وبلاگ کلک - برپایی اعتراضات دانشجویی در واکنش به توقیف روزنامه سلام آغاز شد .این روزنامه در ۱۵ تیر ۱۳۷۸ به جرم چاپ نامه محرمانه سعید امامی به قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات برای تحدید مطبوعات ، توقیف و توسط دادگاه ویژه روحانیت به مدت ۵ سال توقیف شد.
نمايندگان اکثرا محافظه کار مجلس پنجم، که در کش و قوس محدود ساختن قانون قبلی مطبوعات بودند، از نسبت دادن طرح آنان به سعيد امامی برآشفتند و وزارت اطلاعات از مدير مسوول روحانی "سلام"، به دليل چاپ سند محرمانه، به دادگاه ويژه روحانيت شکايت برد.
به اين ترتيب، يک تيتر تکان دهنده، نقطه آغاز ماجرايی پر حادثه شد.
۱۵ تیر ۱۳۷۸: انتشار نامه فوق محرمانه سعید امامی در روزنامه سلام.
۱۶ تیر ۱۳۷۸: تصویب کلیات طرح اصلاح قانون مطبوعات.
۱۷ تیر ۱۳۷۸: توقیف روزنامه سلام.
پنج شنبه شب هفدهم تیرماه ، تعدادی از دانشجويان ساکن کوی دانشگاه تهران در خيابان کارگرشمالی (امير آباد شمالی)، در اعتراض به توقيف روزنامه سلام گرد هم می آيند. دانشجويان، خواستار رفع توقيف از سلام و عدم تصويب طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس بودند.
اعتراضات از محوطه ی کوی دانشگاه به خیابان ها کشیده می شود نیروی انتظامی با دانشجویان درگیر میشود و دانشجویان با پرتاب سنگ و اشیا دیگر سعی در جلوگیری حمله ماموران به کوی را دارند یکی از نیروهای پلیس به گروگان گرفته میشود اما مدتی بعد دانشجویان او را رها میکنند.
اوضاع نسبتا آرام شده اما با گذشتن عقربه های ساعت از نیمه شب و آغاز جمعه 18 تیر پلیس به همراه نیروهای لباس شخصی به کوی حمله می کند و موفق به ورود میشود.
هنوز آفتاب نزده است که نیروی انتظامی پس از تخریب و ضرب و شتم دانشجویان از کوی خارج میشود و دانشجویان زخمی و درهای شکسته میمانند با آه و ناله ی جوانان. بدنها مجروح سرها شکسته . گویی که مغول ها بازگشته اند.
به هیچ مکانی رحم نشده است به هیچ کسی رحم نکرده اند حتس نمازخانه (مسجد) کوی را هم با پوتین های خود تخریب کردند و دانشجویان را در آن کتک زدند.
خبرها میپیچد. تلفن ها زنگ میزنند. مردم از خواب بیدار میشوند گویا در شهر خبری بوده است.ساکنان امیرآباد شمالی به مردم شهر خبر میدهند : دیشب اینجا قیامت بوده است.گویا صدام حمله کرده! نه مانند مغولها کتاب ها را پاره میکردند با دانش می جنگیدند. عده ای میگویند عربی حرف میزدند گویا لبنانی بودند. ماشینهای مشکی جدیدی در خیابان ها دیده میشود میگویند تمام افراد داخل آن غول پیکرند و لبنانی . گویا نیروهای آموزش دیده ی حزب الله لبنان در تهران اند.
مردم نمیتوانند باور کنند که ایرانی فرزندشان را کتک زده است مانند هفده شهریور که میگفتند اسراییلی ها بودند. آن قدر وضعیت اسف بار است که نمیخواهند نام ایرانی با آن ننگین شود
شهر بیدار شده است مردم به دانشجویان می پیوندند امیر آباد 5 روز شاهد درگیری است. با شنیدن خبر شهادت یکی از دانشجویان (عزت الله ابراهیم نژاد)، سایرین نمی توانند ببینند که خونش پایمال میشود می ایستند:
اما باز هم خون باز هم کتک باز هم درد و آه :
روزنامه خرداد نیروهای انصار حزب الله و لباس شخصی را که مجوز نداشتند قانونی خواند و در صفحه اول در روز 19 تیر نوشت : نباید گروه فاقد مجوز را غیر قانونی دانست
تظاهرات به سوی دفتر علی خامنه ای کشیده میشود دانشجویان به سمت خیابان آذربایجان میروند سعید حجاریان در این باره می گوید :
.....وقتی دانشجوها از کوی دانشگاه بیرون آمدند، بین میدان ولیعصر بودند تا حرکت کنند به سوی خیابان آذربایجان، من در آن هنگام دفتر آقای خاتمی بودم. آن زمان من عضو شورای شهر تهران بودم. اعضای شورای شهر را برده بودم به کوی دانشگاه تا خرابیها را ببینند و برای بازسازی و اختصاص بودجه اقدام کنیم. من به خاطر این کار رفته بودم دفتر خاتمی که آقای صفوی (فرمانده سپاه) زنگ زد به آقای ابطحی و گفت که خط قرمز ما خیابان جمهوری است، هر کسی از این خیابان پایینتر بیاید، میزنیم. متوجه شدیم که بچههای دانشجو دارند رو به پایین حرکت میکنند، به من گفتند که بروم با آنها صحبت کنم، رفتم با دانشجوها صحبت کردم، یک طرف بچههای رحیم بودند، یک طرف هم بچههای دانشجو، با قسم و آیه و من بمیرم تو بمیری، سر راهپیمایی را کج کردم به سمت کوی دانشگاه و گفتم برید من هم میآیم به کوی...
خاتمی گرچه دفاع چندانی از دانشجویان نکرد، اما در سخنرانی خود این رویداد را نتیجه پیگیری قتلهای زنجیرهای دانست.پس از تظاهرات دانشجویان به سمت دفتر خامنهای و همچنین گسترش اعتراضات به سایر شهرستانها و سایر نقاط تهران از جمله میدان سپه و باراز تهران، در شرایطی که تهران از جمعه ۱۸ تیر شاهد بی سابقه ترین درگیری بین مردم و سپاه، بسیج و هوادارن نظام بود، ۲۴ تن از فرماندهان بلند پایه سپاه در نامهای به محمد خاتمی وی را تهدید کردند که اگر در سرکوب اعتراضات قوی تر عمل نکند خود دست بکار میشوند. بعید است که این نامه بدون اطلاع و تایید علی خامنهای منتشر شده باشد.در بخشهایی از آن خطاب به خاتمی آمدهاست:
اما آیا حرمتشکنی و توهین به مبانی این نظام، تاسف و پیگیری ندارد؟ آیا حریم ولایت فقیه کمتر از کوی دانشگاه است؟ آیا حریم امام، آن انسان کمنظیر، کمتر از جسارت به یک دانشجو است؟ آیا چند روز امنیت کشور را دچار اخلال کردن و به هر مؤمن و متدین حمله کردن و آتش زدن فاجعه نیست؟ آیا زیر سئوال بردن جمهوری اسلامی، این یادگار دهها هزار شهید و شعار علیه آن دادن فاجعه نیست؟ جناب آقای خاتمی، چند شب پیش وقتی گفته شد عدهای با شعار علیه رهبر معظم انقلاب به سمت مجموعهٔ شهید مطهری در حرکتاند، بچههای کوچک ما در چشم ما نگریستند، انگار از ما سؤال میکردند غیرت شما کجا رفته است؟
حتی پس از سخنرانی علی خامنه ای اعتراضات ادامه داشت و مردم و دانشجویان به خانه هایشان بازنگشتند. تا اینکه صدای شلیک در خیابان ها به گوش رسید بسیج و نیرو انتظامی حکم تیرگرفتند. گویی در شهر حکومت نظامی ایجاد شده بود.خاکسترها رو آتش را گرفتند و گویی همین آتش زیر خاکستر بود که 23 خرداد 1388 باز شراره کشید و خودنمایی کرد.
داستانی دراز است. داستان نه تاریخ سیاه ایران است.ماجرا به اینجا ختم نشد و نخواهد شد هنوز هم 18 تیر قربانی میگیرد.
هجده تیر در تاریخ ایران روز بزرگان ایران زمین است.
کوی دانشگاه باز هم در روز25 خرداد 1388 مورد هجوم بسیج و لباس شخصی ها و همراهی و کمک نیروی انتظامی قرار گرفت . دانشجویان اینبار به نتایج انتخابات ریاست جمهوری معترض بودند و آنرا کودتا خواندند. حداقل 5 تن از دانشجویان در این شب به شهادت رسیدند و صدها نفر بازداشت شدند
ناگفته ها بسیار است.اما باید به یاد قربانیان باشیم یادی هم از آنان خواهیم کرد و از کسانی که رفتند و من نتوانستم که نامی ازشان بیابم طلب عفو و بخشش دارم.
قربانیان :
نام : عزت الله ابراهیم نژاد
تولد : 1 فروردین 1351
شهادت : 18 تیر 1378
حکم : (پس از شهادت در دادگاه) به جرم مقاومت در برابر انصار حزب الله به اقدام علیه امنیت ملی محکوم شد.
عزت ابراهیم نژاد در حال طی دوران حدمت نظام وظیفه در ستاد مشترک سپاه پاسداران در تهران بود که برای دیدن دوستان خود به خوابگاه کوی دانشگاه تهران میرود و بدین دلیل در هنگام یورش به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران بودهاست.
برادر وی پیرامون چگونگی قتل میگوید
انصار حزبالله عقبنشینی میکردند، نیروهایشان را آماده میکردند و دوباره حمله میکردند. دقیقاً جریان کشته شدن عزت را بخواهم برایتان بگویم باید اشاره کنم که ما کسی را که ضربه نهایی را زد، به دادگاه هم احضار کردیم اما متاسفانه دادگاه او را قبول نکرد، ولی ما همچنان بر روی حرف خودمان هستیم.زمانی که عزت را زدند، جلوی همان درب اصلی کوی دانشگاه، بین دانشجوها بود. یک لحظه او را میکشند کنار. یعنی سه چهار نفر میریزند روی او و بچهها که از دور داشتند نگاه میکردند دیدند ریختند سر عزت و با باتوم و زنجیر به جانش افتادند.چون قوزک پای عزت شکسته بود، زمانی که جنازه را آوردند، ران و دقیقاً کتف و دو دست او شکسته بود، فیلم آن هم هست دقیقاً. تمام پشت بدن او همه جای زنجیر بود.دانشجوها موقعی که دیدند دارند او را میزنند، یک دفعه حمله کردند. متاسفانه یک کمی دیر عمل کردند و یکی از آنها اسلحه را درآورد و دقیقاً از همان فاصله یک متری شلیک کرد به سر او که به چشم چپش اصابت کرد و وارد ناحیه مغز او شد. لحظهای که این اتفاق برای او افتاد، دقیقاً ده دقیقه به هفت بود
انتشار مطلبی توهین آمیز در وبلاگ شخصی مسعود ده نمکی باعث شد خانواده عزت ابراهیم نژاد برخی اطلاعات خود پیرامون قتل وی را منتشر کنند که حاکی از دست داشتن ده نمکی و مهدی صفری تبار، پسر امام جمعه اسلامشهر در قتل وی است :
در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، عزت را شبانه و تک وتنها به گوشهای کشاندی و با ضربات چاقو، زنجیر خودت و دوستانت، عزت را از پا درآوردی و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردید... هر چند که ما تک وتنها بودیم و هستیم و زورمان نرسید که شما را به پرونده دادگاه ۱۸ تیر بکشانیم ولی مطمئن باش خداوند، تو را به دادگاه خودش خواهد کشید و دیگر آنجا نه رهبری هست و نه سپاهی و نه دیگر کسی که تو را تبرئه کند.
نام : اکبر محمدی
تولد: 1348
جرم : اقدام علیه امنیت ملی - شرکت در اعتراضات دانشجویی
حکم : اعدام و سپس تقلیل به 15 سال حبس
شهادت : 8 مرداد 1385 در زندان اوین
آرامگاه : روستای چنگ میان از توابع آمل
علت شهادت : زنده یاد اکبر محمدی در اعتراض به وضعیت خود دست به اعتصاب غذای خشک زد و مسئولین علت مرگش را اعتصاب غذا اعلام کردند (به طور غیر رسمی) اما تصاویر منتشر شده از پیکر بی جان زنده یاد اکبر محمدی آثار شکنجه بر بدن وی را نشان میداد.
اکبر محمدی به همراه برادرش منوچهر محمدی بازداشت شده بود. منوچهر محمدی توانست از ایران فرار کند.
در مراسم هفتم اکبر محمدی که درميان اندوه بسيار شرکت کنندگان انجام شد، مراسم به شدت از سوی مسئولين امنيتی ولباس شخصی ها مورد مراقبت قرار گرفته بود. بسیاری از دانشجویانی که با اتوبوس از نقاط مختلف ایران جهت شرکت در مراسم هفتم وی عاضم شهرستان آمل شده بودند توسط مامورین امنیتی متوقف و به طور موقت بازداشت شدند. در نهایت مراسم با شرکت کسانی که توانسته بودند خود را به روستای " چنگ میان " برسانند، تحت نظر مامورین وزارت اطلاعات و لباس شخصیها برگزار شد. مادر محمدی نيز در حالی که گل و شيرينی بر روي مزار اکبر محمدی گذارده بود در اين مراسم میگفت: «امروز روز عروسی فرزندم است و همه شما در جشن عروسی اکبر شرکت کرده ايد .»
فرشته علیزاده فعال دانشجویی دانشگاه الزهرا بود که در جریان حمله انصار حزب الله به خوابگاه دانشجویان بازداشت شد.
امیر فرشاد ابراهیمی ( یکی از رهبران انصار حزبالله که از این گروه جدا و پس از ۱۸ ماه انفرادی و شکنجه و دو سال حبس ایران را ترک کرد) پیرامون قتل وی میگوید که او پس از بازداشت زیر شکنجه جان سپرده و در گورستان خاوران دفن شدهاست.
احمد باطبی میگوید:
هنگام باز جویی صدای سعید را شناختم. اسم او در لیست دانشجویان بازداشت شده بود.
تولد : 4 خرداد 1356 _ شیراز
جرم : اقدام علیه امنیت ملی_ شرکت در اعتراضات دانشجویی
حکم : 15 سال زندان (شایعاتی درباره حکم اعدام وی نیز وجود داشت)
باطبی که یکی از آخرین زندانیان سیاسی وقایع هیجده تیر در زندانهای جمهوری اسلامی بودهاست، پس از تحمل ۹ سال زندان از مرخصی استعلاجی خود استفاده کرده و نوروز ۱۳۸۷ ایران را ترک کرد.
وی توسط یکی از رابطان حزب دموکرات کردستان ایران و با کمک اعضای آن توانست از ایران خارج شود.وی میگوید که یک بار توسط تیم تروریستی ارسال شده از ایران تهدید شدهاست و پس از چندی وزارت اطلاعات تلفن وی را یافته و توسط یکی از بازجویانش تهدید شد که به ایران باز گردد. این تهدیدات باعث شد که دفتر سازمان ملل در اربیل سریعتر امکان خروج و سفر وی را به سوئد ایجاد کرد اما وکیل او لیلی مظاهری توانست امکان سفر او به آمریکا را فراهم کند
باطبی با وثیقه لطف الله میثمی (از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران) توانست که از زندان مرخصی بگیرد و سپس از ایران فرار کرد.
به نام مهرداد لهراسبی هم برخوردم و آخرین خبری که از وی توانستم بیابم خوشبختانه خبر آزادی مشروط وی پس از 9 سال حبس در زندان رجایی شهر کرج بود تاریخ خبر برای 26 فروردین ماه 1387 بود و امیدوارم مهرداد پس از آن همه درد و شکنجه به آغوش خانواده برگشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر