان به برخوردهای پاسداران و نحوه‌ی بازداشت خود اعتراض کردند، پاسداران با خشونت بیشتری یورش آوردند و آن‌ها را بی‌محابا به گلوله بستند».(٩٣) هفته‌نامه‌ی پیکار گزارش می‌دهد: «... نزدیک به ٨٠٠ نفر زندانی در دسته‌جات مختلف و در نقاطی مانند گاراژ اتومبیل، تالار شهرداری، مرکز سپاه، کمیته‌ی‌ صحرا و ... نگهداری می‌شوند... در یک گاراژ جنب بیمارستان جندی شاپور ١٧٠ نفر دختر محصل و دانشجو در بدترین وضعی زندانی می‌باشند. گذشته از دستگیری افرادی که در بیمارستان و بیشه‌های اطراف دانشگاه بودند، فالانژها و پاسداران به هر کسی که از نظر قیافه و با شناسایی قبلی در خیابان و یا محل‌های تجمع مردم مشکوک می‌شدند، دستگیر می‌کردند...».(٩٤)

چند نفر در جريان آن انقلاب فرهنگى كشته شدند؟ چند نفر آسيب‌هاى سخت ديدند؟ چه شمار به زندان افتادند؟ و چند تن از اين زندانيان به جوخه‌هاى اعدام سپرده شدند؟
نه در آن روزها و نه در ماه‌ها و سال‌هاى پس از آن روزها، پاسخى به اين پرسش‌ها داده نشده است. دولت‌هاى جمهورى اسلامى همه كوشيده‌اند اين جنايت را نيز از ديدگان پنهان و كتمان كنند. حدس و گمان‌ها اما بر مدار چند ده كشته مى‌گردد و تا آن جا كه مى‌دانيم، تاكنون فهرستى از اين كشته شدگان به دست داده نشده است. اما بنا بر گزارش‌هاى دو روزنامه‌ى دولتى و هفته‌نامه‌ى‌ چند سازمان سياسى مى‌شود به نام ٣٧ نفر از جان باختگان آن رويداد تاريخى دست يافت. همين‌جا بگوييم كه در گزارش‌ روزنامه‌ها، در عین حال به جان‌باختگانى اشاره شده كه هويت‌شان شناخته نشده است. برای مثال در اطلاعات ٦ ارديبهشت ١٣٥٩مى‌خوانيم: «يك نفر مجهول‌الهویه که بر اثر شدت جراحات وارده جسدش متلاشی شده و مورد شناسایی واقع نشده، در درگیری‌های شهر رشت کشته شد». يا در كيهان دوم ارديبهشت ١٣٥٩ مى‌خوانيم: «بنا بر گزارش خبرنگار خبرگذارى پارس از بيمارستان امام خمينى، تا ساعت ١و٤٠ دقيقه بامداد، تعداد مجروحينى كه به اين بيمارستان آورده‌اند به ١٥٧ نفر مى‌رسد. هم‌چنين تعداد كشته شدگان نيز سه نفر كه اسامى دو نفر از آن‌ها كه به ضرب گلوله كشته شده‌اند، به اين شرح مى‌باشد. ١- محسن رفعتى دانشجوى دانشگاه مشهد ( انستيتو تكنولوژى) ٢- فريدون آشورى، نفر سوم كه مجهول‌الهويه مى‌باشد به ضرب چاقو كشته شده است». يا مواردى از اين دست: «... در مورد دو نفر از مجروحين، معالجه موثر واقع نشد و در نتيجه كشته شدند».(٩٥) و يا: «رشت: پنج كشته - هزار مجروج، اهواز پنج كشته - ٢٠٠ مجروح، زاهدان: يك كشته - ٥٠ مجروح...».(٩٦) يا در بیانیه‌ی اعضای هییت علمی دانشگاه تربیت معلم که در روزنامه‌ی اطلاعات ٣١ فروردین منتشر شد، به حمله گروه‌های ضربت اشاره شده است که «منجر به قتل یک نفر شد». نيز به مورد خانواده‌هايى برمى‌خوريم كه نمى‌خواستند نام فرزند جان‌باخته‌شان فاش شود. اين را هم بگوييم كه از ٣٧ تن جان‌باخته‌اى كه نام‌شان در زير مى‌آيد، هفت تن كسانى هستند كه در جريان جنبش دانشجويى فروردين – اردیبهشت ٥٩ دستگير مى‌شوند و پس از فتح دانشگاه اعدام مى‌گردند. يكى از اين هفت تن از رشت بود و شش تن ديگر از اهواز.
نام‌هایی را که یافته‌ایم به ترتیب می‌آوریم:

