وقتی مافیای سپاه پاسداران به اعضای خودش هم رحم نمیکند !


کالبدشکافی مرگ مشکوک محافظ فرمانده نیروی قدس سپاه

جـــرس: یکی از اعضای جدا شدۀ نیروی قدس سپاه (یگان برون مرزی سپاه پاسداران) در نامه ای به دادستان نظامی تهران، خاطرنشان کرده است "پرونده مرگ مشکوک سید آیت موسوی، محافظ قاسم سلیمانی (فرمانده نیروی قدس) و مسئول دفتر سردار ربیعی(خانی) نیاز به بازبینی دارد."

سید آیت موسوی، چندی پیش بعد از اختلافات و مشاجراتی که با مقامات ارشد نیروی قدس پیرامون نقش سپاه در "قاچاق سلاح و مواد مخدر و همچنین مداخلات در عراق" داشت، بطور ناگهانی و در حالیکه عازم اربیل عراق بود، در جنوب غربی ایران (جاده فاو)، در اثر تصادفی مشکوک (جدا شدن لاستیک اتومبیلش) کشته شد و بلافصله در دارالسلام اسلامشهر، قطعه شهدا دفن شد.

یکی از اعضای جدا شدۀ نیروی قدس سپاه، در گزارشی به جرس، از نامه خود به شکرالله بهرامی(دادستان نظامی تهران) خبر داده؛ که از وی خواسته است پرونده کشته شدن سید آیت موسوی، محافظ قاسم سلیمانی و مسئول دفتر سردار ربیعی(خانی) مورد بازبینی قرار گیرد.

این عضو جدا شدۀ نیروی قدس سپاه پاسداران، در گزارش خود به جرس نوشته است:

"سید آیت موسوی را در یکی از هیئت های عزاداری در محله فلاح تهران شناختم. سال ١٣۸١ بود .در تعطیلات دوران آموزشی بودم. سید خیلی آرام و تودار بود. بچۀ اسلامشهر بود. سرهنگ زرگر که از ناحیه فک و دهان جانباز جنگ بود و چندین سال مسئولیتی در سپاه قدس داشت، خیلی از بچه های اسلامشهر را به سپاه قدس برد.

بعدها مرتضی سبزی که او هم ساکن همانجا بود، در گزینش سپاه قدس وارد شد و خیلی دیگر را با خود داخل برد؛ که سید آیت موسوی هم یکی از آنها بود که خدمت سربازیش در قدس سپری شد و بعدها نیز رسمی همانجا شده بود.

موسوی از همان اول به واسطه دوستی و آشنایی با سید محمد عسگری که در حال حاضر مسئول دفتر ۹۰۰ قدس (پشتیبانی حوزه لبنان) است و قبلا مسئول دفتر تشریفات آن مجموعه بود، به عنوان سرباز به دبیرخانه و بعدها به دفتر سردار ربیعی (با نام مستعار خانی) رفته بود.

موسوی به من می گفت خانی خیلی به من محبت می کند و حتی پیشنهاد ماندنم در سپاه قدس را هم او داده و کار رسمی شدنم را پیگیری کرده بود.

بعد از مدتی به دفتر قاسم سلیمانی (فرمانده نیروی قدس) رفت و در گروه محافظین وی وارد شد و از آن زمان حضورش در قدس شناور شد. از دفتر خانی، سلیمانی، تا دفتر پشتیبانی و تشریفات لبنان تا نهایتا دفتر عراق؛ و آخرین حضورش آجودان سردار خانی بود که مسئول دفاترتشریفات قدس و با حفظ سمت جانشین سلیمانی بود.

از همان زمان (ورود به دفتر عراق)، موسوی چند مرتبه برای خروج از نیروی قدس استعفا نامه ای خطاب به خانی نوشت و در آن نامه با اشاره به برخی از موضوعات که ماموریت سپاه پاسداران این نیست خواستار قبول استعفای خود شده بود.

وی همچنین از تخلفات گسترده قاسم سلیمانی برایم (راوی گزارش) بارها صحبت کرده بود و اینکه از وضعیت کنونی سپاه خسته شده و نمی تواند در آنجا بماند.

موسوی گفت محفل هایی در نیروی قدس سپاه قدرتی را ایجاد کرده اند که دست به قاچاق سلاح و مواد مخدر و قتل های غیر قابل تصور می زنند.

خودش از جلساتی که همراه سردار ربیعی و قاسم سلیمانی و افرادی چون حاج قدرت باجلان برای خرید رای در عراق رفته بودند می گفت و از اینکه بعضی ها برای دریافت وام های یک میلیون تومانی، باید چند ماه در صف باشند؛ ولی اینها در یک فقره فقط ۸۰۰ هزار دلار در یک شهر کوچک عراق هزینه کرده بودند.

سید آیت می گفت خسته شده ام و می خواهم بزنم بیرون .

روزی که به همراه تیمی به سرپرستی سردار ربیعی با پرواز ماهان به اربیل عراق می رفتند، من شیفت اطلاعات بودم در فرودگاه، تعطیلات عید سال 85 بود.

چند شب قبلش به من زنگ زد گفت اربیل می روم کجایی؟ گفتم من شیفتم بیا می بینمت.

دیدمش و به مزاح گفتم مگه استعفا ندادی؟
گفت «سلیمانی من را به دفترش صدا کرده و جلوی من استعفا را پاره کرده و گفت ...کسی که خربزه می خوره پای لرزش می نشیند. اگر قرار بود بری اشتباه کردی که آمدی داخل، ما برای حفظ نظام کار می کنیم... و آیت موسوی گفت من هم گفتم حاجی قاچاق کجاش حفظ نظام است، و سلیمانی به من گفته این چیزها به تو ارتباط ندارد...»

اما این موارد گذشت تا اینکه موسوی به من گفت به مسافرت می رود و بعد از چند روز ناگهان خبر آمد که در جاده فاو، لاستیک تویوتا هایلوکس سپاه قدس که وی سوارش بوده، کنده شده و چپ کرده است.

اکنون جای سوال دارد اینکه سید جلوی من به اربیل رفت چطور سر از جاده فاو در آورد و تاریخ کشته شدنش را 3 فروردین اعلام کرده بودند؛ در حالیکه ششم کشته شد.

سید آیت همیشه به همراه فرماندهان سپاه قدس جایی می رفت و قبل از سفر اربیل نیز، حاضر به رفتن به عراق نبود و خودش هم می گفت راضی به رفتن نیستم ولی اگر نروم برایم مشکل درست می کنند.

اما مسئله این است که وی خیلی چیزها از نیروی قدس می دانست.

مقامات سپاه گفتند که در اثر کنده شدن لاستیک (آنهم لاستیک تویوتا هایلوکس)، ماشین وی چپ کرده است و من که خودم در غسل دادن کنار جسدش بودم، اثری از تصادفی که ماشین چپ کرده باشد یا سر و بندش آسیب دیده باشد، قابل مشاهده نبود.

از مراسم غسل تا دفن او هم، قاسم سلیمانی هم ربیعی از اول تا آخر حضور داشتند و مدام به پدرش می گفتند نگران هیچ چیز نباشید ما هستیم و همه چیز را انجام می دهیم و با اعلام شهادت وی و دفن او در قطعه شهدا دارالسلام در اسلامشهر، همه نکات و موارد همراه سید را زیر خاک دفن کردند.

سید آیت موسوی حرف های زیادی برای گفتن داشت.از کارهای غیر قابل تصور قدس می گفت.یکبار با یکی از سرهنگ های نیروی قدس به نام ضیایی با نام مستعار سفری که در معاونت عملیات قدس است درگیر شده بود و صورتش را زخمی کرده بودند...

اکنون فقط امیدوارم همکاران و دوستان نزدیکش مثل ع...، ج... و خیلی های دیگر که او را از نزدیک می شناختند، در برابر این موضوع سکوت نکنند. زیرا آنها و خیلی های دیگر که نامشان برده نشد امروز در قدس کار می کنند و شاهد این تخلفات هستند.اینان می دانند سید آیت موسوی را حذف کرده اند؛ اما با مصلحت اندیشی سکوت می کنند.

من نتوانستم سکوت کنم زیرا سید را و حقیقت را نمی توانم فراموش کنم.

سید آیت موسوی، ساکن شهرک واوان محله...، کوچه ...بود.هنوز هم خانواده اش همانجا سکونت دارند. نمی دانم مسئولین قدس چه پاسخی دارند اما امیدوارم پاسخ قانع کننده ای به سوالات زیر داشته باشند :

الف/سید آیت موسوی در روز دوم فروردین کشور را به همراه تیمی با سرپرستی سردار ربیعی(خانی)ترک نمود.اما چند روز بعد اعلام می گردد که وی در تاریخ سوم فروردین در جاده فاو به علت کنده شدن لاستیک خودرو تویوتا کشته می شود.مطابق لیست ورود و خروج مسافرین ایشان در چه تاریخی وارد کشور شدند که در تاریخ سوم فروردین در جاده فاو به علت کنده شدن لاستیک خودرو کشته شدند؟

ب/چرا اجازه داده نشد که جنازه سید آیت موسوی کالبد شکافی شود و پزشکی قانونی اعلام نظر نماید که کشته شدن وی در اثر چه چیزی بوده است؟

ج/چرا با توجه به اینکه سید آیت موسوی تصادف نموده بودند و به گفته برخی از نیروهای سپاه قدس خودروی ایشان با سرعت زیادی چپ کرده است هیچ آثاری از تصادف در بدن وی وجود نداشت."

لازم به ذکر است سامانه خبری – تحلیلی جنبش راه سبز (جــرس)، در راستای اطلاع رسانی و شفاف سازی، از کاربران و مخاطبان و آگاهانِ این قضیه می خواهد، تا اطلاعات تکمیلی و مرتبط با این مسئله را به این سایت ارسال نمایند.

بن بست جمهوری اسلامی !


عکس های مراسم خاکسپاری شهید اکبر محمدی ( یادبود)





اکبر محمدی در استان سرسبز و خرم مازنداران، در سرزمین مازیار و مجاورت خاک بابک خرمدین و در یک خانواده متوسط در آمل چشم به جهان گشود. در سال 1373 پس از پایان تحصیلات متوسطه به تهران آمد و پس از شرکت در کنکور سراسری در دانشکده علوم بهزیستی و توانبخشی دانشگاه تهران در رشته مدد کاری اجتماعی وارد دانشگاه شد. وی بعنوان یک دانشجوی آزادیخواه با دیدن بی عدالتی های موجود در جامعه و فقدان آزادی، در دانشکده فعالیت سیاسی را آغاز کرد و پس از کشته شده فروهرها در سال 1377 و بر ملا شدن شیوه این کشتارتوسط روزنامه سلام و توقیف آن، تظاهراتی از سوی دانشجویان دانشگاه ها آغاز شد که از 18 تیر ماه سال 1378 به مدت چند روز تهران و چند شهر دیگر را در نا آرمی فرو برد و سرانجام منجر به سرکوبی این جنبش و دستگیری وی و برادر بزرگش، منوچهر محمدی شد. وی در طی سالیان زندان به دلیل غیبت زیاد از دانشگاه اخراج شد . او به مدت 7 سال در زندانهای جمهوری اسلامی ، زندان توحید ، زندان اوین زیر وحشیانه ترین شکنجه های وزارت اطلاعات قرار گرفت و به عنوان اسطوره مقاومت از سوی جنبش دانشجویی انتخاب شد . وی یکی از اعضای شورای مرکزی اتحادیه ملی بود . و در پی تظاهرات 18 تیر به عنوان متهم ردیف دوم قیام کوی دانشگاه به اعدام محکوم و با درخواست علی خامنه ای با دو درجه تخفیف به 15 سال زندان محکوم شد . در پی شکنجه های وزارت اطلاعات در زندان توحید و 209 اوین انواع شکنجه های روحی و جسمی را تحمل کرد
در پی شکنجه ها وی از ناحیه کمر صدمه دید و تا آخرین روز ها نیز از این مسئله رنج می برد . همینطور پنجاه درصد از شنوایی خود را در طول شکنجه ها از دست داد . از جمله اقدامات او در طول فعالیت سیاسی اش می توان به موارد زیر اشاره کرد . 1- بوجود آوردن تشکل سیاسی در دانشگاه 2- برپایی اعتراضات صنفی دانشجویی در دانشگاه 3- موضعگیری تند در سخنان ده نمکی از اعضای انصار حزب الله در دانشگاه 4- بر هم زدن سخنرانی خاتمی و سازماندهی تظاهرات در دوم خرداد 78 5- سازماندهی تظاهرات کوی دانشگاه در سال 78 به همراه برادرش و دیگر دانشجویان که منجر به 15 سال زندان شد اکبر محمدی در طول 7 سال زندان پنج بار دست به اعتصاب غذا زد، او در طول این اعتصابات به انواع بیماری های گوارشی مبتلا شد . وی به بیماری ام اس نیز مبتلا شده بود. به همین جهت بنا بنظر شورای پزشکی وی مستحق مرخصی استعلاجی شد ولی به دلیل چاپ کتابی از او در امریکا توسط خواهرش وی دوباره به زندان منتقل شد. و در ششمین اعتصاب خود که به مدت 9 روز ادامه یافت بطرز مشکوکی در بند 350 زندان اوین جان باخت .

انقلاب فرهنگى سال ١٣٥٩ چگونه شکل گرفت ؟

برگرفته از کتاب "گریز ناگزیر"، سی روایت گریز از جمهوری اسلامی ایران، به کوشش: میهن روستا، مهناز متین، سیروس جاویدی، ناصر مهاجر، نشر نقطه، 1387، جلد دوم، ص 627-656

انقلاب فرهنگى سال ١٣٥٩

حضور تاريخى‌ى قدرتمند دانشجويان و دانشگاهيان چپ‌گرا و دگر‌انديش در دانشگاه‌ها و مراكز آموزش عالى‌ و گسترش روزافزون فعالیت‌های سياسى و فرهنگى آنان عليه جمهورى اسلامى، دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی سراسر کشور را در فردای انقلاب بهمن، یکی از پایگاه‌های مهم جنبش ترقى‌خواهى ايران ساخت. نو دولتان كه توان رويارويى با دانشگاه و دانشگاهيان را نداشتند و استوارى اقتدار خود را در گرو فتح اين سنگر آزادى مى‌ديدند، در آغاز سال ١٣٥٩، حمله به دانشگاه، تصفيه‌ى دانشگاهيان و دانشجويان دگر‌انديش و سپس اسلامى كردن اين نهاد را در دستور کار خود گذاشتند.

دست‌آويز، برچيدن دفتر گروه‌هاى دانشجويى چپ‌گرا و مجاهدين خلق از دانشگاه‌ها بود كه "كانون‌هاى توطئه" خوانده شدند. خطِ كلى‌ى تكوين این اقدام تبهكارانه را كه برآن نام "انقلاب فرهنگى" گذاشتند، به دست مى‌دهيم:

آیت الله خمینی در پیام نوروزی فروردین ١٣٥٩، «انقلاب اساسی در تمام دانشگاه‌ها»، «تصفیه‌ی اساتیدى كه در ارتباط با شرق و غربند» و «تبديل دانشگاه‌ها به محیط علم برای تدريس علوم عالی اسلامی» را هم‌چون يكى از وظايف «جناب آقاى رييس جمهور، شوراى انقلاب و دولت و قواى انتظامى» تعيين كرده بود و از «عموم ملت» خواسته بود «با تمام قوا و تعهدى كه به اسلام عزيز دارند در سرتاسر كشور از پشتيبانى جدى آنان خوددارى نكننند». چكيده‌ى گفته‌هايش بدين شرح است:
«باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به وجود آید. اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غربند، تصفیه گردند و دانشگاه محیط علم شود... اگر ما تربیت اصولی در دانشگاه‌ها داشتیم هرگز طبقه‌ی روشنفکر دانشگاهی‌ای نداشتیم که در بحرانی‌ترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند... اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین گروه روشنفکران دانشگاه رفته‌ای‌ست که همیشه خود را بزرگ می‌دیدند و می‌بینند... طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه‌ها باید در روی مبانی اسلامی مطالعه کنند و شعارهای گروه‌های منحرف را کنار بگذارند و اسلام راستین را جایگزین تمام اندیشه‌ها نمایند... دانشجویان عزیز، راه اشتباه روشنفکران دانشگاهی غیرمتعهد نروید و خود را از مردم جدا نسازید...».(١)
چند روز پيش از اين پيام، «مصطفى ميرسليم معاون سرپرست وزارت كشور، در نامه‌اى به وزير علوم از وى خواسته بود تا روساى دانشگاه‌ها از اجازه دادن به گروه‌هاى سياسى به هر عنوان براى برگزارى مراسم سخنرانى و تبليغات سياسى خوددارى كنند».(٢) پس از پيام نوروزى آيت‌الله خمینی، رییس وقتِ شهربانی، در بخشنامه‌ای «از روساى دانشگاه‌ها مى‌خواهد از صدور مجوز برگزاری مراسم برای احزاب سیاسی در دانشگاه‌ها خودداری نمایند».( ٣) اين بخش‌نامه‌ اهميتى اگر داشت، در روح هشدار دهنده‌اش بود؛ ورنه، نه قدرت اجرايش را داشتند و نه دانشجويان به آن تن مى‌دادند.
٢٦ فروردین ١٣٥٩، حجت‌الاسلام على اكبر هاشمی رفسنجانی، عضو شوراى انقلاب و یکی از رهبران حزب جمهوری اسلامی، در تالار اجتماعات دانشكده‌ى پزشكى دانشگاه تبريز درباره‌ی «اسلام و اهداف انقلابی» سخن‌ راند. سخنان تحريك‌آميزش در قسمت پرسش و پاسخ «... باعث شد كه بين دو گروه از دانشجويان... درگيرى ايجاد ‌شود... در پى اين حادثه، ساختمان مركزى دانشگاه تبريز توسط اعضاى سازمان دانشجويان مسلمان و انجمن اسلامى كارگران و كارمندان اين دانشگاه تصرف شد. متصرفين طى اطلاعيه‌هايى ضمن اعتراض به برهم‌خوردن جلسه‌ى سخنرانى، خواستار تصفيه و پاك‌سازى دانشگاه شدند... به دنبال اين وقايع... به دعوت جامعه‌ى روحانيت تبريز از ساعت ٥ بعد از ظهر [چهارشنبه ٢٧ فروردين] اقشار مختلف مردم متشكل از نهاد‌هاى انقلاب، دانشجويان مسلمان و اعضاى انجمن‌هاى اسلامى دانش‌آموزان تبريز به عنوان درخواست پاك‌سازى دانشگاه تبريز از عوامل ضد انقلاب و اخلالگر، از ميدان شهردارى به سوى دانشگاه تبريز دست به يك راه‌پيمايى زدند و با دادن شعارهايى مبنى بر وحدت و يك‌پارچگى، خواستار تصفيه و پاك‌سازى محيط دانشگاه از عوامل ضدانقلاب شدند».(٤) حركت روحانيت مبارز تبريز كه درجا از حمايت سپاه پاسداران اين شهر، جهاد سازندگى، دفتر تبليغات اسلامى، بازار تبريز، چندين انجمن اسلامى دانش آموزى و كارگرى و... روبرو شد «احتمال آغاز يك برنامه‌ى از پيش طراحى شده را قوت بخشيد و دو تن از معاونان دانشگاه تبريز نيز در استعفانامه‌ى اعتراضى خود نوشتند كه مهاجمان به ساختمان مركزى از پشتيبانى افراد مسلح خارج از دانشگاه برخوردار بوده‌اند».(٥) و این در حالى بود كه دكتر فاروقى رييس دانشگاه تبريز، هم‌زمان با اعلام مخالفت خود با اشغال دانشگاه به دست حزب‌اللهى‌ها، فاش ساخت كه شوراى دانشگاه «... طى اطلاعيه‌یى از اعضاى سازمان دانشجويان مسلمان و انجمن اسلامى كارگران و كارمندان خواسته كه هرچه زودتر از اشغال دانشگاه دست بردارند».(٦)

