مقایسه اسلحه های ژ3 ، کلاشینکف و ام 16 با یکدیگر

.
M16-A2 (ارتش امریکا)
G3_A3 (ارتش ایران)AKM کلاشینکف (ارتش شوروی)
مقایسه M16-A2 (ارتش امریکا) AKM (ارتش شوروی) G3_A3 (ارتش ایران)

همانگونه که می دانید ای کی ام همان سلاح ای کی۴۷ است که در سال ۱۹۵۱ توسط سران ارتش اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بهینه سازی شده و به ای کی ام تبدیل شده است .
۱- ارگونومی: سلاح ام۱۶ بدلیل کوتاه بودن نداشتن دوام و خوش دست نبودن و... فاقد ارگونومی لازم برای سرباز یا یک رنجر می باشد در کنفرانسی میخاییل کلاشنیکف(طراح اسلحه کلاشنیکف) اعلام کرد در عراق و افغانستان سربازان امریکایی ترجبح میدهند بجای استفاده از اسلحه سازمانی این کشور موسوم به ام۱۶ از کلاشنیکف استفاده کنند. اما سلاح کلاشنیکف با دارا بودن خوش دستی توانسته برتری خود را نسبت به ام۱۶ ثابت کند ولی اسلحه ژ۳ بدلیل طول مناسب سلاح و خوش دستی از همه جهات و .. مناسبترین اسلحه برای هر نوع جنگی هست.

۲- قدرت کشندگی سلاح:در سلاح ام۱۶ کالیبر غیر کشنده 5.56 در45 استفاده می کند علت آن هم این هست که سران ارتش امریکا فکر می کنند زخمی کردن سرباز دشمن روحیه دشمن را ضعیف میکند که نظر درستی نیست . اما در سلاح کلاشنیکف که از کالیبر کشنده 7.62 در 39 استفاده می کند می تواند در برخی موارد غیر کشنده عمل کند ولی در سلاح ژ۳ که در آن از کالیبر بسیار کشنده 7.62در 51 استفاده شده میتواند یک رنجر و ۳۰ نفر رنجر دیگر پشت سر آن را بکشد و پس از گذشتن از هر رنجر شعاعی به اندازه یک متر در محل گذشت مرمی ایجاد کند.علت استفاده ارتش ایران از این سلاح بدلیل این هست که سردمداران ارتش معتقدند اگر سلاح بکشد هم در روحیه سربازان هم در روحیه کشور مهاجم تاثیر می گذارد و در مورد کفن و دفن کشور مهاجم را با مشکل مالی روبرو خواهد کرد با اینکه در صحنه های نبرد بدن فرد کشته شده پس از دقایقی شروع به گندیدن می کند ۴ سرباز مجبور می شوند او را از صحنه نبرد دور کنند به همین دلیل عاقلانه تریت تصمیم برای سردمداران ارتش ایران می باشد. با نصب دوربین روی سلاح ژ۳ می توان از آن به عنوان یک تک تیر انداز قوی استفاده کرد.

۳- لگد سلاح:در سلاح ام۱۶ بدلیل سبکی و طراحی بد لگد سلاح به طور کاملا چشمگیری افزایش یافته (سبکی سلاح طبق قانون نیوتن لگد سلاح را افزایش میدهد) اما در سلاح کلاشینکف به خاطر استفاده از پیچیده ترین معادلات ریاضی در طراحی این سلاح لگد این سلاح به طور باور نکردنی کاش یافتهاست ولی در سلاح ژ۳ با وجود معادلات ریاضی و سنگینی سلاح (4.100 Kgr) و استفاده از مهمات بزرگتر بین سلاح ام۱۶ و کلاشنیکف قرار می گیرد .

۴- مقاومت سلاح در مقابل نظافت نشدن:پس از طراحی سلاح ام۱۶ برای اولین بار توسط یوجبن استونر اعلام شد که وی این سلاح را مقاوم ترین سلاح در مقابل هر گونه ورود مواد ناخواسته به سلاح مقاوم است اما در جنگ ویتنام مشخص شد که این دروغی بزرگ بوده زیرا با نشستن غبار موجود در هوا بر روی این سلاح این سلاح توان کار کردن را از دست می دهد اما در سلاح کلاشنیکف چنین چیزی صحت ندارد و این سلاح در مقابل گرد و غبار نا چیز مقاوم است ولی در سلاح ژ۳ بدلیل طراحی عالی و به اصطلاح نظامی سگ جون هست و میتواند در محیط های گلی و قیری به خوبی عمل کند.

۵- نشانه گیری: در ام۱۶ بدلیل لگد زیاد سلاح سرباز نمی تواند بر هدف خود مسلط شود و بدلیل فاصله داشتن بیش از حد مگسک اسلحه با لوله در نزدیکترین فاصله هم شخص تیر انداز مجبور است با نواختن ۳ گلوله قلق گیری کند در سلاح کلاشنیکف این فاصله به ۵۰ متر افزایش دارد ولی در سلاح ژ۳ فاصله قلق گیری به بیش از ۲۵۰ متر می رسد.

۶- قدرت آتش: در سلاح ام۱۶ به خاطر استفاده از مهمات کم و نبود فشار غیر مستقیم گاز باروت قدرت آتش آن بسیار کم شده اما در سلاح کلاشنیکف با وجود مهمات کم در آن از فشار غیر مستقیم گاز باروت استفاده شده که قدرت آتش آن را نسبت به ام۱۶ کمی افزایش می دهد ولی در سلاح ژ۳ علاوه بر استفاده ازمهمات زیاد که قدرت آتش را بالا می برد به بهترین شکل طراحی شده طوری که دیگر نیازی به فشار غیر مستقیم گاز باروت نیست.

۷- توانایی تولید انبوه: سلاح ام۱۶ علاوه بر بی کیفیتی بسیار گران است تنها یک قبضه از این سلاح بدون تجهیزات قیمتی معادل ۳۵۰۰ دلار دارد در صورتی که تولید انبوه این سلاح یک کشور را بد بخت می کند اما سلاح کلاشنیکف توانایی تولید انبوه را دارد و تنها یک قبضه از آن بدون تجهیزات ۳۵ دلار است اما سلاح ژ۳ که میتواند تولید بهبنه و خوب و انبوهی داشته باشد تنها یک قبضه از آن بدون تجهیزات معادل ۴۰ دلارهست در این متن منظور از تجهیزات سر نیزه - نارنجک انداز و نارنجک تفنگی و... می باشد که ام ۱۶ بسیاری از این تجهیزات مانند سر نبزه و نارنجک تفنگی و... را ندارد.

۸- نتیجه گیری:مشخص است ژ۳ بهترین و قویترین اسلحه انفرادی دنیا است زیرا این اسلحه ۴۰ سال در ایران و در سخت ترین شرایط امتحان خودشو به خوبی پس داده کلاش به نوبه خود اسلحه خوبی است ولی ژ۳ برای هر نوع جنگی کاربرد دارد ام۱۶ بی هدف طراحی شده فقط بدرد جنگ های شهری می خورد.

پاسدار عمامه دار – عکس

نافرمانی مدنی چيست؟


نافرمانی مدنی: بهترین راه برای به زانو درآوردن رژيم هاي سرکوبگر و بي رحم است.
نافرمانی مدنی به معنای سر باز زدن فعالانه از پذیرش قوانین، تقاضاها یا دستورات معینی از سوی حکومت یا نیرویی اشغالگر تعریف شده است و یکی از روشهای مهم مقاومت غیرخشونت بار به شمار می آید. مردم از این شیوه برای مقاوم در مقابل قوانین ظالمانه استفاده می کنند. یکی از مهمترین تجلیات این شیوه مبارزاتی در هند در زمان مهاتما گاندی به اجرا درآمد. در انقلاب مخملی چکسلواکی و در آلمان شرقی برای برکناری دیکتاتورهای کمونیست نیز از این شیوه استفاده شد. همچنین مبارزان آفریقای جنوبی در مواجهه با رژیم آپارتاید از این شیوه استفاده کردند. مبارزان جنبش حقوق مدنی در امریکا و همچنین مبارزان جنبشی که اصطلاحا به جنبش آوازه خوانی شهرت یافت و کشورهای بالتیک را از اتحاد شوروی مستقل کرد این روش را پیشه خود ساختند. در انقلاب های دیگری مانند انقلاب نارنجی اوکراین و انقلاب گل رز در سال 2005 نیز این شیوه به کار برده شد.
نافرمانی مدنی از این ایده نشات می گیرد که انسان لازم نیست به لحاظ فیزیکی به مبارزه بپردازد، بلکه کافی است از آنچه که از او خواسته می شود تبعیت نکند. هنگامی که حکومت در مقابل خیل عظیم مردمانی قرار گیرد که ساکت بر جای خود نشسته اند ولی با کم کاری، عدم تبعیت از قوانین حکومت و ... دستگاه حکومتی را فلج می کنند، کاری برای واداشتن مردم به تبعیت از دستش برنمی آید.

نمونه هایی از نافرمانی مدنی
در سال 1971 رهبر ملی گرای بنگلادش، شیخ مجیب الرحمان، و حزب او، یعنی عوامی لیگ جنبش تاریخی «عدم همکاری» با دستگاه سیاسی و نظامی پاکستان شرقی را اعلام کردند تا دولت پاکستان را وادار کنند نتیجه انتخابات سال 1970 را که طی آن حزب عوامی لیگ برنده شده بود، بپذیرد. این جنبش باعث تعطیلی کامل تمامی ادارات دولتی و شبه دولتی، حمل ونقل عمومی، تجارت، مدارس، و دانشگاه ها شد. پاکستان شرقی (یا همان بنگلادش بعدی) از پرداخت مالیات به دولت پاکستان خودداری کرد و تمامي داد و ستدهای مالی بین پاکستان شرقی و غربی به طور کامل متوقف شد. تمامی ارتباطات به صورت تلفن و تلگراف با پاکستان غربی قطع شد. رهبری عوامی لیگ به مدت 18 روز به صورت حکومت واقعی در پاکستان شرقی درآمد و این امر مرکزیت دولت پاکستان را به لرزه انداخت.
نمونه دیگر نافرمانی مدنی در کوباست. در این کشور نیز جنبشی با عنوان «من با دیکتاتور همکاری نمی کنم» شکل گرفت. شعار اصلی این جنبش «من خواستار تغییر هستم» بود. در ذیل این شعار، شش شعار دیگر وجود داشت: «من سرپیچی می کنم، من کمک نمی کنم، من خبرچینی نمی کنم، من پیروی نمی کنم، من همکاری نمیکنم، من سرکوب نمی کنم». بعلاوه، اعضای این جنبش برای نشان دادن عدم همکاری خود با رژیم کوبا، دستان خود را به صورت صلیب بر روی سینه قرار می دادند.
هنرمندان بسیاری مانند لسته آلوارز، آموری گوتیرز، ویلی چیرینو، یون سکادا، پاکیتو، دریورا و بونکو کینونگو از این جنبش حمایت کردند.
بانوان سفیدپوش گروهی از همسران، مادران، و خواهران ناراضیان کوبایی بودند که برای آزادی خویشاوندانشان در این نافرمانی مدنی شرکت کردند.
نمونه دیگر انقلاب آوازه خوانان در بالتیک بود. این جنبش چهار سال طول کشید و طی آن اعتراضات مختلفی بروز کرد. دولت شوروی در سال 1991 کوشید با استفاده از تانک جلوی فعالیت این جنبش را که در صدد استقلال کشورهای این حوزه و بویژه استونی بود بگیرد. شورای عالی استونی به همراه کنگره استونی دولت مستقل استونی را اعلام کردند و از قوانین شوروی سرپیچی نمودند. مردم به صورت موانع و پناهگاههای انسانی در مقابل تانکهای شوروی ایستادند تا مانع از اشغال تلویزیون شوند. با این اقدامات، استونی توانست بدون خونریزی به استقلال دست یابد.
شیوه های عمل متعددی برای نافرمانی مدنی وجود دارد. مهمترین و اصلی ترین ویژگی که تمامی این شیوه ها را به هم پیوند می دهد، نافرمانی و سرپیچی از قوانین و دستورات حکومت است. این اقدام از انجام کار ساده در اداره تا دستور سرکوب امتداد می یابد. نافرمانی در انجام کارهای اداری باعث فلج شدن دستگاه دولتی می شود و مشکلات دولت را افزایش می دهد. عدم پرداخت هزینه های دولتی مانند آب، برق، تلفن، ایجاد راهبندان در خیابانها، اعتصاب و ... همگی نمونه هایی از نافرمانی مدنی هستند. ولی نمی توان موارد را به اینها ختم کرد. هر کس و هر گروه بنا به شرایط خود می تواند شیوه هایی ابتکاری برای فلج کردن حکومت بیندیشد و به اجرا درآورد.

ویژگی هاي نافرمانی مدنی
درباره تعریف نافرمانی مدنی و خصوصیات آن اتفاق نظر کاملی وجود ندارد، اما با این وجود ویژگی های مشترکی دربین تعاریف مختلف یافت می‏شود که می‏توان آنها را ذکر نمود. در ذیل با برشمردن این ویژگی ها تلاش در شناخت بیشتر و بهتر این روش اعتراض مدنی خواهیم نمود.

شرافت آمیز بودن (Conscientiousness):
این ویژگی به جدیت، صداقت و اعتقاد اخلاقی اشاره دارد که با توسل به آن، نافرمانان مدنی قانونی را نقض می کنند. برای بسیاری از اشخاص نافرمان، نقض قانون از سوی آنان، نه تنها خواسته ای ناشی از عزت نفس و استحکام اخلاقی آنهاست، بلکه از روی ادراک آنها از مصالح جامعه خود نیز می باشد.

ارتباط‏گیرانه بودن (Communication):
در نافرمانی مدنی از قانون، شخص معمولا دارای دو هدف موازی می باشد. او نه تنها می خواهد مخالفت و انکار خویش را در برابر یک قانون یا سیاست مشخص ابراز دارد، بلکه می خواهد توجه عمومی را به این مساله خاص معطوف سازد و بدین وسیله برای تغییر آن قانون یا سیاست آنها را برانگیزاند. در نافرمانی مدنی، در یک جامعه نسبتا عادلانه، نافرمانان مدنی اکثریت را مخاطب خود قرار می‏دهند تا نشان دهند که از نظر آنان، اصول عدالت که عامل همکاری بین انسانهای آزاد و برابر می‏باشد، توسط سیاستگذاران رعایت نشده است.

عدم‏خشونت یا مسالمت آمیز‏بودن (Non-violence):
یک موضوع مناقشه انگیز در مباحثه بر سر نافرمانی مدنی مساله عدم‏خشونت یا مسالمت آمیز بودن آن است. گفته می شود که عدم‏ خشونت اثرات منفی نقض قانون را تقلیل می دهد. بعضی از نظریه پردازان از این هم فراتر می روند و می گویند که اساسا نافرمانی مدنی بنابر تعریف آن عملی غیر خشونت آمیز است. بر طبق این نظر اعمال خشونت آمیزی که احتمال آسیب رساندن دارند، با نافرمانی مدنی به‏عنوان یک روش ارتباط با مخاطبان ناسازگار است. زیرا که هر نوع تعرضی به آزادی های مدنی دیگران، منجر به خدشه دار کردن اصالت عمل شخص نافرمان می‏گردد. علاوه ‏بر این، عدم‏خشونت باعث ریسک کمتر دشمن تراشی در بین متحدان و یا تشدید ناسازگاری مخالفان می شود. ضمنا عدم‏خشونت توجه عمومی را منحرف نمی سازد و شاید باعث گردد که بهانه مقامات جهت استفاده از اقدامات متقابل خشونت آمیز در برابر معترضان را از آنها بگیرد.

  • چکیده ای از نظریات هنری دیوید ثورو
هنری دیوید ثورو: "آیا شهروند می باید مجبور باشد وجدانش را حتی لحظه ای، یا ذره ای، به قانون‏گذاران بفروشد؟ پس وظیفه ی وجدان بشری چیست؟... فکر می کنم که قبل از هر چیز می باید انسان بمانیم و پس از آن شهروند. خردمندانه نیست که به قانون همان احترامی را بگذاریم که به حقیقت و راستی."
هنری دیوید ثورو (۱۸۶۲-۱۸۱۷) دیوید ثورو، طبیعی دان و فیلسوف آمریکایی را واضع نظریه نافرمانی مدنی می دانند. او در جزوه مشهور خود -نافرمانی مدنی-، نگاه خویش را درباره حکومت، قانون و سیاستهای دولت وقت آمریکا بیان می دارد و چرایی و چگونگی سرپیچی از قانون ناعادلانه را با ذکر مثال هایی در جامعه خویش شرح می دهد و خصوصیات آنرا برمی شمارد.

در جمع بندی نظرات ثورو می‏توان ویژگی‏های زیر را درباره نافرمانی مدنی در اندیشه وی برشمرد:
- وجدان انسانی، حقیقت و راستی مهمتر از قانون بشری؛
- پرداخت هزینه در راه پایبندی به اجرای عدالت؛
- اگر قرار باشد عامل بی‏عدالتی باشی، همانوقت قانون را زیر پا بگذار و منتظر متقاعد کردن اکثریت نباش؛
- وظیفه‏ی فردی و نه در انتظار جمع بودن؛
- نافرمانی مدنی، راه پیشگیری از خشونت؛
- انجام وظایف شهروندی جهت نشان دادن اختلاف نافرمانی مدنی با نافرمانی مجرمانه؛
- استفاده از ابزار خشونت علیه بی‏عدالتی به‏عنوان یک حق؛
- نیت پاک اهمیت دارد و نه وسیله رسیدن به آن؛

  • چکیده ای از نظریات لئو تولستوي
با توجه به نوشته‏های لئو تولستوی درباره‏ی سرپیچی در برابر دولت و قدرت، می‏توان او را یکی از پایه گذاران تفکر نافرمانی مسالمت‏آمیز دانست که تاثیر بسیار زیادی بر متفکران و مبارزان نافرمانی مدنی پس از خود و به‏خصوص مهاتما گاندی داشته است.
لئو تولستوی (۱۹۱۰-۱۸۲۸)
لئو تولستوی نویسنده‏ی شهیر روسی یکی از کسانیست که به تدوین نظریه‏ی عدم‏خشونت در نوشته‏های ادبی و اجتماعی خود می‏پردازد و بر پیروی از وجدان و مقاومت در برابر بدی با استفاده از تعالیم مسیح تاکید می‏ورزد.

در جمع بندی نظرات تولستوی، می‏توان ویژگی‏های زیر را درباره نافرمانی مدنی در اندیشه وی برشمرد:
- مقاومت و پایداری در برابر بدی؛
- عدم توسل به خشونت به طور مطلق؛
- پایبندی به عقل و وجدان و اطاعت از قانون ایزدی و سرپیچی از قانون ناعادلانه؛
- پنهان نکردن وجدان؛
- تحمل رنج و پرداخت هزینه برای مبارزه با بدی و بی‏عدالتی؛

  • چکیده ای از نظریات مهاتما گاندی (۱۹۴۸-۱۸۶۹)
بی‎تردید یکی از تاثیرگذارترین افرادی که نافرمانی مدنی را در نظر و عمل بکار برد و آنرا به‏عنوان الگویی موفق در مبارزه با بی‏عدالتی تثبیت نمود، رهبر بزرگ هند، مهاتما گاندی بوده است. او که با الهام از آموزه‏های معنوی هندوئیسم و فلسفه‏ی عدم‏خشونت، روش مبارزه خویش را بر مبنای مقاومت مسالمت‏آمیز و عدم‏همکاری فعالانه قرار داد، از نظرات ثورو و تولستوی برای مبارزه در راه استقلال هند از استعمار انگلیس بسیار بهره گرفت.

در جمع بندی نظرات گاندی می‏توان ویژگی‏های زیر را برای نافرمانی مدنی و عدم ‏همکاری در اندیشه و روش مبارزاتی وی برشمرد:
- مقاومت مسالمت‏آمیز از راه تحمل رنج شخصی؛
- مبارزه به شکل عمل مستقیم و اقدام فعالانه؛
- تاکید بسیار بر عدم بکارگیری خشونت؛
- بی‏عملی در برابر بدی، بدتر از خشونت؛
- پاک بودن ابزار مبارزه همانند اهداف؛
- نافرمانی مدنی، حق مسلم شهروندان؛
- نافرمانی از قوانین غیراخلاقی به شکل صمیمانه، احترام آمیز و توام با خویشتن‏داری؛
- پذیرش مجازات سرپیچی از قانون؛
- نافرمانی عمومی و جمعی، کانون و منبع قدرت؛
- وظیفه هر فرد، عدم‏همکاری با حکومت نادرست؛

  • چکیده ای از نظریات هانا آرنت (۱۹۷۵ - ۱۹۰۶)
هانا آرنت، فیلسوف و نظریه‏پرداز سیاسی آلمانی (- آمریکایی) در سال ۱۹۷۰، یعنی دو سال پس از ترور لوترکینگ، در مقاله‏ای با عنوان «نافرمانی مدنی» که بعد درکتابی با عنوان «بحرانهای جمهوری» در آمریکا به چاپ رسید، به بحث در باره این موضوع (و به‏طور ویژه در آمریکا) می‏پردازد.
از نظر آرنت نافرمانی مدنی - که آخرین شکل مشارکت داوطلبانه است - هنگامی روی می‏دهد که تعداد قابل توجهی از شهروندان، بدین نتیجه می‏رسند که راه های عادی تغییر، دیگر عمل نمی‏کنند... آرنت نافرمانی مدنی را یک اقدام علنی، غیر خشونت‏آمیز، وجدانی (شرافت آمیز) و البته سیاسی و برخلاف قانون می داند که معمولا با هدف ایجاد تغییری در قانون و یا سیاست های دولت انجام می‏گیرد.

در جمع بندی نظرات آرنت می‏توان ویژگی‏های زیر را برای نافرمانی مدنی در اندیشه وی برشمرد:
- تفاوت آشکار بین نافرمانی مدنی و نافرمانی مجرمانه؛
- علنی بودن نافرمانی مدنی؛
- الزام عدم‏خشونت در نافرمانی مدنی؛
- نافرمانی مدنی، زاده شده از مسئولیت اخلاقی شهروندان در جامعه‏ای مبتنی بر رضایت؛
- قبول داشتن ساختار کلی و مشروعیت نظام حقوقی توسط نافرمانان؛
- نافرمانی مدنی پذیرنده مجازات اما متمایز از مخالفت وجدانی؛
- الزام گروهی و جمعی بودن نافرمانی مدنی؛
- نافرمانی مدنی بر مبنای «توافق اجتماعی» و نه بر مبنای «قانون برتر» و یا «وجدان شخصی»؛
- نافرمانی مدنی، آخرین شکل اعتراض پس از بی‏نتیجه ماندن راههای عادی تغییر؛



سایت های خبری جنبش آزادی خواهی


يکي از بهترين راه هاي مقابله با عمليات جنگ رواني رژيم و نيز عبور از محدوديت هاي رسانه اي اعمال شده براي جنبش سبز، پخش گسترده اخبار صحيح و درست در بين مردم است. براي اين منظور چند سايت اينترنتي محبوب به کمک شما مي آيند. پس از عبور از فيلترينگ اينترنت، بهترين خبرها را از سايت هاي خبري که در توليد و نشر اخبار درست پيشينه طولاني داشته اند و تجربه نشان داده است که نان به نرخ روز خور نبوده اند، پيدا کنيد. و سپس اخبار ناب و بدون سانسور را بين دوستانتان هر جور شده تکثير نماييد. برخي از اين سايت ها را در زير براي شما گلچين کرده ايم که از آنها مي توانيد براي يافتن اخبار جديد استفاده کنيد.

- سایت بالاترین:

www.balatarin.com

آدرس RSS سایت بالاترین:
موضوعات داغ سایت بالاترین:
پخش زنده لینک های سایت بالاترین:

برای دریافت بهترینهای سايت بالاترین بطور روزانه، کافیست یک بار به آدرس subscribe@balatarin.com ایمیل بزنید. در ایمیل خود لازم نیست چیز دیگری بنویسید. دوستان و آشنایان خود را نیز تشویق کنید که به اين آدرس ایمیل بفرستند و عضو خبرنامه بالاترین شوند.

- سایت دنباله:

آدرس آر اس اس سایت دنباله
پخش زنده لینک های سایت دنباله


مطالعه سايتهاي زير براي کسب اطلاعات جديد توصيه مي شوند


کارتونیست های حامی جنبش سبز:

مانا نیستانی، خانواده درگیر در مردمک:
مانا نیستانی، متفرقه ها در زمانه:

آریا:

نیک آهنگ کوثر:


بیوگرافی دکتر محمد مصدق



دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجري شمسي در تهران، در يک خانواده اشرافي بدنيا آمد. پدر او ميرزا هدايت الله معروف به " وزير دفتر " از رجال عصر ناصري و مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه ) فرزند عبدالمجيد ميرزا فرمانفرما و نوهً عباس ميرزا وليعهد و نايت السلطنه ايران بود. ميرزا هدايت الله که مدت مديدي در سمت " رئيس دفتر استيفاء " امور مربوط به وزارت ماليه را در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به عهده داشت، لقب مستوفي الممالکي را بعد از پسر عمويش ميرزا يوسف مستوفي الممالک از آن خود مي دانست، ولي ميرزا يوسف در زمان حيات خود لقب مستوفي الممالک را براي پسر خردسالش ميرزا حسن گرفت و ميرزا هدايت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ ميرزا يوسف، ناصرالدين شاه ميرزا هدايت الله را به کفالت امور ماليه و سرپرستي ميرزا حسن منصوب کرد.
ميرزا هدايت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترين آنها بود. هنگام مرگ ميرزا هدايت الله در سال 1271 شمسي محمد ده ساله بود، ولي ناصرالدين شاه علاوه بر اعطاي شغل و لقب ميرزا هدايت الله به پسر ارشد او ميرزا حسين خان، به دو پسر ديگر او هم القابي داد، و محمد را " مصدق السلطنه " ناميد. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکيش مي نويسد: " چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم ميرزا حسين وزير دفتر اختلاف پيدا کرد، با ميرزا فضل الله خان وکيل الملک منشي باشي وليعهد ( مظفرالدين شاه ) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبريز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ... "

محمد مصدق در سال ۱۲۶۱ هجری شمسی در تهران، در یک خانواده اشرافی بدنیا آمد. پدرش میرزا هدایت‌الله معروف به «وزیر دفتر» از بزرگمردان دوره‌ ناصری و مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایب‌السلطنه ایران بود. هنگام مرگ میرزا هدایت‌الله در سال ۱۲۷۱ شمسی محمد ده ساله بود، و ناصرالدین شاه علاوه بر اعطای شغل و لقب میرزا هدایت‌الله به پسر ارشد او میرزا حسین خان، محمد را «مصدق‌السلطنه» نامید.

محمد خان مصدق‌السلطنه پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به تهران آمد، به مستوفی‌گری خراسان گمارده شد و با وجود سن کم در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را جلب نمود. مصدق‌السلطنه در اولین انتخابات دوره مجلس مشروطیت به نمایندگی از طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد ولی اعتبارنامه او به‌دلیل سن او که به سی سال تمام نرسیده بود رد شد. مصدق‌السلطنه در سال ۱۲۸۷ شمسی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و به اخذ درجه دکترای حقوق نائل آمد.

والی‌گری و وزارت
مراجعت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. مصدق‌السلطنه با سوابقی که در امور مالیه و مستوفی‌گری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد. قریب چهارده ماه در کابینه‌های مختلف این سمت را حفظ کرد. در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشار الملک) از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله عازم اروپا شد. در این دوران قرارداد ۱۹۱۹ به امضای وثوق‌الدوله رسید و مخالفت گسترده آزادی‌خواهان ایرانی با آن شروع شد. دکتر مصدق نیز در اروپا به انتشار نامه‌هاو مقاله‌هائی در مخالفت با این قرارداد اقدام کرد. اندکی بعد مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخست وزیری انتخاب شد، او را برای تصدی وزارت عدلیه به ایران دعوت کرد.

در مراجعت به ایران از طریق بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب تقاضای محترمین فارس به والیگری (استانداری) فارس منصوب شد و تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در این مقام ماند. پس از کودتای سید ضیاء و رضاخان، دکتر مصدق دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد ولی به دعوت سران بختیاری به آن دیار رفت.

با سقوط کابینه سید ضیاء، قوام السلطنه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارائی) انتخاب کرد. با سقوط دولت قوام السلطنه و روی کار آمدن مجدد مشیرالدوله از مصدق خواسته شد که والی آذربایجان شود. بخاطر سرپیچی فرمانده قشون آذربایجان از اوامرش بدستور رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفی گشت و به تهران مراجعت کرد. در خرداد ماه ۱۳۰۲ دکتر مصدق در کابینه مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته انگلیسیها برای دو ملیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کرده‌اند بشدت مخالفت نمود.
پس از استعفای مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق از همکاری با او خودداری کرد.

دوره رضاشاه
دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد. در همین زمان که با صحنه سازی سلطنت خاندان قاجار منقرض شد و رضا خان سردار سپه نخست وزیر وقت به شاهی رسید، او با این انتخاب به مخالفت برخاست. با پایان مجلس ششم و آغاز دیکتاتوری رضاشاه دکتر مصدق خانه نشین شد و در اواخر سلطنت رضاشاه پهلوی به زندان افتاد ولی پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد. در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران بوسیله نیروهای شوروی و بریتانیا، رضا شاه از سلطنت برکنار و به افریقای جنوبی تبعید شد و دکتر مصدق به تهران برگشت. نهضت ملی‌شدن صنعت نفت ایران دکتر مصدق پس از شهریور ۲۰ و سقوط رضاشاه در انتخابات دوره ۱۴ مجلس بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در این مجلس برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، او طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع می‌شد.

در انتخابات دوره ۱۵ مجلس با مداخلات قوام‌السلطنه (نخست وزیر) و شاه و ارتش، دکتر مصدق نتوانست قدم بمجلس بگذارد. در این دوره هدف عوامل وابسته به بریتانیا این بود که قرارداد سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغه‌ای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسی‌ها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم به‌سر رسید. در ۱۳۲۸ دکتر مصدق و همراهان وی اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران کردند. گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت می‌کرد.

ملی شدن نفت و نخست وزیری
در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شد. عبدالحسین هژیر وزیر دربار بقتل رسید و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق به مجلس راه یافت. پس از کشته شدن نخست‌وزیر وقت سپهبد حاجیعلی رزم‌آرا، طرح ملی شدن صنایع نفت به رهبری دکتر مصدق در مجلس تصویب شد. پس از استعفای حسین علاء که بعد از رزم‌آرا نخست وزیر شده بود، در شور و اشتیاق عمومی دکتر مصدق به نخست وزیری رسید و برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت اعلام کرد. پس از شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح این شکایت در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت و شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بین‌المللی خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت. در راه بازگشت به ایران به مصر رفت و مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت.

کشمکش با دربار و مخالفان
انتخابات دوره هفدهم مجلس بخاطر دخالتهای ارتشیان و دربار به تشنج کشید و کار بجایی رسید که پس از انتخاب ۸۰ نماینده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه‌های باقی مانده را صادر کرد. دکتر مصدق برا ی جلوگیری از کارشکنیهای ارتش و دربار درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ از مقام نخست‌وزیری استعفا کرد. مجلس قوام السلطنه را به نخست‌وزیری انتخاب کرد و او با صدور بیانیه شدید الحنی نخست وزیری خود را اعلام نمود. مردم ایران که از برکناری دکتر مصدق خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات در حمایت از دکتر مصدق، که به کشته شدن چندین نفر انجامید، موفق به ساقط کردن دولت قوام گردیدند. در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق بار دیگر به نخست‌وزیری ایران رسید.

در ۹ اسفند ماه ۱۳۳۱ دربار با کمک عده‌ای از روحانیون، افسران اخراجی و اراذل و اوباش توطئه‌ای علیه مصدق کردند تا او را از بین ببرند. نقشه این بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پایتخت خارج شود و اعلام دارد که این خواسته دکتر مصدق است. مصدق از نقشه اطلاع یافت و توانست جان بدر برد و توطئه شکست خورد.چند روز بعد عمال دربار و چند تن از افسران اخراجی سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دکتر مصدق را ربودند و پس از شکنجه کشتند. بدنبال استعفای بسیاری از نمایندگان طرفدار مصدق، دولت اقدام به همه‌پرسی (رفراندم) در کشور کرد تا مردم به انحلال یا عدم انحلال مجلس رای دهند. در این همه‌پرسی (که به خاطر همزمان نبودن رای‌گیری در تهران و شهرستان‌ها و جدا بودن صندوق‌های مخالفان و موافقان مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت) در حدود دو میلیون ایرانی به انحلال مجلس رای دادند و مجلس در روز ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ منحل شد.

کودتا علیه دولت مصدق
در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ طبق نقشه‌ سازمان‌های جاسوسی امریکا و انگلیس برای براندازی دولت مصدق، شاه فرمان عزل دکتر مصدق را امضا کرد و رئیس گارد سلطنتی، سرهنگ نصیری را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزیر فرمان را به وی ابلاغ کند. همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عده‌ای از وزرای دکتر مصدق گشتند. ولی نیروهای محافظ نخست‌وزیری رئیس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت نمودند.

در روز ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ دولت‌های امریکا و بریتانیا دست به کودتای دیگری زدند که این‌بار باعث سقوط دولت مصدق گشت. در این روز سازمان سیا با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابان‌ها کشانید. کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانه وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند.

دانلود کتابهای جدید


ملاحظاتي در تاريخ اسلام - ع . ميرفطروس

اسلام شناسي ج 1 و 2 - ع . ميرفطروس

آيات شيـطانـي جلد اول - سلمان رشدي

آيات شيـطانـي جلد دوم - سلمان رشدي

شـــرم - سلمان رشـدي

بشـارت - هوشنگ معين زاده

كمدي خدايان - هـ.معين زاده

آيا خدا مرده است؟ - هـ.معين زاده

خيام و آن دروغ دلاويز - هـ.معين زاده

تولـدي ديـگر - ش . شـفــا

حقوق بشر، قانون بيضه...1 - ش.شفا

حقوق بشر، قانون بيضه...2 - ش.شفا

حقوق بشر، قانون بيضه...3 - ش.شفا

حقوق بشر، قانون بيضه...4 - ش.شفا

بازشناسي قرآن - مسعود انصاري

نگاهي نو به اسلام - مسعود انصاري

كوروش بزرگ ومحمدعبدالله - م.انصاري


الله اكبـــر - مسعود انصاري

روز قيامت در اسلام - م.انصاري

شيعي گري و امام زمان - م.انصاري

اسلام و مسلماني - مسعود انصاري

23 ســـال - علي دشـتـي

تخت پولاد - علي دشتي

فرهنگ چيست - احمد كسروي

كار؛ پيشه و پول - احمد كسروي

فرهنگ است يا نيرنگ - احمد كسروي

سرنوشت ايران - احمد كسروي

دين و جهان - احمد كسروي

در راه سياست - احمد كسروي

در پيرامون خرد - احمد كسروي

درپاسخ بدخواهان - احمد كسروي

خواهران و دختران ما - احمد كسروي

خدا با ماست - احمد كسروي

حاجي هاي انباردار - احمد كسروي

پندارها - احمد كسروي

بهائـيگـري - احمد كسروي

صوفي گري - احمد كسروي

شيعي گري - احمد كسروي

سوناي زعفرانيه - دكترنوري زاده

اعترافات سعيد امامي - دكترنوري زاده

فلاحيان، مردي براي همه فصول جنايت

از حجتيه تا حزب الله – دكتر نوري زاده

خاندان خميني - مهدي شمشيري

غرور و سقوط - ج 1

غرور و سقوط - ج 2

غرور و سقوط - ج 3

ايستاده بر آرمان - علي غريـب

لانه فساد - وقايع داخل زندان اوين

حقوق زن ، حقوق بشر است

اعلامیه جهانی حقوق بشر

از دیکتاتوری تا دموکراسی - جین شارپ

جامعه ایران در دوران رضا شاه

پشت پرده هاي انقلاب - بهرام چوبينه

پاسخ به تاريخ - محمدرضا پهلوي

سقوط شاه – فريدون هويدا

سـتيز و مدارا - رامين كامران

هويت ، كيهان ، سعيد امامي - اكبر گنجي

عاليجناب سرخپوش...- اكبر گنجي

به مردم دروغ مي گفتيم - اكبر گنجي

ساواك – كريستين دلانوا / ج 1

ساواك – كريستين دلانوا / ج 2

ساواك – كريستين دلانوا / ج 3

اسرار كائنات – پروفسور ابراهيم ويكتوري


شگفتيهاي جهان - پروفسور ويكتوري

37 كتاب از صادق هـدايـت

روسپيان سودازده من - ماركز

قلعه حيوانات - جرج اورول

قربانيان انقلاب 57 - عمادالدين باقي

جنايات هولناك رژيم در شهريور 67 - ج 1

جنايات هولناك رژيم در شهريور 67 - ج 2

جنايات هولناك رژيم در شهريور 67 - ج 3

هـمه مــردان شـاه

تاريخ گفـته نشده اسلام

تشيع و قدرت در ايران - ب.كشاورزي

شيطان و خدا - ژان پل سارتر

علي نماد شيعه گري - آله دالفك

پيامبران خرد - شهريار شيرازي

ترور و اسلام - حسين ملك


بیوگرافی سعید مرتضوی

سعید مرتضوی کیست؟
سعید مرتضوی در یک خانواده معمولی در سال 1346 در شهرستان میبد به دنیا آمد. تحصیلاتش را در همانجا آغاز کرد و در سالهای پس از جنگ به بسیج پیوست. پس از چندی به عنوان سهمیه بسیج به دانشگاه آزاد اسلامی واحد تفت راه یافت و از همان جا در سال 1365 کارش را در قوه قضائیه آغاز کرد. پس از چندی به شهربابک رفت و به عنوان دادیار در این شهر مشغول به کار شد و به سرعت به عنوان مسوول واحد اجرای احکام منصوب شد. خودش گفته است که در سن نوزده سالگی دادیار شد و پس از نه ماه در سن بیست سالگی به مقام ریاست دادگاه حقوقی دو مستقل رسید. او پنج سال رئیس دادگستری این شهر در استان کرمان بود. در همین دوران یک پرونده قضايي برای او تشکیل شد، پرونده ای که مدتها در دادگاه انتظامی قضات او را گرفتار کرد، همین موضوع باعث شد قاضی جوان که در حال تحصیل بود، به تهران بیاید و برای حل مشکل خود با کمک آیت الله زاده شیخ محمد یزدی مشکل خود را برای مدتی به تعویق بیندازد. در همین دوره مرتضوی توسط معاونت سیاسی قوه قضائیه به کار گرفته شد. آن روزها زمانی بود که اسدالله بادامچیان و همفکران موتلفه ای او معاونت سیاسی قوه قضائیه را در اختیار داشتند.

تجارت و قضاوت
اگرچه حضور اسدالله بادامچیان در معاونت سیاسی قوه قضائیه در دوران ریاست شیخ محمد یزدی باعث شد تا موتلفه از موضوعی به نام زندان به عنوان یک تجارت پرسود، استفاده کند، اما این نخستین حضور موتلفه در قوه قضائیه نبود. همگان بخاطر دارند که اسدالله لاجوردی عضو مهم موتلفه از 1360 به مدت یک دهه حکمران مطلق زندان اوین بود و سرنوشت زندانیان را نه فقط به عنوان رئیس زندان بلکه به عنوان مرد اول واقعی قوه قضائیه تعیین می کرد. وقتی اسدالله بادامچیان معاون سیاسی قوه قضائیه شد، تصمیم گرفت تا این سازمان قدیمی را بازسازی کند و بصورتی دلخواه درآورد. تصفیه گسترده ای صورت گرفت و بسیاری از قضات و دادیاران و مستشاران و سایر مقامات قوه قضائیه که از قبل از انقلاب در راهروهای پیچ در پیچ و خاک گرفته این قوه مشغول ادامه زندگی شغلی بودند، برکنار شدند و گروهی از قضات جوان که اکثرا سهمیه جنگی و بسیج بودند و اکثرا در سنین زیر سی سال بودند، به عنوان قاضی وارد دستگاه قضائی شدند.
قاضی سعید مرتضوی که تازه از شهرستان آمده بود، توسط آنان جذب شد و یاد گرفت که چگونه باید به عنوان فردی در خدمت نظام قضائی شخصیتی مذهبی از خود نشان دهد و با برخوردهای تند و بدون مماشات، به نام آورترین قاضی سالهای پس از انقلاب تبدیل شود. مرتضوی پس از ورود به تهران در سال 1373 رئیس شعبه 9 دادگاه عمومی تهران شد و مدتی بعد به شعبه 34 مجتمع قضایی ویژه کارکنان دولت منتقل شد. پس از آن قاضی مرتضوی به شعبه 1410 رفت، شعبه ای که نامش برای همه روزنامه نگاران شناخته شده است.

دادگاه مطبوعات
با آغاز جنبش اصلاحات، روزنامه های اصلاح طلب فعالیت شان را آغاز کردند، روزنامه جامعه بسرعت تبدیل به یکی از محبوب ترین روزنامه های تاریخ ایران شد و در تاریخ شش ماهه عمرش توانست پرتیراژترین روزنامه زمان خودش شود و بسیاری از آنچه را که در سالهای سکوت پس از 1360 ناگفته مانده بود، بگوید و تعریف خط قرمز را تغییر دهد. آن روزها قاضی مرتضوی که هنوز در حال تحصیل بود و گفته می شد در دوره فوق لیسانس حقوق درس می خواند و هنوز سی ساله نشده بود، رئیس شعبه 1410 یا دادگاه مطبوعات شد. مرتضوی برخورد با مطبوعات را آغاز کرد.
در آن روزها مهاجرانی وزیر ارشاد اسلامی شده بود و احمد بورقانی، معاون مطبوعاتی ارشاد بود. مرتضوی تلاش کرد روزنامه جامعه را تعطیل کند، اما چنین چیزی براحتی ممکن نبود. سالها بود که نه روزنامه ای تا این حد خط قرمزها را شکسته بود و نه روزنامه ای توقیف شده بود. بخصوص اینکه در آن روزها خاتمی در اوج محبوبیت خود بود و برخورد با روزنامه های اصلاح طلب به نوعی برخورد با خاتمی و اصلاحات و مردم تلقی می شد. سعید مرتضوی نخست تلاش کرد تا از طریق فشار آوردن به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد کاری کند که آنان خودشان روزنامه را تعطیل کنند، اما احمد بورقانی در دیداری که تقریبا حکم بازجویی او را داشت با تندی با قاضی جوانی که لهجه یزدی غلیظ داشت، برخورد کرد. مرتضوی حکم توقیف موقت روزنامه جامعه را داد. احمد بورقانی نیز به همین دلیل استعفا داد و همراه با عیسی سحرخیز که در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد کار می کرد، از این وزارتخانه بیرون آمدند.
اما توقف تيم جامعه یک روز بیشتر طول نکشید، روزنامه « توس» بلافاصله و پس از یک روز به جای آن منتشر شد. هشت روز بعد مرتضوی به استناد قانونی که فقط می توانست توسط صاحب امتیاز روزنامه جامعه مورد استناد قرار بگیرد، انتشار توس را به دلیل شباهت به روزنامه جامعه و در حقیقت زیرپا گذاشتن حق امتیاز روزنامه جامعه توقیف کرد. همین باعث شد که روزنامه توس کلیه شباهت هایش را تغییر دهد و اسامی همه ستون های روزنامه و همچنین فرم گرافیکی آن عوض بشود. روزنامه توس تقریبا بطور دائمی زیر فشار دادگاه مطبوعات قرار داشت. مرتضوی جوادی حصار صاحب امتیاز توس را احضار کرد و او را وادار کرد تا علیه شمس الواعظین سردبیر خودش شکایت کند. کاری که بعدها بارها با تحت فشار گذاشتن اشخاصی که صاحب امتیاز روزنامه ها بودند، انجام داد.
در هر حال روزنامه توس پس از 44 شماره، رهبر انقلاب را عصبانی کرد. آیت الله خامنه ای در یک دیدار رسمی با گروهی از مردم گفته بود: «اگر با انگشتم اشاره کنم مردم همه شماها را سرجای خودشان می نشاندند.» البته این مردم نبودند که پیام رهبر انقلاب را اجرا کردند، این قاضی مقدس در دادگاه انقلاب و قاضی مرتضوی بودند که اشاره انگشت آیت الله خامنه ای را دیدند. دادگاه انقلاب یک روز بعد از این سخنرانی شمس الواعظین(سردبیر)، جوادی حصار( صاحب امتیاز)، ابراهیم نبوی( طنزنویس) و حمیدرضا جلایی پور( مدیر مسوول) توس را دستگیر کرد. محسن سازگارا، مدیر اجرایی توس که در سفر خارجی بود، در حال بیماری به ایران برگشت و در بیمارستان تحت بازداشت قرار گرفت.

120 نشریه در هشت سال
این آمار هرگز در تاریخ تکرار نشده است. یک قاضی 120 نشریه مختلف را در طول هشت سال توقیف کرد. پس از آزادی پنج نفر از گردانندگان روزنامه های جامعه و توس که همزمان با انتخابات مجلس خبرگان صورت گرفت، بسیاری از نیروهای سیاسی و فرهنگی تازه به این موضوع علاقمند شدند. در طول زمانی کمتر از یک سال تعداد روزنامه های معتبر و پرفروش و مستقل از ده روزنامه هم بیشتر شد و تیراژ کل روزنامه ها به بالاتر از دومیلیون روزنامه رسید. سعید مرتضوی در آن روزها هم درس می خواند و هم تلاش می کرد از هر قانونی که هر زمانی و برای هر جرمی وضع شده است، استفاده کند تا جلوی مطبوعات را بگیرد.
قاضی مرتضوی از هر قانونی برای متوقف کردن مطبوعات استفاده می کرد. او یک روزنامه را به استناد یک ماده قانونی مصوب 1339 در مورد حمل اشیاء خطرناک توقیف کرد. روزنامه سلام را به استناد انتشار اسناد محرمانه توقیف کرد. نشریه ای دیگر را به استناد شکایت مدیرمسوول خود روزنامه توقیف کرد.
بسیاری از روزنامه ها از مرتضوی به دادگاه انتظامی قضات شکایت کردند، این دادگاه در بیش از چهل مورد مرتضوی را مقصر شناخت، اما معمولا کسی که برکنار می شد قاضی دادگاه انتظامی قضات بود، نه قاضی مرتضوی.

ویرانه ای برای مطبوعات
سرانجام دوران شیخ محمد یزدی که خود به عنوان رئیس قوه قضائیه رودرروی مطبوعات اصلاح طلب قرار گرفته بود، تمام شد و آیت الله خامنه ای سید محمود شاهرودی را که چند سالی بود تابعیت عراقی اش را لغو کرده و تبعه ایران شده بود و مورد توجه رهبر نظام بود، به عنوان رئیس قوه قضائیه منصوب کرد. با این انتصاب مطبوعاتی ها نفس راحتی کشیدند، اما موضوع به این سادگی نبود. شاهرودی پس از ورود به قوه قضائیه آنجا را « ویرانه» ای خواند که باید اصلاح شود و در اولین گام و بسرعت اسدالله بادامچیان، مشاور سياسي و برخي ديگر موتلفه اي ها و رازینی دادستان را از قوه قضائیه بیرون کرد. او از همان ابتدا تصمیم داشت که مرتضوی را نیز به دلیل تخلف های بی شمارش برکنار کند، اما در ملاقات با رهبری با مخالفت وی مواجه شد. آیت الله خامنه ای گفته بود: « یک قاضی قاطع و خوب داریم، او را هم می خواهید برکنار کنید.» چنین شد که مرتضوی همچون خاری در چشم رئیس قوه قضائیه ماند و او نیز بتدریج به این مشکل در چشمانش عادت کرد.

قتل عام مطبوعات
وقتی مطبوعات پش سر فهرست اصلاح طلبان ایستادند، مجلس ششم با حمایت مطبوعات به دست اصلاح طلبان افتاد. تندروی های مطبوعات در برخورد با هاشمی رفسنجانی حمایت کارگزاران را از اصلاح طلبان گرفت. سعید حجاریان چند روز پس از پیروزی اصلاح طلبان توسط سعید عسگر از حزب اللهی های تندرو ترور شد و چند روز بعد از آن بهانه کنفرانس برلین باعث شد تا تلخ ترین روز مطبوعات ایران و پرکار ترین روز قاضی مرتضوی در روز چهارم و پنجم اردیبهشت سال 1379 اتفاق بیافتد. مرتضوی 18 نشريه را در این دو روز توقیف کرد و با شدت و قدرت در مقابل هر نوع مقاومتی در مطبوعات ایستاد. تا پایان سال 1379 او حکم توقیف موقت یا لغو امتیاز 32 نشریه را صادر کرد. این روند تا پایان هشت سال دولت خاتمی برقرار بود. مرتضوی از بهار 79 تا تابستان تقریبا همه مدیران و نویسندگان مهم مطبوعات کشور را بازداشت و زندانی کرد و دوره طلایی مطبوعات اصلاح طلب را نابود کرد.

قتل زهرا کاظمی
یکی از مهم ترین پرونده های قاضی مرتضوی که همیشه او را در موقعیت یک متهم به قتل قرار داده است، قتل زهرا کاظمی، عکاس ایرانی کانادایی بود که در تیرماه سال 1382 پس از یک دستگیری در حین عکاسی، توسط مرتضوی بازجویی شد و در حین بازجویی با ضربه مغزی کشته شد. محسن آرمين، نماینده مجلس ششم و عضو کمیسیون تحقیق این قتل، ماجرای دستگيری و بازجويی از خانم کاظمی را چنین بيان کرد: «زهرا کاظمی، خبرنگار تبعه کانادا، روز دوم تير در مقابل زندان اوين و هنگامی كه مشغول گرفتن عكس از تجمع خانواده‌ های بازداشت شدگان بود با ضرب و شتم دستگير می‌شود. قاضی مرتضوی به جای رعايت حريم خبرنگاری، توجه به آبرو و حيثيت كشور و بهانه ندادن به مخالفان نظام و برخورد با ماموران متخلف كه اين خبرنگار را مورد ضرب و شتم قرار داده‌اند حكم بازداشت وی را صادر می‌كند. پس از دو روز بازجويی به دليل نامعلومی وی را به نيروی انتظامی تحويل می‌دهند. زهرا كاظمی به بازجويان نيروی انتظامی می‌گويد كه به هنگام بازجويی در دادستانی به‌ويژه از ناحيه‌ سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. بعد از ظهر همان روز وی به دستور مرتضوی به دادستانی اوين عودت داده می‌شود و پس از چند ساعت قاضی مرتضوی از وزارت اطلاعات می‌خواهد او را تحويل بگيرد. به گفته مقامات وزارت اطلاعات، اين وزارت اعلام می‌كند بازداشت وی ضرورتی ندارد... اما قاضی مرتضوی نمی‌پذيرد و وزارت را ملزم به تحويل گرفتن وی می‌كند. زهرا كاظمی به هنگام بازجويی ابراز ناراحتی می‌كند. پنجم تيرماه ساعت 12 شب وی را به بيمارستان منتقل می‌كنند و ساعت 6 صبح روز ششم، حالش وخيم شده، به علت خونريزی مغزی به كما می‌رود و دچار مرگ مغزی می‌شود. علت خونريزی ضربه مغزی و شكستگی جمجمه تشخيص داده می‌شود. وقتی خانواده متهم به زندان مراجعه می‌كنند ديگر از ادعای جاسوسی وی خبری نيست. تنها چيزی كه می‌شنوند اين است كه برويد وی را از بيمارستان ببريد.»
به گفته محسن آرمين: «زهرا كاظمی تا روز 19 تيرماه 1382 علی‌رغم مرگ مغزی زير دستگاه تنفس مصنوعی نگهداری مي‌شود و پس از اين تاريخ مرگ وی اعلام می شود. قاضی مرتضوی پس از درگذشت وی، خارج از حيطه‌ مسووليت و بدون اطلاع به وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی، مديركل رسانه‌های خارجی اين وزارت را احضار می‌كند و از وی می‌خواهد طی مصاحبه‌ای فوت وی را به علت سكته مغزی اعلام كند. وی پس از مصاحبه‌ مديركل مذكور چند بار با خبرگزاری تماس می‌گيرد تا خبر مصاحبه را سريعا مخابره كنند. به گفته خانواده‌ زهرا كاظمی، دادستانی اصرار بر دفن سريع وی داشته است.»
مهدی کروبی رييس مجلس ششم گفت که بنا به گزارشی که از سوی هيات پيگيری به رييس جمهوری ارائه شده است، حتمی بودن ضربه مغزی خانم کاظمی تاييد می شود. فاطمه راکعی، نماينده مجلس ششم، نیز گفت که شخص قاضی مرتضوی طی تماسی با محمد حسين خوشوقت، معاون رسانه های خارجی وزارت ارشاد، وی را به دادستانی فرا خوانده و از او خواسته است نامه تايپ شده ای مبنی بر اينکه "علت مرگ زهرا کاظمی سکته مغزی بوده است" امضا کند. پس از انتشار این اطلاعات بود که ژان پیر پرن، نویسنده لوموند نوشت که زهرا کاظمی با ضربات کفش مرتضوی به قتل رسیده است.

سفر هاي ناموفق، نه کانادا و نه فرانسه
با پایان یافتن دوران طلایی مطبوعات، قاضی مرتضوی نیز از دانشگاه فارغ التحصیل شد و فوق لیسانس حقوق خودش را گرفت. او تصمیم گرفته بود تا مدتی از فضایی که در مورد او وجود داشت دور شود، به همین دلیل تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به کانادا برود. اما این موضوع با واکنش شدید ایرانیان در کانادا که او را به عنوان یکی از دشمنان حقوق بشر معرفی می کردند، روبرو شد. ایرانیانی که در کانادا قدرت اجتماعی و شغلی و علمی بالایی دارند، از دولت کانادا خواستند که مانع شود که مرتضوی برای تحصیل در این کشور پذیرفته شود. دانشگاههای کانادا نیز با پذیرش وی مخالفت کردند. چندی بعد او تصمیم گرفت تا تحصیلاتش را در فرانسه دنبال کند، اما در فرانسه نیز دولت و ایرانیان مقیم فرانسه واکنش شدیدی در این مورد نشان دادند، شاید اگر قاضی مرتضوی در همان زمان به کانادا رفته بود، بسیاری از آنچه برای او و برای روزنامه نگاران ایرانی و برای بسیاری از کسانی که به حکم او مجازات شدند، اتفاق نمی افتاد. مرتضوی نیز پس از برخورد با این درهای بسته به کارش از یک سو و تحصیلاتش از سوی دیگر ادامه داد. او که در حال به پایان رساندن دوره دکترایش است، از معدود دانشجویانی است که بارها در دادگاه استادانش را تهدید کرده و یا به زندان انداخته است. اما نکته مهم این است که با وجود اینکه مرتضوی برای تحصیل در دانشگاه از سوی دولت های کانادا و فرانسه پذیرفته نشد، اما وی به عنوان نماینده حقوق بشر ایران به اجلاس ژنو رفت و هیچ اتفاقی هم برای او نیفتاد.

پرونده وبلاگ نویسان، 1383
اگرچه آغازپرونده ای که بعدها نام وبلاگ نویسان را گرفت، توسط کمیته اماکن و با دستگیری نه نفر از نویسندگان و مدیران فنی چند وب سایت اینترنتی آغاز شد، اما مانند بسیاری از پرونده هایی که به رسانه ها مربوط می شد، معلوم شد که کل این پروژه توسط قاضی مرتضوی اداره می شد و پس از مدتی نیز مرتضوی خود عهده دار بازجویی ها و برگزاری دادگاههای وبلاگ نویسان شد. سینا مطلبی، حنیف مزروعی، امید معماریان، روزبه میر ابراهیمی، شهرام رفیع زاده، غلام تمیمی، فرشته قاضی و محبوبه عباسقلی زاده مهم ترین کسانی بودند که در این پرونده به دادگاه کشیده شدند، قاضی مرتضوی از طریق تحت فشار قرار دادن این افراد که بیشتر با اتکاء به مسائل شخصی آنان صورت می گرفت، آنان را وادار کرد که در دادگاه و در مصاحبه های مطبوعاتی به جرایم خود اعتراف کنند. زندانی شدن این افراد باعث انعکاس شدید موضوع در وبلاگ ها و وب سایت های داخلی و خارجی شد. محمد علی ابطحی، مشاور سابق خاتمی با این وبلاگ نویسان ملاقات کرد و بعد از شنیدن مسائلی که برای آنان در زندان پیش آمده بود، ترتیب ملاقات آنان را با رئیس قوه قضائیه داد و پس از این ملاقات بود که شاهرودی دستور داد که « بروید و در خانه تان بنشینید و اگر کسی خواست شما را احضار کند، بگوئید رئیس قوه قضائیه گفته است که کسی حق بازداشت ما را ندارد.» بدین ترتیب برای نخستین بار قاضی مرتضوی از سوی مقامی بالاتر محدود شد و پرونده وبلاگ نویسان متوقف شد، اگرچه قاضی مرتضوی پس از این موضوع با پیگیری فیلترینگ سایت های اینترنتی بخش وسیعی از سایت های اینترنتی و وبلاگ ها را از امکان دیده شدن در ایران ممنوع کرد.

پس از خاتمی، و دوران احمدی نژاد
با روی کار آمدن احمدی نژاد، رمقی در مطبوعات نمانده بود. در حقیقت بسیاری از روزنامه نگاران از کشور خارج شدند، برخی از آنان روزنامه نگاری را رها کردند، برخی دیگر ترجیح دادند فقط روزنامه نگار باشند. مرتضوی که پس از توقیف مطبوعات دادستان تهران نیز شده بود، به موضوعات دیگری پرداخت. او اگرچه پشت صحنه تقریبا همه وقایع قضایی کشور مانند پرونده وبلاگ نویسان، پرونده سیامک پورزند و کمیته اماکن و پرونده انقلاب مخملی بود، ولی بندریج برای کاری دیگر، یعنی برخورد با مسائل اجتماعی پرداخت. او که در دو روز در سال 1379 و در سن 33 سالگی 18 نشریه را توقیف کرده بود، در سال روزهای پایانی تیرماه 1386 حکم اعدام 16 نفر را تحت عنوان اراذل و اوباش صادر کرد. قاضی مرتضوی در کنار نیروی انتظامی و اطلاعات قرار گرفته است تا در کلیه پرونده های قضائی با تندترین شکل سرکوب نیروهای اجتماعی را انجام دهد.

خلخالی، لاجوردی و مرتضوی
مرور بر گذشته قضائی کشور در دهه شصت نشان می دهد که تندروی های سه تفنگدار قوه قضائیه ایران در دهه پنجاه، شصت و هفتاد، یعنی خلخالی، لاجوردی و مرتضوی هر کدام دلیلی خاص خود را داشته است. خلخالی قاضی انقلاب بود و لاجوردی قاضی شرع، خلخالی بخاطر انقلاب تندروی می کرد و لاجوردی بخاطر تقیدات دینی اش چنین می کرد. اما آیا مرتضوی از جنس این دو قاضی پیشین است؟ برخي کسانی که مرتضوی را می شناسند و در مدتی طولانی در بازجویی ها و زندان با او بوده اند، شهادت مي دهند که مرتضوی نه اعتقادات دینی محکمي دارد و نه حتي احکام شرعي – در حد نماز و روزه - را به درستي رعايت مي کند. او جزو گروه جدید مردان جمهوری اسلامی است که دندانهای حکومت را شمرده اند، او می داند که جمهوری اسلامی به قاضیانی نیاز دارد که مخالفانش را متوقف کنند و می داند که اگر چنین رفتار کند، همیشه موفق خواهد بود.
مرتضوی در حال حاضر چهل سال دارد، دادستان عمومی و انقلاب تهران است و همسرش پزشکی است که در بیمارستانهای دولتی خدمت می کند.


مصاحبه رادیو فردا با ابراهیم شریفی



ابراهیم شریفی
۱۳۸۸/۰۶/۲۸
محمد ضرغامی

ابراهیم شریفی یا همان الف- شین که نامش در پرونده مربوط به قربانیان تجاوز در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران مطرح شده بود، به تازگی از ایران خارج شده است.

آقای شریفی در مراجعه به مهدی کروبی یکی از کاندیداهای معترض به نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری گفته بود که در زندان مورد آزار و تجاوز جنسی قرار گرفته است.

آقای شریفی می‌گوید دانشجوی کامپیوتر و دانش‌آموز زبان ایتالیایی بوده و در ستاد مردمی مهدی کروبی به عنوان ناظر گردشی حضور داشته است. ابراهیم شریفی در گفت‌وگویی با رادیو فردا از دستگیری خود تا تجاوز در زندان می‌گوید:

ابراهیم شریفی: بعد از انتخابات هنگامی که از کنسولگری کشور ايتاليا به خانه باز می‌گشتم، در بلوار کنگان شهرک نفت کسی مرا صدا زد، جلو رفتم و يک نفر دستم را از پشت گرفت و به من چشم‌بند و دستبند زد و داخل ماشين کرد و سرم را زير صندلی ماشين برد و مرا به محلی بردند در حالی که چشمانم بسته بود.

رادیو فردا: پس چطور در گزارشی که توسط کميته سه نفره قوه قضاييه منتشر شد، آمده که هيچ ردپايی از آقای الف- شين که شما باشيد در درگيری‌های خيابانی وجود نداشته است؟

شما انتظار داريد اينها چه بگويند. من از همان روز اول که آقای مقدمی شروع به بازجويی از من کرد، نيم ساعت بعد از آن از دفتر آقای کروبی بيرون آمدم و گفتم اين داستان به اين سمت می‌رود که گويا من از شما يا پول گرفته‌ام و تطميع شده‌ام و يا گول بازی‌های سياسی را خورده‌ام.

وقتی دستگير شديد اولين جايی که شما را بردند کجا بود و آيا تفهيم اتهام شديد؟

من در تمام اين مدت اصلاً بازجويی هم نشدم و فقط اسم مرا پرسيدند آن هم زمانی که قرار بود آزاد شوم.

شما را کجا بردند؟

منطقه‌ای که ديگر صدای ماشين هم نمی‌آمد، مرا پياده کردند و به جايی هل دادند که فقط صدای نفس‌های خودم را می‌شنيدم و نفس‌های ديگران. مرا روی شکم خواباندند، نمی‌دانم خوابم برد يا نه، اما حدود صبح صدای ضجه خانمی بلند شد که جيغ می‌زد نکن نکن، نزن نزن.

اين اتفاقات در کجا رخ می داد؟

من نمی‌دانم در کدام بازداشتگاه بوديم، چون هم دستم بسته بود و هم چشمم.

در تمام طول مدت بازداشت دست‌ها و چشم‌هايت بسته بود؟

بله، فقط زمانی که که غذا می‌دادند دستم را از پشت باز می‌کردند و رو به جلو می‌دادند.

چه مدت در اين بازداشتگاهی که نمی‌دانستيد کجا بود به سر برديد؟

از دوم تا نهم تيرماه.

مسئله تجاوز دقيقاً چه زمانی اتفاق افتاد؟

روز چهارم که مرا برای اعدام ساختگی بردند، اعتراض کردم که اين چه وضعيتی است اگر می‌خواهيد اعدام کنيد خب بکنيد اين بازی‌ها چيست.

يک نفر با لگد به شکمم زد و من زمين خوردم و دائم به شکمم ضربه می‌زد و به کسی گفت اين فلان را ببر حامله کن. آنقدر به شکم من لگد زد که خون بالا می‌آوردم. کتفم را گرفت و مرا کشان کشان به اتاقی برد و دست‌های مرا به ديوار زد.

شما گفته‌ايد که برايتان مشخص نبوده اين تجاوز توسط همان شخص انجام گرفته و يا با يک شیء خارجی.

تصور من اين است که همان شخص اين کار را انجام داد، ولی بعداً که فکر کردم ديدم نمی‌توانم با يقين بگويم که اين تجاوز توسط شخص انجام شد يا با وسيله.

حتی آقای قاضی محمدی به من گفت تو هيچ چيزی نگفتی، آيا نگفتی نکن بی‌غيرت نکن بی‌ناموس؟ من جواب دادم آن موقع اصلاً مغزم کار نمی‌کرد که بخواهم حرفی بزنم.

شما آن لحظه چه احساسی داشتيد؟

احساس می‌کنم از هوش رفتم، هم به دليل اين که خون بالا می‌آوردم و هم به دليل اتفاقی که خودتان می‌دانيد. آن شخص به من می‌گفت تو که نمی‌توانی از فلانت دفاع کنی می‌خواهی انقلاب مخملی کنی.

وقتی چشمت را بعد از اين اتفاق باز کردی کجا بودی؟

جايی شبيه درمانگاه بودم، سرمی به دستم بود و دست ديگرم با زنجير به تخت بسته شده بود. تا اينکه فردی آمد و گفت دکتر مردنی است يا خودمان خلاصش کنيم؟ بعد به من چشم‌بند و دستبند زد و در فاصله‌ای ۱۰۰ قدمی کشاند. دو سه ساعت که گذشت مرا سوار ماشين کردند و کنار اتوبان سبلان بيرون انداختند و گفتند تا ۶۰ بشمار و بعد چشم‌بندت را بردار، اگر زودتر اين کار را بکنی برمی‌گرديم و لهت می‌کنيم.

به خانه که رسيدی اولين کاری که انجام دادی چه بود؟

هيچکس از افراد خانواده‌ام در مورد تجاوز خبر نداشت تا زمانی که اين مسئله به وسيله فيلم آقای علامه‌زاده علنی شد. در ضمن هيچ کس به جز آقای کروبی، بعضی از نمايندگان مجلس، نمايندگان قوه قضاييه و بعضی از آيات عظام از اين مسئله خبر نداشتند.

اين مسئله را چه زمانی اطلاع داديد؟

فردای آن روز يکی از دوستان که وکيل بود پيشنهاد کرد که بروم شکايتی مطرح کنم. من به دادسرای الهيه رفتم و شکايتی تنظيم کردم. البته خيلی مرا اذيت کردند ولی موفق شدم نامه قاضی را بگيرم و قاضی گفت به پايگاه يکم آگاهی در خيابان نياوران بروم و گفت ممکن است اين کار منافقان باشد.

مسئله تجاوز را با قاضی مطرح کرديد؟

نه، من هيچ کجا مسئله تجاوز را مطرح نکردم.

پس چه زمانی تصميم گرفتيد مسئله تجاوز را مطرح کنيد؟

من اصلاً نمی‌خواستم مسئله تجاوز را عنوان کنم. زمانی که به آگاهی رفتم، آخر سر به من گفتند دنبال اين پرونده را نگير، اين کار وزارت اطلاعات بوده و برو خدا را شکر کن که آزادت کرده‌اند و زنده‌ای.

من توانستم نامه‌ای از پزشکی قانونی بگيرم، چون هنوز کمر و شکم من زخمی بود، بنابراين يکی از دوستانم پيشنهاد کرد که يا پيش يکی از علما و يا پيش آقای کروبی بروم.

من پيش آقای کروبی رفتم و نمی‌خواستم قضيه تجاوز را بگويم، ولی آقای کروبی با ديدن اشک‌ها و لحن صدايم به من گفت فکر می‌کنم يک چيزی را پنهان می‌کنی و بعد افرادی که در اتاق بودند را بيرون کرد و تنها با من صحبت کرد، مثال زد و آيه قرآن خواند و به صورت سربسته از من پرسيد چنين اتفاقی افتاده و من گفتم بله.

بعد زدم زير گريه و ايشان مرا بغل کرد، در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود و آرام و قرار نداشت.

بعد از گذشت يک ماه و نيم از اين اتفاق، آقای مقدمی از من بازجويی کرد و من به پزشکی قانونی رفتم و پزشک آنجا به من گفت بعد از اين مدت هيچ چيز قابل مشاهده نيست، در صورتی که مأمور قوه قضاييه به من گفت اگر چيزی بود حتی سايزش را هم می دادند، ما کارمان اين است.


زندانهای سازمانهای اطلاعاتی حکومت اسلامی




اطلاعات موازی به آن دسته از گروه‌ها و سازمان‌های اطلاق می‌شود که به موازات وزارت اطلاعات در زمینه‌های امنیتی پروژه‌هایی را علیه فعالان سیاسی و امنیتی طراحی و اجرا می‌نمایند.

اساس وجود و نیز عملکرد این سازمان‌ها برخلاف قانون فعلی ایران ارزیابی می‌شود. اطلاعات موازی برای دستیابی به اهداف خود اقدام به ایجاد بازداشت‌گاه‌های غیرقانونی نموده که تحت نظارت سازمان زندان‌ها قرار نداشته و بدین لحاظ نیز اعمال انجام شده در آنان عمدتاً همراه با نقض متعدد موارد قانونی حقوق متهمان و بعضاً اعمال شکنجه‌های روحی و فیزیکی است. گزارش ذیل به تعدادی از مهم‌ترین بازداشت‌گاه‌های اطلاعات موازی و شرح رفتارهای صورت گرفته در آن‌ها می‌پردازد. در بخش‌هایی از متن از توضیحات امیر فرشاد ابراهیمی، دبیر سیاسی اسبق انصار حزب‌الله و فعال فعلی حقوق بشر استفاده شده است.

بازداشتگاه کهریزک

سوله کهریزک یا کمپ کهریزک بازداشتگاهی در شهر سنگ از توابع شهرری استان تهران است که پس از تٱسیس طی چندین سال در عملیات‌های مختلف از جمله تخریب محله «خاک سفید» و سپس به طور گسترده در طرح موسوم به ارتقای امنیت اجتماعی و سرکوب معترضان به انتخابات مورد استفاده قرار گرفت. بنابر گزارش‌ها در این بازداشت گاه عده ای از افراد بازداشتی مورد تجاوز قرار گرفتند وعده‌ای به دلیل ضرب و شتم شدید و عدم مراقبت پزشکی در آن جان باختند. در ۶ مرداد ۱۳۸۸ پس از آنکه مرگ محسن روح الامینی فرزند یکی از مقامات حکومتی به انتقادات گسترده انجامید، آیت‌الله خامنه‌ای به دلیل آنچه که « نداشتن استانداردهای لازم برای نگهداری زندانیان » نامید دستور تعطیلی آن را صادر نمود. هر چند دستگیرشدگان اعلام کردند که این بازداشتگاه تا روزها پس از این دستور همچنان مورد استفاده بوده ‌است.

کمیته گزارشگران حقوق بشر در مرداد ماه سال 86 مجموعه‌های گزارش‌های تکان دهنده از برخوردهای صورت گرفته با متهمین طرح امنیت اجتماعی منتشر نمود که در آن به سوله‌ی کهریزک به عنوان محل نگهداری متهمان و برخورد شده در آن اشاره نمود. نیز مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران طی گزارش‌های به این رفتارها اشاره نمود. بنابر گزارش‌ها سوله کهریزک در این زمان فاقد آب، تهویه، وسایل گرم کننده و خنک کننده، هرگونه کف پوش، موکت و تخت خواب، نور کافی، سرویس بهداشتی قابل استفاده و حمام بوده‌است. کمپ کهریزک تا سه ماه آب لوله کشی نداشت و زندانیان تا سه ماه حق نداشتند برای دستشویی از آب استفاده کنند. آب فقط به شرط کتک و کابل خوردن به آنها داده می‌شد. تا یک ماه اول آب را از گالن‌های گازوئیل می‌خوردند که موجب تهوع و استفراغ می‌شد. در دو ماه اول، هر زندانی می‌توانست فقط در ساعتهای ۱۰ صبح و ۱۰ شب ۳ دقیقه از دستشویی استفاده کند و به شرط کتک خوردن و سینه خیز رفتن و پارس کردن مثل سگ، از اب استفاده کند. البته در ۲۰ روز اول در را باز نمی‌کردند و بازداشتی‌ها مجبور بودند همانجا که زندگی می‌کنند جلوی هم ادرار و مدفوع کنند، بعد از ۲۰ روز که در را باز کردند کف سوله را با آب فشار قوی شستند.

غذا دو وعده در ساعت ۱۶:۳۰ و ۲۱:۳۰ میان زندانیان پرتاب می‌شد که شامل یک چهارم نان لواش و یک سیب زمینی بسیار کوچک (تقریبا ۵۰ گرمی برای هر نفر) بود. گاهی افرادی که ضعیفتر بودند و تاکنون این مکانها را ندیده بودند را وادار می‌کردند برای دریافت غذا چهار دست و پا مثل سگ پارس کنند و سیب زمینی را با دندان از روی زمین بردارند. در اثر سوءتغدیه به زودی زندانیان چنان وضعی پیدا کردند که با هر ضرب و شتم کوچکی بیهوش می‌شدند و بیشترشان یک سوم تا نصف وزن خود را از دست دادند. زندانیان کهریزک که اکنون به زندانهای دیگر منتقل شده‌اند هنوز به شرایط عادی برنگشته‌اند و به انواع بیماریهای گوارشی مبتلا هستند. در کهریزک کمتر از نیم متر جا برای هر کسی بود و زندانیان گاهی مجبور بودند نوبتی بخوابند.

ضرب و شتم زندانیان با باتوم، کابل ، سیم‌های برق بافته شده و شوک الکتریکی انجام می‌شد. دست و پای آنها را به صورت کمانی و قپانی می‌بستند و کتک می‌زدند. گاهی هم با دست و پای بسته آنها را تاب داده و پرت می‌کردند. گاهی هم دستها و پاهای زندانیان را به همدیگر می‌بستند. گاهی کف پای زندانیان را می‌زدند و سپس مجبورشان می‌کردند روی پاهای ملتهب خود راه بروند. گاهی برای تحقیر و وحشت ، عورت آنها را جلوی دیگر زندانیان نشان داده و با باتوم و شیشه به آنها تجاوز می‌کردند و در صورتی که زندانی میپذیرفت تا فحشهای بسیار رکیکی به خود دهد، شکنجه متوقف می‌شد.

پس از آن در خرداد ماه امسال گزارش‌هایی از انتقال بازداشت‌شدگان اعتراضات پس از انتخابات علی‌الخصوص روز 18 تیر به این مکان، شکنجه فیزیکی و تجاوز به تعدادی از آن‌ها منتشر شد. یکی از آزاد شدگان در توصیف از وضعیت کهریزک در این دوره می‌گوید: یکی از بازداشتی‌ها در اثر برخورد باتوم به سرش، کم کم بینایی خود را از دست داد؛ ولی با وجود اطلاع شکنجه‌گران کهریزک از وضعیت وی، او را از این محل غیر بهداشتی خارج نکردند. دو روز قبل از آزادی، بازداشت‌شده‌ها به اوین منتقل می‌شوند و فردی که بینایی خود را از دست داده بود، در اتوبوسی که به سمت اوین در حرکت بود، بر روی پای یکی دیگر از بازداشت شدگان جان می‌سپارد. از دیگر شکنجه‌ها در کهریزک آن است که بدن‌ها را خیس می‌کنند و بعد با شلنگ و سیم، بازداشت‌شده‌ها را کتک می‌زنند تا درد تا عمق جان آنها نفوذ کند.

بازداشتگاه 59 سپاه

این بازداشتگاه در زير زمين های پادگان عشرت آباد واقع شده است. اين بازداشتگاه آنقدر فاقد امکانات و قرنطينه شده است که فقط افراد شاغل و دارای اختيارات و مدارج عاليرتبه در امور آن دخالت کرده و اجازه بازديد از آنجا را دارند. در موردی خاص حتی رئيس دادگستری کل استان تهران "عليزاده" در سال 84 آنرا در ليست بازداشتگاه های امنيتی فوق سری قرار داد که حتی به خود او اجازه بازديد از اين بازداشتگاه را نداده بودند.

اين بازداشتگاه تحت اختيار حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران اداره می شود و تمام جرائم خاص رخ داده از جمله اتهامات امنيتی و جاسوسی واقع شده در سپاه پاسداران در آن رسيدگی و تکميل پرونده می شود.

امکانات ملاقات به صورت تعريف شده و آئين نامه ای برای متهمين بازداشتی وجود ندارد. تمام سلولهای متهمين انفرادی است و چند اتاق عمومی زير 10 نفر نیز در این بازداشتگاه وجود دارد. در آنجا از بهداشت و غذا و نور کافی و مطلوب خبری نيست .از تماس تلفنی نيز خبری نيست، مگر در حضور بازجو و کارشناس پرونده و با اجازه آنها. اين بازداشتگاه به مانند ساير بازداشتگاههای امنيتی با سيستم تعريف شده خود با متهمين برخورد می کند که برخورد شديد و خشن و عدم مراعات حقوق انسانی و نگه داشتن در بی خبری مطلق يکی از کوچکترين انواع برخوردهاست. در اين مجموعه که البته با امکانات ويژه ای که در بخش بازجويی و شکنجه و انفراديهای خاص دارد گنجايش حدود 300 نفر را داراست.

می توان گفت بازداشتگاه 59 سپاه يکی از سری ترين و مهمترين بازداشتگاههای جرائم امنيتی و جاسوسی سرتاسر کشور است که حتی در مواردی بازداشتی های آن تا مدتها بدون کوچکترين اطلاعی در آن نگهداری و شکنجه و بازجويی و يا حتی معدوم می شوند که همه اين اعمال تحت نظارت مستقيم نهاد اطلاعات سپاه پاسداران ساماندهی و انجام می شود. در اين بازداشتگاه نيز اعلام آمار رسمی افراد و اسامی آنان مرسوم نيست و همه چيز و همه کس از متهم تا مامور بازداشتگاه با شماره گذاری فراخوانده می شوند و همه جا و همه لحظه متهم با چشم بند تردد می کند و مطلقا تا زمان آزادی و يا انتقال کسی را نمی بيند و کسی هم جز بازجو و بازرسين بازداشتگاه به سراغش نمی آيند.

این بازداشتگاه دارای دو بند انفرادی با سلولهایی به ابعاد ۲×۱/۵ متر و یک بند عمومی است. زندانیان جز داخل سلول انفرادی چشم بند دارند و برای انتقال آنان به خارج زندان از آمبولانس استفاده می‌شود. پس از آغاز فعالیت دستگاه اطلاعات موازی وظیفه برخورد شدید با دانشجویان و نیروهای ملی مذهبی را بر عهده گرفت، اطلاعات بیشتری پیرامون فعالیت این زندان غیرقانونی منتشر شد. نهایتااعلام شده ‌است که این بازداشتگاه، که از مهم‌ترین بازداشتگاه‌های خارج از نظارت سازمان زندان‌ها بوده‌است، به زندان اوین (بازداشتگاه امنیتی سپاه پاسداران) منتقل شده‌است. اعتراضات دانشجویانی که پس از واقعه ۱۸ تیر دستگیر شدند و شکایت به کمیسیون اصل نود مجلس ششم و تلاش نمایندگان جنبش دانشجویی در مجلس ششم از جمله علی اکبر موسوی خوئینی و الهه کولایی در تعطیلی این بازداشتگاه موثر بود. پس از زندان توحید، این بازداشتگاه بزرگترین زندان غیر قانونی ایران بود.

بازداشتگاه نبوت

بازداشتگاه نبوت واقع در خيابان سهروردی می باشد و اداره آن مشترکا در اختيار وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران است که بر خلاف اکثر بازداشتگاههای امنيتی که در زير زمينها واقع شده اند اين بازداشتگاه با دارا بودن راه ارتباطی مستقل و بدون مزاحمت در بالای يک مجتمع تجاری و به حالت استتار شده ای قرار دارد که حالت يک خانه امن و بازداشتگاه فوق سری را دارد که دارای گنجايش بسيار کمی می باشد و بازداشتی های خاص به آنجا منتقل می شوند که بنا به شرايط جائز نيست به مکانهای معلوم و شناخته شده منتقل شوند.

می توان گفت علی رغم نظارت وزارت اطلاعات بر اين بازداشتگاه ولی عموميت نيروهای عملياتی و اجرايی و بازجويی را نيروهای حفاظت و اطلاعات سپاه پاسداران انجام می دهند. البته از اين مکان به عنوان بازداشتگاه و مکان امن موقت برای برخی بازجويی ها و بازداشت ها و يا نقطه کور در بين بازداشتگاه از نظر رخنه و نشت اطلاعاتی محسوب می‌شود. کل چنين مجموعه کوچکی از چند انفرادی و يک اتاق بازجويی تجاوز نمی کند و افرادی در حد انگشت شمار در آن نگهداری می شوند که پس از تحقيقات و بازجوئی های محرمانه به مراکز امن اصلی در بازداشتگاه های بزرگتر منتقل می شوند. در اين مکان از ثبت رايانه ای و نقل و انتقال اطلاعات در مورد شخص بازداشتی و ملاقات و يا ارجاع به مرجع قضايی خبری نيست و اکثر متهمين آنرا متهمين جرائم امنيتی و سياسی سپاه پاسداران تشکيل می دهند.

عشرت آباد

اين بازداشتگاه نيز در داخل قرارگاه مبارزه با مواد مخدر عشرت آباد واقع شده که گنجايش آن چيزی حدود 250 الی 350 نفر است. دارای 3 سالن می باشد که در هر سالن 15 ع انفرادی به ابعاد 5/1-2 متر وجود دارد که در هر انفرادی به زور 5 نفر نگهداری می شوند.متهمين بازداشتی ريز و درشت مرتبط با مواد مخدر سرتاسر تهران را به اين بازداشتگاه منتقل می کنند. در قسمت درب ورودی تمام وسايل افراد را تحويل و در کيسه های انفرادی برزنتی قرار می‌دهند. متهمين برای اينکه بتوانند پول خرج کنند اجازه بردن تمام پول خود را به بازداشتگاه دارند.

ميانگين مدت اقامت افراد تا زمان انتقال به دادگاه و يا زندان 3 الی 7 روز است البته در موارد خاصی متهمين جرم سنگين و قدرتمند را برای شناسايی رابطينشان و تحت شکنجه و بازجويی قرار دادن ماهها نيز می توانند نگه دارند. بازداشتگاه و تشکيلات عشرت آباد زير نظر اداره مبارزه با مواد مخدر نيروی انتظامی است که يکی از مشهورترين مکانها برای بازجوييهای فنی از متهمين مواد مخدر است. شدت عمل و ضرب وشتم در مورد اينگونه متهمين که با مواد مخدر سر و کار دارند در اکثر نهادهای انتظامی بسيار ضعيف و به ندرت است و اکثرا با آنها برخورد فيزيکی خاص و بسيار شديدی مثل اداره آگاهی و اطلاعات انجام نمی شود ولی بازداشتگاه مرکزی مواد مخدر عشرت آباد تنها جاييست که تا مرحله شکستن دست و پا و فک و دنده های متهمين پيش می روند و مجاز به بهره مندی از اجازه همه نوع شکنجه تا سر حد مرگ، در مورد متهمين مواد مخدری است. از بهداشت وملحفه و غذا برای بازداشتيها خبری نيست مگر پس مانده ها و ضايعات غذای سربازان و کارکنان اداره مبارزه با مواد مخدر که به صورت فله ای پخش و توزيع می شود.

مقوله استحمام و حمام به طور مطلق در اين بازداشتگاه وجود ندارد. حتی اگر فرد بازداشتی ماهها در آنجا باشد و گال بگيرد و يا شپش از سر و کول آن بالا برود. در انفراديها چيزی به نام نور و پنجره و تهويه وجود ندارد.در روز فقط 3 بار اجازه استفاده از دستشويی وجود دارد و درها هميشه بسته است و بازداشتی ها به صورت کتابی کنار هم می خوابند. سالهاست که شستن و تعويض موکت و پتوهای سلولها به فراموشی سپرده شده و اکثرا به استفراغ معتادان و ادرار و مدفوع آنانی که خود را نمی توانند نگه دارند آلوده است. سربازان هر نخ سيگار را به بازداشتی ها ما بين 5 الی 10 هزار تومان می فروشند. از بهداری و دارو و امکانات پزشکی خبری نيست مگر اينکه فرد در حال مرگ باشد که اين واقعه در بازداشتگاه مواد مخدر بسيار رخ می دهد که فرد بر اثر تشنج های پی در پی و عدم رسيدگی و اعزام به بيمارستان دچار ايست قلبی و مرگ می شود که در نهايت با صورت جلسه های ساختگی و نبود شاهد در امر عدم رسيدگی به موقع به وضعيت متهم و بازداشتی متوفی، پرونده بی سرو صدا به نفع متوليان بازداشتگاه و اداره مبارزه با مواد مخدر بسته می‌شود.

البته در مواردی نيز پرونده بازداشتی فوت شده ای را که بر اثر ضرب و شتم و خفگی در زير دست و پای مامورين بازجويی جان داده با پرونده سازی عدم رسيدن مواد مخدر و يا سنگ کوب و ايست قلبی با صورت جلسه های ساختگی بدون هيچگونه اعتراضی می بندند و دست های پنهان هميشه حامی جنايات آشکار و پنهان آنهاست که اين حمايت های ضد انسانی و ناقض حقوق بشر چنان اختياراتی به متوليان بازداشتگاهها می دهد که هر آنچه می خواهند در دخمه ها انجام دهند و صدای کسی به جايی نمی رسد که يکی از اين مجموعه ها بازداشتگاه تحت اختيار نيروی انتظامی، اداره و بازداشتگاه مبارزه با مواد مخدر عشرت آباد است.

شايد به راحتی بتوان گفت که هيچ مرجع انتظامی و نظامی و امنيتی به اندازه اداره مبارزه با مواد مخدر با قشر دختران و زنان بازداشتی سروکار نداشته باشد که بنا به گفته ها و شنيده ها مدعيات مامورين و شاهدين مرتبط با اين بازداشتگاه همه گونه اذيت و آزار و تعرض و نقض حقوق شهروندی و برخورد ناشايست و تحقير آميز توام با سوء استفاده از اين زنان و دختران بازداشتی در حريم بازداشتگاه انجام می شود که البته در موارد نادر زنان و دخترانی که به آنان تجاوز نمی شود بايد گفت نوع برخورد و تفتيشها و بازجوئيهای پشت دربهای بسته از طريق مامورين مرد و ضرب و شتم آنها از جهت اخذ اقرار و اعتراف در مورد اتهاماتشان و يا اتهامات مردان منتسب به آنان مثل پدر و برادر و يا همسر دست کمی از تجاوز و تعرض و اذيت و آزار در پرتو قانون ندارد و مامورين بازداشتگاه عشرت آباد چون يقين دارند که قشر متهمين بازداشتی در اين مجموعه آنقدر آسيب پذير هستند که کسی به فرياد آنها نمی رسند پس در مورد چه متهم زن و چه متهم مرد هر انچه که ناقض حقوق بشر و ضد انسانی است را در مورد آنها بدون ترس و واهمه اعمال می کنند. خصوصا پرونده سازی و تجاوز به نواميس بازداشتی مردم در سلولها که اکثرا دسته جمعی اتفاق می افتد و خيلی ها در جريان هستند و پای ثابت اين تجاوزات اند و اجازه افشاء و برخورد با آنرا نمی دهند و از عاملين اين جنايتها و تجاوزات به صورت مستقيم و يا غير مستقيم حمايت می کنند.

بازداشتگاه سئول معروف به ابوغريب

اين بازداشتگاه در تهران مابين افرادی که درآن نگهداری شده اند و به زندانها منتقل و يا آزاد شده اند به بازداشتگاه ابوغريب معروف شده و تحت اختيار حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی اداره می شود و در خيابان سئول و داخل شهرک مسکونی فاطميه واقع شده که لابه لای واحدهای مسکونی گم و استتار گرديده و چند بلوک و زير زمين از اين مجتمع مسکونی به عنوان بازداشتگاه در اختيار آنهاست.

در اين بازداشتگاه اکثرا جرائم خاص واقع شده در بين نيروهای انتظامی را رسيدگی می کنند و متهمين را در جهت تکميل پرونده و بازجويی و اعمال شکنجه های خاص در آن نگهداری می کنند که البته به غير از مجموع متهمين نيروی انتظامی در طی عمليات ارتقاء امنيت اجتماعی تعدادی از متهمين اين عمليات را برای دست و پا شکستن و شکنجه دادن و اقرار گرفتن به اين بازداشتگاه انتقال دادند که اکثر آنها را در کمتر از 1 هفته از آنجا به کمپ- سوله- کهريزک انتقال دادند. تمام سلولهای اين بازداشتگاه بدون استثناء انفرادی می باشد و فنی ترين و وحشتناکترين بازجوئيها چه از متهمين نظامی نيروی انتظامی و يا افراد خاص بازداشتی در آن توسط حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی تا حد دست و پا شکستن و مرگ انجام می شود.

همانگونه که اکثر نهادهای نظامی بازداشتگاههای خاص و مخفی خود را برای اعمال شکنجه دارند و در آنها هيچگونه محدوديتی در نوع برخورد با متهمين بازداشتی نيست اين بازداشتگاه نيز مرکز جولان نيروهای حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی است که در آن نه متهم بازداشتی ماهيتا ثبت و درج و بعهده گيری می شود و نه کسی در مورد جان و مال و خانواده و نقض حقوق آنان نگران است و تنها نگرانی در بازداشتگاه ابوغريب اين است که کارشناسان و بازجوها نتوانند هر آنچه که می خواهند به عنوان سند و مدرک و اقرار صريح از متهم تحت بازداشت بگيرند و اينکه نتوانسته باشند متهم بازداشتی را به حد اعلا شکنجه نمايند و رعب و وحشت در دل او ايجاد کنند.

66 سپاه پاسداران

اين بازداشتگاه خاص متعلق به سپاه پاسداران که به 66 سپاه معروف است در اتوبان افسريه محدوده بلوار هجرت پشت پادگان علامه طباطبائی قرار دارد و دارای سلولهای انفرادی متعدد و حتی بند عمومی است و در آن متهمين مختص سپاه پاسداران که مرتکب جرم شده اند و يا متهم هستند را نگهداری می کنند. در همین بازداشتگاه بود مدت زمانی مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی نگهداری می شدند و آیت الله میلانی رهبر مذهبی گروه مهدویت نیز در آن فوت نمود.

اين بازداشتگاه دارای اکيپ های عملياتی زبده و کارآمدی در جهت پيگيری اتهامات و جرائم امنيتی در بين نيروهای سپاه است که بازجوها و کارشناسان آن با اختيارات نامحدود در مورد متهمين بازداشتی عمل می کنند و از نظر فيزيکی و نوع رفتار و نوع متهمين و ضعيت ويژه ای بر اين بازداشتگاه حاکم است و فشارها و تهديدات کمتری نسبت به بازداشتی ها اعمال می شود و نوعی بازداشتگاه در جهت ايجاد سازش و بهره برداری و بازيافت در مورد متهمين را دارد که نه کشتن متهمين آن جايز است و نه دور انداختنشان. پس در اين بازداشتگاه کارهای تخصصی در امور بازجويی و نوع برخورد با متهمين انجام می شود و بنا به دانسته ها امکانات محدودی و در حد کفايتی کمی کمتر از زندان در آن در نظر گرفته شده و تا حدودی با نظر موافق کارشناسان و بازجوها متهمين می توانند با نظارت کامل از تلفن و ملاقات بهرهمند باشند و گويا تعدادی از متهمين قتلهای زنجيره ای که احتمال سوءقصد به جانشان را در ساير زندانها و بازداشتگاهها می دادند بی سرو صدا در اين بازداشتگاه نگهداری می شوند. گنجايش اين مجموعه کمتر از 150 نفر است که البته به مانند تمام بازداشتگاههای خاص که در حال توسعه هستند اين بازداشتگاه نيز در حال توسعه و افزودن به ظرفيت و امکانات خود است. از مقوله شکنجه و بر خوردهای غير فنی با توجه به نوع متهمين در اين بازداشتگاه کمتر استفاده می شود.

از این بازداشتگاه تحت عنوان بازداشتگاه افسریه (قصر فیروزه) نیز یاد می‌شود و یکی از اماکنی بود که از سوی سپاه برای نگهداری معترضان به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری دهم به کار گرفته شد. بنابر گزارش‌ها برخی از سران اصلاحات از جمله سعید حجاریان و تاج زاده مدتی در این بازداشتگاه نگه داری شده‌اند.

بازداشتگاه قمر وزارت

اين بازداشتگاه که در خيابان دبستان محدوده بين رسالت و سيد خندان واقع شده است و نزديک وزارت دفاع و در کوچه پشتی بيمارستان قمر بنی هاشم است، تحت مديريت وزارت اطلاعات قرار دارد و اداره می شود. از اين بازداشتگاه توسط درب کوچکی که در انتهای کوچه واقع شده است استفاده می شود که هيچ نام و نشانی بر روی آن حک نشده است.اين بازداشتگاه 2 طبقه می باشد و دارای حياط و 4 اتاق مصاحبه و بازجويی و 8 سلول انفرادی که 6 سلول در طبقه بالا و 2 سلول در طبقه هم کف می باشد که تمام سلولها در طبقه بالا و پائين به گونه ای طراحی شده که همه دور يک محيط دايره ای قرار گرفته اند.

اين مکان برای بازجوئيها وتحقيقات مقدماتی کارشناسان و بازجوهای وزارت اطلاعات به دور از تنش و در تير رس قرار گرفتن است که اکثرا پرونده های خاص فعالان و مبارزان سياسی را به همراه متهمانش رسيدگی می کنند و اکثرا افراد منتقل شده به اين بازداشتگاه مدت زمان زيادی را در آن سپری نمی کنند و از امکانات محدودی نسبت به بازداشتگاههای رسمی برخوردارند و همان قوانين هفته ای 1 الی 2 بار استحمام و 3 تا 5 نوبت استفاده از دستشوئی پيروی می کنند و متهمين در آن ثبت و يا اعلام بعهده گيری نمی شوند و با فضای خارج ارتباط متهمين قطع است و تمام مراحل تحقيقات و بازجويی با چشم بند سپری می شود و اعطاء هر امتيازی به غير از ملاقات که شديدا بهره مندی از آن ناممکن است در اختيار کارشناس پرونده می باشد که تمام خواسته های متهم در قبال نوع عملکرد و بازجويی ها تعيين و اجابت می شود که در اين بين به هيچ عنوان آدرس محل نگهداری متهمين بازداشتگاه قمر در اختيار خانواده ها قرار نمی گيرد و حتی اگر اطلاعاتی در مورد نگهداری و يا بازداشت فرد توسط مامورين وزارت اطلاعات به بستگان بازداشتی ارائه شود اما محل بازداشتگاههايی مثل قمر در اختيار هيچ کس قرار نمی گيرد.

بازداشتگاه منفی چهار وزارت کشور

بر اساس گزارش‌های موجود در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، یکی از خبرنگاران خارجی، در حال مصاحبه با مردم در خیابان‌های نزدیک ساختمان وزارت کشور دستگیر و پس از انتقال به زیر زمین وزارت کشور، تعدادی از مردم بازداشت‌ شده را در آنجا دیده ‌است.

همچنین در جریان حمله به کوی دانشگاه تهران (۲۵ خرداد ۱۳۸۸)، شماری از دانشجویان آزاد شده کوی دانشگاه تهران اعلام کردند بامداد دوشنبه ۲۵ خرداد، بیش از ۵۰ دانشجو توسط افراد لباس شخصی که به انواع سلاح‌های سرد و گرم مجهز بودند، بازداشت و به زیرزمین ساختمان وزارت کشور منتقل شده بودند. این دانشجویان که برخی از آن‌ها در جریان حمله به کوی دانشگاه زخمی شده بودند، ساعت‌ها در زیر زمین وزارت کشور مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.

سوله پاسارگاد

سوله پاسارگاد، واقع در نزدیکی پاسگاه نعمت آباد (حوالی تهران، ابتدای جاده ساوه) یکی دیگر از بازداشتگاه‌های غیرقانونی اطلاعات موازی ایران است. نام این بازداشتگاه پس از اعتراضات انتخابات ریاست جمهوری دهم مطرح شد. تعدادی از بازداشت‌شدگان اظهار داشتند که در این سوله‌ها، آنها را عریان نگهداری شده و در معترض تهدید به آزار جنسی قرار داشته‌اند. این مکان پیش از این کارخانه اسلحه سازی متعلق به وزارت دفاع بوده‌است





.