شیراز:
١ـ نسرین رستمی

اهواز:
٢ـ غلام سعیدی
٣ـ فرزانه رضوان
٤ـ جبرییل هاشمی
٥ـ حمید درخشان
٦ـ طاهره حیاتی ( دانش آموز ١٤ ساله که با قمه کشته شد)
7ـ فرهنگ انصاری
8ـ محمود لرستانی، اهواز، کارگر شرکت نفت
9ـ سعید مکوندی
10ـ محمد عزیزپور
١1ـ مهناز معتمدی
١2ـ مهدی علوی شوشتری
١3ـ احسان‌الله آبفشانی

زاهدان:
14ـ صادق نظیری

مشهد:
١٥ـ شکرالله مشکین‌فام
١٦ـ محسن رفعتی

گیلان:
١٧ـ منیره موسی پور
١٨ـ امان الله ایمانی
١٩ـ جهانی
٢٠ـ محمد شادمان
٢١ـ خسرو بنیاد
٢٢ـ اصغر مجابرآبادی
٢٣ـ علی صفرزاده (طرقی)، محصل
٢٤ـ اصغر بیک آبادی، کارمند
٢٥ـ پیروز براندخت
٢٦ـ جواد گرگری
٢٧ـ اصغر گنجی
٢٨ـ احمد گنجه‌ای

تهران:
٢٩ـ محسن رفعتی ، ١/٢/٥٩، هجوم پاسداران به دانشگاه تهران
٣٠ـ فریدون آشوری

هفت تنی که پس از فتح دانشگاه در اهواز و رشت به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند، این‌ها هستند:
٣١ـ احمد موذن، فارغ اتحصیل دانشگاه اهواز، هوادار پیکار
٣٢ـ مسعود دانیالی دیپلمه بیکار، اهواز، هوادار پیکار
٣٣ـ دکتر اسماعیل نریمیسا پزشک درمانگاه حصیرآباد اهواز، پیشگام
٣٤ـ مسعود ربیعی دانشجوی فوق لیسانس علوم تربیتی، پیشگام
٣٥ـ غلام حسین صالحی دانشجوی علوم کامپیوتر، پیشگام
٣٦ـ اسداله خرمی دانشجوی دانشکده علوم تربیتی، پیشگام
٣٧ـ فرامرز حمید، شهادت تابستان ٥٩، تیرباران در شهر رشت

چه كسانى و به چه نسبتى در اين رويداد خونين دست داشتند؟ دستور حمله به دانشگاه‌ها را آيت‌الله خمينى داد. اين هم كه سران حزب جمهورى اسلامی ( بهشتى، رفسنجانى، خامنه‌اى و...) در تصميم‌گيرى و نيز طرح‌ريزى آن نقشى مهم داشتند، محل ترديد نيست. و اين كه نيروى پيشبرنده‌ى طرح حمله به دانشگاه‌ها، دانشجويان پيروى خط امام بودند و انجمن‌هاى اسلامى و دفتر تحكيم وحدت كه با سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى، پيوندى تنگاتنگ داشتند. اين را هم مى‌دانيم که بازوى اصلى سركوب، حزب‌الله بود (همان‌ها كه امروز "لباس شخصى"ها ‌ناميده مى‌‌شوند) كه سران حزب جمهورى اسلامى مى‌چرخاندندش. امر پاك‌سازى دانشگاهيان و دانشجويان و هم‌چنين اسلامى كردن فضا‌ها و درس‌هاى دانشگاهى نيز با ستاد انقلاب فرهنگى بود (على شريعتمدارى، محمد جواد باهنر، مهدى ربانى املشى، حسن حبيبى، عبدالكريم سروش، شمس آل‌احمد و جلال‌الدين فارسى). اين‌ها هيچ‌كدام درباره‌ى چند و چون آن لشكركشى و نقشى كه خود در كارزار ايفا كردند، كلامى نگفته‌اند. حتا آن‌ دسته‌شان كه بعدها "اصلاح‌طلب" شدند، نسبت به اين رويداد – هم‌چون بسيارى ديگر از رويداد‌هاى دوره‌ى انقلاب- سكوت پيشه كرده‌اند. چند تنى هم كه پس از گذشت بيست سال و به زمان شدت‌گيرى جدال براى قدرت، چند كلامى درباره‌ى آن روزها گفتند‌، بر آن‌ چه پيشتر گفته شده، چيز زيادى نيفزوده‌اند. چه از اين رويداد نيز تنها در ربط با تثبيت و تحكيم موقعيت خود و دوستان‌شان سخن گفته‌اند و يا كه براى افشاگرى از رقيب. آن را دست‌آويز قرار داده‌اند. چند نمونه به دست مى‌دهيم:
«در تهران، انجمن اسلامي دانشگاه علم و صنعت به محوريت افرادی مثل احمدی نژاد (رئيس جمهور فعلي كشورمان) اولين حركت را در پاكسازی دانشگاه‌ها از دفاتر گروه های مسلح و غيرمسلح در حال جدال با نظام اسلامی، آغاز كردند. سپس دانشگاه‌ها، يكی پس از ديگری به كنترل دانشجويان خط امامی درآمد. اين اقدامات گاه به دليل واكنش مسلحانه‌ی گروه‌ها، چهرهای خونين می يافت. گريزی از آن نبود كه مردم كه بيش از يك سال شاهد حركت‌هاي هرج و مرج طلبانه‌ی گروه های پرادعا و دور از خواسته‌های ملت بودند، به طور مستقيم وارد صحنه شوند.(٩٧)
هدايت‌الله آقايى كه آن زمان عضو انجمن اسلامى دانشگاه صنعتى شريف بود و اينك از اعضاى شوراى مركزى حزب کارگزاران است، با سرافرازى و بى هيچ اشاره‌اى به نقش خود، به نگاه رييس جمهور احمدى‌نژاد مى‌پردازد و می‌گوید:
«بله، طيفى در دانشگاه علم و صنعت، انجمن اسلامى دانشجويان را در دست داشتند كه آقاى محمود احمدى‌نژاد و [مجتبى] هاشمى ثمره هم از آن‌ها بودند. آن‌ها آدم‌هاى متدينى بودند، اما سليقه‌هاى خاص و متفاوتى داشتند. مثلاً مى‌خواستند در داخل دانشگاه، حوزه‌ی علميه درست كنند كه ايده‌شان ناموفق ماند. البته يک ساختمان را هم به همين منظور در داخل دانشگاه گرفتند و افرادى را هم از قم آوردند. ايده‌ى ديگرى كه داشتند اين بود كه دانشجويان را بفرستند قم تا طلبه شوند و بعد با لباس طلبگى برگردند و در دانشگاه درس بدهند. اين كار آن‌ها هم البته نگرفت. چون آن‌هايى كه به قم رفتند يا همان‌جا ماندند يا حوزه‌ها را رها كرده به دانشگاه روى آوردند. آن‌ها همان‌ طور كه گفتم اعتقادات خاصى داشتند و امروز هم همان اعتقادات را در اداره‌ی كشور دنبال مى‌كنند».(٩٨)