انتشار خبر اشغال دانشگاه تبريز به دست انجمن اسلامى و امت حزب‌الله، دانشجويان دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالى سراسر كشور را بيمناك و انديشناك مى‌سازد.(٧) اعلاميه‌ى انجمن‌هاى دانشجويان مسلمان دانشگاه‌ها و مدارس عالى (هوادار سازمان مجاهدين خلق ايران) كه «نقشه‌ى سازماندهى، اشغال، برهم زدن و نهايتاً تعطيل دانشگاه‌ها» را برملا مى‌سازد، بر دلنگرانى‌ها مى‌افزايد.(٨) جهت مقابله‌ى سازمان‌يافته با هجوم عوامل ارتجاع به دانشگاه‌ها، كميته‌اى به نام كميته‌ى دفاع از آزادى دانشگاه به وجود مى‌آيد. اين كميته دربرگيرنده‌ى دانشجويان مبارز، دانشجويان هوادار راه كارگر، دانشجويان پيشگام، انجمن دانشجويان مسلمان و دانشجويان هوادار سازمان پيكار است.(٩) اين‌‌ها هستند كه با مهاجمين حزب‌اللهى در دانشگاه پلى‌تكنيك تهران درگير مى‌شوند و حركت آنان را جهت تصرف دفاتر تشكل‌هاى دانشجويى اين دانشگاه خنثا مى‌سازند.(١٠) و اين درگيرى سرآغاز يك رشته درگيرى‌هاست: ميان دانشجويان موسسات عالىآموزشى تهران با حكومت‌گران.
درگيرى پلى‌تكنيك، به دانشكده‌ى علوم ارتباطات اجتماعى و سپس به دانشگاه ملى، كشيده مى‌شود. دانشکده‌ی علوم ارتباطات اجتماعى در صبح پنجشنبه ٢٨ فروردين «به تصرف انجمن اسلامى اين دانشكده درآمد».(١١) اما دانشجويان دانشگاه ملى سرسختانه مقاومت مى‌كنند. اين دانشجويان «كه به طور عمده از سه گروه انجمن دانشجويان مسلمان، دانشجويان پيشگام و دانشجويان مبارز تشكيل مى‌شدند... ساختمان مركزى دانشگاه ملى را در زير پوشش خود قرار دادند... اعضاى كميته‌ى مستقر در دانشگاه ملى در پاسخ اين سوال كه در صورت حمله به دانشگاه چه خواهيد كرد؟ پاسخ دادند: در صورتى كه افراد مسلح به دانشگاه حمله كنند، با آن‌ها مقابله خواهيم كرد. ولى اگر گروه‌هاى مردم وارد شوند، ما عكس‌العملى نشان نخواهيم داد».(١٢) دامنه‌ى درگيرى‌ها به دانشگاه علم و صنعت هم مى‌كشد. كيهان ٢٨ فروردين‌ماه در اين باره مى‌نويسد:«حدود ساعت هشت صبح گروهى از افراد در حالى كه شعار مى‌دادند، پشت درهاى دانشكده‌ى علم و صنعت اجتماع كردند و قصد ورود به محوطه‌ى دانشگاه را داشتند. ولى به علت بسته بودن در و اجتماع اعضاى انجمن دانشجويان مسلمان [هوادار سازمان مجاهدين خلق ايران] و ساير گروه‌هاى سياسى، نتوانستند وارد محوطه شوند و فقط ورود و خروج با ارایه‌ى كارت دانشجويى صورت گرفت... بنا بر گزارش خبرنگار كيهان، در جلوى در دانشگاه افرادى از سوى كميته‌ها و شهربانى مستقر شدند... ضمناً گروه‌‌هاى مختلف دانش‌آموزان و دانشجويان به پشتيبانى از هر دو گروه در اطراف دانشگاه اجتماع كرده‌اند».
چنين آرايش قوايى كه بيش و كم در درون و پيرامون همه‌ى دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالى‌ى كشور پديد آمد، نشان از گریزناپذیری رويارويى خونينی داشت که حکومت‌گران در تدارکش بودند. حكومت اما هنوز فرمان آتش به نيروهايش نداده بود.

جمعه‌ ٢٩ فروردين رييس جمهور ابوالحسن بنى‌صدر و اعضاى شوراى انقلاب با آيت الله خمينى ديدار و گفتگو مى‌كنند. «در پايان اين ملاقات كه تا ساعت چهارده ادامه مى‌يابد»، اطلاعيه‌اى‌ منتشر مى‌شود.(١٣) اين اطلاعيه پس از اشاره به ضرورت «تغييرات بنيادى» در نظام آموزش عالى كشور و اين كه دانشگاه بايد «محل كار و فعاليت دانشگاهى ملهم از انقلاب اسلامى باشد و از حالت ستاد عملياتى گروه‌هاى گوناگون خارج شود، اشعار مى‌داشت: ١) ستاد عملياتى گروه‌هاى گوناگون، دفترهاى فعاليت و نظير اين‌ها كه در دانشگاه‌ها و دانشكده‌ها و موسسات آموزش عالى مستقر شده‌اند، در ظرف سه روز- از صبح شنبه تا پايان روز دوشنبه- برچيده شوند. چنان‌چه تا پايان اين مهلت، تاسيسات مذكور برچيده نشوند، شوراى انقلاب مصمم است كه همه با هم، يعنى رييس جمهورى و اعضاى شورا، مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاه‌ها حاضر شوند و اين كانون‌هاى اختلاف را برچينند. ٢) دانشگاه‌ها و مدارس عالى بايد ترتيبى دهند كه امتحانات تا چهاردهم خرداد پايان یابد و از ١٥ خرداد تعطيل خواهد شد تا فرصت كافى براى تهيه‌ى برنامه و نظام آموزشى بر پايه‌ى معيار‌هاى انقلابى داشته باشد. پذيرش دانشجو بر اساس موازين جديد انجام خواهد يافت. ٣) هرگونه استخدام در دانشگاه‌‌ها از هم‌اكنون بايد متوقف شود...».(١٤)
نزديك به دو ساعت پس از صدور اين اطلاعيه، دانشگاه پلى تكنيك تهران به دست صفوف حزب‌الله كه پيشاپيش اعضاى انجمن اسلامى حركت مى‌كردند، فتح مى‌شود. اين‌ها از نماز جمعه مى‌آمدند كه سخنران پيش از خطبه‌‌هايش، شيخ صادق خلخالى بود و خطيبش سيدعلى خامنه‌اى! اين‌ها هنگامى كه خلخالى را پشت تريبون ديدند، فرياد برآوردند: «دادگاه‌هاى خلخالى ايجاد بايد گردد»! اين‌ها از زبان عضو شوراى انقلاب و جانشين آينده‌ى امام‌شان شنيده بودند:
«نظام دانشگاهى ما همان نظام دانشگاهى رژيم گذشته است... ملت ايران نمى‌تواند به اين دانشگاه اميدوار باشد... دانشجويان مسلمان ما كه اكثريت قاطعى در دانشگاه‌ها هستند، اين فرصت را پيدا نمى‌كنند كه اسلام را بياموزند و بياموزانند. حداقل توقع يك دولت جمهورى اسلامى از دانشگاهى كه از بودجه‌ى بيت‌المال همين مسلمان‌ها استفاده مى‌كند... اين است كه دانشگاه‌ها لااقل زمينه‌هاى رشد اسلامى را فراهم كند؛ نه اين كه با او مخالفت كند و گروه‌هاى ضد‌اسلامى، دانشگاه را تبديل به پايگاه حمله به اسلام كنند. همان ضد انقلابى كه تا ديروز در خدمت آريامهر بوده، امروز... ماسك چپ به صورت بزند و دانشگاه را به تشنج بكشاند. دانشگاه اسلامى تحمل اين مسائل را نمى‌كند. پسران و دختران دانشجو، دردمندانه و خون به جوش آمده اظهار مى‌كنند ديگر نمى‌توانند اين وضع را تحمل نمايند. ببينند كه يك استاد مخالف با اسلام در سر كلاس درس به اسلام توهين كند. نمى‌خواهند ببينند كه گروه‌هاى مخالف مسلح، گروه‌بندى خود را در داخل دانشگاه بكنند. دانشگاه را تبديل به مركزى كرده بودند كه چند نفر قداره بند عليه جمهورى اسلامى عده‌اى را به تركمن صحرا و عده‌ی ديگرى را به كردستان بفرستند... اين‌ها بايد دانشگاه‌ها را تخليه كنند. اگر اين مراكز كه مركز فساد شده است به صاحبان اصلى آن يعنى ملت تحويل نشود، خود ملت خواهد رفت و از اين مراكز پاسدارى خواهد كرد و همكاران دانسته و نادانسته‌ی امپريالسيم آمريكا را از آن‌جا خواهد راند... شما حق داريد. از اين‌كه دانشگاه اسلامى نيست و پرچم داس و چكش در اين مكان‌ها بالا مى‌رود. مردم خون ندادند كه اين طور بشود...».(١٥)
لشكر حزب‌‌الله پس از شنيدن فرمان حمله، به رويارويى با دانشجويانى مى‌شتابند كه «جلوى در [پلی‌تکنیک] زنجير بسته و با شعار "مرگ بر آمريكا، مرگ بر آمريكا" و مشت‌هاى گره كرده، از ورود مهاجمين به دانشگاه جلوگيرى مى‌كردند» سرانجام اما چوب و چماق بر مشت‌هاى گره كرده چيره مى‌شود و حزب‌اللهى‌ها به دانشگاه سرريز مى‌شوند و دفاتر تشكل‌هاى دانشجويى را تاراج مى‌كنند و دانشجويان را تارومار.(١٦) هم‌زمان با يورش به پلى‌تكنيك، گردان ديگرى از نمازگزاران حزب‌اللهى به سوى دانشكده‌ى تربيت معلم به حركت درمى‌آيد. اين‌ها مى‌بايست انجمن اسلامى را قوت بخشند كه از ساعت‌هاى آغازين صبح آن روز در كشاكش با دانشجويان مخالف حكومت بود و آماده‌ى فتح اين دانشكده. «هوادران و اعضاى انجمن دانشجويان مسلمان، دانشجويان پيشگام و دانشجويان مبارز... با اتومبيل و وانت‌بار در اطراف دانشگاه [تربیت معلم] اجتماع كردند... گروه‌‌هاى مخالف با تعطيل شدن دانشگاه‌ها... با دادن شعار به طرف دانشگاه تربيت معلم حركت كردند... با مقاومت گروه‌‌هايى كه از سازمان دانشجويان مسلمان پشتيبانى مى‌كردند، روبرو شدند...[درگيرى] پس از مدتى به جنگ تن به تن انجاميد... و به اوج خود رسيد. عده‌ى بسيارى از افراد دو گروه با پرتاب سنگ و يا چاقو و چوب دستى از ناحيه‌ى سر و دست و پا مجروح شدند... در همين هنگام سپاه پاسداران منطقه‌ى شش... براى متفرق كردن گروه‌هاى سياسى... مبادرت به تيراندازى هوايى كرد...».(١٧)شمار دقيق قربانيان اين رويداد را نمى‌دانيم. اعضاى هييت علمى دانشگاه تربيت معلم در بيانيه‌یى كه در فرداى آن روز انتشار دادند، از يك تن كشته و پنجاه زخمى ياد كردند.(١٨)
روزنامه‌ى كيهان نيز به گفته‌ى يكى از خبرنگاران خود كه «به داخل ساختمان اصلى دانشگاه تربيت معلم رفته بود، گزارش مى‌دهد كه حدود ٥٠٠ الى ٦٠٠ نفر از دانشجويان دانشگاه تربيت معلم در راهروها و راه پله‌ها نشسته بودند و تعدادى كه مجروح شده بودند، در يكى از اتاق‌ها مشغول پانسمان و مداواى زخم‌ها و جراحت‌ها بودند. تعدادى آمبولانس نيز... به محل آمده بودند كه مشغول مداواى مجروحان و انتقال آن‌ها به بيمارستان‌هاى مختلف بودند... حدود ١٠٠ الى ١٢٠ نفر از طرفين مجروح شده بودند و بر اساس يك گزارش تاييد نشده تا اين ساعت يك نفر از دانشجويان خفه شده است. يكى از دانشجويان دختر كه بسيار هراسان بود در راهروى ساختمان اصلى به خبرنگار كيهان گفت: حدود يك ساعت قبل، تمام تلفن‌هاى داخلى دانشگاه قطع گرديد و براى گرفتن كمك به مجروحان... با تلفن از بيمارستان‌ها كمك خواسته شد. چندين نفر از مجروحان كه از ناحيه‌ى دست و پا و سر و صورت مجروح شده بودند، در بيرون از ساختمان اصلى به خبرنگاران گفتند... با پرتاب آجر و سنگ مجروح ... شدند. بر اساس گزارش‌هاى مختلف شبيه اين زد ‌و‌‌خورد، در چند موسسه‌ی عالى از قبيل پلى‌تكنيك، مدرسه‌ى عالى بيمه، مدرسه‌ى عالى متحدين (دانشكده‌ى دختران) رخ داده بود...».(١٩)
طرحى كه در تهران به اجرا درآمد، به شكل‌هاى كم‌ و بيش هم‌سانى در بسيارى از شهرهاى دانشگاهى ايران تكرار شد‌. در كرمان « گروه‌هاى شركت كننده در نماز جمعه به اتفاق روحانيون از مسجد جامع به سوى دانشگاه كرمان راه پيمايى كردند. آن‌ها در حالى كه شعار سرمى‌دادند "دانشگاه اسلامى ايجاد بايد گردد"، "دانشگاه، دانشگاه سنگر اسلام ما، روحانى دانشجو حافظ اسلام ما"، دانشگاه را به تصرف خود در مى‌آورند».(٢٠)
در شيراز، نيروى حزب الله پس از پايان نماز جمعه و سخنرانى يكى از اعضاى ستاد و سازمان دانشجويان مسلمان دانشگاه شيراز وابسته به دانشجويان پيرو خط امام «با برنامه‌ريزى قبلى» مى‌كوشند دانشكده‌هاى پزشكى، مهندسى، ادبيات را هم‌زمان به تصرف خود درآورند.(٢١) دانشجويان مخالف حكومت، دست به مقاوت مى‌زنند و اين مقاومت تا نيمه شب ادامه مى‌يابد. سر آخر، با استقرار سپاه پاسداران، دانشجويان واپس مى‌نشينند. شمار مجروح شدگان را روزنامه‌‌هاى دولتى بيش از ٥٠٠ نفر برآورد مى‌كنند.(٢٢) برخى در اثر اصابت گلوله مجروح شده بودند «از جمله دخترى به نام نسرين رستمى كه ابتدا از دو پا فلج و سپس به شهادت مى‌رسد».(٢٣) با اين همه، توازن قوا چندان ناپايدار است كه حجت‌الاسلام على‌محمد دستغيب «در محل‌هاى اشغال شده ضمن پشتيبانى از دانشجويان از مردم خواست تا صبح... در جلوى دانشكده‌ها تجمع كنند...».(٢٤)
در كرج «در پى برگزارى نماز جمعه به امامت حجت‌الاسلام شريفى... حدود دو هزار نفر در دو گروه به سوى مدرسه‌ى عالى رياضيات و اقتصاد... رفتند. با ورود اين عده به دانشكده، بين آنان و عده‌اى كه در ساختمان شماره‌ى يك دانشكده به سر مى‌بردند، درگيرى روى داد». به گفته‌‌ى اطلاعات ٣١ فروردين ٥٩، اين درگيرى ٦ ساعت به درازا مى‌كشد و سر آخر با دخالت سپاه پاسداران، دانشجويان مخالف حكومت واپس مى‌نشينند؛ تنها براى اين كه فردا به دانشكده بازگردند و باز نيروى حزب‌ الله را به چالش فراخوانند.
سياهه‌ى ضرب و شتم، بگير و ببند و كشت و كشتار براى اشغال دانشگاه‌هاى كشور را در روز جمعه ٢٩ فروردين مى‌شود هم‌چنان ادامه داد. به اين بسنده مى‌كنيم كه: دانشجويان پیرو خط امام در كنف حمايت حزب‌اللهى‌هاى چماق‌دار، ده‌ها نفر را با سلاح سرد يا گرم به قتل مى‌رسانند، چند صد دانشجو را زخمی مى‌سازند و چند صد دانشجوى ديگر را دستگیر مى‌كنند؛ از جمله در دانشکده‌ی علوم اقتصادى و اجتماعى بابلسر، دانشگاه تربيت معلم تهران، مدرسه عالى بيمه، مدرسه عالى متحدين [مدرسه‌ی عالی دختران]، دانشكده‌ى پزشكى فيروزگر، مدرسه‌ى عالى كامپيوتر، مدرسه عالى اراك، دانشكده‌ى كشاورزى زنجان، دانشكده علوم بانكى، مدرسه عالى كامپيوتر، مجتمع تكنولوژى انقلاب و مدرسه‌ى دماوند.

درگيرى در گستره‌ى دانشگاه‌ها و مدارس عالى كشور در روز شنبه ٣٠ فروردين، چشم‌گيرتر از روزهاى پيش است. از سر صبح دو گروه به سوى دانشگاه‌‌ها به حركت درمى‌آيند. گروهى با هدف فتح دانشكده‌ها، سپردن مهار آن به دست حكومت‌گرايان و برچيدن دفتر تشكل‌هاى دانشجويى مخالف حكومت، و گروهى ديگر با هدف بازپس‌گرفتن دانشگاه از حكومت‌گرايان، ايستادگى در برابر اسلامى كردن دانشگاه و بازستاندن دفتر تشكل‌هاى دانشجويى. بين دو گروه «در بيشتر دانشگاه‌هاى كشور درگيرى‌هايى روى مى‌دهد» كه در جريان آن شمارى زخمى و شمارى روانه‌ى زندان‌‌ها مى‌شوند.(٢٥) بدين ترتيب مجتمع آموزش عالى قم، دانشگاه بوعلى‌سيناى همدان، دانشگاه صنعتى اصفهان، مدرسه‌عالى علوم اراك، دانشكده‌ى كشاورزى زنجان، دانشگاه اروميه، دانشگاه سيستان و بلوچستان، دانشگاه علوم كرمانشاه نيز فتح مى‌شوند و به تصرف انجمن‌هاى اسلامى درمى‌آيند. در اين جاها نيز هم‌چون ديگر دانشگاه‌هاى اشغال شده، درهاى ورودى را مى‌بندند، از تشكيل كلاس‌ها جلوگيرى مى‌كنند و نمى‌گذارند كارمندان و دانشجويان و كادر علمى به دانشگاه وارد ‌شوند.(٢٦)
از سوى ديگر در نتيجه‌ى پيگيرى و پيكار دانشجويان مخالف، شمارى از دانشكده‌هايى كه روز جمعه به تصرف انجمن اسلامى درآمده بود، از دست‌شان ستانده مى‌شود. در جاهايى قدرت چندين بار دست به دست مى‌گردد: مدرسه‌ی عالى پارس، مدرسه‌ی عالى كامپيوتر؛ علوم ارتباطات، مدرسه‌ى عالى رياضيات و اقتصاد كرج... اما هر كجا كه مخالفان بر دانشجويان حكومت‌گرا چيره مى‌شوند، سپاه پاسداران پا به ميدان مى‌گذارد و به پشتيبانى از متصرفين حزب‌اللهى برمى‌آيد. اين موارد همواره با دست‌گيرى دانشجويان مخالف توام است.(٢٧)
در مواردى نيز جدال و جنگ ابعادى گسترده مى‌يابد و تنها پس از لشكركشى همه سويه‌ى حزب‌الله، سنگر‌هاى مقاومت فرومى‌ريزند: دانشگاه اراك، بابلسر، مشهد و شيراز و و و. چگونگى اين فتح را روزنامه‌هاى حكومتى اين گونه بازتاباندند:
«بابلسر- به دنبال درگيرى‌هايى كه روز گذشته در مدرسه‌ى عالى بابلسر رخ داد، حدود ٣٠ نفر مجروح شدند. گروهى از مردم به كمك دانشجويان اشغال كننده برخواستند. در همين حال دانشجويان مخالف اشغال مدرسه نيز به عنوان اعتراض... صبح و عصر در خيابان‌هاى شهر دست به تظاهرات زدند و خواستار باز شدن مدرسه‌ى عالى شدند.
شيراز- در پى اشغال دانشكده‌هاى ادبيات و علوم، پزشكى و مهندسى دانشگاه شيراز... توسط دانشجويان مسلمان دانشگاه شيراز، پيش از ظهر ديروز گروه‌هاى زيادى در جلو ساختمان دانشكده‌ى ادبيات و علوم، اجتماع كردند. جمعى از دانشجويان وابسته به گروه‌هاى مختلف در حالى كه شعار مى‌دادند، به اجتماع مردم داخل شدند و در همان زمان شعار‌هاى دو طرف تبديل به زد‌ و‌خورد و خشونت‌بار شد و مخالفين با سنگ و چوب به يكديگر حمله كردند كه در نتيجه بيش از ده‌ها نفر مجروح شدند كه توسط آمبولانس‌هاى اورژانس به مراكز درمانى انتقال يافتند و پاسداران براى متفرق كردن گروه‌هاى مخالف دست به تيراندازى هوايى زدند... در درگيرى‌هاى ميان دو گروه از دانشجويان، حدود سيصد نفر مجروح شدند... طبق آخرين گزارش، ساعت هفده ديروز هنوز دانشكده‌هاى مختلف دانشگاه شيراز در اختيار ستاد دانشجويان مسلمان اين دانشگاه است. هم‌چنين جمعى از پزشك‌ها و انترن‌ها و پرستاران بيمارستان سعدى، به علت دخالت عوامل غيرمسئول از بعد ازظهر ديروز دست از كار كشيده و در محوطه‌ى جلوى بيمارستان سعدى اجتماع كرده‌اند.
مشهد ـ ... گروه‌هايى از دانشجويان مسلمان در دانشكده‌هاى مختلف دانشگاه مشهد از جمله دانشگاه علوم، ادبيات و پزشكى اجتماع كردند و ضمن تصرف اين دانشكده‌ها به دادن شعارهايى در تاييد شوراى انقلاب پيرامون متوقف كردن فعاليت دفاتر گروه‌هاى سياسى در دانشگاه‌ها پرداختند... گروهی از دانشجويان نيز براى تصرف سازمان مركزى دانشگاه مشهد در محوطه‌ى بيمارستان دكتر مصدق... اجتماع كردند و قصد تصرف سازمان مركزى دانشگاه مشهد را داشتند... مجروحين... در پنج بيمارستان مورد مداوا قرار گرفته‌اند... ٣١٦ نفر از مجروحين... به طور سرپايى معالجه و مرخص شدند و ٤٠ نفر ديگر در بيمارستان بسترى شده‌اند كه حال يك نفر از آنان وخيم است».(٢٨)
گفتنى‌ست كه همزمان با عمليات اشغال دانشگاه مشهد، امت حزب‌الله اين شهر، ستاد سازمان مجاهدين خلق ايران (شاخه‌ی خراسان) را نيز به محاصره درمى‌آورد. در زد و خورد سختى كه ميان مهاجمان و مدافعان ستاد مجاهدين درمى‌گيرد، شمار زيادى زخمى مى‌شوند. اطلاعات اول ارديبهشت شمار زخمى‌ها را ٤٦٠ نفر برآورد مى‌كند كه از آن ميان ٦٠ نفر در بيمارستان‌هاى مشهد بسترى مى‌شوند. با پادرميانى استاندار، حزب‌الله دست از حمله برمى‌دارد و مجاهدين ستادشان را خالى مى‌كنند و به يكى ديگر از ساختمان‌هايى كه در اختيار داشتند مى‌روند. گرد آمدن «گروه‌هاى مختلف مردم و هواداران مجاهدين خلق در اطراف ساختمان جديد» و سپر محافظتى كه برپا مى‌شود نيز اراده‌ى حزب الله را در اجراى عمليات ايذايى عليه مجاهدين سست نمى‌كند. در اولين ساعت‌هاى بعد از ظهر، زد و خورد شدت مى‌يابد و سنگ‌پرانى به تيراندازى تبديل مى‌‌گردد كه در جريان آن يكى از هواداران مجاهدين به نام شكرالله مشكين‌فام كشته مى‌شود. در پى اين جنايت، مجاهدين «براى جلوگيرى از تشديد آشوب» اين ساختمان را نيز خالى مى‌كنند و در خيابان‌هاى بهار و احمدآباد به راه پيمايى مى‌پردازند كه «متقابلا [حزب‌الله] در مخالفت با اين راه‌پيمايى، در مقابل صف راه‌پيمايان» به حركت درمی‌آیند.(٢٩)
اين رويداد محلى بى‌گمان در تصميم‌گيرى سياسى‌ى مجاهدين به واداشتن دانشجويان هوادار‌شان براى جدا كردن صف خود از صف نيروهاى چپ‌گرا در مقياس سراسرى و برچيدن خودخواسته‌ى دفتر‌هاشان تاثیر داشته است. چه، مى‌دانيم از بعد از ظهر روز شنبه ٣٠ فروردين در ميان دانشجويان دانشگاه‌ها و مدرسه‌هاى عالى تهران زمزمه‌ مى‌افتد كه مجاهدين مى‌خواهند از كميته‌ى دفاع براى آزادى دانشگاه پا پس ‌كشند و به اراده‌ى حكومت تن در دهند. از اين روست كه دانشجويان، عصر آن روز «اتحاد و وحدت همه‌ى دانشجويان» را از شعارهاى مركزى راه‌پيمايى بزرگ خود در خيابان‌هاى مركزى تهران می‌نمایند.(٣٠)
نا آرامى‌ها، درگيرى‌ها خون‌ريزى‌ها و ايستادگى‌هاى توده‌ى دانشجو در برابر بستن دانشگاه‌ها، پاك‌سازى دانشگاهيان و اسلامى كردن اين نهاد مهم آموزش كشور و نيز ناخرسندى و نگرانى مردم از سير رويدادها، نشست فوق العاده‌ی شوراى انقلاب را ضروری مى‌سازد. اين‌ها كه جملگى به اصل "انقلاب فرهنگى" باور داشتند، درباره شكل و شيوه‌ى پيشبرد آن، دو دسته بودند. بيانيه‌ى اين نشست اما نمايان‌گر آن است كه جناح اسلام‌گرايان معتدل- به رهبرى بنى صدر- كه سياست احياى اقتدار دولت را پى ‌مى‌گرفت، بر رفتار قانونى پاى ‌مى‌فشرد و «دگرگونى بنيادى نظام آموزشى» را رسالت دولت مى‌شمرد، توانست شكل به انجام رساندن روند آغاز شده را بر واپس‌گرايان اسلامى تحميل كند كه در پى‌ آن بودند که "انقلاب فرهنگى"شان را نيز به وسيله‌ى "نهادهاى انقلابى"، به اشكال فراقانونى و شيوه‌هاى خشونت‌آميز پيش برند. تاكيد بر اين كه «برچيدن ستادها و دفاتر فعاليت گروه‌هاى مختلف شامل كليه‌ی مراكز، دفترها و اتاق‌هايى‌ست كه به نحوى از انحا به گروه‌‌ها مربوط مى‌شود»، به معناى آن بود كه انجمن‌هاى اسلامى نيز بايد دفترهاى خود را خالى كنند و فرادستى‌ى دولت را در دگرگونى‌‌هاى در پيش، بپذيرند. اين بند در كنار بند چهارم كه تصريح مى كند برچيدن دفتر‌ها «به معناى عدم رعايت جو آزاد و سازنده‌ى فكرى در چارچوب قانون اساسى نيست» و اين كه پس از برچيدن دفاتر در روز دوم ارديبهشت، دانشگاه بازگشوده مى‌شود، امتيازهاى كوچكى بود كه مى‌بايست بر حق بزرگى كه از دانشجويان ستانده مى‌شد و برچيدن «كتاب‌خانه‌ها، دفترهاى هنرى و ورزشى و نظاير اين‌ها را [نيز] دربر مى‌گرفت»، پرده‌ى ساترى بياندازد و سپر اندختن و تسليم را توجيه پذير سازد. بندها‌ى ٥ و ٦ و ٧ هم هر يك به گونه‌یى نشان از آن داشت كه ترجيح مى‌دهند پرده‌ى پايانى فتح دانشگاه با خشونت و خون‌ريزى كمترى اجرا شود:
«5- برچيدن اين مراكز در دو روز آينده با حضور دانشجويان در دانشگاه‌ها منافات دارد. بنابراين دانشجويان با شوراى انقلاب همكارى خواهند نمود و از اين ساعت دانشگاه‌ها را تخليه مى‌كنند تا كار برچيدن اين مراكز به آسانى صورت گيرد.
٦- هريك از گروه‌‌ها براى جمع‌آورى وسایلى كه در دفاتر موجود است و تخليه‌ى اين دفاتر، پنج نفر را به سرپرست دانشكده معرفى مى‌كنند. وسایل با حضور مسئولان ادارى دانشكده‌ها، در محلى مضبوط مى‌گردد تا بعداً آن‌چه متعلق به دانشجويان است، از دانشگاه خارج شود و آن‌چه به دانشگاه تعلق دارد، به سرپرست دانشگاه و يا نماينده‌ى او سپرده شود.
٧- به كميته‌ى مركزى انقلاب اسلامى دستور داده شده است كه حفظ امنيت دانشگاه‌ها و نمايندگان گروه‌ها را... به عهده بگيرد.
٨- از همه‌ى مردم خواسته مى‌شود كه آمادگى خود را براى اجراى اين تصميمات حفظ كنند و در عين حال براى آسان كردن كار تخليه‌ى ستادها، از تجمع در حول و حوش دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالى خوددارى كنند. بديهى‌ست در هرلحظه كه شوراى انقلاب لازم دانست، با يك پيام راديويى از آنان خواسته مى‌شود تا به همراه رييس جمهورى و شوراى انقلاب به دانشگاه‌ها بروند...».(٣١)
به محض صدور اين اطلاعيه، سازمان جوانان و دانشجويان دموكرات، هوادار حزب توده‌ى ايران كه پس از رويدادهاى دانشگاه تبريز "هشدار" داده بود: «توطئه‌هاى جديدى در دانشگاه‌ها در شرف تكوين است» و "گروه‌‌هاى چپ‌نما" را متهم كرده بود كه «... از تعميق انقلاب ضد امپرياليستى و خلقى ايران به رهبرى امام خمينى به وحشت افتاده‌اند و براى به آشوب كشيدن محيط‌هاى دانشگاهى و نهايتاً خدمت به امپرياليسم و ضد انقلاب تلاش مى‌كنند...»(٣٢)، اطلاعيه‌ى تازه‌اى مى‌دهد و اعلام مى‌نمايد به ‌رغم آن كه معتقد است «... حق فعاليت آزاد گروه‌هاى مترقى و ضد امپرياليستى دانشجويى بايد محترم شمرده شود و تضمين گردد... ما اين حق را شامل گروهك‌هايى كه تحت لواى دموكراسى به فعاليت‌هاى ضد انقلابى و نفاق‌افكنانه... مشغولند، نمى‌دانيم... ما با اين كه تعطيل دفاتر گروه‌هاى سياسى مترقى دانشجويى را صحيح نمى‌دانيم، به نوبه‌ى خود براى جلوگيرى از هر نوع تشنج و ناآرامى در دانشگاه‌ها دفاتر خود را در دانشگاه‌ها تعطيل مى‌كنيم...».(٣٣)
دانشجويان هوادار مجاهدين خلق نيز پس از انتشار اطلاعيه‌ى شوراى انقلاب، صف خود را از صف دانشجويان مخالف جدا مى‌كنند و در همان شبانگاه ٣٠ فروردين، صحن دانشگاه‌ها را ترك مى‌گويند. و اين در حالى‌ست كه مى‌گفتند هنوز معناى «پيام شوراى انقلاب و مقامات مسئول» را «كاملاً» نفهميده‌اند و نمى‌دانند كه «مقصود تعطيل ستادهاى عملياتى دقيقاً چيست» و اين كه «اگر مقصود از اين مسئله تعطيل فعاليت سياسى دانشجويان و انجمن‌ها و گروه‌هاى دانشجويى‌است، چنين طرحى نه تنها به نفع انقلاب نيست، بلكه به زيان خلق ما در يك مبارزه ضد امپرياليستى و رهايى بخش است».(٣٤) نكته‌ اما در جاى ديگرى نهفته است. رييس جمهور بنى‌صدر، حمله به دفتر اين سازمان را محكوم كرده بود و پای‌بندى‌اش را به حق فعاليت سياسى مجاهدين خلق ابراز داشته بود وحتا گفته بود كه ساختمان‌هاى اشغال شده‌ى مجاهدين در مشهد بايد خالى شوند. جان كلامش در اطلاعيه‌یى كه روزنامه‌ها در روز اول ارديبهشت چاپ كردند، مشهود است:
«در اين دو سه روز، گروه‌هايى با عنوان اين كه رييس جمهورى و شوراى انقلاب از مردم خواسته‌اند ستادها‌ى گروه‌ها را تخليه كنند، افراد را در برابر دانشگاه‌ها و موسسات عالى و مراكز فعاليت گروه‌هاى سياسى در خارج دانشگاه جمع مى‌كنند و برخوردهايى به وجود مى‌آورند كه منجر به ضرب و جرح و بيشتر از آن شده و مى‌شود. اين است كه اين مراتب را به اطلاع عموم مى‌رساند.
١- برابر اطلاعيه و توضيحات چند گروه دانشجويى، اين گروه‌ها تصميم شوراى انقلاب را اجرا كرده و مى‌كنند. بنا بر اين تا صبح سه شنبه هيچ نيازى به اجتماع مردم نيست... هر گونه اجتماع و ايجاد درگيرى در دانشگاه‌ها و خارج آن عمل صد انقلابى تلقى مى‌شود.
٢- در خارج دانشگاه اقدام به هرگونه تجمع و حمله به مراكز سازمان‌هاى سياسى، توطئه بر ضد دولت انقلاب و تضعيف جبهه‌ى داخلى ما در برابر آمريكاى سلطه‌گر است. هر محلى كه خارج از دانشگاه تصرف شده بايد فوراً تخليه گردد.
٣- ... اجراى تصميمات مقامات تعيين شده از سوى مردم، شرط ادامه‌ى انقلاب و پيروزى آن است».(٣٥)

فروريختن سنگر دانشگاه‌ها و مدرسه‌هاى عالى شهرستان‌ها و واپس نشستن نيروهاى مجاهدين از دانشگاه‌های تهران، توازن قوا را بيش از بيش به زيان دانشجويان مخالف تغيير مى‌‌دهد. سكوت، موضع مماشات‌جويانه و يا دو پهلوى بيشتر چهره‌‌هاى روشنفكرى، كانون‌هاى دموكراتيك و احزاب سياسى، حكومت را در موقعيت مستحكمى قرار مى‌دهد. ابراز نگرانى‌ى چند شخصيت سياسى- مذهبى نسبت به تحول اوضاع (طاهر احمدزاده، محمدتقى شريعتى، استاد على تهرانى و على‌اكبرمعين فر)، اظهار همبستگى چند كانون دموكراتيك (جمعيت حقوق‌دانان، كانون نويسندگان ايران، كانون مستقل دانشگاهيان دانشگاه‌هاى علم صنعت و شريف) و اعلام پشتيبانى چند سازمان سياسى (سازمان چريك‌هاى فدايى خلق ايران، سازمان پيكار در راه آزادى طبقه‌‌ى كارگر، راه كارگر و حزب ايران) در محاسبه‌ى سياسى حاكمان نقش چندانى ندارد. با اين حال دانشجويان مخالف محكم بر جاى ايستاده‌اند و برآنند كه نبرد را ادامه دهند.
در اولين ساعت‌هاى صبح يك شنبه، دور و بر دانشگاه تهران پر از افرادى مى‌شود كه دلنگران سرنوشت اين رويارويى‌اند: «در حالى كه دانشجويان پيشگام با حلقه كردن دست‌هاى خود از تالار مولوى كه محل ستاد... پيشگام و [دانشجويان] مبارز است، حفاظت مى‌كردند، گروهى ديگر نيز در اطراف دانشگاه با راه‌پيمايى منظم اخطار مى‌كردند كه: دوشنبه آخرين فرصت است!».(٣٦) «على رغم باز بودن درهاى اصلى دانشگاه تهران، درهاى كليه دانشكده‌ها بسته بود...».(٣٧) «از حدود ساعت ١١، گروه‌هاى دانشجويى در حالى كه شعارهايى نظير "دانشگاه سنگر آزادى حفظ بايد گردد"، به خيابان ١٦ آذر وارد شدند و در همين حال گروه‌هاى ديگرى كه شعار‌هايى مبنى بر تاييد پيام نوروزى امام خمينى مى‌دادند و خواستار اسلامى شدن دانشگاه‌ها بودند نيز وارد همين خيابان شدند. گروه‌هاى زيادى از دانشجويان و مردم در اطراف دفاتر گروه‌هاى سياسى كه در خيابان ١٦ آذر قرار دارند، اجتماع كردند».(٣٨) «درهاى دانشگاه تهران از ظهر... بسته شد، ولى كسانى كه علاقه‌مند به رفتن به داخل دانشگاه بودند از لابه‌لاى ميله‌ها يا از بالاى آن در حال رفت‌ و‌آمد به داخل و خارج دانشگاه تهران بودند».(٣٩) دانشجويان دانشگاه تهران سرگرم سياست‌گذارى، طرح ريزى و تدارك دفاع از خود بودند. «در مقابل در بزرگ غربى دانشگاه تهران، اتوموبيل پاسداران و كميته‌ها براى دانش‌آموزان و دانشجويان كه با پلاكارد موافق و مخالف بسته شدن دانشگاه‌ها، قصد ورود به محوطه‌ى دانشگاه را داشتند، بيانيه‌ى شوراى انقلاب را خواند و از آن‌ها خواست به مهلت سه روزه‌ى دانشجويان براى تخليه توجه داشته باشند و سعى كنند كه از هرگونه درگيرى خوددارى شود. با افزون شدن گروه‌هاى موافق بسته شدن دانشگاه‌ها، دانشجويان و دانش‌آموزان پيشگام [و هواداران ديگر سازمان‌هاى سياسى‌ى چپ‌گرا] به طور مرتب و آرام جلو دفاتر گروه‌‌ها صف كشيدند تا از هرگونه حمله به مراكز اين انجمن‌ها جلوگيرى كنند. حدود ساعت چهار بعد از ظهر يك گروه دانشجويى مخالف بسته شدن دانشگاه‌ها كه قصد راه‌پيمايى در خيابان انقلاب و مقابل دانشگاه را داشت، با گروه‌هاى موافق درگيرى پيدا كرد كه در اثر اين برخورد كليه تراكت‌ها و اعلاميه‌هاى آن‌ها پاره پاره شد و تنى چند نيز كتك خوردند. خيابان ١٦ آذر... تا آخرين ساعات بعد از ظهر كاملاً بسته بود...».(٤٠) اما «اوضاع در داخل دانشگاه آرام‌تر از روزهاى پيش بود».(٤١) «... انجمن دانشجويان مسلمان اعلام كرده است كه به غيراز دفتر مركزى كه ساختمانى استيجار‌ى‌ست، بقيه تخليه و تحويل مقامات دانشگاهى خواهد شد.».(٤٢)
«... در دانشگاه صنعتى شريف امروز از ورود افراد غير دانشجو جلوگيرى مى‌كردند و در داخل و خارج دانشگاه گروه‌هايى از مردم و دانشجويان با هم به گفت‌وگو پرداختند و تا ظهر امروز دانشجويان مسلمان و دانشجويان طرفدار سازمان مجاهدين خلق، حاضر به تخليه مقر خود شدند».(٤٣)
در دانشگاه متحدين، انجمن دانشجويان مسلمان «دفتر خود را تخليه كرده و انجمن اسلامى نيز آمادگى خود را اعلام كرده است».(٤٤)
«...[در] دانشگاه‌هاى تربيت معلم، پلى تكنيك، تهران و صنعتى شريف، دانشجويان و گروه‌هاى مردم در محوطه‌هاى اين دانشگاه‌ها به گفت‌وگو پيرامون مسئله‌ی دانشگاه‌ها پرداختند. در دانشگاه تربيت معلم، دانشجويان انجمن اسلامى دو شب را در دانشگاه گذراندند... يكى از مسئولان انجمن اسلامى اين دانشگاه گفت: از آن‌جايى كه دانشگاه تربيت معلم سرپرست ندارد، انجمن اسلامى حاضر است دانشگاه را فقط به مقامات دولتى تحويل دهد...».(٤٥)
در دانشگاه ملى «اكثر دانشجويان در محوطه‌‌ى جلوى دانشگاه ... اجتماع كرده و با يك‌ديگر بحث مى‌كردند... انجمن اسلامى، جنبش دانشجويان مسلمان و انجمن دانشجويان مسلمان دفاتر خود را در اين دانشگاه تخليه كرده‌اند... گروه كثيرى از دانشجويان... در تالار ابوريحان بيرونى تحصن‌كرده» بودند.(٤٦) «نماينده‌اى از كمیته‌ى مركزى [انقلاب] جهت تخليه دانشگاه و اخراج دانشجويان به تالار ابوريحان آمد. دانشجويان از تخليه‌ى دانشگاه خوددارى كردند و به وسيله‌ى پيامى كه به نماينده‌ى كميته‌‌ى مركزى ارایه دادند از شوراى انقلاب خواستند تا نمايندگانى جهت مذاكره با شوراهاى دانشجويى كه نماينده‌ى اكثريت دانشجويان مى‌باشد، فرستاده شود». آن‌ها گفتند: «تا زمانى كه شوراى انقلاب نمايندگان خود را براى مذاكره با شوراهاى دانشجويى معرفى نكند، در تالار ابوريحان خواهند ماند و از دانشگاه و دفاتر سياسى خود حفاطت خواهند كرد». آن‌ها براين نكته پاى مى‌فشردند كه بايد «از آينده‌ى فعاليت‌هاى سياسى در دانشگاه پس از بسته شدن دفاتر سياسى آگاه شوند».(٤٧) «... دانشجويان خواستار آن بودند كه در مورد تعطيل دانشگاه‌ها و نيز تخليه‌ى دفاتر گروه‌هاى مختلف، شوراى انقلاب بايد با توجه به نظريات شوراهاى دانشجويى، تصميم بگيرد. اين دانشجويان خواستار هيچ‌گونه درگيرى نيستند، ولى تا جايى كه امكان داشته باشد، براى آن كه تخليه نكنند، مقاومت خواهند كرد».(٤٨)
كانون اصلى مقاومت اما دانشگاه تهران است. از عصر روز يك‌شنبه «گروه‌هایى از پاسداران انقلاب اسلامى و كميته‌هاى منطقه‌ى هشت، به تدريج در خيابان‌هاى ١٦ آذر و ديگر خيابان‌هاى اطراف دانشگاه حضور يافتند. پاسداران كه... تا ساعت ٤ صبح روز دوشنبه هر لحظه بر تعدادشان افزوده مى‌شد تا طلوع آفتاب دانشگاه تهران را شديداً به محاصره‌ى خود در آورده بودند».(٤٩) با اين همه دانشجويان مخالف استوار بر جاى مى‌مانند و اين شب را در دانشگاه به صبح مى‌رسانند.

دانشجويان آن شب درهاى دانشگاه تهران را مى‌بندند. آن‌ها تنها كسانى را به درون دانشگاه راه مى‌دهند كه كارت دانشجويى داشته باشند.(٥٠) دانشجويان پيشگام « با تشكيل هسته‌هاى مقاومت از دفتر پيشگام مركزى كه در محل تالار مولوى دانشگاه تهران قرار دارد، حفاظت مى‌كردند».(٥١) ساعت شش و نيم صبح دوشنبه «پاسداران شروع به تيراندازى هوايى نمودند و دانشجويان پيشگام نيز كه تا اين لحظه... بدون حربه بودند، خود را با چماق و سنگ مسلح نمودند و به مقابله پرداختند».(٥٢) در اين ميانه «... دانشجويان مدارس در چند خيابان تهران و خيابان‌هاى اطراف دانشگاه تهران به راه ‌پيمايى پرداختند و در خيابان ١٦ آذر برخوردهايى بين گروه‌هاى مخالف روى داد كه با دخالت پاسداران به برخوردها خاتمه داده شد».(٥٣) سنگ‌اندازى اما تا ساعت يك و نيم بعد از ظهر جريان داشت كه تا این ساعت، يك صد زخمى برجاى گذاشت.(٥٤)
«در ساعت دو بعد از ظهر... عده‌اى با دادن شعار "حزب فقط حزب‌الله رهبر فقط روح الله" و "منافق، فدايى ستون پنجم آمريكايى" در اطراف دانشگاه تهران دست به راه‌پيمايى زدند و عده‌اى از راه‌پيمايان با استفاده از فرصت از لاى ميله‌ها، وارد محوطه‌ى دانشگاه شدند...».(٥٥) آن‌ها «قصد داشتند صفوف زنجيره‌اى دانشجويان را كه از دو شب قبل در آن جا اجتماع كرده بودند بشكنند».(٥٦) در اين هنگام «اولين برخورد خونين... در داخل محوطه‌ى دانشگاه تهران به وجود آمد».(٥٧) هجوم آورندگان «مجهز به اسلحه‌ى سرد از قبيل چوب‌دستى، پاره آجر و سنگ، دشنه و چاقو بودند».(٥٨) دانشجويانى كه «در داخل دانشگاه سنگر گرفته بودند، با پرتاب سنگ» كوشيدند كه از پيشروى حزب‌الله جلوگيرى كنند و آن‌ها را واپس نشانند.(٥٩) در همين حال افراد كميته‌ها و پاسداران با شليك چند رگبار هوايى، تشنجات را فرو نشاندند و دو گروه تنها به دادن شعار پرداختند. دانشجويان در حالى كه شعار "مرگ بر آمريكا" و "بستن دانشگاه‌ها، توطئه‌ى امپرياليسم" را مى‌دادند، از مخالفان خواستند كه آرامش خود را حفظ و سعى كنند از بروز هرگونه درگيرى جلوگيرى شود.(٦٠) «دراين درگيرى عده‌ی زيادى از طرفين مجروح شدند كه توسط آمبولانس‌هاى اورژانس به بيمارستان‌‌هاى مختلف انتقال داده شدند... ساعت سه بعداز ظهر سه اجتماع در خيابان ١٦ آذر تشكيل شد كه بخشى از آنان شعار مى‌دادند..."اتحاد، اتحاد، دانشجو ملت حامى توست" و گروه ديگر دانشجويان پيشگام از طرف مقابل پاسخ مى‌دادند: "ااتحاد، اتحاد، عليه امپرياليسم"، "تفرقه و جدايى سلاح آمريكايى" و گروه سوم شعار حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح‌الله را مى‌دادند... صداى شليك تير در جلوى در شرقى دانشگاه به گوش مى‌رسيد. پس از شنيدن صداى تير، دانشجويان شعار دادند "شهيد دانشگاه راهت ادامه دارد"... ناگهان طرفين كه در خيابان ١٦ آذر و خيابان انقلاب و خيابان آناتول فرانس اجتماع كرده بودند، اقدام به جمع آورى سنگ و آجر و چوب‌دستى كردند» و در اندك زمانى انبوهى از«چوب و سنگ و آجر در سراسر خيابان انباشته شد. سرتاسر ضلع جنوبى دانشگاه مملو از جمعيت بود و گروهى از مردم در مقابل خيابان ١٦ آذر شعار مى‌دادند "حزب فقط حزب‌الله رهبر فقط روح الله". هر لحظه تعداد جمعيت در خيابان انقلاب هم‌چنان افزوده مى‌شد. هم‌چنين افرادى كه در محوطه‌ى دانشگاه بودند، با سنگ و چوب پشت نرده‌هاى آهنين سنگربندى كردند و گروهى از دانشجويان... در بعضى از پشت‌بام‌هاى مجاور ساختمان ١٦ آذر در جلوى ساختمان باشگاه دانشگاه سنگربندى كردند...».(٦١) در اين هنگام صداى رگبار گلوله‌ها فضا را پُر كرد. «... پاسداران از ضلع شرقى داخل دانشگاه و عده‌اى ديگر از انتهاى جنوبى خيابان ١٦ آذر به سوى جمعيت خيابان ١٦ آذر شليك مى‌كنند. در بالاى ساختمان، روبروى سينما كاپرى و در بالاى سينما كاپرى هر كدام يك تيربار مُشرف به مدخل جنوبى و ضلع شرقى خيابان ١٦ آذر كار گذاشته‌اند و به طور مداوم... شليك هوايى مى‌كنند... هشت نفر از دهان و گردن مورد اصابت گلوله قرار مى‌گيرند».(٦٢) «تعداد زخمى‌ها به سيصد نفر رسيده بود و دو كشته برجاى» مانده بود.(٦٣) «دانشجويان مجروح را به كميته‌ى امداد دفتر دانشجويان پيشگام»(٦٤) كه پزشكان و امدادگران وابسته به سازمان پيكار و ديگر گروه‌هاى مخالف با آن همكارى مى‌كردند، مى‌بردند و در صورت نياز «در ميان بارانى از سنگ» به بيمارستان‌هاى خمينى، شريعتى، لقمان الدوله و سينا انتقال [مى‌دادند](٦٥) حتا «يك لحظه صداى آژير آمبولانس‌ها قطع نمى‌شد»(٦٦)؛ «... در سر چهار‌راه‌ها، دانشجويان و دانش‌آموزان با پلاكاردهايى نياز فورى به خون O+ و O- را به اطلاع مردم مى‌رساندند. بعضى از پلاکاردها خبر از تعداد شهدا و زخمى‌هايى مى‌دهد كه به بيمارستان‌ها انتقال داده شده‌اند... سيل پنبه و وسایل پانسمان به سوى بيمارستان سرازير است. بعضى از پلاكاردها احتياج فورى به انواع داروها را ذكر مى‌كنند. بعضى ديگر از وضع مجروحين بيمارستان‌ها خبر مى‌دهند».(٦٧) دانشجويان به طور مداوم «از بلندگوها از پزشكان و جراحان استمداد مى‌طلبيدند».(٦٨)
« ساعت چهار بعد از ظهر... دانشگاه و خيابان‌هاى اطراف آن، محل خونين‌ترين صحنه‌ى زد و خورد بين گروه‌ها گرديد. از دو سو به طرف يك‌ديگر سنگ پرتاب مى‌كردند به طورى كه فضاى بين دو گروه انباشته از سنگ بود و تيراندازى از سوى پاسداران، براى متفرق كردن دو گروه ادامه داشت. عده اى افراد مسلح با اتوموبيل‌هاى بنز بدون شماره كه همگى مسلح به ژ-٣ و كُلت بودند، مرتباً از داخل اتوموبيل... تيراندازى مى‌كردند و پاسداران هم از گاز اشك‌آور نيز استفاده مى كردند. قسمتى از خيابان ١٦ آذر در اختيار دانشجويان پيشگام قرار داشت. كسانى در جهت مخالف با دانشجويانى كه در مركز پيشگام مستقر بودند، هرچند يك بار به اين مركز حمله مى‌كردند. اين درگيرى بين گروه‌ها به جنگ تن به تن كشيد و عده‌ى كثيرى كه بر اثر پرتاب سنگ و آجر يا چاقو و قمه و چوب‌دستى مجروح شده بودند، توسط آمبولانس‌ به اورژانس نزديك‌ترين بيمارستان انتقال داده شدند... عده‌ى كثيرى از افراد مجروح كه سطحى زخمى شده بودند، پس از درمان سرپايى مجدداً به صحنه بازمى‌گشتند».(٦٩)
به زودى خيابان ١٦ آذر محل گردآمدنِ هواداران دانشجويان مخالف مى‌شود. مقر كميته‌ى هماهنگى دانشجويان پيشگام، مبارز، هواداران پيکار و راه كارگر در اين جاست. هم از اين روست كه صفوف دانشجويان «... با حلقه كردن دست‌هاى خود به يك‌ديگر، در چند رديف حلقه‌هاى زنجير» مى‌سازند... تا در برابر حمله‌ى حزب‌اللهىهایی كه در «مقابل خيابان ١٦ آذر شعار مى‌داند» ايستادگى كنند.«حزب اللهى‌ها مى‌كوشند از خيابان انقلاب راه خود را به خيابان ١٦ آذر باز كنند». اما با مقاومت هواداران دانشجويان مخالف روبرو مى‌شوند. «در تقاطع خيابان انقلاب ١٦ آذر درگيرى‌هاى‌ موضعى» رخ مى‌دهد و باز شمارى زخمى مى‌شوند و باز شمارى «مقوا به دست مى‌‌گيرند و استمداد، خون، پنبه و دارو مى‌كنند».(٧٠) «گروه‌هايى از مردم شروع به راه‌پيمايى كرده و در حالى كه شعار مى‌دادند "دانشجو اتحاد، اتحاد، ملت حامى توست، نه سازش، نه تسليم نبرد با آمريكا"، از ميان خيابان ١٦ آذر عبور كردند. دانشجويان پيشگام از طرف مقابل شعار مى‌دادند "اتحاد اتحاد عليه امپرياليسم، تفرقه و جدايى سلاح آمريكايى"، "اتحاد، مبارزه، پيروزى"، "پرخروش، پر توان عليه امپرياليسم". در همين حال، صداى شليك تير در جلوى در شرقى دانشگاه به گوش مى‌رسيد».(٧١) «در ساعت ٦ بعد از ظهر، گروهى در داخل دانشگاه، پشت نيمكت‌ها موضع گرفته بودند. در اين ميان، عده‌یى كه چوب به دست داشتند، مى‌کوشيدند از نرده‌ها عبور كرده وارد دانشگاه شوند... حدود ساعت شش و ده دقيقه در همين نقطه گاز اشگ‌ آور شليك شد و مردم براى خنثا كردن اثر آن اقدام به روشن كردن آتش نمودند».(٧٢) «اطراف دانشگاه تهران غلغله است. دختران و پسران جوان تابلوهايى... مى‌چرخانند: دانشگاه شهيد داد. كمى پايين‌تر، تابلويى ديگر خبر از ١٦ شهيد مى‌دهد... صداى آژير آمبولانس‌ها هم كه مرتب در خيابان‌هاى اطراف دانشگاه تهران در حركت هستند، قطع نمى‌شود... ساعت هفت بعد از ظهر است كه پيام امام از طريق بلند‌گو‌ها در ميدان انقلاب پخش مى‌شود. مردم از گوشه و كنار با شنيدن صداى امام، خود را به محل‌هاى نزديك‌تر به بلند‌گو رساندند. به نظر مى‌رسد كه براى چند لحظه هم كه شده آتش‌بس برقرار شده و ديگر از باران سنگ و چوب و نزاع‌هاى دوطرفه خبرى‌ نيست. مردم در ميدان انقلاب از طريق اتوموبيل‌هايى كه راديو داشتند به پيام امام گوش فرا مى‌دادند(٧٣):
«... ما مى‌گوييم كه دانشگاه ما مبدل شده است به يك ميدان جنگ تبليغاتى... ما مى‌گوييم بايد از بنياد بايد تغيير بكند... معلمينى كه در مدارس ما، اساتيدى كه در دانشگاه‌هاى ما هستند، بسيارى از آن‌ها در خدمت غرب هستند؛ جوان‌هاى ما را شستشوى مغزى مى‌دهند. جوان‌هاى ما را تربيت فاسد مى‌كنند... ما مى‌خواهيم كه اگر ملت ما در مقابل كمونيسم ايستاد، تمام دانشگاهيان ما هم در مقابل كموينسم بايستند... اين‌هايى كه در خيابان‌ها، داخل دانشگاه‌ها درگيرى ايجاد مى‌كنند... اين‌ها اشخاصى هستند كه طرفدار غرب و يا شرق هستند و به عقيده‌ى من طرفدار غرب هستند... عزيزان من، ما از حصر اقتصادى نمى‌ترسيم. ما از دخالت نظامى نمى‌ترسيم. آن چيزى كه ما را مى‌ترساند وابستگى فرهنگى‌ست. ما از دانشگاه استعمارى مى‌ترسيم... ما از دانشگاهى مى‌ترسيم كه آن طور جوان‌هاى ما را تربيت كند كه خدمت به كمونيسم كنند... من آن چيزى را كه شوراى انقلاب و رييس جمهور راجع به تصفيه دانشگاه گفتند و راجع به اين كه بايد دانشگاه از اين جهاتى كه در او هست بيرون برود تا مستقل بشود تا ما بتوانيم استقلالش را حفظ بكنيم، پشتيبانى مى‌كنم و من از تمام جوان‌ها خواستارم كارشكنى نكنند و مقاومت نكنند و نگذارند كه اگر مقاومت كردند ما تكليف آخر را براى ملت معين كنيم... اميداوارم كه همان طورى كه پيشنهاد شده است، دانشگاه‌ها را از همه عناصر تخليه كنند و از همه وابستگى‌ها تخليه كنند تا اين كه انشاالله دانشگاه‌ صحيح اخلاقى‌ی اسلامى، فرهنگ اسلامى تحقق پيدا بكند».(٧٤)
پيام خمينى تكليف آخر را تعیين كرد و هر ترديد و توهمى را از ميان برداشت: سنگر‌ مقاومت دانشگاه اگر خودخواسته برچيده نشود، با زور برچيده خواهد شد و نيروى حزب‌الله هم به «چپ نمايان غرب‌زده ضد انقلاب» رحم و شفقت نخواهد كرد. حزب‌الله اما تاب آن را نيز نداشت كه به دانشجويان مخالف مجالى براى تامل دهد. بلافاصله پس از پايان پيام امام از راديو حمله به دانشگاه از سر گرفته مى‌شود: «پاسداران با شليك تيرهاى هوايى و پرتاب گاز اشك‌آور سعى مى‌كنند جمعيت را به خيابان‌هاى اطراف دانشگاه و به خصوص خيابان‌هاى روبروى در جنوبى و اصلى دانشگاه عقب بنشانند. مردم با آتش زدن كاغذ سعى مى‌كنند خود را از آسيب گاز اشك‌آور برهانند. پرتاب سنگ هنوز هم بسيار عادى محسوب مى‌شود. دانشجويان در داخل دانشگاه ديده مى‌شوند كه براى خود سنگرهايى از بلوك‌هاى سيمانى ساخته‌اند و در پناه آن به شعار دادن و سرود خواندن مى‌پردازند. تعداد كسانى كه در داخل دانشگاه هستند را نمى‌توان حدس زد... پاسداران به وسيله‌ى بلندگو از افراد داخل دانشگاه تهران مى‌خواهند كه با حفاظت پاسداران به هر نقطه كه مايلند بروند؛ فقط جواب مى‌آيد: اتحاد، مبارزه، پيروزى... ناظران تصور نمى‌كنند كسانى كه داخل دانشگاه هستند حتا در صورت تمايل بتوانند خارج شوند. در خيابان ١٦ آذر هم‌چنان حلقه‌ى زنجير محافظتى دانشجويان... بسته مانده است. "كميته‌ى هماهنگى دفاع از آزادى دانشگاه" دانشجويان مخالف را از ديگر دانشگاه‌ها فرامى‌‌خواند كه با تمركز نيرو سنگر دانشگاه تهران را تقويت كنند».(75) پيام راديویى رييس جمهور مبنى بر تخليه جمعيت از خيابان‌هاى اطراف دانشگاه تهران براى چندمين بار خوانده مى‌شود. عده‌اى از مردم در حال رفتن از محل هستند... [حزب‌اللهى‌ها] به راه پيمايى مى‌پردازند و شعار ضد فدايى مى‌دهند.(٧٦) حلقه‌ى محاصره لحظه به لحظه تنگ‌تر مى‌شود: «صداى تيراندازى لاينقطع به گوش مى‌رسد... گزارش‌هاى تاييد نشده‌اى حكايت از كشته شدن ٢٠ نفر مى‌كند».(٧٧) در اين حال و هوا رهبرى دانشجويان پيشگام كه از نخستين ساعات بعد ازظهر زمزمه‌ى گشودن باب مذاكره با مقامات دانشگاه و دولت را سرداده بود و با مخالفت ديگر اعضاى كميته‌ى هماهنگى دانشجويان روبرو شد بود و به همين علت قرار مذاكره با دكتر هاشم صباغيان عضو هييت مديره‌ى موقت دانشگاه تهران و دكتر حسن حبيبى وزير فرهنگ و آموزش عالى را چند بار به تاخير انداخته بود، آمادگى خود را براى آغاز مذاكرات اعلام مى‌دارد. اين اعلام آمادگى بدون آگاهى و سازگارى ديگر اعضاى كميته‌ى هماهنگى انجام گرفت.(٧٨)
« ساعت ده شب جلسه‌اى با حضور دو تن از گروه پيشگام، دو نفر از نخست وزيرى، دكتر حسين بنى‌صدر و آقاى پيرحسينى، دو نفر نماينده‌ى كميته‌ى مركزى، مديريت دانشگاه تهران و آقايان محمد مديرشانه‌چى و احمد على بابايى برگزار شد...».(٧٩) نمايندگان پيشگام در اين نشست خواسته‌ها‌ى‌شان را به اين صورت طرح كردند: ١) ادامه‌ى فعاليت دانشگاه تا پايان سال ٢) تضمين آزادى فعاليت سياسى و صنفى در تمام دانشگاه‌ها و مدارس عالى ٣) تامين دفاتر فعاليت دانشجويى توسط شوراهاى دانشجويان و دانشگاهيان.(٨٠) نمايندگان دولت و سرپرستان دانشگاه نمى‌توانستد مصوبه‌هاى شوراى انقلاب را زير پا بگذارند و به دانشجويانى كه آن‌ها را "ضد انقلاب" مى‌پنداشتند، امتيازى دهند. در نتيجه، پس از نزديك به دو ساعت مذاكره، نمايندگان پيشگام ناگزير واپس می‌نشینند و تنها به يك خواست بسنده مى‌كنند؛ اين كه بيانيه‌شان درباره‌ى واگذارى ستاد پيشگام به شوراى دانشجويان و دانشگاهيان دانشگاه تهران، از راديو خوانده شود. بيانه‌یى كه هرگز از راديو پخش نشد، در برگيرنده اين نكته‌ها بود:
«... ما ضمن محكوم ساختن تهاجمات ضد مردمى كه در نتيجه‌ى آن صدها دانشجو زخمى و چندين تن از دانشجويان انقلابى به شهادت رسيدند، براى اجتناب از درگيرى‌هاى بيشتر، محل ساختمان پيشگام مركزى را از تاريخ سه شنبه ٢ ارديبهشت ٥٩ به شوراى دانشجويان و دانشگاهيان و همه‌ى مردم مبارز تهران دعوت مى‌كنيم تا تصميم نهايى شوراى دانشگاه، از تجمع در محل ساختمان پيشگام مركزى و خيابان‌هاى اطراف خوددارى نمايند. بديهى‌ست كه ما مبارزه را براى حقوق يادشده با همه‌ى توان خويش ادامه خواهيم داد...».(٨١)
پذيرش اين خبر براى توده‌ى دانشجويان و دانش آموزان پيشگام سخت سنگين بود و براى ديگر اعضاى كميته‌ى هماهنگى چيزى در حد خيانت به حساب مى‌آمد. دانشجويان پيكار نسبت اين واپس نشستن بر اين باور بودند كه:
«... در شرايطى كه هنوز مقاومت مى‌توانست و مى‌بايست ادامه يابد، سياست شكستن مقاومت را در پيش گرفتند... [پيشگامى‌ها پذيرفته بودند] تا صبح روز سه شبنه ٣/٢/٥٩ (ساعت ٦ صبح) مقاومت ادامه پيدا كند تا بار ديگر با تحليل از اوضاع مشخص تصميم گرفته شود. اما اين تصميم و تعهد با سياستى كه از جانب سازمان چريك‌هاى فدايى اعمال گرديد، شكسته و زير پا گذاشته شد...».(٨٢)
دانشجويان هوادار پيكار، راه كارگر و دانشجويان مبارز هم ديگر پاى ماندن و مقاومت كردن نداشتند. آن‌ها نيز شرط عقل در آن ديدند كه در پى پيشگام نيروهاى خود را از دانشگاه بيرون كشند تا به دست پاسداران تار و مار نشوند. پس در حالى كه «صداى تيراندازى لاينقطع به گوش مى‌رسيد»(٨٣)، با سرهاى افكنده و چشمانى گريان از سنگرها بيرون آمدند و ستادشان را به «اعضاى هييت مديره‌ى موقت دانشگاه تهران، نمايندگان كميته‌ى مركزى و... واگذاردند».(٨٤) حدود «ساعت چهار بامداد... افرادى كه در داخل دانشگاه بودند، در حالى كه پارچه سفيدى... در دست داشتند، آمادگى‌شان را براى خروج از دانشگاه اعلام نمودند».(٨٥) ساعت پنج صبح، از امت حزب‌الله خواسته شد كه خيابان‌ها را ترك كنند.(٨٦) در همين ساعت «آخرين گروهى كه تا آن لحظه... مقاومت مى‌كرد، رسماً دفاتر و ستادهاى خود را در دانشگاه تهران جمع ... كرد».(٨٧) در اين موقعيت «پاسداران از گروه پيشگام و [ديگر دانشجويان] به هنگام ترك دانشگاه محافظت كردند».(٨٨) با اين حال «صداى رگبار گلوله تاسحرگاه... به طور متناوب از دانشگاه تهران به گوش مى‌رسيد».(٨٩)
«... مقارن ساعت نه صبح دكتر بنى‌صدر همراه با اعضاى شوراى انقلاب و هييت دولت به محل دانشگاه تهران [آمدند]. هر لحظه بر خيل جمعيت افزوده مى‌شد و شعار "مرگ بر سه مفسدين توده‌اى و فدايى و منافقين" در فضاى دانشگاه و خيابان‌هاى اطراف مى‌پيچيد... سرانجام رييس جمهورى و اعضاى شوراى انقلاب در محل خود مستقر شدند... آن‌گاه رييس جمهورى كشورمان بياناتى ايراد كرد...».(٩٠) «... و اين در حالى بود كه دكتر فاروقى رييس دانشگاه تبريز و دكتر محمد ملكى رييس دانشگاه تهران استعفاى‌شان را تسليم رييس جمهور كرده بودند، [و] سرپرستاران دانشگاه تهران و روساى چندين دانشگاه سرگرم نوشتن استعفاى خود بودند».(٩١) اعتراض‌‌نامه‌ى سرگشاده‌ى هييت علمى دانشگاه در روزنامه‌‌ى آن روز به چاپ رسید.( ٩٢)

گرچه دانشگاه را فتح كرده بودند، اما هم‌چنان به تاخت ‌و‌تاز ادامه دادند؛ به ويژه در شهرستان‌ها و هر آن‌جا كه نتوانسته بودند آن طور كه مى‌خواهند، تكليف را يك سره سازند و تا ته خط پيش روند. دو نمونه به دست مى‌دهيم؛ يكى در رشت و ديگرى در اهواز.
اطلاعات در سوم ارديبهشت ماه مى‌نويسد:
«ديروز در پى وقايع خونين رشت راديو اعلام كرد كه مجروحين نياز فورى به خون دارند... [پس از اعلام اين خبر] مردم رشت گروه گروه به سوى بانك خون اين شهر حركت كردند و خون دادند. در جريان درگيرى‌هاى رشت هم‌چنين به چند كيوسك فروش كتاب و نشريات حمله‌ور شدند و آن‌ها به آتش كشيدند. ديروز اوضاع شهر رشت به شدت ناآرام بود و دروازه‌هاى ورودى شهر به شدت توسط پاسداران كنترل مى‌شد. دكتر معاونيان مديرعامل بهدارى و بهزيستى گيلان اعلام كرد كه متجاوز از يك هزار نفر در حوادت ديروز رشت زخمى شدند، و پنج نفر بر اثر اصابت سنگ و سلاح سرد و گرم كشته شدند». همين روزنامه در ٦ ارديبهشت مى‌نويسد: «در جريان درگيرى‌هاى سه شنبه شوم رشت ٦ نفر كشته شدند».
خبر جنايت اهواز كه آن‌هم در سه شنبه ٢ اردیبهشت روى مى‌دهد، تكان دهنده‌تر است. در ساعت ٢ بعد از ظهر این روز، حجت الاسلام جنتی حاکم شرع و اما جمعه‌ی این شهر امت حزب‌الله را به گزاردن نماز در دانشگاه جندی شاپور فرامی‌خواند. پس ازسخنان تحریک آمیزش، حرکت دسته‌های حزب‌الله که سنگ و چوب در دست داشتند به سوی جمعیتی که در برابر دانشکده‌ی علوم اجتماعی گرد آمده بودند، آغاز می‌شود. آن‌ها در دایره‌ی حمایت پاسداران و شماری لباس شخصی‌ی مسلح به سلاح گرم، دانشجویان را به باد کتک می‌گیرند:
«... عده‌اى را وحشيانه با چوب و ميله‌ى آهنى مى‌زدند تا جايى كه دانشجويان غرق در خون به حال اغما مى‌افتادند. در يك مورد دانشجويى را با زنجير به روى زمين مى‌كشيدند و در همان حال مى‌زدند. پيكر غرق به خون اين دانشجو كه در حال اغما بود نيز از حملات وحشيانه در امان نماند. بعضى از پاسداران حتا در فاصله‌ى سه چهار مترى هدف مى‌گرفتند و به پاى دانشجويان شليك مى‌كردند. متلا رفيق جبرييل هاشمى را به اين ترتيب به گلوله مى‌بندند كه در بيمارستان بر اثر جراحات وارده به شهادت رسيد... دخترى را متوقف مى‌كنند و كلت را به شقيقه‌‌اش ‌گذاشته و شليك مى‌كنند... دستگير شدگان را سوار ماشين كرده و با كتك و فحاشى به زندان مى‌برند. در چندين مورد حمله و تجاوز به دختران انجام مى‌گيرد و تاكنون جسد سه دختر را از رودخانه‌ى كانون بيرون كشيده‌اند. بيش از هفتصد نفر زندانى و چند صد نفر زخمى و ده‌ها شهيد نتيجه‌ى انقلاب فرهنگى‌ست كه به راه انداخته‌اند... روز پنجشنبه ٤ ارديبهشت ماه ٥٩ جنايت هولناك ديگرى در تالار شهردارى ( يكى از اماكنی كه زندانيان را به آن‌جا مى‌بردند) اتفاق افتاد. در حالى كه خانواده‌هاى زندانيان در خارج از تالار شهردارى اجتماع كرده بودند و به اين جنايات اعتراض مى‌كردند، زندانيان به دادن شعار ضد آمريكايى مى‌پردازند. پاسداران محافظ با قساوت تمام به روى آنان آتش مى‌گشايند. در اين كشتار ددمنشانه، هشت زندانى شهيد و لااقل ٣٦ نفر زخمى مى‌شوند... در اخبارى كه از طرف رژيم در اين باره منتشر شد، چنين ادعا شده است كه زندانيان اهواز شورش كردند و در اين شورش چهار نفر كشته شدند كه يكى از آن‌ها دخترى به نام مهناز معتمدى بود. واقعیت از این قرار بود که اصلا شورشی صورت نگرفته بود. پاسداران پس از یورش به دانشگاه عده‌ی زیادی از دانشجویان را دستگیر کردند و چون زندان پُر شده بود و جا نداشت، آن‌ها را به سالن شهرداری منتقل کردند. وقتی دانشجویان به برخوردهای پاسداران و نحوه‌ی بازداشت خود اعتراض کردند، پاسداران با خشونت بیشتری یورش آوردند و آن‌ها را بی‌محابا به گلوله بستند».(٩٣) هفته‌نامه‌ی پیکار گزارش می‌دهد: «... نزدیک به ٨٠٠ نفر زندانی در دسته‌جات مختلف و در نقاطی مانند گاراژ اتومبیل، تالار شهرداری، مرکز سپاه، کمیته‌ی‌ صحرا و ... نگهداری می‌شوند... در یک گاراژ جنب بیمارستان جندی شاپور ١٧٠ نفر دختر محصل و دانشجو در بدترین وضعی زندانی می‌باشند. گذشته از دستگیری افرادی که در بیمارستان و بیشه‌های اطراف دانشگاه بودند، فالانژها و پاسداران به هر کسی که از نظر قیافه و با شناسایی قبلی در خیابان و یا محل‌های تجمع مردم مشکوک می‌شدند، دستگیر می‌کردند...».(٩٤)

چند نفر در جريان آن انقلاب فرهنگى كشته شدند؟ چند نفر آسيب‌هاى سخت ديدند؟ چه شمار به زندان افتادند؟ و چند تن از اين زندانيان به جوخه‌هاى اعدام سپرده شدند؟
نه در آن روزها و نه در ماه‌ها و سال‌هاى پس از آن روزها، پاسخى به اين پرسش‌ها داده نشده است. دولت‌هاى جمهورى اسلامى همه كوشيده‌اند اين جنايت را نيز از ديدگان پنهان و كتمان كنند. حدس و گمان‌ها اما بر مدار چند ده كشته مى‌گردد و تا آن جا كه مى‌دانيم، تاكنون فهرستى از اين كشته شدگان به دست داده نشده است. اما بنا بر گزارش‌هاى دو روزنامه‌ى دولتى و هفته‌نامه‌ى‌ چند سازمان سياسى مى‌شود به نام ٣٧ نفر از جان باختگان آن رويداد تاريخى دست يافت. همين‌جا بگوييم كه در گزارش‌ روزنامه‌ها، در عین حال به جان‌باختگانى اشاره شده كه هويت‌شان شناخته نشده است. برای مثال در اطلاعات ٦ ارديبهشت ١٣٥٩مى‌خوانيم: «يك نفر مجهول‌الهویه که بر اثر شدت جراحات وارده جسدش متلاشی شده و مورد شناسایی واقع نشده، در درگیری‌های شهر رشت کشته شد». يا در كيهان دوم ارديبهشت ١٣٥٩ مى‌خوانيم: «بنا بر گزارش خبرنگار خبرگذارى پارس از بيمارستان امام خمينى، تا ساعت ١و٤٠ دقيقه بامداد، تعداد مجروحينى كه به اين بيمارستان آورده‌اند به ١٥٧ نفر مى‌رسد. هم‌چنين تعداد كشته شدگان نيز سه نفر كه اسامى دو نفر از آن‌ها كه به ضرب گلوله كشته شده‌اند، به اين شرح مى‌باشد. ١- محسن رفعتى دانشجوى دانشگاه مشهد ( انستيتو تكنولوژى) ٢- فريدون آشورى، نفر سوم كه مجهول‌الهويه مى‌باشد به ضرب چاقو كشته شده است». يا مواردى از اين دست: «... در مورد دو نفر از مجروحين، معالجه موثر واقع نشد و در نتيجه كشته شدند».(٩٥) و يا: «رشت: پنج كشته - هزار مجروج، اهواز پنج كشته - ٢٠٠ مجروح، زاهدان: يك كشته - ٥٠ مجروح...».(٩٦) يا در بیانیه‌ی اعضای هییت علمی دانشگاه تربیت معلم که در روزنامه‌ی اطلاعات ٣١ فروردین منتشر شد، به حمله گروه‌های ضربت اشاره شده است که «منجر به قتل یک نفر شد». نيز به مورد خانواده‌هايى برمى‌خوريم كه نمى‌خواستند نام فرزند جان‌باخته‌شان فاش شود. اين را هم بگوييم كه از ٣٧ تن جان‌باخته‌اى كه نام‌شان در زير مى‌آيد، هفت تن كسانى هستند كه در جريان جنبش دانشجويى فروردين – اردیبهشت ٥٩ دستگير مى‌شوند و پس از فتح دانشگاه اعدام مى‌گردند. يكى از اين هفت تن از رشت بود و شش تن ديگر از اهواز.
نام‌هایی را که یافته‌ایم به ترتیب می‌آوریم:

شیراز:
١ـ نسرین رستمی

اهواز:
٢ـ غلام سعیدی
٣ـ فرزانه رضوان
٤ـ جبرییل هاشمی
٥ـ حمید درخشان
٦ـ طاهره حیاتی ( دانش آموز ١٤ ساله که با قمه کشته شد)
7ـ فرهنگ انصاری
8ـ محمود لرستانی، اهواز، کارگر شرکت نفت
9ـ سعید مکوندی
10ـ محمد عزیزپور
١1ـ مهناز معتمدی
١2ـ مهدی علوی شوشتری
١3ـ احسان‌الله آبفشانی

زاهدان:
14ـ صادق نظیری

مشهد:
١٥ـ شکرالله مشکین‌فام
١٦ـ محسن رفعتی

گیلان:
١٧ـ منیره موسی پور
١٨ـ امان الله ایمانی
١٩ـ جهانی
٢٠ـ محمد شادمان
٢١ـ خسرو بنیاد
٢٢ـ اصغر مجابرآبادی
٢٣ـ علی صفرزاده (طرقی)، محصل
٢٤ـ اصغر بیک آبادی، کارمند
٢٥ـ پیروز براندخت
٢٦ـ جواد گرگری
٢٧ـ اصغر گنجی
٢٨ـ احمد گنجه‌ای

تهران:
٢٩ـ محسن رفعتی ، ١/٢/٥٩، هجوم پاسداران به دانشگاه تهران
٣٠ـ فریدون آشوری

هفت تنی که پس از فتح دانشگاه در اهواز و رشت به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند، این‌ها هستند:
٣١ـ احمد موذن، فارغ اتحصیل دانشگاه اهواز، هوادار پیکار
٣٢ـ مسعود دانیالی دیپلمه بیکار، اهواز، هوادار پیکار
٣٣ـ دکتر اسماعیل نریمیسا پزشک درمانگاه حصیرآباد اهواز، پیشگام
٣٤ـ مسعود ربیعی دانشجوی فوق لیسانس علوم تربیتی، پیشگام
٣٥ـ غلام حسین صالحی دانشجوی علوم کامپیوتر، پیشگام
٣٦ـ اسداله خرمی دانشجوی دانشکده علوم تربیتی، پیشگام
٣٧ـ فرامرز حمید، شهادت تابستان ٥٩، تیرباران در شهر رشت

چه كسانى و به چه نسبتى در اين رويداد خونين دست داشتند؟ دستور حمله به دانشگاه‌ها را آيت‌الله خمينى داد. اين هم كه سران حزب جمهورى اسلامی ( بهشتى، رفسنجانى، خامنه‌اى و...) در تصميم‌گيرى و نيز طرح‌ريزى آن نقشى مهم داشتند، محل ترديد نيست. و اين كه نيروى پيشبرنده‌ى طرح حمله به دانشگاه‌ها، دانشجويان پيروى خط امام بودند و انجمن‌هاى اسلامى و دفتر تحكيم وحدت كه با سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى، پيوندى تنگاتنگ داشتند. اين را هم مى‌دانيم که بازوى اصلى سركوب، حزب‌الله بود (همان‌ها كه امروز "لباس شخصى"ها ‌ناميده مى‌‌شوند) كه سران حزب جمهورى اسلامى مى‌چرخاندندش. امر پاك‌سازى دانشگاهيان و دانشجويان و هم‌چنين اسلامى كردن فضا‌ها و درس‌هاى دانشگاهى نيز با ستاد انقلاب فرهنگى بود (على شريعتمدارى، محمد جواد باهنر، مهدى ربانى املشى، حسن حبيبى، عبدالكريم سروش، شمس آل‌احمد و جلال‌الدين فارسى). اين‌ها هيچ‌كدام درباره‌ى چند و چون آن لشكركشى و نقشى كه خود در كارزار ايفا كردند، كلامى نگفته‌اند. حتا آن‌ دسته‌شان كه بعدها "اصلاح‌طلب" شدند، نسبت به اين رويداد – هم‌چون بسيارى ديگر از رويداد‌هاى دوره‌ى انقلاب- سكوت پيشه كرده‌اند. چند تنى هم كه پس از گذشت بيست سال و به زمان شدت‌گيرى جدال براى قدرت، چند كلامى درباره‌ى آن روزها گفتند‌، بر آن‌ چه پيشتر گفته شده، چيز زيادى نيفزوده‌اند. چه از اين رويداد نيز تنها در ربط با تثبيت و تحكيم موقعيت خود و دوستان‌شان سخن گفته‌اند و يا كه براى افشاگرى از رقيب. آن را دست‌آويز قرار داده‌اند. چند نمونه به دست مى‌دهيم:
«در تهران، انجمن اسلامي دانشگاه علم و صنعت به محوريت افرادی مثل احمدی نژاد (رئيس جمهور فعلي كشورمان) اولين حركت را در پاكسازی دانشگاه‌ها از دفاتر گروه های مسلح و غيرمسلح در حال جدال با نظام اسلامی، آغاز كردند. سپس دانشگاه‌ها، يكی پس از ديگری به كنترل دانشجويان خط امامی درآمد. اين اقدامات گاه به دليل واكنش مسلحانه‌ی گروه‌ها، چهرهای خونين می يافت. گريزی از آن نبود كه مردم كه بيش از يك سال شاهد حركت‌هاي هرج و مرج طلبانه‌ی گروه های پرادعا و دور از خواسته‌های ملت بودند، به طور مستقيم وارد صحنه شوند.(٩٧)
هدايت‌الله آقايى كه آن زمان عضو انجمن اسلامى دانشگاه صنعتى شريف بود و اينك از اعضاى شوراى مركزى حزب کارگزاران است، با سرافرازى و بى هيچ اشاره‌اى به نقش خود، به نگاه رييس جمهور احمدى‌نژاد مى‌پردازد و می‌گوید:
«بله، طيفى در دانشگاه علم و صنعت، انجمن اسلامى دانشجويان را در دست داشتند كه آقاى محمود احمدى‌نژاد و [مجتبى] هاشمى ثمره هم از آن‌ها بودند. آن‌ها آدم‌هاى متدينى بودند، اما سليقه‌هاى خاص و متفاوتى داشتند. مثلاً مى‌خواستند در داخل دانشگاه، حوزه‌ی علميه درست كنند كه ايده‌شان ناموفق ماند. البته يک ساختمان را هم به همين منظور در داخل دانشگاه گرفتند و افرادى را هم از قم آوردند. ايده‌ى ديگرى كه داشتند اين بود كه دانشجويان را بفرستند قم تا طلبه شوند و بعد با لباس طلبگى برگردند و در دانشگاه درس بدهند. اين كار آن‌ها هم البته نگرفت. چون آن‌هايى كه به قم رفتند يا همان‌جا ماندند يا حوزه‌ها را رها كرده به دانشگاه روى آوردند. آن‌ها همان‌ طور كه گفتم اعتقادات خاصى داشتند و امروز هم همان اعتقادات را در اداره‌ی كشور دنبال مى‌كنند».(٩٨)
محمد قوچانى، آن گاه كه عباس عبدى را به اتهام جاسوسى براى بيگانگان گرفتند، در پشتيبانى و تبرعه‌ى او يادآور شد:
«عباس عبدى، سعيد حجاريان و ديگر فرزندان نازى‌آباد از رهبران انقلاب فرهنگى شدند: چهره‌ى فعال و پر تلاش "عبدى را در واقعه‌ى پاك‌سازى دانشگاه‌ها از عناصر گروهكى و اتاق‌هاى جنگ گروه‌هاى معاند با نظام اسلامى و... در جريان انقلاب فرهنگى در اوايل ارديبهشت ماه ١٣٥٩ به خوبى به ياد دارم و زمانى را كه در مناظرات تلويزيونى‌ى دانشجويان مسلمان با دگرانديشان آن زمان شركت مى‌كرد و گفتار خود را با قرائت آيه‌ى شريفه‌ى رب الشرح لى صدرى... آغاز مى‌نمود"».(٩٩)
حشمت‌الله طبرزدى «درباره‌ى حركت بسيار زيان‌آور انقلاب فرهنگى كه دفتر تحكيم وحدت و آيت‌الله خمينى آن را پايه گذارى كردند...» بيشترين اطلاع و آگاهى‌یی كه به دست داده، در اين حدود است:
«من در اواخر سال ١٣٥٨، به عنوان نماينده‌ى انجمن اسلامى دانشجويان محل تحصيلم وارد دفتر تحكيم وحدت شدم و به عضويت شوراى عمومى اين دفتر درآمدم. دوران ورودم به دفتر تحكيم با بحث راه‌اندازى انقلاب فرهنگى هم‌زمان شده بود و به صورت طبيعى در بستر اين حركت اشتباه قرار گرفتم كه بعداً در مورد آن توضيح خواهم داد. با به راه افتادن انقلاب به اصطلاح فرهنگى ( يا بهتر بگويم تصفيه‌ى مخالفين از دانشگاه‌) و در اواخر سال ١٣٥٩ فراكسيونى از چند انجمن اسلامى به وجود آمد كه من از اعضاى فعال آن فراكسيون... بودم». او از بابت سهمى كه دانسته نيست چه بوده، «همواره از مردم پوزش خواسته» است!(١٠٠)
صادق زيبا كلام نيز كه در جريان حمله به دانشگاه از جمله اعتراض كنندگان و امضاء كنندگان "نامه‌ى سرگشاده‌ى هييت علمى دانشگاه‌هاى تهران" بود(١٠١)، پس از فتح دانشگاه از حاميان انقلاب فرهنگى و در تمام دوران تعطيل سى ماهه‌ى دانشگاه ( ١٥ خرداد ٥٩ تا ١١ آذر ١٣٦١) از بلند پايگان ستاد انقلاب فرهنگى، هر بار كه از «تعطيلى دانشگاه‌ها كه كار اشتباهى بود، هست و خواهد بود» حرف زده، واقعيت را كژ و كوژ كرده: «نبايد فراموش كنيد كه پياده نظام انقلاب فرهنگى دانشجويان بودند. اصلاً دچار اين توهم نشويد كه رفتند و سرباز آوردند! نه خير، خود دانشجويان اين كار را كردند و اصل اين ماجرا از دى و بهمن ٥٨ بود. آن بولدوزرى كه آمد دانشگاه‌ را بست، جنبش دانشجويى بود و آن زمان دانشجويان در كجا كه نبودند؟ در سپاه، در دادگاه‌هاى انقلاب و در شوراى انقلاب، همه جا دانشجو بودند. تنها انگيزه‌اى كه در آن زمان نداشتيم، انگيزه‌ى سياسى بود. يعنى اصلاً دون شان خود مى‌دانستيم كه چهار تا دانشجو و استاد را اخراج كنيم. روايت تاريخى انقلاب فرهنگى تاريك است چون تا به حال متاسفانه آن گونه كه بود بازگو نشده است».(١٠٢)
كاش به جاى «حلاليت طلبيدن» و درخواست بخشش از هر كسى كه «در نتيجه بسته شدن دانشگاه، ضرر و زيانى متوجه‌اش شده» به سهم خود مى‌كوشيدند كه روايت خود را بازگويند و از اين رهگذر نورى بر واقعيت تاريخى بتابانند.

ناصر مهاجر

ویروس استاکس نت ، سلاح پیشرفته سایبری بر علیه برنامه هسته ای جمهوری اسلامی


کالچرال لوجیک - شاید شما هم در یکی دو ماه گذشته اسم «استاکس نت - Stuxnet» را شنیده باشید، نامی که چه به گوش شما آشنا بیاید یا خیر، برای سربازان سایبری جمهوری اسلامی در همین مدت کوتاه به نامی مخوف و آشنا تبدیل شده است.

اگرچه استاکس نت یک ویروس (کرم) کامپیوتری است، اما با ویروسهای «معمولی» یک فرق بسیار بزرگ دارد:‌ استاکس نت جنگ افزاری است فوق پیشرفته، و با یک ماموریت خاص. ماموریت استاکس نت یافتن و مختل کردن یک سیستم خاص مرتبط به پایگاه اتمی ایران بوده است، و از آن مهمتر، اخبار منتشر شده حاکی از آنند که استاکس نت ماموریت خود را با موفقیت به انجام رسانیده است.

سایت «گرداب»، متعلق به ارتش سایبری جمهوری اسلامی، در خبری که چند روز در مورد این ویروس منتشر کرد اخطار داد که اين ویروس «به خصوص شركت‌هايي را هدف میگیرد كه از سيستم تجاري SCADA استفاده میکنند . از اين سيستم معمولا براي كنترل فرايندهاي توليد از يك محل متمركز استفاده مي‌شود . . . اين سيستم بيشتر در شركت‌هاي نفتي و در نيروگاه‌هاي توليد برق كاربرد دارد» تیتر خبر گرداب:‌ «فعالیت کرم جاسوس استاکس نت همچنان ادامه دارد.»

همانطور که گفتم، استاکس نت تنها دو سه ماهی است که به طور گسترده در ایران مورد توجه قرار گرفته است، اگرچه تا همین یکماه پیش نیز پايگاه اطلاع رسانی تخصصی فناوری اطلاعات و ارتباطات ايران، «آی سی تی پرس»، از قول محسن حاتم، معاون وزیر صنایع و معادن نوشت، «فراگيري كرم جاسوس استاكس ‌نت در رايانه‌هاي ايراني مربوط به يكي دو ماه اخير بوده و هنوز آمار و ارقام دقيقي درباره ميزان آلودگي رايانه‌هاي ايراني به اين كرم وجود ندارد،» و همانجا هم آقای معاون وزیر اعلام میکنند که به گمانش استاکس نت ویروسی است که با انگیزه های «اقتصادی و سیاسی» در ایران منتشر شده است. گفتنی است که به گزارش نشریه پی سی ورلد، استاکس نت حدود یک سال است که وارد چرخه اینترنتی خود شده است، اما اولین بار در ماه ژوئیه، یعنی کمتر از سه ماه پیش، توسط یک موسسه امنیتی در بلاروس کشف شده است.

در هر حال جزئیات زیادند در مورد استاکس نت، از جمله اینکه متخصصین معتقدند به احتمال زیاد این ویروس از طریق پیمانکار روسی به سایت بوشهر رسیده است، چرا که حدود یک سال پیش سایت اینترنتی پیمانکار فوق هک شده بود و تمام صفحات و پرونده های موجود در آن به بد افزارهای مختلف آلوده رها شده بودند تا جائی که هنوز هم برخی از بخشهای سایت آنان به دلیل وجود بدافزارها قابل دسترس نیست. اما آنچه که ویروس (کرم) مزبور را امروز بیش از قبل به اخبار کشانده است، همانطور که گفتم، رسیدن این ویروس به هدفش است، چرا که ظاهرا اخبار به بیرون درز کرده اند که استاکس نت در واقع موفق شده است کار نیروگاه اتمی بوشهر را مختل کند و گشایش آن را به تعویق بیاندازد.

وبسایت «پی سی ورلد - PCWorld» در خبری که همین امروز منتشر کرده است مینویسد، «متخصصین امنیتی که استاکس نت را بررسی کرده اند به توافق رسیده اند که کرم استاکس نت برنامه بسیار پیشرفته کامپیوتری است که با یک هدف نوشته شده است: از کار انداختن رآکتور هسته ای بوشهر.»

پی سی ورلد همچنین اضافه میکند، «محققینی که استاکس نت را مطالعه کرده اند همه هم عقیده اند که این برنامه توسط یک مهاجم بسیار پیشرفته و پرتوان، احتمالا توسط یک دولت، و برای تخریب هدفی بسیار بزرگ طراحی شده است». این مقاله جزئیات فراوانی در مورد استاکس نت و دلایلی که متخصصین آن را ویروسی با هدف تخریب سایت بوشهر تشخیص داده اند ارائه میدهد که خواندنش را به علاقه مندان توصیه میکنم.

گفتنی است که این خبر امروز در سطح‌ گسترده تری در رسانه های دیگر نیز منتشر شده است، و مثلا کریستین ساینس مانیتور در مقاله مفصلی که به این موضوع اختصاص داده است از استاکس نت به عنوان «اولین سلاح‌ فوق پیشرفته سایبری» نام میبرد که با هدف تخریب فعالیتهای نیروگاه بوشهر به «اینترنت» انداخته شده است و به هدف خود نیز رسیده است.

اگرچه اولین بار این یک پژوهشگر امنیتی سایبری در آلمان، به نام «رالف لانگر - Ralph Langner» بود که نتایج تحقیقات خود بر استاکس نت را به عنوان یک برنامه با هدف تخریب سایت اتمی بوشهر اعلام کرد (در وبلاگ خودش، اینجا ببینید)، اما امروز کریستین ساینس مانیتور همچنین از قول متخصصان امنیتی امریکائی نیز نکته های دقیقتری در مورد فعالیت و هدف این ویروس انتشار داده است. این نشریه نوشته است که متخصصین فوق تایید کرده اند که، «استاکس نت یک موشک سایبری با قدرت تخریب سطح نظامی و با دقت بسیار بالاست که اوایل سال گذشته شلیک شد تا به جستجو به قصد تخریب یک هدف واقعی بسیار مهم بپردازد.»

شعر - احمدی نژاد : این رئیس جمهوری من کشکیه

یک شب آمد احمدی، برسر زنان
خدمت مسئول چاه جمکران

چشم گریان پاره پاره پیرهن
می زدی بر سر دو دست خویشتن

گفت ای مومن به فریادم برس
نیست بیچاره تر از من هیچکس

من که درس پاسداری خوانده ام
مثل یک خر توی این گل مانده ام

من نمیدانم که مشکل از کجاست
هرچه فرمان میدهم باد هواست

پس چرا مانند آن بوش لعین
خود نمی ترسد زمن خاقان چین

این رئیس جمهوری من کشکیه
من نمیدانم که مسئولش کیه

این گرانی را نمیدانم ز چیست
گرچه بوده نمره ام در فقه بیست

اقتصاد ما چرا داغان شده
آنچه من باور ندارم آن شده

زآنچه فرمود آن امام مرتحال
هر”خری” گشته نصیبش عشق و حال

گفت باشد اقتصاد از آن خر
پس خران را کرده ایشان مفتخر

با چنین افکار نغز و ریشه ای
…..بزن بر این چنین اندیشه ای

نان گران و آب و مسکن هم گران
قیمت آبگوشت و بنشن هم گران

ای برادر جان کمک کن تو مرا
پس برو در چاه و بعدش هم درآ

یک سوالی تو بفرما از امام
کی شود این مشکلات من تمام

یا مرا با خود ببر تو توی چاه
تا بگویم مشکلاتم را به شاه

********
گفت آن مسئول چاه جمکران
ای پسر جان این حقیقت را بدان

من نگهبانم بر این سوراخ چاه
تو نکن بیخود به من چپ چپ نگاه

تو خودت چاخان فراوان میکنی
هرچه گفت آسید علی آن میکن

سالها من بوده ام اینجا مقیم
کرده ام چاخان بدون ترس و بیم

لیک با تو راست میگویم عمو
راز من را تو به نامحرم مگو

نیست در این چاه از آقا خبر
چون رود در چاه آن فوق بشر؟

تو که داری دکترا ای پاسدار
بهر چاره آمدی اینجا چکار

چاره میخواهی برو پیش امام
پیش از آنی که بشه وقتت تمام

آن امامی که جماران بوده بود
راه قدس از کربلا پیموده بود

آن امام عاشق جنگ و قتال
گرچه خود در خانه فرمود ارتحال

آن امامی که بزد زیرآب شاه
تا نشیند جای او خود توی ماه

مشکلاتت را برو با او بگو
چاره ی درد تو باشد پیش او

******
احمدی از این سخن مبهوت شد
رنگش عین مرده در تابوت شد

گفت ای مردک دهانت را ببند
جمع کن یااله، دکانت را ببند

من نمیخواهم برم پیش امام
مرده است آن حضرت والامقام

حرف بیهوده نزن کفر است این
بیش از این تهمت نزن بر شاه دین

سوسک خواهی شد تو خود از این گناه
کی به تو گفته بشی مسئول چاه

بیخودی عشوه نیا مزه نریز
سالها بوده در این چاه آن عزیز

من خودم در جبهه او را دیده ام
آدرسش را هم از او پرسیده ام

او خودش گفته بیا در جمکران
در کنار چاه ما یک شب بمان

نیمه شب آید به گوشت یک صدا
یک نفر آید برون از توی چا

بر سر و ریش تو او دستی کشد
لامپ توی کله ات روشن بشد

مشکلاتی هم اگر داری بگو
لیک قبل از آن تو بنما یک وضو

مشکلاتت را کنم حل ای جوان
قدر چاه جمکران را هم بدان

*****
گفت آن مسئول چاه ای بیقرار
مغز اگر داری بیندازش به کار

آنکه شد در جبهه با تو همکلام
بود یک دانشجوی خط امام

یا که یک شیخ جوان از شهر قم
میزده اسبش به روی صخره سم

می جهیده برقی از آن سم و سنگ
میشده چون تو خری افسون و رنگ

از جماران بوده خود آن حیله ها
آن اداها و قر و قنبیله ها

این زمان هم سیدعلی گشته امام
پس برای او بزار سنگ تمام

گر نداری به خمینی اعتقاد
از امام آسیدعلی بنما تو یاد

از کراماتش مشو غافل جوان
سیدعلی را منبع دانش بدان

او به منظور شفای مومنین
می کند تف در غذای مومنین

لیک اگر اصرار داری ای پسر
این تو و این چاه، نیت کن بپر

******
پس پرید آن احمدی در چاه تنگ
ساعتی هم کرد در آنجا درنگ

پس برآمد کله اش خونین شده
پیرهن از خون او رنگین شده

گفت ای مومن عجب تاریک بود
مردنم جان شما نزدیک بود

مدتی بیهوش بودم توی چاه
بعد دیدم چاله ای تنگ و سیاه

بوی نم میداد و بوهای دگر
نامه بود و خاک و چیزای دگر

صدهزاران نامه بودی زیر من
تو مگو با کس از این قصه سخن

گر نبود آن نامه های بیشمار
گردنم بشکسته بودی توی غار

ناگهان از کله ام برخاست دود
ظاهرا آقا از آنجا رفته بود

خالی است از هر امیدی کاسه ام
چاره ای دیگر نمانده واسه ام

سیدعلی هم نیست راه چاره ای
از ولایت مانده او را پاره ای

سیدعلی با مشکلات خویشتن
توی گل مانده خودش بدتر زمن

چاره ی درد من و آسیدعلی
نیست جز یک جنگ با یک کشوری
(مهم نیست کدوم کشور. فقط جنگ باشه!!)

عکس - سخنرانی احمدی نژاد برای صندلی های خالی !



انتقاداتی بحق از جنبش سبز - جنبشی که دم از آزادی میزند ولی به ورطه اسلامگرایی افتاده است .


وبلاگ جمهــــوری ایـــرانی - یک سال و اندی گذشت و در همه شرایط در کنار شما دوستان سبز بودیم و هر وقت از شما سوال کردیم که بالاخره مانیفست جنبش سبزتان چیست ما را به آینده حواله دادید ولی دیگر این سوال را از شما نمیپرسیم چون پاسخ همه سوالاتمان را دریافت کردیم و فهمیدیم که جنبش سبز ، یک جنبش اصلاح طلب اسلامگرا است که به هیچ وجه خواستار تغییر نظام جمهوری اسلامی نمیباشد و آرمانهایش ، همان آرمانهای خمینی و بازگشت به دوران طلایی ! انقلاب است و اهداف کوتاه مدتش هم برکناری محمود احمدی نژاد و باندش از مناصب دولتی و ایجاد تغییر رفتار ( هر چند اندک ) در شخص خامنه ای میباشد و همچنین تلاش میکند تا آن دسته از اصول مترقی ! قانون اساسی ج . ا را که همچنان مغفول مانده است را زنده و اجرایی نماید که در این راستا هم از ابزارهایی مثل تکبیر گفتن و تلاوت قرآن و روزه سیاسی و خواندن ادعیه کمیل ، ندبه ، توسل ، جوشن کبیر ، زیارت عاشورا و ... و نماز حاجت بهره میبرد و اگر راهپیمایی هم میکند باید حتما شعار ها در چهار چوب قانون اساسی ج . ا باشد ( مثل : الله اکبر / یاحسین و میر حسین / خمینی کجایی موسوی تنها شده / مهدی بیا مهدی بیا / یا حجت ابن الحسن ریشه ظلم رو بکن / راه امام زنده باد، موسوی پاینده باد / ما لشگر حسینیم، حامی میرحسینیم ... )

مخلص کلام اینکه جنبش سبز یک جنبش اصلاح طلب اسلام گراست که خطوط قرمزش ; اسلام ، جمهوری اسلامی و قانون اساسیش ، خمینی و آرمانها و دستاوردهایش و حفظ نظام و ولایت فقیه میباشد و به شعار تکثر گرایی اش ( پلورالیسم ) هم تا آنجا پایبند است که سایر جنبش های آزادیخواه از خطوط قرمز گفته شده عبور نکنند و گرنه جنبش سبز نه تنها با آنها همراهی نمیکند بلکه همانند ترمز خودرو ، بعنوان سرعت گیر عمل خواهد کرد !

دوستان سبز ، مسیر ما و شما دارد کم کم از هم سوا میشود ( و باید هم بشود ) چون ما خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی و ایجاد یک حکومت دموکراتیک سکولار هستیم و شما خواستار پیرایش همین نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی اش هستید ، ما با کل رژیم و ارکان و عواملش مشکل داریم ولی شما فقط با احمدی نژاد و خامنه ای و اگر بجای احمدی نژاد ، میر حسین موسوی رییس جمهور بشود و بجای خامنه ای هم رفسنجانی و خوئینی ها و خاتمی و حسن خمینی و کروبی به منصب ولایت فقیه جلوس نمایند مشکل شما مرتفع میگردد ، ولی ما نه .

ما اسلام را دشمن اصلی آزادی و دموکراسی و استقلال و هویت ایرانی میدانیم و شما اسلام را یک آیین رحمانی ! و انسان ساز میدانید . ما معتقد به حقوق بشر و جامعه مدنی و دموکراسی و آزادی های متعارف هستیم و شما طرفدار حقوق بشر اسلامی و جامعه مدینه النبی و مردم سالاری دینی و آزادی ها در چهار چوب قانون اساسی ج . ا هستید و سایر اختلافات ماهوی که عنوان سرفصل هایش از حوصله این مقاله خارج میباشد .

دوستان سبز ، در این یک سال و اندی خاطرات تلخ و شیرین بسیاری را در کنار هم تجربه کردیم ولی متاسفانه خواستگاه اهداف و آرمان هایمان آنقدر از هم دور است که باید در دو مسیر جداگانه و شاید متضاد هم حرکت کنیم .

دوستان سبز ، برایتان آرزوی موفقیت نمیکنم چون موفقیت شما مساویست با افزایش طول عمر جمهوری اسلامی ( همانطور که محمد خاتمی باعث افزایش طول عمر جمهوری اسلامی شد یقینا میر حسین موسوی هم باعث تقویت و افزایش طول عمر جمهوری اسلامی خواهد شد ) ولی بدانید از صمیم قلب برایتان آرزوی سلامتی و آرامش و آسایش را دارم و امیداورم که در حکومت دموکراتیک و سکولار آینده بتوانیم در کنار هم بخوبی و خوشی زندگی کنیم و از مواهب آزادی و رفاه بهره مند شویم .

زنده باد جمهوری ایرانی
زنده باد هویت ایرانی
زنده باد سکولاریسم
زنده باد مدرنیسم
زنده باد دموکراسی
زنده باد لیبرالیسم


به خامنه ای میگن : سخت ترین دوران زندگیتون کی بود ؟


به خامنه ای میگن : سخت ترین دوران زندگیتون کی بود ؟

میگه همون اوائل ازدواجم که خجالت میکشیدم جلوی حاج خانوم بگوزم !







کارتون - شباهت ادیان و مذاهب به یکدیگر




کارتون - وقتی یک بسیجی شاعر احساس ملی گرایی بکند !



خشم رفسنجاني و مرگ احمد خميني

ايرج شکري - بعد از مرگ ناگهاني احمد خميني در اواخر اسفند 1373(17مارس 1995) كه بر اثر سكته قلبي اعلام شد، شايعاتي در مورد طبيعي نبودن مرگ وي وجود داشت، تا اين كه بعد از ماجراي قتلهايي زنجيره اي پاييز 1377 و بحثهايي كه در اين زمينه در مطبوعات از سوي 2 خرداديها و رقبايشان جريان داشت، عماد الدين باقي از چهره هاي مطبوعاتي 2 خردادي مدعي شد كه سيد حسن خميني پسر احمد خميني به وي گفته است كه آخوند نيازي رئيس دادگاه نيروهاي مسلح كه پرونده رسيدگي به اين ماجرا به آن سپرده شده بود، در ديداري با او ( سيدحسن خميني) گفته است كه مجرمان قتلهاي زنجيره اي گفته اند كه احمد خميني توسط محفل قتلهاي زنجيره اي كشته شده است ولي او(نيازي) اظهارات آنان را ادعايي نادرست مي داند. اين حرفها را عمادالدين باقي در يك جلسه گفتگو و مناظره در جمع دانشچويان در اصفهان كه قرار بود فلاحيان هم در آن شركت كند اظهار داشته بود. اين گفته او از سوي نيازي تكذيب شد و او به اتهام نشر اكاذيب تحت تعقيب قرار گرفت. عماد الدين باقي از سيد حسن خميني خواستار شد كه در زمينه درستي يا نادرسي كفته هاي او اظهار نظر كند. سيد حسن خميني در نامه اي، درستي اظهارات عمادالدين باقي را تاييد كرد(راديو فرانسه 2 مهر ماه 1379). اكنون حدود 5 سال بعد، در خاطرات علي لاريجاني مدير عامل سابق راديو تلويزيون كه در روزنامه اينترنتي جام جم منتشر مي شود، نكاتي از دلخوريهاي رفسنخاني از موضعگيريهاي احمد خميني ذكر شده كه مي تواند دليل كافي براي زيرآب كردن سر احمد خميني و بريدن صداي او باشد. علي لاريجاني در خاطرات روز سه شنبه 5 مهر 1373( حدود شش ماه قبل از مرگ احمد خميني) نوشته است:«در اخبار داخلي، موضعگيري و انتقاد شديد اللحن حجت الاسلام آقاي حاج سيد احمد خميني خبر مهمي بود، سخنان ايشان در رسانه هاي داخلي وخارجي انعكاس گسترده داشت. صحبتهاي ايشان چند محور داشت:1- ما نبايد تابع سياستهاي اقتصادي غرب باشيم.2- از موقعي كه سرمايه داران تحت لواي بخش خصوصي به تخريب اقتصادي مشغول هستند، هر روز سنگي در مقابل توان اقتصادي مردم مظلوم و مستضعف انداخته اند. 3- يك عده سرمايه دار زالو صفت به اين بهانه كه افتصاد دولتي مضر است، به حال خود رها شده و به جان اين ملت افتاده اند. 4- اگر با سرمايه داران همانند منافقين برخورد مي كرديم، اوضاع كشور به اين صورت در نمي آمد. رسانه هاي خارجي اين سخنان را مخالفت با سياستهاي دولت آقاي هاشمي تلقي كرده و روي آن داستان سرايي كرده اند. هرچند اين مطالب مخالفت با سياست هاي دولت آقاي هاشمي است ولي نه آن طور كه در رسانه هاي خارجي بزرگ شد». لاريجاني در خاطرات روز بعد چهارشنبه 6 مهر در مورد احوالات هاشمي رفسنجاني نوشته است:«عصر در جلسه هيات دولت شركت كردم. هاشمي قدري گرفته به نظر مي رسيد. احتمال مي دهم به دليل نوع موضعگيريهاي كه اين روزها برخي شخصيتها و روزنامه ها در برنامه و كارنامه دولت داشته اند، خوشحال نيست. در حاشيه جلسه هيات دولت هم چند نفر از وزرا به اين مطلب اشاره كردند كه نشان مي داد تا حدي مساله فراگير تر است ؛ به ويژه آقاي روغني زنجاني، رئيس سازمان برنامه و بودجه كه خيلي صريح الهجه است، اين گونه سخنان را مانع توسعه كشور مي دانست». وي در ادامه خاطراتش در روز بعد مي نويسد«آقاي محمدي [معاون سياسي] تماس گرفت و در باره سخنان امروز حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد احمد خميني خبر داد. ايشان ظاهرا در ديدار اعضاي معاونت پژوهشي موسسه تنظيم و نشر آثار امام، مجددا نقدي تلويحي به مسائل جاري اقتصادي دولت داشته اند و گفته اند كه مبارزه با مرفهين بي درد و سرمايه داران بزرگ بايد نصب العين همه در گفتار و عمل باشد». اين توجه به اظهارات احمد خميني نشانگر اهميتي است كه آن روزها موضعگيريهاي احمد خميني براي دستگاه ولايت فقيه داشته و نيز نشانگر اثر منفي آن برنامه هاي اقتصادي « سردار سازندگي» است. آن اندازه اهميت كه تا احمد خميني جايي سخن مي گفته، گزارشش به مقامات بالا داده مي شد. لاريجاني در يادداشت روز 19 مهرماه همان سال در مورد مساله گراني وبحثهاي مربوط به آن نوشته است:«غوغايي از موضعگيري است! راه حلها هم الي ماشاالله است؛ از راه اندازي تعاونيهاي كوچك گرفته تا فروشگاههاي بزرك دولتي و اعلام هر روزه قيمت كالاها از صدا وسيما و...همه هم موضعگيري كرده اند اما در اين ميان مواضع حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد آقا از سنخ ديگري است. ايشان روز گذشته در ديدار مسئولان امنيت داخلي وزارت اطلاعات بار دبگر گفته اند نفوذ سرمايه داران بزرگ در پيكره اقتصادي كشور منشاء گراني و اخلال در امور است و بايد با تروريستهاي اقتصادي و سرمايه داران بزرگ كه سر فصل سرمايه داران وابسته به خارج هستند بشدت برخورد كنيم. مواضع حاج سيد احمد آقا به دليل جايگاه ايشان، تاثير گذاري زيادي در كشور و مسئولان دولتي دارد. ايشان ريشه اين ماجرا را به دست داشتن برخي افراد در مسائل اقتصادي و بازرگاني بر مي گردانند كه سابقا در كشور كارخانه داشتند و اموال آنها مصادره شده». حال اگر به ياد بياوريم كه در ماجراي قتلهاي زنجيره اي و بحثهاي مربوط به تغييرات در وزارت اطلاعات رژيم، فعاليتهاي وزارت اطلاعات رژيم در زمينه اقتصاد هم مطرح شد و قرارشد چنين فعاليتهاي متوقف شود، آنوقت نقش حاج احمد آقا به عنوان موجودي مزاحم و «بازي بهم زن» كه از سر راه برداشتنش، به نفع همه بود، بهتر قابل درك مي شود. هم چنين نبايد فراموش كرد كه قبل از قتلهاي زنجيره اي سال 1377، بيشترين تعداد قتلهاي زنجيره اي در داخل و ترورهاي خارج كشور در دوره دوم رياست جمهوري رفسنجاني اتفاق افتاد. توطته نافرجام سرنگون كردن اتوبوس حامل نويسندگان به دره و ربوده شدن فرج سركوهي در فرودگاه مهرآباد، توسط وزارت اطلاعات دولت هاشمي رفسنجاني ترتيب داده شد، نويسنگاني كه از آنجا كه نقشي در دستگاه حكومتي و رژيم نداشتند، موضعگيرهاشان در مسائل كشور مساله حاد و فوري براي رژيم ايجاد نمي كرد. نويسندگان و روزنامه نگاراني كه حتي امتياز انتشار مجله اي كه عنوان مجله سياسي داشته باشد نداشتند. به خاطر همين حتي يكبار كاظم انبار لويي سر دبير رسالت با الهام از يك سخنراني خامنه اي در مورد«توطئه فرهنگي» نويسندگاني را كه امتياز مجله فرهنگي- اجتماعي گرفته اند ولي «چند سي سي سياست» هم به آن وارد مي كنند تهديد كرد كه اگر مي خواهند آخر عمري «به مرگ طبيعي دار فاني را وداع كنند»، وارد مسائل سياسي نشوند و اگر« پا را از گليم خود فراتر گذاشتند» بايد منتظر سرنوشتي باشند كه يكي دو تن از مترجمان كتاب سلمان رشد به آن دچار شدند (رسالت31 مرداد 1370) . چنين رژيمي چطور مي توانست آدمي را كه ضررهاي آني انعكاس پرحرفيهايش در محافل سرمايه و قدرت خارجي، با هيچ خير قابل تصور در بقيه عمرش براي رژيم، قابل جبران نبود، تحمل كند. وجود احمد خميني به عنوان«يادگار گرامي حضرت امام» براي كارگزاران و وارثان رژيم خميني مثل حمل دائمي جنازه اي بر دوش بود كه بايد از شرش خلاص مي شدند و اين به نفع همه باندهاي رژيم از خط اماميهاي توسري خورده وقت تا طرفداران ولايت مطلقه فقيه بود. اگر هم كساني در باندهاي رژيم موافق حذف او نبوده اند، مثل مورد منتطري، نقع خويش را در سكوت ديده اند. در ضمن بياد بياوريم كه خامنه اي اولين كسي از آخوندهاي صاحب مقام مهم در رژيم بود كه در دي ماه 1366 به خاطر اظهاراتش در نماز جمعه از برداشتي كه از فتواي خميني در مورد قانون كار ارائه داده بود، به طور علني تودهني محكمي از خميني دريافت كرد و خميني به او ياد آور شد كه اظهاراتش در نماز جمعه « به كلي بر خلاف» نظر او(خميني) بوده است(*). در آن زمان، جناح اكتريت در مجلس شوراي اسلامي، خط امامي و طرفدار«فقه پويا و اسلام ناب محمدي» بود. خط اماميها در درون و بيرون مجلس، چنان خامنه اي را زير حمله گرفتند كه نمايندهاي جناح مقابل در نامه اي كه در دفاع از خامنه اي نوشتند و در كيهان 23 ديماه به چاپ رسيد، مدعي شدند كه:«اينها از شكسته شدن خطيب جمعه و رياست محترم جمهوري اسلامي ايران و از بين بردن شهيد زنده و نابودي فرياد گر انقلاب اسلامي در سازمان ملل بيشتر خوشحال بودند تا بيان ولايت مطلقه الهيه». حدود يك ماه بعد از مرگ «يادگار گرامي امام، سيد احمد خميني»، روزنامه جمهوري اسلامي شماره 14 فروردين 1374، مصاحبه اي منتشر نشده اي از او را چاپ كرد كه مسئولان انتشارات سپاه پاسداران در شهريور 1371 در مورد«دفاع مقدس» با او انجام داده بودند. اين كه مسئولان انتشارات سپاه مصاحبه اي با احمد خميني كه «يادگار گرامي امام» بود انجام داده بودند و منتشر نشده بود، خود بيانگر تحت كنترل بودن او از سوي دستگاه حاكمه بود. دليل عدم انتشار آن مصاحبه (با اين فرض كه چيزي از آن حذف نشده يا تغيير داده نشده) هم به احتمال زياد آن بود كه در آن مصاحبه احمد خميني مدعي شده بود كه پدرش بعد از آزاد سازي خرمشهر معتقد بود كه بايد به جنگ خاتمه داد، اما «مسئولان جنگ گفتند كه ما بايد تا كنار شط العرب(اروند رود) برويم تا غرامت خود مان را از عراق بگيريم. امام اصلا با اين كار موافق نبودند و مي گفتند اگر بناست كه شما جنگ را ادامه دهيد بدانيد كه اگر اين جنگ با اين وضعي كه شما داريد ادامه يابد و موفق نشويد، اين قضيه جنگ تمام شدني نيست و ما بايد اين جنگ را تا نقطه يي خاص ادامه دهيم و الان هم كه قضيه فتح خرمشهر پيش آمده، بهترين موقع براي پايان جنگ است». اين ادعاي احمد خميني البته با موضعگيرهاي علني خميني و پافشاريهاي او بر ادامه جنگ تا سرنگوني صدام و «فتح قدس از راه كربلا» منطبق نيست وجور در نمي آيد اما به هر حال اين ادعاي احمد خميني هم كه نزديكترين كس به خميني بود و در تمام جلسات در كنار پدرش حضور داشت، نمي توانست، مورد خوشايند رفسنجاني باشد. چرا كه حدود يكماه ونيم قبل از پذيرش آتش بس، خامنه اي رئيس جمهور وقت طي نامه اي به تاريخ 12 خرداد1367 از خميني خواست كليه مربوط به امور نيروهاي مسلح (ارتش، سپاه و ژندارمري) به شخص واحدي واگذار شود و رفسنجاني را به عنوان تنها شخص واجد صلاحيت براي اين كار به او پيشنهاد كرد و خميني هم اورا به عنوان جانشين فرمانده كل قوا تعيين و به او اختيار تام داد. نقشي كه چيزي جز شكست هاي پي در پي به ويژه شكست بزرگ در زبيدات در 21 تير1367، و سرانجام واداشتن خميني به نوشيدن جام زهر آتش بس در 27 تيرماه، در پي نداشت. البته احمد خميني در آن مصاحبه به «بركات جنگ» هم اشاره و آنرا تاييد كرده بود، از جمله اين كه«يكي از اثرات بزرگ جنگ تثبيت انقلاب بود، كه انقلاب تثبيت شد و ضد انقلابها رانده شدند...». درج مصاحبه احمد خميني بعد از مرگش در روزنامه وابسته به مقام ولايت فقيه، تنها نوعي تجليل تشريقاتي از «يادگار» درگذشته« امام بود» كه نمي توانست مساله ساز باشد. چون ديگر او وجود نداشت كه بخواهد يا سبب شود كه در مورد موضعيگيرهاي غير علني امام بحثي ايجاد شود. از طرف ديگر اين فرض را هم نبايد از نظر دور داشت كه انجام مصاحبه با احمد خميني در شهريو1371 در مورد جنگ و حتي انتشار آن در فروردين سال1374 بعد از مرگ او شايد به دلخوري سران سپاه از رفسنجاني هم مربوط شود. احتمال وجود چنين دلخوري به موضعگيرهايي رفسنجاني در اواخر جنگ مربوط مي شود كه او تمايل به ادغام سپاه در ارتش داشت. رفسنجاني 4 روز بعد از گرفتن اختيار تام در مورد نيروهاي مسلح، در در يك مصاحبه تلويزيوني در مورد برنامه هاي خود در سمت جديد گفت«... موضوع اصلي دوم اين است كه بايستي سازمان مناسبي براي نيروهاي مسلح تأسيس شود. در اين رابطه ارتش داراي يك سري سازمان تثبيت شده قديمي است، يك سري كارهايشان نيز با سپاه يكي است و بايستي سازمان اين دونيرو يكي شود. البته اين تغيير پيش خواهد آمد ولي با اين فوريت سازمان آنها ادغام نخواهند شد و براي مدتي طولاني مستقل خواهند بود...»(اطلاعات 16 خرداد1367). اين امر طبعا خوشايند سپاه نبود، خامنه اي كه از آغاز روي كار آمدن خميني نماينده خميني در وزارت دفاع بود و حالا رئيس جمهور، با اين كه خودش در نامه به خميني خواسته بود، كه اختيار تام به يك نفر واگذار شود و تنها شخص داراي صلاحيت هم رفسنجاني را دانسته بود، در اولين فرصت، در نماز جمعه 20 خرداد در برابر رفسنجاني موضع گرفت و گفت « من اعلام مي كنم كه سازمان ارتش وسپاه محفوظ مي ماند و ارتش يا سپاه از بين نخواهد رفت ولي با هماهنگي از همه امكانات وتجربيات آنان براي دفاع از ارزشهاي اسلامي و پيش بردن قاطعيت مساله جنگ استفاده خواهد شد». بعد از مرگ خميني و ولي فقيه شدن خامنه اي، او به تقويت سپاه و برتري دادن آن به ارتش پرداخت كه انتصاب پاسدار شمخاني فرمانده نيروي زميني سپاه به سمت فرمانده نيروي دريايي ارتش از جمله اقدامات وي بود. به هرحال نبايد فراموش كرد كه قتلهاي زنجيره اي توسط وزارت اطلاعاتي كه قبلا در زمان رفسنجاني مرتكب جنايات متعدي در شكل آدم ربايي و سربه نيست كردن افراد مختلف از بين روشنفكران شده بود، نمي توانست بدون اطلاع او(والبته ولي فقيه) باشد. در ماجراي ربوده شدن فرج سركوهي او ادعاهاي وزارت اطلاعات را تاييد كرد كه مدعي بود فرج سركوهي از ايران خارج شده و به آلمان رفته و اگر گم شده، در آلمان گم شده است. بعد از قتلهاي زنجيره اي پاييز 1377 او در نماز جمعه 25 ديماه همان سال با وقاحت خواهان آن شد كه «فتيله بحثها پايين كشيده شود» و بيشرمانه گفت هركس اين كارها را كرده «اگر نيت خير هم داشته به نظام ضربه زده»، يعني ربودن و كشتن شهروندان به دست سر بازان گمنام امام زمان يا مومنان به اسلام و انقلاب، از جمله كارهايي است كه با نيت خير براي رژيم داشتن، يا مي شود به آن مبادرت كرد يا با اين روش هم مي شود خيري به رژيم رساند. به هر حال حذف منتقدان و تصفيه خونين دگر انديشان از آغاز از ويژگيهاي رژيم بوده و دايره خوديهاي رژيم نبز از تيغ اين سياست در امان نمانده است. از هتك حرمت آيت الله اشراقي تا اعدام قطب زاده و چند سال بعد اعدام مهدي هاشمي گرفته، تا عزل منتظري و به كنج انزوا فرستادن مدافع سر سحت فقه سنتي و ولايت فقيه و بنيانگذار روزنامه رسالت، آيت الله آذري قمي و ندان اجازه انتشار به كتابش، تلاش براي قتل عبدالله نوري وزيركشور دولت خاتمي در راهپيمايي در 14 شهريور 1377، ترور ناموفق سعيد حجاريان، از جمله اين موارد است. بنابر اين، احتمال قتل احمد خميني با توجه به درجه مزاحمت و موي دماغ بودن او با اظهاراتش، براي سياستگذاران اصلي نظام، امري بعيد نيست. سر به نيست كردن سعيد امامي با خوراندن واجبي به وي براي از بين بردن يك منبع بسيار مهم اطلاعات از جنايات پنهاني سازمان داده شده رژيم بود كه مي توانست اصرار مرگ نا به هنگام يا قتل احمد خميني را هم فاش كند. به ياد بياوريم كه وكلاي مدافع خانواده هاي قربانيان قتلهاي زنجيره اي، در مصاحبه ها و اظهار نظر ها در آنزمان ياد آور شدند كه متن بازجوييهاي سعيد امامي، در اختيارشان قرار داده نشد. رفتار شينع و غير انساني دستگاه اطلاعاتي رژيم با همسر سعيد امامي كه ماموريتهايي هم براي وزارت اطلاعات انجام داده بود، و مواردي كه ياد شد، همه به روشني نشان دهند ظرفيت و ويژيگيهاي رژيم و دستگاه اطلاعاتي آن براي از ميان برداشتن و سر به نيست كردن «مزاحمان» هستند، حتي اگر اين مزاحم يكي از خادمان صديق ويك «سرباز گمنام امام زمان» يا «يادگار گرامي امام خميني» باشد.
* خامنه اي در نماز جمعه 11 ديماه 1366 با اشاره به فتواي خميني در مورد قانون كار گفت:« ...امام كه فرمودند دولت مي تواند شرط الزامي را بر دوش كار فرما بگذارد، هر شرطي نيست. آن شرطي است كه در چارچوب احكام اسلام پذيرفته شده است و نه فراتر از آن [...] سئوال كننده سوال مي كند برخي از فرمايشات شما استنباط كرده اند كه مي شود قوانين اجاره، مضارعه، احكام شرعيه و فتاوي پذيرفته شده مسلم را نقض كرد و دولت مي تواند بر خلاف احكام اسلامي شرط بگذارد، امام مي فرمايند نه، اين شايعه است. يعني چنين چيزي اصلأ در حوزه سئوال وجواب وزير كار و امام وجود ندارد». در پي انتقاداتي كه از سوي خط اماميها نسبت به اين اظهار نظر خامنه اي صورت گرفت، وي ناچار شد نامه اي به خميني بنويسد و از او بخواهد كه شخصا در اين مورد و حدود اختيارات دولت اسلامي اظها نظر كند. خميني در پاسخ به وي كه در روزنامه هاي روز 17 ديماه منتشر شد از جمله گفت«... از بيانات جنابعالي در نماز جمعه اين طور ظاهر مي شود كه شما حكومت را كه به معناي ولايت مطلقه اي از جانب خدا به نبي اكرم (ص) و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه تقدم دارد، صحيح نمي دانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفته ام حكومت در چارچوب احكام الهي داراي اختيار است، به كلي برخلاف گفته هاي اينجانب است[...] بايد عرض كنم حكومت كه شعبه يي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) است، يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است[...] حكومت مي تواند قرار دادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است، در موقعي كه آن قرادرداد مخالف مصالح كشور اسلام باشد، يك جانبه لغو كند و مي تواند هر امري را، چه عبادي و ياغير عبادي باشد كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، مادامي كه چنين است، از آن جلوگيري كند. حكومت مي تواند از حج كه ازفرايض مهم الهي است، در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست موقتا جلوگيري كند...».

منبع: سايت ديدگاه