زندگینامه ابونصر فارابي - فیلسوف و حکیم ایرانی


ابونصر فارابي بزرگ ترين فيلسوف دوره اسلامي است. وي در شهر فارياب از نواحي خراسان بزرگ، متولد شد. پدرش از سران سپاه مرزنشين بود. در جواني طي سفري طولاني و پر رنج به بغداد رفت و نزد استادان بزرگ زمان، به تحصيل منطق و فلسفه يونان پرداخت. پس از اندک زمان، وي که به زبان هاي فارسي، ترکي، عربي، سرياني و يوناني تسلط کامل داشت، در فهم فلسفه يونان به پايه اي رسيد که او را معلم دوم خواندند. معلم اول ارسطوست و پس از ابونصر ديگر هيچ کس را معلم نگفته اند. فارابي در راه کسب دانش سختي بسيار تحمل کرد. شب ها در نور چراغ پاسبانان شهر کتاب مي خواند و اغلب تا صبح بيدار مي ماند. زندگي محدود و محقر او به خوابيدن کنار رودخانه ها و باغ ها گذشت. در همان وضع به نوشتن و خواندن روز مي گذراند و شاگردان بسيار خويش را نيز همان جا تعليم مي داد. اين محروميت هاي مادي، اگرچه بيشتر در سال هاي جواني بر او تحميل شد اما پس از آن نيز وي با همه دانش و شهرت خويش، هم چنان ساده مي زيست. نوشته اند که از سيف الدوله همداني فاتح دمشق نيز، که او را گرامي مي داشت، هر روز بيش از چهار درم که مبلغي بسيار ناچيز بود نمي پذيرفت.

دوران زندگي ابونصر فارابي هم زمان با فروپاشي و ضعف خلافت عباسي است. خاندان هاي بزرگ وزيران خراسان مانند برمکيان که در دربار خلافت عباسي از علم و انديشه حمايت مي کردند، از ميان رفته بودند. خاندان هاي دانش دوست و هنرپرور خراسان چون سامانيان و آل بويه نيز هنوز قدرت چنداني نداشتند. در چنين احوال، ناچار بزرگاني چون ابونصر فارابي، در جستجوي حامي و مشوق دانش، به ديارهاي دور سفر مي کردند و گاه چون او ناچار از سرزمين هايي که در آن مورد آزار و تهديد بودند مي گريختند.

سيف الدوله همداني در روزگار زندگي ابونصر در دمشق، هنگامي که بواسط تهمت بد ديني از بغداد فراري شده بود، دمشق را گرفت و چون از افراد انگشت شمار آزاد انديش روزگار خود بود، دانشمنداني چون فارابي و شعرا و گويندگاني چون متنيي را پيرامون خود گرد آورد. متنيي پس از آن در دربار عضد الدوله ديلمي به مقام بزرگ و والايي رسيد. اما زندگي محدود و محقر ابونصر در چنين روزگار بيشتر در نتيجه عدم اعتناي بزرگان به دانش و فلسفه بود. در اين دوران تعصب در عقيده و تظاهر به دين داري در بين قدرت مندان و حاکمان سخت رواج داشت. ناچار آنان که چون ابونصر فارابي دانستن و انديشيدن درباره حقيقت را تجمل و راحت جسماني برتر مي دانستند در تنگي و فشار مي زيستند. ابونصر فارابي فيلسوف بود اما براي گذراندن زندگي ناچار به پزشکي و مداواي بيماران مي پرداخت. اين راهي بود که بيشتر فلاسفه اسلامي در آن روزگار پيش مي گرفتند. به همين جهت حتي تا روزگار ما هنوز به پزشک، حکيم نيز مي گويند، در حالي که حکيم در اصل به معني فيلسوف و انديشه ور است.

کتاب هاي فلسفه اي که تا زمان ابونصر فارابي ترجمه شده بود اغلب غلط بسيار داشت و قابل فهم نبود. فارابي نخستين کسي است که با رنج بسيار آثار ارسطو و افلاطون را به طور کامل دريافت و در کتاب ها و رساله هاي خود به شرح و تفسير و نقد آنها پرداخت. آشنايي دوباره جهان با آثار اين فيلسوفان در واقع مرهون دانش و تلاش ابونصر فارابي است. وي، علاوه بر فلسفه و منطق که موضوع بيشترين آثار باقي مانده از اوست، در همه علوم زمان خود سرآمد ديگران بود. پزشکي را نيک مي دانست اما در روزگار رفاه بدان نمي پرداخت. در ستاره شناسي کتابي از او باقي است که بي پايه بودن پيش گويي منجمان را ثابت مي کند و آنها را بي ارزش مي شمرد. کتاب بزرگ و معتبر او در سياست نمودار اطلاع وسيع او درباره جوامع بشري است. مهم تر از همه کتابي است که وي درباره مدينه فاضله و شهر آرماني فلاسفه نوشته است. وي در اين کتاب که خود به چند بخش بسيار بزرگ و مهم تقسيم شده، با پيش بيني فلسفي و عارفانه نظريات خود را در باره جوامع انساني بيان داشته است.

ابونصر فارابي در موسيقي نيز استادي بي نظير بود. اختراع قانون را به او نسبت داده اند. او علاوه بر نوشتن رساله هاي متعدد درباره موسيقي و زبان شناسي، نوازنده اي ماهر بود. نوشته اند که وي در محضر سيف الدوله همداني ابتدا خطاي يک يک خوانندگان و نوازندگان مجلس را بازنمود، آنگاه از کيسه اي که در کمر داشت چند چوب درآورد و آنها را به هم پيوست و بنواخت. همه را خنده گرفت. پس چوب ها را درهم ريخت و ترکيبي تازه فراهم بساخت و بزد. همه به گريه درآمدند. بار ديگر چوب ها را درهم ريخت و ترکيبي تازه فراهم آورد و ضربي ديگر آغاز کرد. همه حاضران حتي پرده داران و دربان ها نيز به خواب رفتند. او آنها را خفته رها کرد و برفت. ابونصر فارابي سعادت انسان را درترک پيوندهاي ظاهري و بستگي هاي مادي مي دانست و معتقد بود که تنها کسي بايد به فلسفه و علم روي آورد که از جهت اخلاقي سخت پاک و بي نياز باشد. وي به تربيت نفساني خويش و شاگردانش بسيار اهميت مي داد و در زندگي شخصي به جاه و جلال و نام و شهرت بي اعتنا بود. بي علاقه گي وي را به جمع آوري تاليفات خود ناشي از عظمت روحي او دانسته اند. با وجود اين بيش از ??? رساله و کتاب از او به جاي مانده که هريک در نوع خود بي نظير است.

شيخ الرئيس ابوعلي سينا خود را شاگرد مکتب فارابي خوانده و گفته است که تنها از طريق مطالعه رساله هاي ابونصر توانسته است منظور ارسطو را از کتاب متافيزيک درک کند. ابونصر فارابي در آثار متعدد فلسفي خود کوشيده است تا فلسفه را به معتقدات ديني مردم نزديک کند، يا، به عبارت ديگر، معتقدات ديني را با اصول فلسفي از خرافه و توهم دور سازد. وي ثابت مي کند که مثلا در موضوع آغاز آفرينش، فلسفه از اخبار مذهبي دقيق تر و به توحيد نزديک تر است. افزون بر اين، فارابي براي رواج فلسفه، که دانستن آن را مانند علوم ديگربراي همه مردم لازم مي دانسته، کوشيده که آن را به زبان و اصطلاحات مذهبي نزديک کند. اين کار پس از او در اواسط قرن دهم ميلادي به وسيله اخوان الصفا، به طور کامل در رسالات متعدد عملي گرديد. اما عده اي نيز به شدت آن را مردود شمردند. امام محمد غزالي در کتاب خود بر رد فيلسوفان، ابونصر فارابي و ابوعلي سينا را به عنوان دو تن از بزرگ ترين فلاسفه برگزيده تا با رد عقايد ايشان به طور کلي فلسفه را نادرست جلوه دهد. اين قبيل مباحث و درگيري هاي فکري نشان مي دهد که فلاسفه در آن زمان تا چه حد ناچار از کناره گيري از مردم و تحمل فشارهاي اجتماعي بوده اند.

ابونصر فارابي در هشتاد سالگي در دمشق درگذشت و با آن که بيش از تني چند بر جنازه او نگريستند، مجموعه اي گران قدر از آثار خود را به زبان عربي بر جاي گذاشت. اما نه عرب که فيلسوف و نابغه اي خراساني و از جمله شخصيت هاي برجسته و کم نظيري است که آثار و افکارش اثري جهاني داشته است.


بیوگرافی زنده یاد فروغ فرخزاد


فروغ فرخزاد در ۱۵ دی، ۱۳۱۳ در یک خانواده متوسط با هفت بچه به دنیا آمد، پدرش یک افسر مستبد ارتش رضاخانی بود که در کودتای رضاخان نقش داشت ولی بر خلاف اخلاق ارتشی و مستبدش علاقه خاصی به شعر داشت و در تنهایی خود با اشعار حافظ و سعدی خلوت می‌کرد و فروغ با شوق تمام به اشعاری که پدر می‌خواند گوش می‌داد. و همین نقطه آغاز شاعری فروغ بود، او شعر سرودن را از نوجوانی آغاز کرد. و در نقاشی استعداد خاصی داشت. خانواده فروغ خانواده‌ای بسته و مردسالار بود. فروغ در سن ۱۷ سالگی با پرویز شاپور ازدواج کرد و به اهواز رفت. در ۲۹ خرداد،۱۳۳۱ تنها فرزندش کامیار متولد شد. و پس از آن روزهای سختی را گذراندو بسیار زود از شوهرش جدا شد.
نخستین مجموعه شعر فروغ فرخزاد اسیر نام دارد که در سال ۱۳۳۱ منتشر شد. این مجموعه دربردارنده ۴۴ قطعه شعر است. دومین مجموعه شعرهای فروغ دیوار است که در سال ۱۳۳۵ چاپ شد. سومین مجموعه شعرهای او با نام عصیان در سال ۱۳۳۶ چاپ شد. این مجموعه شامل ۱۷ قطعه شعر است. فروغ بعدها این سه آثار خود را ارزش و احساسات سطحی یک دختر جوان دانست. بقولی آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند.
بقولی دیگر آخرين اثر او «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد است» كه پس از مرگ او منتشر شد. در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب می‌کند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می‌شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان تبریز می‌سازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند .

در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ فروغ فرخزاد بر اثر تصادف رانندگی در جاده دروس-قلهک جان باخت. خود فروغ مدتی قبل از مرگش در جایی نوشته بود می‌ترسم قبل از آنچه فکر می‌کنم بمیرم و کارهایم نا تمام بماند و این درد بزرگیست. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیر الدوله به خاک سپرده شد.

زندگی نامه شيخ شهاب الدين ابوالفتوح يحيي سهروردي، معروف به «شيخ اشراق»


شيخ شهاب الدين ابوالفتوح يحيي سهروردي، معروف به «شيخ اشراق»، شهاب مقتول و شيخ مقتول، «مؤسس حكمت اشراق» و از حكماي بزرگ اسلام در قرن 6 (587 هـ.ق) است. وي در دهکده سهرورد از توابع زنجان به دنيا آمد. شيخ اشراق، حكمت و اصول فقه را در مراغه نزد مجدالدين جيلي، كه استاد امام فخر رازي نيز بود، فرا گرفت و در حكمت تبحر و احاطة تمام يافت سپس به تفكّر و رياضت پرداخت، و چند سالي را در عراق و شام به سياحت و مطالعه گذرانيد،‌ چنانكه مشهور است در علوم غريبه نيز تبحر بهم رسانيد. سهروردي پس از تکميل تحصيلات به اصفهان رفت تا نزد ظهيرالدين فارسي ، علم منطق را بياموزد . او در همين شهر بود که براي نخستين بار با افکار ابن سينا روبرو شد و پس از مدتي تسلط خاصي بر آن پيدا کرد.

سهروردي پس از پايان تحصيلات رسمي، به سفر کردن در داخل ايران پرداخت و از بسياري از مشايخ تصوف ديدن کرد و بسيار مجذوب آنان شد. در واقع در همين دوره بود که به راه تصوف اقتاد و دوره هاي درازي را به اعتکاف و عبادت و تامل گذراند. سفرهاي وي رفته رفته گسترده تر شد و به آناتولي و شامات نيز رسيد و در اين سفر، مناظر شام «سوريه» او را بسيار مجذوب خود نمود. در يکي از سفر ها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با "ملک ظاهر" پسر "صلاح الدين ايوبي" (سردار معروف مسلمانان در جنگ هاي صليبي) ملاقات کرد. ملک ظاهر که محبت شديدي نسبت به صوفيان و دانشمندان داشت، مجذوب اين حکيم جوان شد و از وي خواست که در دربار وي در حلب ماندگار شود.سهروردي که عشق شديدي نسبت به مناظر آن ديار داشت، شادمانه پيشنهاد ملک ظاهر را پذيرفت و در دربار او ماند.

اما سخن گفتن هاي بي پرده و بي احتياط بودن وي در بيان معتقدات باطني در برابر همگان، و زيرکي و هوشمندي فراوان وي که سبب آن مي شد که با هر کس بحث کند، بر وي پيروز شود، و نيز استادي وي در فلسفه و تصوف، از عواملي بود که دشمنان فراواني مخصوصا از ميان علماي قشري براي سهروردي فراهم آورد. عاقبت به دستاويز آن که وي سخناني برخلاف اصول دين مي گويد، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وي از اجابت خواسته آن ها خودداري کرد، به صلاح الدين ايوبي شکايت بردند. صلاح الدين که به تازگي سوريه را از دست صليبيون بيرون آورده بود و براي حفظ اعتبار خود به تاييد علماي دين احتياج داشت، ناچار در برابر درخواست ايشان تسليم شد.

به همين دليل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزير سهروردي را در سال 587 هجري قمري به زندان افکند و شيخ همان جا از دنيا رفت. وي در هنگام مرگ، 38 سال داشت. علت مستقيم وفات وي معلوم نيست.(البته مشهور آن است که سهروردي به دليل گرسنگي از دنيا رفت.) مشهور است که او را به دار آويختند يا خفه کردند. جنازه‌ي شيخ را در روز جمعه آخر ذي الحجه سال ۵۸۷ هـ.ق از زندان بيرون آوردند. جرم او معاندت با شرايع ديني بود. بدين ترتيب سهروردي نيز سرانجامي همچون سقراط يافت .

تأليفات شيخ اشراق:

آثار وي از چند نوع است و مي توان آن ها را به پنج دسته تقسيم کرد:

1- چهار کتاب بزرگ تعليمي و نظري که همه به زبان عربي هستند. در اين کتاب ها ابتدا فلسفه مشائى به آن صورت که توسط سهروردي تفسير شده و تغيير شکل يافته، بحث مي شود و سپس بر پايه همين فلسفه، حکمت اشراقي مورد تحقيق قرار مي گيرد. اين چهار کتاب عبارتند از: تلويحات، مقاومات، مطارحات - که در هر سه از تغييراتي که به فلسفه ارسطويي داده شده بحث مي شود- و بالاخره شاهکار سهروردي، "حکمة الاشراق" که مختص به بيان عقايد اشراقي وي است.

2- رساله هاي کوتاه تري به فارسي و عربي که در آنها محتويات چهار کتاب مذکور به زباني ساده تر به صورت خلاصه توضيح داده شده است. از آن جمله مي توان به اين کتب و رسائل اشاره کرد: هياکل النور، الالواح العماريه(که هر دو هم به عربي و هم به فارسي نگاشته شده) پرتو نامه، في اعتقاد الحکماء، اللمحات، يزدانشناخت و بستان القلوب (دو کتاب اخير را به "عين القضاة همداني" و "سيد شريف جرجاني" نيز نسبت داده اند ، ولي احتمال بيشتر آن است که از خود سهروردي باشد.

3- حکايت هاي رمزي يا داستان هايي که در آنها از سفر نفس در مراتب وجود و رسيدن به رستگاري و اشراق سخن رفته است. اين رساله ها به فارسي است؛ ولي بعضي از آن ها ترجمه عربي نيز دارد. مانند: عقل سرخ، آواز پر جبرئيل، الغربه الغربية، لغت موران، رساله في حالة الطفوليه، روزي با جماعت صوفيان، رسالة في المعراج و صفير سيمرغ.

4- تحرير ها و ترجمه ها و شرح ها و تفسير هايي که بر کتابهاي فلسفي قديمي تر و نيز بر قرآن کريم و برخي احاديث نوشته است.
مانند: ترجمه فارسي رسالة الطير ابن سينا، شرحي بر اشارات او، تاليف رسالة في حقيقة العشق که مبتني بر "رسالة في العشق" ابن سيناست و تفسير هايي بر چند سوره از قرآن و بعضي از احاديث.

5- دعا ها و مناجات نامه هايي به زبان عربي که سهروردي آنها را "الواردات و التقديسات" ناميده است. اين مجموعه از آثار و تاليفات شيخ شهاب الدين سهروردي و شرح هايي که بر آن ها نوشته شده است، منبع اطلاع ما از عقايد مکتب اشراقي وي است. گنجينه اي از حکمت که در آن رموزي از ميراث هاي متعدد زرتشتي و فيثاغورسي و افلاطوني و هرمسي، به رموز و تمثيلات اسلامي ذکر شده است. در حقيقت سهروردي از منابع مختلف کسب فيض مي کرده است، و هيچ در اين باره ترديد نمي کرد که هر چه را ملايم و متناسب با نظر کلي خويش بيابد؛ از هر جا که باشد، بپذيرد و در نظر خويش وارد کند.

حقيقت واحد و نظر سهروردي درباره ايران باستان

سهروردي حقيقت را امري واحد مي دانست و آن را منسوب به خداوندي واحد دانسته و اصطلاح « الحق من ربک » را از قرآن وام گرفته است. سهروردي مي گويد : « حقيقت ، خورشيد واحدي است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمي يابد. شهر واحدي است که باب هاي کثيري دارد و راههاي فراوان به آن منتهي است » سهروردي عقيده داشت در ايران باستان امتي مي زيست که مردم را به حق رهبري مي کرد و آنان را پرستنده حق واحد مي دانست. سهروردي افراد اين امت را پهلوانان و جوان مرداني يگانه پرست مي دانست و ايشان را با اين کلام معرفي مي کند : « خداوند ولي کساني است که ايمان آورند و ايشان را از ظلمت به سوي نور هدايت مي کند » او حکماي ايرانيان باستان را کساني مي داند که با شيوه‌ي اشراقي به مقام عرفاني والايي رسيده اند . سهروردي پهلوانان فرزانه‌اي چون کيومرث و تهمورث و حکيماني چون زردشت و جاماسپ را براي اولين بار در فلسفه معرفي مي کند.

رساله هاي سهروردي

اين رسالات با عناوين ذيل مي باشد:

لغت موران

في حقيقة العشق

عقل سرخ

آواز پر جبرئيل

صفير سيمرغ

روزي با جماعت صوفيان

في حالة الطفولية


نمونه اي از اشعار فارسي شيخ:

بخشاي بر آنـکه بخت يارش نبـود جز خوردن اندوه تو کارش نبـود

در عشق چه حالتيش باشد که درآن هم بي تو و هم با تو قرارش نبـود

[تاريخ گزيده، ص670]

هاتفي در گوش جان من ز غيب آواز داد وه که خاک تيره ات با نور جان آميختم

اي شهاب سهروردي از گرفتاري منال دانه درد از براي مرغ زيرک ريختم

[نقل از تذکرهء منتخب اللطايف، ص224]

شعري عربي از شيخ:

لا تَسقِني وحدي فما عوَّدتني أنّي اَشحُّ بِها علي جُلاس

انت الکريمُ ولايليقُ تکرماً اَن يعبِرَ النّد مائ دَورُ الکأسِ




بیوگرافی ادسون آرانتس دوناسیمنتو - مشهور به پله


ادسون آرانتس دوناسیمنتو (Edison Arantes do Nascimento) ملقب به پله در سال 1940 در ترس کوراکوس برزيل به دنيا آمد . پدرش یک فوتبالیست آماتور بود و ادسون کوچک در 11سالگی توسط والد ماردی برتو یکی از مربیان استعدادیاب برزیل کشف شد. وي در 15 سالگی به باشگاه سانتوس پیوست و در سپتامبر 1956 نخستین بازی خود را مقابل کورینتیانس به انجام رساند و اولین گل خود را در دروازه این تیم جای داد. پله در دوران بازی‌گری خود سه جام جهانی را کسب کرد و رکوردهای بسیاری را شکست؛ از جمله اولین بازیکنی که ۱۰۰۰ گل به ثمر رساند.
از القاب دیگر او «او ری» (شاه) و «پرولا نگرا» (مروارید سیاه) است. از او به عنوان بزرگ‌ترین فوتباليست تاریخ جهان ياد می‌شود. برزیل در جام جهاني 1970 با حضور پله، کارلوس آلبرتو، توستائو، جرزینهو، ریوه لینو و ... پس از غلبه بر انگلیس مدافع عنوان قهرمانی شکست ناپذیر می‌نمود و ایتالیا هم موفق شد با درخشش ریوا، سینا، ماتزولا و فاکتی تا نیمه نهایی پیش رود.

در دیدار پایانی، پله با ضربه سری دیدنی گل اول برزیل را زد و با هنرمندی تمام کنترل میانه میدان را در دست گرفت تا پایه گذار پیروزی تاریخی 4-1 تیمش بر ایتالیا و تصاحب همیشگی جام ژوله ریمه شود. وي مهارت کامل بازی با هر دو پا را داشت. تمام‌کننده‌ای قهار بود، دریبل‌زنی بی‌نظیر و پاسوری به یاد ماندنی. او حتی – به عنوان یک فوروارد – تکل‌زن قهاری نیز بود. سرعت و قدرت شوت او از مهمترين ویژگی‌هایش بود. او در دوران حرفه‌ای خود سه جام جهانی را کسب کرد و ۱۲۸۱ گل به ثمر رساند. او تمام دوران فوتبال خود را در باشگاه برزیلی سانتوس بازی کرد و تنها در سال‌های آخر به آمریکا رفت تا برای کاسموس بازی کند. پس از 17 سال حضور در سانتوس، پله در سال 1975 راهی نیویورک شد و 3 فصل در تیم کاسموس بازی کرد و در طی 64 دیدار برای این تیم 37 گل به ثمر رساند.
پله بعد از بازنشستگی در سال ۱۹۷۷ به عنوان شخصیتی ورزشی فعالیت کرد و مدتی وزیر ورزش برزیل بود.

مهمترین افتخارات پله:

برترین ورزشکار قرن بیستم به انتخاب کمیته بین المللی المپیک
بهترین بازیکن جام جهانی 1970
مرد سال فوتبال آمریکای جنوبی 1973
قهرمان جام جهانی 1958، 1962 و 1970
قهرمان جام بین قاره‌ای با سانتوس 1962 و 1963
رکورددار گلزنی در بازی‌های رسمی با 1281 گل
92 بازی ملي، 77 گل
حضور در جام جهانی: 4 دوره (1958، 1962، 1966 و 1970) - 14 بازی، 12 گل