محمد قوچانى، آن گاه كه عباس عبدى را به اتهام جاسوسى براى بيگانگان گرفتند، در پشتيبانى و تبرعه‌ى او يادآور شد:
«عباس عبدى، سعيد حجاريان و ديگر فرزندان نازى‌آباد از رهبران انقلاب فرهنگى شدند: چهره‌ى فعال و پر تلاش "عبدى را در واقعه‌ى پاك‌سازى دانشگاه‌ها از عناصر گروهكى و اتاق‌هاى جنگ گروه‌هاى معاند با نظام اسلامى و... در جريان انقلاب فرهنگى در اوايل ارديبهشت ماه ١٣٥٩ به خوبى به ياد دارم و زمانى را كه در مناظرات تلويزيونى‌ى دانشجويان مسلمان با دگرانديشان آن زمان شركت مى‌كرد و گفتار خود را با قرائت آيه‌ى شريفه‌ى رب الشرح لى صدرى... آغاز مى‌نمود"».(٩٩)
حشمت‌الله طبرزدى «درباره‌ى حركت بسيار زيان‌آور انقلاب فرهنگى كه دفتر تحكيم وحدت و آيت‌الله خمينى آن را پايه گذارى كردند...» بيشترين اطلاع و آگاهى‌یی كه به دست داده، در اين حدود است:
«من در اواخر سال ١٣٥٨، به عنوان نماينده‌ى انجمن اسلامى دانشجويان محل تحصيلم وارد دفتر تحكيم وحدت شدم و به عضويت شوراى عمومى اين دفتر درآمدم. دوران ورودم به دفتر تحكيم با بحث راه‌اندازى انقلاب فرهنگى هم‌زمان شده بود و به صورت طبيعى در بستر اين حركت اشتباه قرار گرفتم كه بعداً در مورد آن توضيح خواهم داد. با به راه افتادن انقلاب به اصطلاح فرهنگى ( يا بهتر بگويم تصفيه‌ى مخالفين از دانشگاه‌) و در اواخر سال ١٣٥٩ فراكسيونى از چند انجمن اسلامى به وجود آمد كه من از اعضاى فعال آن فراكسيون... بودم». او از بابت سهمى كه دانسته نيست چه بوده، «همواره از مردم پوزش خواسته» است!(١٠٠)
صادق زيبا كلام نيز كه در جريان حمله به دانشگاه از جمله اعتراض كنندگان و امضاء كنندگان "نامه‌ى سرگشاده‌ى هييت علمى دانشگاه‌هاى تهران" بود(١٠١)، پس از فتح دانشگاه از حاميان انقلاب فرهنگى و در تمام دوران تعطيل سى ماهه‌ى دانشگاه ( ١٥ خرداد ٥٩ تا ١١ آذر ١٣٦١) از بلند پايگان ستاد انقلاب فرهنگى، هر بار كه از «تعطيلى دانشگاه‌ها كه كار اشتباهى بود، هست و خواهد بود» حرف زده، واقعيت را كژ و كوژ كرده: «نبايد فراموش كنيد كه پياده نظام انقلاب فرهنگى دانشجويان بودند. اصلاً دچار اين توهم نشويد كه رفتند و سرباز آوردند! نه خير، خود دانشجويان اين كار را كردند و اصل اين ماجرا از دى و بهمن ٥٨ بود. آن بولدوزرى كه آمد دانشگاه‌ را بست، جنبش دانشجويى بود و آن زمان دانشجويان در كجا كه نبودند؟ در سپاه، در دادگاه‌هاى انقلاب و در شوراى انقلاب، همه جا دانشجو بودند. تنها انگيزه‌اى كه در آن زمان نداشتيم، انگيزه‌ى سياسى بود. يعنى اصلاً دون شان خود مى‌دانستيم كه چهار تا دانشجو و استاد را اخراج كنيم. روايت تاريخى انقلاب فرهنگى تاريك است چون تا به حال متاسفانه آن گونه كه بود بازگو نشده است».(١٠٢)
كاش به جاى «حلاليت طلبيدن» و درخواست بخشش از هر كسى كه «در نتيجه بسته شدن دانشگاه، ضرر و زيانى متوجه‌اش شده» به سهم خود مى‌كوشيدند كه روايت خود را بازگويند و از اين رهگذر نورى بر واقعيت تاريخى بتابانند.

ناصر مهاجر

هیچ نظری موجود نیست: